۱۳۹۵ اسفند ۱۱, چهارشنبه

نامه یک شهروند بهایی به اقای اصغر فرهادی


جناب استاد اصغر فرهادی با عرض سلام و درود و تبریک به شما برای دومین جایزه اسکار به شما و گروه بازیکنان در فیلم فروشنده .
جناب فرهادی در صفحات مجازی نامه شما را که بزرگ زن ایرانی خانم انوشه انصاری قرائت کرد دیدم نوشته بودید:
“من متاسفم که امشب با شما نیستم. غیبت من به علت احترام به مردم کشورم و شش کشور دیگر است که با قانون غیرانسانی‌ای که مانع ورود مهاجران به آمریکا می شود مورد بی‌احترامی قرار گرفته اند.”
“تقسیم کردن جهان به دسته ما در برابر دسته دشمنان ما باعث ایجاد هراس می شود و توجیه فریبکارانه‌ای برای تجاوز نظامی و جنگ است.”
“این جنگ‌ها مانع دموکراسی و حقوق بشر در کشورهایی می شود که خود قربانی تجاوزهای نظامی بوده اند.”
“فیلمسازان می توانند دوربین‌های خود را روشن کنند تا ویژگی‌های مشترک انسان‌ها را ضبط و کلیشه‌های موجود در مورد اعضای ملل و ادیان مختلف را بشکنند.”
“آن‌ها می توانند بین ما و دیگران یکدلی ایجاد کنند- یکدلی‌ای که ما امروز بیش از همیشه به آن نیاز داریم.”
حال جناب فرهادی در کشور مقدس ایران صدها هزار ایرانی بل میلیونها نفر تحت فشارهای سخت از طرف گروه های اطلاعاتی و امنیتی هستند دهها استاد دانشگاه و وکیل و دانشجو و فعالان مدنی به اتهام دگر اندیشی در زندان هستند همان طور که شما اشاره کردید جهان را به دو دسته ((ما در برابر دشمنان )) تقسیم کرده اند و هشتاد میلیون ایرانی در دسته دشمنان هستند و هزاران نفر در دسته قدرت ؛
جناب فرهادی سخن گفتن بسیار ساده است اما دمکراسی و حقوق بشر و حتی تجاوز نظامی امروز توسط دشمنان خارجی صورت نمی گیرد بلکه متاسفانه قلیلی از مردم همین کشور هستند که خدا و قرآن و رسول الله و عترت او را به کناری گذشته اند و به حریم مردم یورش می برند به حریم مردم وارد شده اند و حق تفکر و حقوق شهروندی و آزاد اندیشی را جرم معرفی کرده اند و آیا دوربین شما آمادگی روشن شدن دارد که وارد صحنه شود و برای مردم و بخاطر دمکراسی و حقوق بشر فیلم بردارد ؟
آیا سخنان زیبای شما در برابر دوربین های خارجی است ؟و آیا حاضر هستید که در یک کلیپ کوتاه این همه آزار و اذیت و درد رنج مردم ایران را فقط به سازمانهای جهانی اعلام کنید ؟ شما امروز دیگر یک شخص حقیقی نیستید بلکه دارای یک جنبه حقوقی به نمایندگی از مردم ایران هم هستید آیا حاضر هستید ریسک کرده و از مردم خود دفاع کنید ؟
این نامه ظاهرا به نام شما نوشته شده است ولی خطاب حقیر به عنوان یک شهروند درد کشیده و حبس کشیده بهایی این است که همه اصحاب رسانه می بایست سکوت را کنار گذاشته و از مردم خود دفاع کنند زمانی که مردم امریکا و رسانه های این کشور به ظاهر دشمن و بسیاری از کشورهای جهان به تصمیم ترامپ اعتراض می کنند تا مردمی از کشورهای دیگر هم حق ورود به امریکا را داشته باشند مردمی با عقاید بسیار متفاوت ؛ حال شما ودیگر اصحاب رسانه حاضر هستید برای کاهش حتی مقداری اندک از درد و رنج به میلیونها مردم که فقط حق انتخاب عقیده و بیان را می خواهند داشته باشند قدمی بردارید ؟
این نامه را تقدیم به تاریخ می کنم باشد که در درگاه حضرت حق در عالم ملکوت شما و اصحاب رسانه و تمام مسئولین و دست اندرکارانی که می توانند سخن گوی مردم باشند جوابگوی رسول الله و حضرت پروردگار باشید ؛ انشاءالله اسکار بعدی شما از فیلمی باشد که بیان کنند 38 سال خودی ها و غیر خودی ها یا به قول شما ما و دشمنان فرضی باشد.

اختناق اقتصادی جامعۀ بهائی ایران


مطالب / اخبار و بشارات عالم بهائى / اختناق اقتصادی جامعۀ بهائی ایران
دکتر موژان مومن
اذیت و آزاری که جامعۀ بهائی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی این کشور در سال 1979 تا کنون متحمّل آن شده، به صورتی کاملاً مستند ثبت شده است. حمله به حیات اجتماعی بهائی شامل تخریب اماکن مقدّسهء آنها، مصادره و غالباً تخریب بناهای جمعی، از جمله قبرستانها، و انحلال ساختارهای اداری آنها به دستور حکومت بوده است. علاوه بر این حمله ها علیه املاک عمومی جامعه، اموال و مؤسّسات جامعه، سوءرفتارهای عمده و فاحش زیادی در زمینۀ نقض حقوق بشر افراد بهائی نیز معمول شده است. اخراج دانشجویان و دانش آموزان از دانشگاه‌ها و مدارس، خودداری اولیای امور از تعقیب و مجازات عاملان جُرم و جنایت علیه آنها از این جمله اند ، و در بسیاری از موارد شامل زندانی کردن ایشان و مبادرت به محاکمه‎های نمایشی و اعدام آنها بوده است.
امَا، آنچه که در نظر عموم چندان واضح و آشکار نبوده عبارت از فعّالیت گسترده اقتصادی است که علیه جامعۀ بهائی صورت گرفته است. این فعّالیت گرچه در آغاز به روشی نسبتاً بی‌نظم با حملاتی بر هدفهای آشکار اقتصادی شروع شد امَا در چند سال گذشته به برنامه ای ستمگرانه و دهشت زا تبدیل شده که به نحوی هدفمند و سازماندهی شده، افراد بهائی را هدف قرار داده است. اختناق اقتصادی جامعۀ بهائی ایران در مراحل متعدّد رخ داده است، گو این که باید در نظر داشت که این روند طیفی است و هم‎پوشی قابل ملاحظه‌ای بین آنها وجود دارد. اگرچه مراحلی که در زیر مطرح می شود دارای ویژگی‎های اصلی آن مرحله است ولی باید توجه داشت که تمامی عناصراین اختناق در مرحله های دیگر نیز به میزانی کمتر رخ ‌داده است. شواهد مربوط به آنچه که در اینجا ذکر می‌شود در ضمایم این مقاله عرضه می‌گردد. اسناد عرضه شده عبارت از گزارش‌های بهائیان نیست بلکه اسناد رسمی حکومتی و انتشارات جراید است. باید به این نکته واقف بود که مثال‎های متعدّد از هر واقعه و نوع تحریم اقتصادی وجود دارد و فقط نمونه‎ای از اسناد به عنوان شاهد و مدرک عرضه می‎گردد. هر یک از اسناد موجود در ضمایم موارد مشابه زیادی دارد که آورده نشده است.
مرحلۀ اوّل: هجوم به مؤسّسات مالی اشتراکی بهائی
انقلاب اسلامی در ماه‌های آخر سال 1978 وارد اوج خود شد و در اوایل سال 1979 وقتی شاه ایران را ترک کرد و خمینی به ایران بازگشت، انقلاب در شُرف اتمام بود. در سراسر سال 1978، وقایعی از حملات علیه بهائیان ایران رخ می‌داد که بعضی توسّط انقلابیون تندرو اسلامی صورت می‌گرفت و بعضی نیز از سوی حکومت شاه بود که سعی داشت صلاحیت اسلامی خود را به نمایش بگذارد. وقتی نظام انقلابی اسلامی خود را از رقابت با جریانهای رقیب آزاد دید و قدرت را به طور کامل در دست گرفت، آهنگ حملات علیه جامعۀ بهائی فزونی گرفت که شروع آن هجوم تمام عیار به تشکیلات و مؤسّسات دین بهائی در ایران بود.
جامعۀ بهائی دارای صندوق‌های عمومی و اشتراکی مشخّصی است که در سطوح محلّی، ملّی و بین‌المللی فعالیت می کند. از جمله این صندوق‌ها، حقوق‌الله است که تکلیفی فردی محسوب می‌گردد، گو این که پرداخت آن داوطلبانه است و هیچ فشاری برای تأمین آن بر فرد وارد نمی‌شود. حقوق‌الله به ریاست بین‌المللی جامعۀ بهائی برای تأمین نیازهای جامعۀ بهائی و نیز فراهم آوردن رفاه اجتماعی پرداخت می‌گردد. از صندوق بهائی که فقط از محلّ پرداخت‎های داوطلبانۀ بهائیان تأمین می‌شود هزینۀ فعالیت‌های بهائی در سطوح ملّی و محلّی پرداخت می‌گردد. در جامعۀ بزرگی چون بهائیان ایران، تمامی صندوق‌های محلّی و صندوق ملّی و نیز مبالغی که به حساب صندوق بین‌المللی و حقوق‌الله در داخل کشور نگهداری می‎شد جمعاً مبلغی هنگفت می‌گشت. تمامی این وجوه متعلق به جامعۀ بهائی را حکومت ایران، بلافاصله بعد از انقلاب، در ابتدا مسدود و سپس مصادره کرد.
جامعۀ بهائی ایران تا سال 1979 دارای بیش از هزار مورد یا بیشتر مِلک اشتراکی بود. از جملۀ این املاک ساختمان‎‌های مورد استفاده برای گردهمآئی و عبادات، قبرستانها ، اماکن مقدّسه مرتبط با مؤسّسان امر بهائی و بیمارستانی بزرگ در تهران می‎شد؛ در این بیمارستان بیمارانی از میان پیروان جمیع ادیان درمان می‎شدند و خدمات درمانی برای فقرا رایگان بود. به دلایل حقوقی این املاک اشتراکی به نام مؤسّسه‌ای به اسم شرکت امناء ثبت شده بود. در چند ماه اول انقلاب این شرکت توسّط حکومت جدید مصادره گردید، دفاترش مورد هجوم واقع شد، مدارک و اسناد مالکیتش ضبط و کلّیه اموال و املاکش، از جمله بیمارستان و قبرستانها، شناسایی و تحت اختیار حکومت قرار گرفت.
شرکت نونهالان، که شرکتی برای پس‌انداز کودکان بود، در سال 1917 فعالیتش را به عنوان ابزاری برای پس انداز کودکان شروع کرد. با گذشت سالها، نسلهای پیاپی کودکان بهائی پس‌اندازهای خود را در این شرکت حفظ کردند، و مؤسّسات محلّی و ملّی بهائی نیز وجوه خود را در این شرکت به ودیعه سپردند. دفاتر این شرکت نیز اوائل ژوئن 1979 مورد هجوم قرار گرفت و جمیع دارایی آن که بالغ بر 5 میلیون دلار تخمین زده می‎شود، مسدود گردید.
سه شرکت کوچک‌تر متعلّق به جامعۀ بهائی، به اسامی وهّاج، مطلع، و حقوق، وسیله‌ای برای حفظ انواع گوناگون وجوه واملاک بودند(1). دارایی این سه شرکت و شرکت امناء و شرکت نونهالان تماماً توسّط جمهوری اسلامی با احکامی که شعبهء یک دادگاه انقلاب اسلامی مرکز روز هفتم نوامبر 1979 صادر نمود (نگاه کنید به ضمیمهء 1) مصادره شد. این صرفاً ضربه‌ای به تشکیلات بهائی نبود بلکه تقریباً پانزده هزار نفر از افراد بهائی که پس‌اندازهای خود را در شرکت نونهالان نگهداری می‌کردند (که در بسیاری از موارد پس‌انداز تمام عمر آنها بود) از این ضربه زیان دیدند.
در چند ماه بعد دارایی‌های جوامع محلّی بهائی در سراسر کشور، از جمله تالارهای محلّی تشکیل جلسات، دفاتر اداری و گورستان‌های بهائی تصرّف و مصادره شد. این جریان بالاخره با مصادرۀ تمامی املاک بهائی فروکش کرد. ولی به هر حال جامعۀ بهائی ناچار بود قطعاتی زمین در سراسر کشور برای دفن مُردگان خود بخرد (گورستان مدنی وجود ندارد؛ تمامی تدفین‎ها در زمینی که متعلّق به هر جامعۀ مذهبی است صورت می‌گیرد). بنابر این مصادرۀ املاک بهائی در سطوح پایین تا به حال ادامه داشته و هر از گاهی حکومت محلّی قبرستان بهائی را مصادره و تخریب می‌کند و جامعه را وادار می‎سازد زمین دیگری را خریداری نماید.
تمامی تشکیلات جامعه با صدور حکمی از سوی دادستان کلّ به تاریخ 29 اوت 1983، از طرف حکومت ممنوع اعلام شد. در نتیجه و طبق اصل بهائی اطاعت از حکومت، هیأت اداری ملّی و بیش از چهار صد هیأت اداری محلّی جامعۀ بهائی منحل شد. از آنجا که وظیفۀ این مؤسّسات بهائی شامل حمایت از فقرا و ناتوانان بود، یک ابزار مهم حمایت از بهائیان که به نحوی فزاینده در اثر اقدامات حکومت از لحاظ اقتصادی آسیب می‌دیدند نیز از صحنه خارج شد.
مرحلۀ دوم: اخراج بهائیان از شغلهای دولتی
جمهوری اسلامی، که تمامی دارایی‌های نقد و سپردۀ متعلّق به جامعۀ بهائی را اخذ کرده بود، در مرحلۀ بعد فشار بر افراد بهائی را شروع کرد و اصرار نمود که از ایمان و باورهای خود دوری جویند و با اخراج از استخدام دولت بهائیان را تحت فشار مالی قرار داد. حاکمیت این کار را از بخش دولتی که کاملاً بر آن مسلّط بود آغاز کرد.
در سال 1979 تعداد کثیری از بهائیان در ایران در استخدام بخش عمومی بودند. از آنجا که امر بهائی بر اهمّیت تعلیم و تربیت تأکید دارد، بخش قابل توجّهی از جامعۀ بهائی در مشاغلی بودند که به تحصیلات عالی نیاز داشت. به‌علاوه، بهائیان، با توجّه به آنچه که در آموزه های بهائی دربارۀ حرفه و شغل آمده، نسبت به بعضی زمینه‌های خدمات عمومی مانند بهداشت و تحصیل گرایش زیادی دارند. ابتدا، افراد بهائی که در بخش عمومی شاغل بودند تحت فشار قرار گرفتند که از ایمان و عقیدۀ دینی خود دوری جویند. چون اکثر قریب به اتفاق آنان موافقت نکردند، از کارهای خود اخراج و پاکسازی شدند. این اقدام در سال 1980 شروع شد؛ در آن زمان اولیاء حکومت ایران در جمیع نقاط ایران، به ابتکار خویش، شروع به اخراج پراکندۀ بهائیانی نمودند که در بخش عمومی مشغول کار بودند و شکّی نیست که امید داشتند به این ترتیب نظر مساعد حکومت اسلامی را به خود جلب کنند. و بنابراین، مثلاً، روزنامهء اطّلاعات در 18 فوریه 1980 گزارش داد که 50 تن از آموزگاران در یک استان، یعنی آذربایجان شرقی اخراج شدند (ضمیمهء 2)؛ روزنامهء جمهوری اسلامی در تاریخ 30 ژوئن 1980 خبر اخراج 44 معلّم در استان فارس را گزارش کرد (ضمیمهء 3)؛ و کیهان به تاریخ 9 اوت 1980 اخراج 23 معلّم بهائی در استان ساحلی جنوب را به علّت "داشتن اعتقاداتی خلاف اسلام" اعلام نمود. همچنین بهائیان از دانشگاه‌ها، بیمارستان‎های دولتی، ادارات دولتی، موزه‌ها و غیره اخراج شدند. در اعلام اخراج آموزگاران در آذربایجان شرقی، که در بالا به آن اشاره شد، و، در بعضی موارد، در اسنادی که در مورد اخراج افراد به آنها تسلیم می‎شد، این شرط ذکر می‎شد که در صورتی که از باور دینی خود برگردند می‎توانند به شغل خود بازگردند (ضمیمهء 4).
سپس با دستوری رسمی که در 7 دسامبر 1981 صادر و در روزنامۀ نیمه‎رسمی کیهان در روز هشتم دسامبر 1981 انتشار یافت، اخراج کلّیه بهائیان از تمامی مشاغل دولتی به سیاست رسمی دولت تبدیل شد (ضمیمهء 5). از این زمان به بعد، اخراج بهائیان از سازمانهای دولتی و محلّی به طور برنامه‎ریزی شده اجرا گشت. تا ژوئیه 1982، جامعۀ بهائی گزارش می‌داد که عملاً به خدمت کلّیه پزشکان، پرستاران، معلّمان و سایر کارمندان دولت خاتمه داده شده و حتّی پرداخت حقوق بازنشستگی بهائیان نیز متوقّف گردید(2). تعیین تعداد دقیق بهائیانی که از مشاغل خود اخراج شدند ممکن نیست امّا جامعۀ بین‌المللی بهائی (نهادی که نمایندگی جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متّحد را به عهده دارد) تخمین می‎زند که تعداد بهائیان اخراج شده از مشاغل خود در طیّ دهۀ 1980 در حدود ده هزار نفر بود.(3)
مرحلۀ سوم: اخراج بهائیان از اشتغال در بخش خصوصی
مرحلۀ سوم اقدامات اقتصادی علیه بهائیان در دهۀ 1980 آغاز شد ولی در دهۀ 1990 برجسته‌تر و آشکارتر گردید. با تسلط بیشتر حکومت و حامیان واکنشگرای آن بر بخش‌هایی کلان از اقتصاد کشور، شروع به استفاده از قدرت خویش برای اِعمال فشار بر مؤسّسات تجاری و خصوصی نمودند تا کارکنان بهائی‌ را اخراج نمایند. گاهی اوقات این فشار از طریق حکومت محلّی وارد می‌آمد و مؤسّسات خصوصی را تهدید می‎کردند که اگر تسلیم این فشارها نشوند اقدامات رسمی علیه آنها به عمل خواهد آمد و گاهی از طریق وابستگی روحانیون به کارخانه‌ها و سایر مؤسّسات این فشار وارد می‎شد. این روحانیون در محلّ مستقر می‌شدند تا مقصودشان در اخراج بهائیان اجرا شود. در این موارد روحانیون کارکنان مسلمان را علیه همکاران بهائی‎شان تحریک می‌‎کردند.
ابتدا اقداماتی که علیه بهائیان معمول می‌شد فقط از نوع آزار و اذیت بود، مانند آنچه که در کارخانۀ الیاف رخ داد و در طیّ آن کارکنان مسلمان تحریک شدند تا در ژانویه 1982 تقاضا نمایند کارکنان بهائی در بخش مجزّایی کار کنند و وادار شوند بشقاب‌های مخصوص به خود را به غذاخوری کارکنان بیاورند تا غذای کارکنان مسلمان نجس نشود (ضمیمهء 7). امَا، در سال 1982، بر تعدادی از بهائیان که، در بعضی از شهرهای مانند کرمانشاه، در کارخانه‌ها کار می‎کردند فشار آوردند که یا از ایمان و عقیدۀ خود برگردند یا از کار اخراج شوند (ضمیمهء 8).
به نظر می‌رسد که فرمان آغازین که به تمامی شرکت‌های خصوصی دستور می‎داد کارکنان بهائی خود را اخراج نمایند در دسامبر 1981 صادر شد امّا در آن زمان دولت اجرای آن را به طور برنامه‌ریزی شده و منظّم پیگیری ننمود. وقتی حکومت، در دهۀ 1980، به هدف اصلی خود که اخراج بهائیان از بخش عمومی بود، رسید، توجّه خود را بر بخش خصوصی متمرکز کرد. از این تاریخ به بعد مؤسّسات تجاری و شرکت‌ها توسّط وزارت ارشاد اسلامی دربارۀ نیروی کاری‎شان مورد سوال قرار گرفته و سپس وادار شده‌اند کارکنان بهائی خود را اخراج نمایند (برای نمونه نگاه کنید به ضمیمۀ 9 که به یک آژانس مسافرتی در سال 1994 مربوط می‌شود).
سندی وجود دارد که نشان می دهد که تمامی این اقداماتی که در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، از 1989 تا 1997 معمول گردید، اقدامات تصادفی و پراکندۀ مقامهای متعصّب نبود، بلکه بخشی از اقدامات برنامه‎ریزی شدۀ حکومت بود. این سند به شکل تصمیم حکومتی به تاریخ 25 فوریه 1991 است که در جلسۀ مشترکی با حضور علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت ایران، و شورای عالی انقلاب فرهنگی، اتّخاذ گردید و به رهبر عالی کشور، آیت‌الله علی خامنه‌ای، ارسال گردید که آن را با مهر و امضای خود در پای سند تصویب نمود. در این سند آمده است که، "برخورد نظام با آنان [بهائیان] باید طوری باشد که راه ترقّی و توسعۀ آنان مسدود شود" و این که "در صورت ابراز بهائی بودن اجازۀ استخدام ندارند" و به این ترتیب واضح ساخته که هدف عبارت از آن است که جامعۀ بهائی از لحاظ فرهنگی و اقتصادی در دشواری و سختی قرار گیرد (ضمیمهء 10). این سند توسّط رینالدو پول، نمایندهء ویژهء سازمان ملل متّحد در امور حقوق بشر در ایران کشف و در ضمن گزارش سال 1993 وی منتشر شد.(5)
مرحلۀ چهارم: تعطیل کردن شرکتهای بازرگانی بهائیان
دهۀ 2000 به نحوی امیدوار کننده و نویدبخش برای جامعۀ بهائی ایران شروع شد. محمَد خاتمی، اگرچه قبلاً از روحانیون تندرو بود، در سال 1997 با خطّ مشی آزادی‌خواهانه و در جریان 2 خرداد به ریاست جمهوری برگزیده شد. ارزیابی صداقت و خلوص شخصی خاتمی دشوار است امّا فشار اطرافیان او که در انتخابات او را همراهی می‌کردند برای ایجاد تغییر و تحوّل به جامعۀ بهائی امید بخشید. امّا با گذشت زمان آشکار شد که در عمل تغییر چندان زیادی صورت نگرفته است. روحانیون تندرو اطراف خامنه‌ای، رهبر عالی، بدون توجّه به ارادۀ مردم ایران به برقراری دموکراسی، قصد نداشتند اجازه دهند کنترل اوضاع از اختیار آنها خارج شود و خود خاتمی نیز قصد نداشت برای تغییرات بنیادی فشار بیاورد. در نهایت موج اصلاحات به عقب رانده شد و جامعۀ بهائی دیگربار با دشواری و سختی مواجه گردید (برای مثال نگاه کنید به تأییدیه هیأت تحقیق دولتی بر اخراج یکی از آموزگاران که قبلاً صورت گرفته بود؛ ضمیمهء 11).
سپس در سال 2005، محمود احمدی‎نژاد با حمایت روحانیون تندرو فرقۀ حجّتیه که از دیرباز از دشمنان مصمّم و کینه‎توز آئین بهائی بوده‌اند، به قدرت رسید. حرکت‌های آزاری دیگربار به سطحی رسید که از سالهای آغازین انقلاب اسلامی مشاهده نشده بود. این بار شواهد نشان می‌دهد که این حرکت اختناق اقتصادی از برنامه‌ریزی بیشتر و کامل‌تری برخوردار است و در صدد شکار معدود بهائیانی است که ممکن است در استخدام دولتی یا بخش خصوصی باقی مانده باشند. این بار هدف حاکمیت بهائیان خویش‌فرما با واحدهای تجاری کوچک نیز بود.
در روزهای آغاز انقلاب اسلامی، گروه‌های انقلابی اسلامی به زور وارد دفاتر ملّی بهائی در تهران شدند و تمامی صورت اسامی اعضاء جامعه را که در آنجا نگهداری می‎شد به سرقت بردند. شواهدی وجود دارد که اولیاء حکومت با استفاده از این فهرست‌ها، یا به وسایل دیگر، از سال 2005 به بعد تلاشی شدید و فشرده را برای یافتن محلّ اقامت تک تک بهائیان، تعیین منبع درآمد آن فرد بهائی، و تلاش برای قطع آن را شروع کرده‌اند. آنچه که به نحوی مستند ثابت می‌کند که این اقدامات به طور متمرکز برنامه‌ریزی می‌شود ابلاغیۀ دولتی به تاریخ 29 اکتبر 2005 است که گزارشگر ویژۀ کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متّحد در امر آزادی دین یا عقیده، به نام خانم اسما جهانگیر در ماه مارس 2006 آن را به دست آورد و به گفته خودش سبب شد که نسبت به وضعیت جامعۀ بهائی در ایران "شدیداً نگران شود." این ابلاغیه، که مُهر "خیلی محرمانه" خورده و به امضاء رئیس ستاد مشترک قوای مسلّح ایران رسیده در درجۀ اوّل خطاب به رئیس قوای مسلّح ایران است، امّا رونوشت به نیروی انتظامی، سرویس‌های اطّلاعاتی و سپاه پاسداران انقلاب ارسال شده است. در این ابلاغیه آمده است که بنابر دستور مقام رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای، "کلّیه فعالیت‌های" جامعۀ بهائی " از جمله اقدامات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی" باید تحت نظارت قرار گیرد و "گزارش جامع و کاملی" باید "به قصد شناسایی کلّیه افراد" جامعه فراهم گردد (ضمیمهء 12). درستی این ابلاغیه با شواهدی ثابت می‌شود که، از این زمان به بعد، دستورالعمل‌هایی به استانداران داده شده که فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی کلّیه بهائیان را تحت نظارت و اداره قرار دهد (نگاه کنید به نامهء وزارت کشور به تاریخ 19 اوت 2006 به ادارات استانداری کلّیه استانها، ضمیمهء 13). سند دیگری نیز وجود دارد که نشان می‎دهد دولت و نهادهای آن مشغول فراهم آوردن فهرست‌هایی محلّی از بهائیان هستند؛ برای نمونه نگاه کنید به نامۀ مورّخ 2 مه 2006 از مجمع خدمات صنفی، تولیدی و فنّی کرمانشاه به اتّحادیه باطری‌سازان، که تقاضا دارد "فهرست از اسامی کسانی که به فرقۀ بهائی تعلّق دارند و در حوزۀ فعالیت اتّحادیه شما قرار دارند" فراهم شود (ضمیمهء 14).
شرکتهای تجاری بهائیان همیشه تحت فشار بوده‌اند و مؤسّسات بزرگتر اوایل انقلاب مصادره و اموال و دارایی آنها ضبط شد. برخی از صاحبان این شرکتها وادار به فرار از ایران شدند چون زندگی آنها در خطر بود. در طول سالها، بسیاری از شرکتهای تجاری بهائیان زیر فشار و آزار قرار گرفت و با تحریم‎های سازماندهی شده توسّط رهبران مذهبی تا تخریب و تاراج و تعطیلی اجباری و مصادره مواجه شدند. امّا شواهد نشان می دهد که درسال 2007، حکومت فعّالیت گستردۀ دقیق و مدوّنی را برای تعطیل کردن شرکتهای تجاری بهائیان را آغاز کرد. به این ترتیب، برای مثال، نامه‌ای از دفتر مرکزی رئیس پلیس اطّلاعات و امنیت نیروی انتظامی به تاریخ 9 آوریل 2007 (ضمیمهء 15) کشف شد. این نامه که خطاب به کلّیه قوای انتظامی در سراسر ایران است، به آنها دستور می‌دهد که کلّیه مشاغل متعلّق به بهائیان در منطقۀ مربوط به آنها شناسایی و در بعضی موارد تعطیل شود:
1- کلّیه مشاغل در زمینهء فرهنگی، تبلیغاتی و اقتصادی. یازده نمونه نیز ذکر شده است: جراید و نشریات؛ جواهر و طلاسازی و ساعت‌سازی؛ چایخانه‌داری؛ گراورسازی؛ مؤسّسات توریستی و اتومبیل کرایه؛ نشر کتاب؛ کتابفروشی؛ مسافرخانه‌داری؛ هتل‌داری؛ آموزشگاه خیّاطی؛ عکّاسی و فیلم‌برداری؛ گیم‎نت؛ رایانه و کافی‎نت.
2- کلّیه مشاغل مربوط به تهیّۀ غذا از آنجا که ممکن است غذای مسلمین را نجس نمایند (بهائیان طبق رسوم نجس محسوب می‌‎شوند به نحوی که حتّی لمس غذا توسّط آنها سبب نجس شدن مسلمانان می‌گردد). مثال‌هایی که دراین مقوله ذکر شده عبارتند از: تدارک غذا در تالارهای پذیرایی؛ رستوران و سلف‎سرویس؛ اغذیه‌فروشان و موادّ غذایی؛ چلوکباب و چلوخورشت؛ قهوه‌خانه؛ فروشندگان مواد پروتئینی؛ سوپرمارکت؛ بستنی و آب‌میوه و نوشابه؛ قنّادی و شیرینی‌فروشی؛ کافی‎شاپ.
3- کلّیه مشاغلی که مالک بهائی در آن موفّق است و درآمدزایی آن بالا است.
در نتیجۀ این ابلاغیه و احتمالاً سایر اوامر صادره که فاش نشده، در طیّ سال 2007، فشار بر مشاغل کوچکتر بهائی شدّت یافت و تعداد زیادی از مشاغل بهائی در سراسر کشور (آبادان، آباده، گرگان، همدان، اصفهان، کاشان، کرمان، خرّمشهر، خرّم‌آباد، مشهد، سنندج، سمنان، شیراز، طهران، بروجرد، الیگودرز، اراک، مرودشت، شهرکرد، اردبیل، جلفا و غیره)، یا در اثر خودداری از تمدید جواز آنها، خودداری از ارسال کالا، تحریم یا تخلیۀ مِلک استیجاری وادار به تعطیل کردن فعالیت شغلی خود شدند (ضمیمهء 16). جایی که بهائیان در بازرگانی با مسلمانان شراکت داشتند، شرکت تحت فشار قرار گرفت تا فرد بهائی ناچار شود ترک شراکت نماید.
همانند حرفه های شهری، کشاورزان بهائی نیز با مواردی مواجه شدند: مزارع و باغ‌های میوۀ آنها به زور اشغال شد، محصولات آنها ضبط و املاک آن مصادره گردید. آنها قادر نبودند لوازم مورد نیاز برای مزارع خود را تهیّه نمایند یا محصولات خود را به فروش برسانند. بسیاری از کشاورزان روستایی بهائی در روستاهای کوچک مجبور به ترک روستا و شیوۀ معمول امرار معاش خود و عزیمت به شهرها شدند. این رویدادها در روستاهایی صورت گرفت که بهائیان اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دادند. تمامی روستا در اقدامی در "پاکسازی قومی" که یادآور وقایع بوسنی است، از وجود بهائیان زدوده شد. روستاییان بهائی مجبور شدند به شهرها عزیمت کنند و مانند پناهندگان، متّکی به کمک‌ها و بخشش سایر بهائیان، زندگی نمایند. پیش از این، برخوردهایی این چنین مخصوص روستاهایی با تعداد زیادی از بهائیان بود، امّا از سال 2005 به این سو به اقدامی رسمی تبدیل شده که روستاهایی با جمعیت کم یا بیش بهائی را نیز شامل شده است (ضمیمهء 17).
اولیاء حکومت و دوایر دولتی، به بسیاری از راههای دیگر که مستند کردن آنها دشوار است، به اذیت و آزار بهائیان در کسب و حرفه مشغولند: ایجاد موانع غیر ضروری متعدّد برای بهائیان در مشاغل آنها، مانند فرستادن آنها به این اداره و آن اداره (یا به دوایری که ابداً وجود ندارند) برای گرفتن یا تسلیم نمودن اسناد شغلی؛ "گم شدن" چند بارۀ پرونده‌های کاسبکاران بهائی؛ برخورد تند و شدید با بهائیان؛ ورود به محوطۀ ساختمانی حرفه ای متعلّق به بهائیان و مصادره تجهیزات؛ ملزم کردن بهائیان به پر کردن برگه‎هایی که طالب اطّلاعات تفصیلی شخصی دربارهء خود آنها و سایر اعضاء خانوادهء آنها است؛ فشار آوردن بر مسلمانان برای لغو قراردادهایی که با شرکتهای شغلی متعلّق به بهائیان دارند؛ مهر و موم کردن محوطۀ شغلی که گاهی هفته‌ها طول می‎کشد. بانکها، به دستور وزارت اطّلاعات، از پرداخت وام به بهائیان، و هنگامی که تمامی شرائط مربوط به صلاحیت اخذ وام را دارند، خودداری می‌کنند. اولیاء حکومت، در سیاستی سامان یافته برای ایجاد شکّ و بی‌اعتمادی در میان بهائیان، در سیاست‌های خود نسبت به آنها روش واحد و ثابتی را در پیش نمی‌گیرند؛ گاهی اوقات به یک بهائی جواز لازم برای فعّالیتی را اعطا می‌کنند و از موافقت با همان شغل برای بهائی دیگر خودداری می‌نمایند. وقتی بهائیان، که وسیلهء دیگری برای تأمین معاش خود ندارند، مِلک خود را به اجاره واگذار می‎کنند، به مستأجر گفته شده که اجاره‎بها به مالک بهائی نباید پرداخت شود و باید به نهادهای حکومتی پرداخت گردد. چنین به نظر می رسد که نظام ایران مصمّم است تمام راهها را برای امرار معاش بهائیان مسدود سازد و به این ترتیب امیدوار است هیچ راهکاری باقی نگذارد تا بهائیان یا مجبور به ترک دین خود شوند یا کشور را ترک کنند.
فروپاشی اقتصادی و اختلال در وضعیت افراد بهائی
علاوه بر فعالیت اقتصادی مرحله‌ای فوق علیه جامعۀ بهائی، اذیت و آزار بهائیان به شکل‌های گوناگون در تمام طول این دوران از 1979 تا کنون ادامه داشته است، گو این که از زمان انتخاب احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری در سال 2005 به این سو حرکت‌های آزار و اذیت به مراتب شدیدتر شده است. جریان مداوم آزارهای جزئی، هجوم به منازل و اموال، جریمه‌ها، دوره‌های زندان و محرومیت از عدالت در دادگاه‌های زندگی شخص را از هم می‌پاشد، و کسب درآمد را برای او از محالات می‌سازد، و امنیت مالی یا پیشرفت شغلی، تجاری یا حرفه‌ای را عملاً غیرممکن می‌نماید. در سالهای اخیر، این رویدادها سیمای شوم‎تری به خود گرفته، و تهدیداتی بر دیوار منازل و مشاغل بهائیان نقش بسته که اگر مؤسّسهء خود را تعطیل ننمایند و از شهر خارج نشوند، به قتل خواهند رسید. گاهی اوقات این تهدیدها با حملات و آتش سوزی عمدی انجام شده است (نگاه کنید به ضمیمهء 18). اگرچه ممکن نیست که این فعّالیت‎ها را مستقیماً به حکومت مربوط ساخت ولی اساس قضیه این است که در این موارد حکومت در حمایت از بهائیان یا پیگیری قضیه جهت یافتن مسئولین چنین اعمالی هیچ اقدامی به عمل نمی‎آورد. حملات به منازل و مشاغل بهائیان در سال اوّل بعد از انقلاب از رویدادهای مکرّر و معمول بود امّا در آن زمان این عمل عمدتاً عناصر خلافکار به آن مبادرت می‎کردند و می‌دانستند که می‎توانند به منازل بهائیان حمله کرده همه چیز را به تاراج ببرند بدون این که ترسی از اقدامات تنبیهی علیه خود داشته باشند. در واقع، اگر بهائیان به نیروی انتظامی یا مراجع قضایی شکایت می‌کردند، غالباً خود آنها دستگیر می‌شدند. مثلاً، یک یا چند مورد از اینگونه تهاجمات در شاه‌آباد، میاندوآب، قصر شیرین، شیشوان، کتا، آباده، سوسنگرد، دیزج، شهمیرزاد، رضائیه، طهران، بهنمیر (مازندران)، کشه (نزدیک نطنز) و تبریز در ظرف فقط یک ماه، در ژانویه 1979، رخ داد و حملاتی از این دست در طول آن سال ادامه یافت. بعد از آن، تعداد این قبیل حملات کاهش یافت تا آن که در سال 2005، بعد از انتخاب محمود احمدی‌نژاد، دیگربار فزونی گرفت.
بهائیان غالباً صرفاً به علّت بهائی بودن یا عضویت در تشکیلات انتخابی محلّی بهائی جریمه شده‌اند. مثلاً در شیراز، فردی بهائی به علّت عضویت در شورای محلّی انتخاب بهائی در شهر مزبور در سال 1982 به پرداخت صدهزار تومان جریمه محکوم شده است. این مورد و اجحاف مالی و باج‎گیری که در بالا توصیف شد، و مردم را به بازپرداخت حقوق‎های دریافتی وادار کردند به میزان زیادی بنیهء مالی بهائیان را به تحلیل برد.
از سال 1979 به این سو، هزاران بهائی دوره‌هایی از زندانی را گذراندند که از چند روز تا ده سال یا بیشتر تفاوت داشت. بسیاری از آنها مکرّراً به زندان افتادند. اواسط دهۀ 1980، در هر زمانی از سال، حدود 750 تن از بهائیان در زندان به سر می‎بردند در حالی که بسیاری از آنها برای مدّتی محبوس بودند و سپس آزاد شده مجدّداً دستگیر می‌شدند. چنین اختلالی در زندگی شخصی سبب شد که بسیاری از آنها نتوانستند مشاغل خود را حفظ نمایند یا به کار خود ادامه دهند. در دهۀ 1990 و اوایل دهۀ 2000، در مدّت زمانی کوتاه تعداد بهائیان زندانی کاهش یافت امّا از سال 2005 و آغاز ریاست جمهوری احمدی‌نژاد به این سو، تعداد بهائیان بازداشتی دیگربار افزایش یافته است. بدیهی است فرد بهائی که در زندان به سر می‎برد نمی‌تواند کسب معاش نماید یا شغل خود را حفظ کند. همچنین آنچه که به میزان زیادی بر موانع سر راه بهائیان می‌افزود و سبب می‌شد نتوانند شغلی یا حرفه‌ای را دنبال نمایند جلوگیری از دسترسی آنها به دانشگاه‌ها و تحصیلات عالیه بود (ضمیمهء 20). این اقدامات فقط به فردی که علیه او معمول شده لطمه نمی‌زد بلکه بر کلّ خانواده‌اش نیز تأثیر می‌گذاشت. می‌توان استدلال نمود که با فقیر نمودن بخش عظیمی از جمعیت، کلّ جامعه تأثیر می‌پذیرد، زیرا بهائیان مشتری نیز هستند و اگر یک بخشی جامعه عمداً تضعیف گردد و به این ترتیب به فقر کشیده شود، کلّ اقتصاد لطمه می‎بیند.
در دوران جنگ ایران و عراق، به دلیل کمبود بسیاری از کالاها جیره‌بندی شدند. از آن زمان تا کنون، در اثر وخیم‎تر شدن وضعیت اقتصادی، جیره‌بندی برخی از کالاها ادامه یافته و دسترسی به آنها فقط از طریق کوپن‌های جیره‌بندی توسّط دولت ممکن است و این کوپن ها فقط از طریق مساجد، توزیع می‎گردد. در نتیجه بهائیان از دسترسی به این اقلام جیره‌بندی محروم شده‌اند (ضمیمهء 21).
مسألۀ عمده برای بهائیان این است که هیچ امیدی به دستیابی به عدالت از راه قانونی و در دادگاه‎ها ندارند. هر مسلمانی می‎تواند جنایتی را علیه بهائیان مرتکب شود، از جمله سرقت، راهزنی، و اخّاذی و ارعاب و سپس اگر دستگیر شود می‎تواند از خود دفاع کرده بگوید که بهائیان در قانون هیچ وضعثت رسمی و قانونی ندارند و بنابراین هیچ عملی علیه آنها جُرم حساب نمی شود. حتّی قاتلان از این وسیلهء دفاعی استفاده کرده و آزاد شده‌اند (ضمیمهء 22). دادگاه‌ها بهائیان را از دریافت مِلک و سایر اموالی که در نتیجه وراثت استحقاق دریافتشان را داشته‌اند، محروم کرده‌اند. دستگاه قضایی حتّی فردی بهائی را که پسرش در حین خدمت به کشور و فعالیت در میدان جنگ علیه عراق کشته شده، از شناخته شدن به عنوان وارث قانونی او محروم کرده‌اند (ضمیمهء 23). همچنین کسی را که در جنگ خدمت کرده و متحمّل ناتوانی قابل توجّهی در اثر دفاع از کشورش در جنگ ایران و عراق گشته، صرفاً به علّت بهائی بودن، از دریافت مستمرّی مخصوص معلولان جنگی که حقّ او بوده محروم کرده‌اند (ضمیمهء 24).
محرومیت بهائیان از حق و حقوق وراثت معضل مصادرۀ خودسرانۀ املاک و اموال بهائیان را که از سال 1979 تا کنون جریان داشته وخیم‌تر می‎سازد. آقای میلون کوثری، گزارشگر ویژهء سازمان ملل متّحد در امر مسکن کافی، در گزارشی به تاریخ 29 ژوئن 2006، اعلام کرد شواهد مستندی را دریافت کرده که حاکی است حدّاقل 640 مورد از املاک و اموال بهائیان از سال 1980 تا آن زمان مصادره شده است. امّا اظهار می‌دارد که "قضایای متعدّد دیگری، بخصوص در استان‌های دوردست وجود دارد که مستند نیست زیرا در این استانها اطّلاعات لازم را به سادگی نمی‌توان جمع‌آوری کرد." در این گزارش آمده است که: "اموال و املاکی که فهرست شده شامل منازل مسکونی و اراضی کشاورزی است ... گفته می‎شود که به مالکان متضرّر فرصتی داده نشده که در تشریفات جاری مصادرۀ اموال شرکت نمایند یا اخطاریه‌ای قبل از آن دریافت کنند." در مناطق روستایی، بنا بر این گزارش، "مصادرۀ اموال ... قبل و در دوران زمان تخلیه اجباری مِلک، غالباً با تهدیدات و خشونت‌های جسمی همراه بوده است." آقای کوثری گفت که او نگران شواهد واضح رفتار تبعیض‌آمیز نسبت به مالکیت بهائیان، از جمله منزل مسکونی آنها است.
(1)شرکت حقوق برای املاک، اشیاء قیمتی و وجوه که بهائیان در رابطه با حقوق‌الله که فوقاً بدان اشاره شد، تأسیس گردید. شرکتهای مطلع و وهّاج برای حفظ بعضی از املاک بهائی ایجاد شد.
(2) یادداشت جامعهء بین‌المللی بهائی با عنوان "به‌روز کردن گزارش گروه حقوق اقلّیت‌ها «بهائیان ایران»"، به تاریخ 23 فوریه 1985
(3) یادداشت جامعهء بین‌المللی بهائی، نیویورک، با عنوان "وضعیت فعلی بهائیان در ایران، اوت 1994"، برای چهل و نهمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متّحد، سپتامبر 1994
(4) راجر کوپر، Baha’is of Iran، گزارش حقوق اقلّیت‎ها، شمارهء 51، مورّخ 1982، صفحهء 13
(5) متن گزارش رینالدو پول را می‌توان از مشاهده و به کامپیوتر منتقل نمود. فقرهء مربوط به دستورالعمل صادری بعد از جلسهء مشترک علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور ایران، و شورای عالی انقلاب فرهنگی در صفحه 55، بند 310 است.
(6) شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متّحد، سند E/CN.4/2006/41/Add.2 (نسخهء انگلیسی)، به تاریخ 21 مارس 2006، نگاه کنید به صفحات 12 و 19 در نشانی زیر: http://daccess-ods.un.org/TMP/2195816.html
(7) Rome Statute of the International Criminal Court (Part 2, Article 7, 1.h)
(8) http://untreaty.un.org/cod/icc/statute/romefra.htm
(9) http://untreaty.un.org/cod/icc/statute/romefra.htm
برای دریافت اسناد ضمیمه مقاله به آدرس ذیل مراجعه کنید:
http://www.agahee.org/node/1914

کیوان پاکزادان به پنج سال زندان محکوم شد

کیوان پاکزادان به پنج سال زندان محکوم شد
به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز کیوان پاکزادان که پیشتر توسط ماموران امنیتی در استان تهران بازداشت شده بود طی حکمی که به وکیل وی ابلاغ شده است به پنج سال زندان محکوم شد.
بنابرگزارش مجموعه خبری بهایی نیوز کیوان پاکزادان پیشتر در تاریخ ١٢ خرداد ١٣٩٥ توسط ماموران امنیتی وزارت اطلاعات در خیابان مجاور منزل خواهر خود در تهران بازداشت شد و پس از تفتیش منزل و ضبط تعدادی از وسایل شخصی آنان وی به زندان اوین منتقل شده بود.
به گفته یک منبع مطلع" در تاریخ ٩ اسفند ماه کیوان پاکزادان به اتهام " عضویت در تشکیلات فرقه ضاله بهائیت" به پنج سال زندان محکوم شده است.
این شهروند بهایی پس از ٣٤ روز بازداشت با قيد وثيقه ٢٥٠ ميليون تومان آزاد شد و پس از پیگیری جهت بازپس گیری اموال توقیف شده خود و خانواده خواهرشان چند روز بعد مقداري از وسايل به وی تحویل داده شد .
کیوان پاکزادان در تاريخ ٣ بهمن ماه ١٣٩٥ در شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران توسط قاضی مقیسه محاکمه شده بود که روز گذشته حکم زندان وی به وکیل ایشان ابلاغ گردید.
منبع خبر : https://goo.gl/YWquWo

نصوح کیست و توبه نصوح چیست؟

محفل اُنس

از آنجا که حضرت عبدالبهاء مبیّن عظیم الشأن آئین مقدّس بهائی اشاره ائی به نَصوح و توبۀ او فرموده اند. ​
پیش از شرح این حکایت لازم است به نکات ذیل را مدّ نظر داشت.
نَصح (بر وزن فَلس) به معنى خالص شدن و خالص كردن است. در اقرب الموارد آمده «نصحه نصحا و نصحا» یعنى او را پند داد و دوستى را بر وى خالص كرد.
​پیشگفتار آنکه: ​
قرآن مجيد در سوره تحريم آيه 8مى فرمايد
يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة الى الله توبة نصوحا، عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، توبه كنيد توبه اى خالص ، اميد است بااين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد.
اینکه توبه نصوح چیست؟ تفسیرهاى زیادى براى آن ذکر کرده اند تا آنجا که بعضى شماره تفسیرهاى آن را بالغ بر بیست و سه تفسیر دانسته اند ولى همه این تفسیرها تقریباً به یک حقیقت باز مى گردد، با شاخ و برگها و شرائط مختلف توبه است از جمله اینکه:
"توبه نصوح" آن است که واجد چهار شرط باشد:
پشیمانى قلبى، استغفار زبانى، ترک گناه، و تصمیم بر ترک در آینده.
بعضى دیگر گفته اند:
"توبه نصوح" آن است که واجد سه شرط باشد ترس از اینکه پذیرفته نشود، امید به اینکه پذیرفته شود، و ادامه اطاعت خدا یا اینکه" توبه نصوح" آن است که گناه خود را همواره در مقابل چشم خود ببینى و از آن شرمنده باشى! یا اینکه "توبه نصوح" آن است که مظالم را به صاحبانش بازگرداند، و از مظلومین حلیّت(حلال طلبیدن) بطلبد، و بر اطاعت خدا اصرار ورزد و مانند اینها که همگى شاخ و برگ یک واقعیّت است و این توبه خالص و کامل است.
داستانی برای توبه نصوح در مثنوی معنوی
​ هم​ آمده که با زبان نمادین چگونگی یک توبه واقعی را شرح می دهد :
شرح این توبه‌ی نصوح از من شنو بگرویدستی، ولیک از نو گرو
بود مردی پیش از این، نامش نصوح بُد ز دلاکی زن او را فتوح
امّا شرح داستان:
شرح این توبه‌ی نصوح از من شنو بگرویدستی، ولیک از نو گرو
بود مردی پیش از این، نامش نصوح بُد ز دلاکی زن او را فتوح
نَصوح مردی بود با هیئت و قیافه‌ی زنانه. او در حمّام‌های زنان به کار مشغول بود و بخصوص دختر شاه را دلاّکی می‌کرد و کسی هم به جنسیّت حقیقی او پی نبرده بود. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود امّا هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت. روزی نصوح برای رهایی از این فعل قبیح نزد عارفی ربّانی رفت و به او گفت مرا نیز دعا کن. آن عارف که مردی روشن‌بین بود، بی‌آنکه خواسته‌ی او را بپرسد بفراست دریافت که مشکل او چیست. به عبارت دیگر ضمیر او را خواند، ولی چیزی به رویش نیاورد. فقط تبسّمی کرد و گفت إن شاالله توبه نصیبت می‌شود.
دعای آن عارف به اجابت رسید و اسباب توبه‌ی نصوح بدین صورت فراهم شد.روزی نصوح طبق روال همیشگی در حمّام زنانه مشغول کار بود که ناگهان قیل و قالی بلند شد و در آن میان زنی جار زد که یکی از مرواریدهای گوشواره‌ی دختر شاه گم شده است. در حمّام را ببندید و نگذارید کسی خارج شود تا جامه و بقچه‌ی حاضران وارسی شود.
بقچه‌ها را روی زمین ولو کردند و جامه‌ها را بدقّت گشتند امّا از دانه مروارید خبری نشد. ناچار گفتند همه باید کاملاً برهنه شوند و یکی یکی مورد بازدید قرار گیرند. نصوح با شنیدن این حرف بکلّی خود را باخت و افتان به خلوت حمّام رفت و در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاریّتت این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم.
نصوح آنقدر خدایا خدایا کرد که در و دیوار نیز با او همنوا شدند. در این اثنی نوبت وارسی نصوح رسید. زنی نام او را صدا زد. امّا همینکه او نام خود را شنید از ترس، بند دلش پاره شد و بر کف حمّام افتاد و از هوش رفت. در این فاصله زنی جار زد که مژده مژده مروارید پیدا شد. ناگهان در حمّام ولوله‌ای افتاد. زنان دستک ‌زنان شادمانی خود را از یافته ‌شدن مروارید اعلام کردند. و نصوح نیز در فضایی آکنده از شادمانی به هوش آمد و دید که خطر از کنار گوشش گذشته است. زنانی که بدو ظنین بودند نزدش آمدند و عذرها خواستند. او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربّانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبه‌اش ثابت‌ قَدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمّام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمّام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاّکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت.
هر مقدار مالى كه از راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتّفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . »
همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند . نصوح اين برنامه را مرتّب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا میكرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند.
خلاصه ميش زادِ ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مُشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نَصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديک را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رَحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محلّ سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.
رفته رفته ، آوازه خوبى و حُسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجّب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم .
پس با خواص درباريانش به سوى محلّ نصوح حركت كرد، همين كه به آن محلّ رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نَصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش ‍ نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن . نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى . گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند.
آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شَبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اَجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غایب شدند​.
حضرت بهاءالله شارع آئین مقدّس بهائی در یکی از آثار حضرتشان بنام «بشارات» در بشارت نهم اینچنین میفرمایتد:
« باید عاصی (گناهکار) در حالتی که از غیرالله خود فارغ و آزاد مشاهده نماید طلب مغفرت و آمرزش کند. نزد عباد(مردم و طبقۀ روحانیّت اددیان​​) اظهار خطایا و معاصی(گناهان) جائز نه چه که سبب و علّت آمرزش و عفو الهی نبوده و نیست و همچنین این اقرار نزد خلق سبب حقارت و ذلّت است و حقّ جلّ جلاله ذلّت عباد خود را دوست ندارد اِنّه هوالمشفق الکریم عاصی باید مابین خود و خدا از بحر رحمت رحمت طلبد و از سماء کَرَم مغفرت مسئلت کند و عرض نماید:
الهی الهی اسئلک بدماء عاشقیک الّذین اجتبهم بیانک الاحلی بحیث قصدوا الذّروة العلیا مقرّ الشهادة الکبری و بالاسرار المکنونة فی علمک و باللئائی المخزونة فی بحر عطائک اَن تغفرلی و لابی و امیّ و انک انت ارحم الّراحمین لا اله الّا انت الغفور الکریم. ای ربّ تَری جوهر الخطاء اقبل الی بحر عطائک و الّضعیف ملکوت اقتدارک و الفقیر شمس غنائک . ای ربّ لاتخیّبه بجودک و کرمک و لاتمنعه عن فیوضات ایّامک و لاتطردو عن بابک الّذی فتحته علی مَن فی ارضک و سمائک. آهً آهً خطتیاتی منعتنی عن الّتقرب الی بساط قدسک و جریراتی ابعدتنی عن الّتوجه الی خباء مجدک قد عملتُ ما نهیتنی عنه و ترکت ما امرتنی به اسألک بسلطان الاُسماء ان تکتب لِی من قلم الفضل و العطاء ما یقرّبنی الیک و یطهّرنی عن جریراتی التی حالت بینی و بین عفوک و غفرانک انّک انت المقتدر الفیّاض لا اله الّه انت العزیز و الفضّال.»

هوالله تعالی شأنه العظمة و الاقتدار


ایّام ایّام صیام است و مشرق ظهورات فضل مالک انام. از نفسانیّت می کاهد و بر روحانیت میافزاید. هوی را به هُدی تبدیل مینماید و جفا را به وفا. از برای تربیت نفس دِریاق اعظم و داروی اکبر است. حکمت ها در آن مستور و مصلحت ها در آن مکنون. جَلَّ مَن أمَرَ العِباد بِهِ وَجَلَّت عظمته مَن حَکَمَ بِهِ والصلوة و السّلامُ عَلَی الّذی بِهِ ظَهَرَت اوامرُ اللّه و انتشرت احکامُهُ وَ نَزَلَت نعمةُ العرفان و بَرَزَت ظهورات الطافِهِ و عَلیٰ آلِهِ و اصحابِه الّذین نوّر اللّه بِهِم آفاقَ بلادِه و ظَهَرت سطوته بین عباد.
حدیقه ی عرفان صفحه 127

روزهروزه بهائی


در تقویم بهائی هر سال دارای ۳۶۵ روز (۳۶۶ روز در سالهای کبیسه) است. یک سال شامل ۱۹ ماه ۱۹ روزه است است که جمعاً ۳۶۱ روز می‌شود و چهار روز باقی‌مانده که در سالهای کبیسه پنج روز می‌گردد، به ایام هاء مشهور است. آخرین ماه از این سال، شهرالعلاء است که بهائیان در این ماه از طلوع تا غروب خورشید از خوردن و آشامیدن پرهیز کرده و روزه می‌گیرند. در دیانت بهائی روزه مبارزه با هوای نفس است. کشیدن سیگار و کلاً استعمال دخانیات نیز در حین روزه حرام است.
تقویم بهائی بنابراین بر اساس این تقویم ثابت، این ماه یعنی ماه صیام، همه ساله مطابق ۱۱ اسفند تا عید نوروز است. بدین صورت عید صیام و عید نوروز در یک روز است. البته در مورد روزه در آخرین روز سال کبیسه اختلاف نظر وجود دارد. روزه در دیانت بهائی بر هر بهائی ای که ۱۵ سال تمام (سن بلوغ در دیانت بهائی) دارند، واجب است.
در این بین افرادی از گرفتن روزه معافند:
مسافرین
مشروط بر اینکه سفر بیش از ۹ ساعت به طول انجامد.
کسانی که پیاده سفر می‌کنند به شرط اینکه بیش از ۲ ساعت پیاده‌روی کنند.
کسانی که در محلی کمتر از ۱۹ روز اقامت کنند.
کسانی که به قصد اقامت ۱۹ روز یا بیشتر در محلی وارد شوند فقط برای ۳ روز اول بعد از ورود از روزه گرفتن معافند.
کسانی که در ایام روزه به خانه خود مراجعت می‌کنند از روز ورود باید روزه بگیرند.
بیماران
نفوسی که سنشان متجاوز از ۷۰ سال است. این سن در دیانت بهائی به حد هرم معروف است.
زنان باردار
زنان شیرده
زنان در موقع عادت ماهیانه
شاغلین به مشاغل شاقه یا سخت. بهاءالله شارع آئین بهائی در اینباره می‌گوید: «ولکن در آن ایام قناعت و ستر لاجل احترام حکم الله و مقام صوم اولی و احب»[۱]
روزه برای نذر و عهد در غیر ماه شهرالعلاء جایز است، «ولکن حق جل جلاله دوست داشته که عهد و نذر در اموری که منفعت آن به عبادالله می‌رسد واقع شود بهائی
در تقویم بهائی هر سال دارای ۳۶۵ روز (۳۶۶ روز در سالهای کبیسه) است. یک سال شامل ۱۹ ماه ۱۹ روزه است است که جمعاً ۳۶۱ روز می‌شود و چهار روز باقی‌مانده که در سالهای کبیسه پنج روز می‌گردد، به ایام هاء مشهور است. آخرین ماه از این سال، شهرالعلاء است که بهائیان در این ماه از طلوع تا غروب خورشید از خوردن و آشامیدن پرهیز کرده و روزه می‌گیرند. در دیانت بهائی روزه مبارزه با هوای نفس است. کشیدن سیگار و کلاً استعمال دخانیات نیز در حین روزه حرام است.
تقویم بهائی بنابراین بر اساس این تقویم ثابت، این ماه یعنی ماه صیام، همه ساله مطابق ۱۱ اسفند تا عید نوروز است. بدین صورت عید صیام و عید نوروز در یک روز است. البته در مورد روزه در آخرین روز سال کبیسه اختلاف نظر وجود دارد. روزه در دیانت بهائی بر هر بهائی ای که ۱۵ سال تمام (سن بلوغ در دیانت بهائی) دارند، واجب است.
در این بین افرادی از گرفتن روزه معافند:
مسافرین
مشروط بر اینکه سفر بیش از ۹ ساعت به طول انجامد.
کسانی که پیاده سفر می‌کنند به شرط اینکه بیش از ۲ ساعت پیاده‌روی کنند.
کسانی که در محلی کمتر از ۱۹ روز اقامت کنند.
کسانی که به قصد اقامت ۱۹ روز یا بیشتر در محلی وارد شوند فقط برای ۳ روز اول بعد از ورود از روزه گرفتن معافند.
کسانی که در ایام روزه به خانه خود مراجعت می‌کنند از روز ورود باید روزه بگیرند.
بیماران
نفوسی که سنشان متجاوز از ۷۰ سال است. این سن در دیانت بهائی به حد هرم معروف است.
زنان باردار
زنان شیرده
زنان در موقع عادت ماهیانه
شاغلین به مشاغل شاقه یا سخت. بهاءالله شارع آئین بهائی در اینباره می‌گوید: «ولکن در آن ایام قناعت و ستر لاجل احترام حکم الله و مقام صوم اولی و احب»[۱]
روزه برای نذر و عهد در غیر ماه شهرالعلاء جایز است، «ولکن حق جل جلاله دوست داشته که عهد و نذر در اموری که منفعت آن به عبادالله می‌رسد واقع شود
Bahá ' í in ruseruse Baha'i calendar every year has 365 day (366 days in leap years). A year consists of 19 months of 19 days, is that a total of 361 days and the remaining four days in leap years, a five-day holiday to the ha. The last months of this year, the Bahá ' ís in that shhralala this month from sunrise to sunset and abstain from eating and drinking days. In the Bahá ' í faith-day fight with the breath air. Smoking and smoking are forbidden during the day as well.
Bahá ' í calendar is based on the fixed calendar, so this month means the month of February every year according to صیام, 11 up to Nowruz. In this case the صیام Eid and Eid NOROUZ in one day. Of course, in the case of leap year day is the last day there is disagreement. On any day in the Bahá ' í faith Bahá ' í all 15 years (the age of majority in the Bahá ' í faith), it is obligatory.
On this day people from getting maafend: passengers on the condition that the travel of more than nine hours.
Those walking trips to the condition that no more than 2 hours walking.
Those who stay less than 19 days in the local area.
Those who intend to stay 19 days or more in a local area are just for the first 3 days after arrival of the fasting maafend.
Those returning to their homes during the day to day of arrival must be fasting.
Patients نفوسی claimants exceeds 70 years. This is the age of the famous pyramid in the Bahá ' í faith to the limit.
Pregnant women, lactating women, menstruating at the time the employees sentenced or hard jobs. Baha'u ' llah, Baha'i faith in God that story says, "and it days in contentment welken rack and place the judgment sum respect lagel BMW and ahab» [1] fasting for the vow and Covenant in the non-shhralala of the month is permitted," the cave right jlalah like that welken Covenant vow is in charge and that the benefit to be actually looks abadallah Bahá ' ís in the Bahá ' í calendar every year has 365 day (366 days in leap years). A year consists of 19 months of 19 days, is that a total of 361 days and the remaining four days in leap years, a five-day holiday to the ha. The last months of this year, the Bahá ' ís in that shhralala this month from sunrise to sunset and abstain from eating and drinking days. In the Bahá ' í faith-day fight with the breath air. Smoking and smoking are forbidden during the day as well.
Bahá ' í calendar is based on the fixed calendar, so this month means the month of February every year according to صیام, 11 up to Nowruz. In this case the صیام Eid and Eid NOROUZ in one day. Of course, in the case of leap year day is the last day there is disagreement. On any day in the Bahá ' í faith Bahá ' í all 15 years (the age of majority in the Bahá ' í faith), it is obligatory.
On this day people from getting maafend: passengers on the condition that the travel of more than nine hours.
Those walking trips to the condition that no more than 2 hours walking.
Those who stay less than 19 days in the local area.
Those who intend to stay 19 days or more in a local area are just for the first 3 days after arrival of the fasting maafend.
Those returning to their homes during the day to day of arrival must be fasting.
Patients نفوسی claimants exceeds 70 years. This is the age of the famous pyramid in the Bahá ' í faith to the limit.
Pregnant women, lactating women, menstruating at the time the employees sentenced or hard jobs. Baha'u ' llah, Baha'i faith in God that story says, "and it days in contentment welken rack and place the judgment sum respect lagel BMW and ahab» [1] fasting for the vow and Covenant in the non-shhralala of the month is permitted," the cave right jlalah like that welken Covenant vow is in charge and that the benefit to be actually looks abadallah

حکایتی از مراتب انقطاع و استقامت طلعت میثاق-حضرت عبدالبها ٕ ارواحنا لرمسه الاطهر فدا

سرانجام ، بعد از دو سال و دو ماه و پنج روز مسجونیت ، دروازه‌های سجن عکّا به روی حضرت بهاءالله ، عائلۀ مبارکه و اصحاب ایشان باز شد . بسیاری از اصحاب به کاروانسرایی فرستاده شدند که ابداً برای سکونت مناسب نبود . حضرت عبدالبهاء یکی از حجرات را برای خودشان برداشتند .
اطاق‌ها مرطوب و کثیف بود . حضرت عبدالبهاء هدیه‌ای را که در بغداد به ایشان تقدیم شده بود فروختند و با وجه عاید شده شروع به تعمیر حجرات برای اصحاب حضرت بهاءالله فرمودند . مرمّت اطاق خود را به پایان کار موکول نمودند . پول تمام شد و در نتیجه حجرۀ خود ایشان مرمّت نشده و در وضعیتی نامطلوب باقی ماند . نه تنها دیوارهایش مرطوب بود ، بلکه سقف چکّه می‌کرد و کف حجره پوشیده از خاک بود . کف اطاق، روی حصیری نشستند و خوابیدند . روانداز ایشان پوستینی بود و اطاق پر از کک . و وقتی ایشان زیر پوستین می‌خوابیدند، کک‌ها جمع می‌شدند و نیش می‌زدند . حضرت عبدالبهاء برای غلبه بر کک‌ها ترفندی زدند . یعنی پوستین را پشت و رو می‌کردند . اندکی می‌خوابیدند . کک‌ها دوباره راه خود را به داخل پوستین می‌یافتند و نیش زدن را شروع می‌کردند . سپس حضرت عبدالبهاء دوباره پوستین را پشت و رو می‌کردند و مجدّداً اندکی فرصت استراحت می‌یافتند . هر شب هیکل مبارک هشت تا ده بار به این ترفند متوسّل می‌شدند.
-----------------------------------------------------------------------------------
مأخذ : ادیب طاهرزاده -- نفحات ظهور حضرت بها ٕ الله -- ج۳ ، ص۲۲۱-۲۲۲

وحدت در کثرت عالم انسانی,


تعریف #دین و خاصیت تحول و ارتقا یابندگی ان در شکل و محتوا در مرحله ای بنام #قیامت
دیانت از نظر حضرت باب، از نظر حضرت بهاءالله صرفا انعکاس اراده خدا نیست که یک چیز مطلق باشد و یک چیزی باشد غیر تاریخی، غیر زمانمند که ایستا باشد و برای همیشه همان باشد که هست و بگوییم اراده خدا تغییر ناپذیر است.
برای همین است که در ادیان قبل علی رغم اینکه خودشان آمدند و دین قبلی را نسخ کردند و خودشان شدند یک دیانت جدید، همه این توهم را پیدا کردند که دیانتشان آخرین دین است. چرا؟ برای اینکه فرض کردند دیانت یعنی اراده خدا. اگر اراده خدا این است، اراده خدا مطلق است و خارج از تاریخ است. بنابراین تغییر پذیر نیست.
البته انسان و جامعه اصولا خصوصیتشان تغییر و تحول است زیرا هر چیزی که مرده هست تاریخ تحول ندارد اما هر چیزی که زنده هست متحول می شود
از نظر دیانت بهایی کلمة الله و همه چیز منجمله انسان حی هست زنده هست تحول می نماید تغییر می کند تکامل می یابد به یک شکل باقی نمی ماند.
این است که اگر دیانت را صرفا اراده خداوند دانستیم و فکر کردیم آن مطلق است و تغییر ناپذیر است نتیجه اش این است که دین می شود بزرگترین عامل کشتار خلاقیت و انسانیت. یعنی می شود عامل مرگ. دین می شود تنها عاملی که مرگ را برای همه چیز می آورد. بزرگترین مانع برای تکامل و پیشرفت می شود. مانعی می شود برای ظهور روح. عامل کشتار روح می شود و ما را به حد جسم و شیئ تقلیل می دهد و ماده می شود وظیفه و عملکرد دین.
البته وظیفه و عملکرد دین این نیست درست عکس آن است. وظیفه و عملکرد دین این است که ما از رتبه طبیعت حیوانی و شیئی خارج کند و به طرف ظهور روح ببرد. اما روح حقیقتی است که خودش را می سازد خودش را تعریف می کند خلاق است دگرگون می شود و دگرگون می سازد و به همین علت متفاوت می شود و تغییر می کند.
چون در سابق دین را انعکاس اراده خدا می دانستند و این اراده را مطلق و غیر تاریخی و خارج از زمان و تحول می دانستند این توهم برایشان به وجود آمد که دیانتشان آخرین دین است. همه شان هم این اعتقاد را داشتند منحصر به مسلمانان نیست. مسلمانان صد مرتبه بیشتر باید اعتقاد به آخرین دین بودن مسیحیان و یهودیان را رد می کردند ولی بعد باز خودشان آن حرف را در مورد خودشان تکرار کردند.
مطلب در دیانت بهایی یک تعبیر جدید از همه چیز منجمله دین است. دیانت الان تعریف می شود به عنوان حاصل تعامل خدا و جامعه یعنی رابطه ایست بین اراده خداوند و استعداد و درجه تکامل و تحول انسان و جامعه. یعنی اراده خدا که منعکس می شود در مظهر الهی و پذیرش و اختیار و استعداد و آمادگی خلق آن روز و آن لحظه می شود لحظه ای که قیامت بر پا می شود لحظه ای که دیانت جدید به وجود می آید نقطه عطف تاریخ این است. اتفاق مهم و اساسی این است.
وقتی که دیانت تعریف شد به عنوان پدیداری که دارای دو جنبه هست اراده الهی، علم الهی از یک طرف و استعداد خلق درجه تکامل فکری و فرهنگی خلق از طرف دیگر طبیعتا دیانت می شود پدیداری تاریخی، زمانمند، متحول، سیال، پویا برای اینکه این استعداد همیشه در حال تحول و تکامل است بنابراین هر دیانتی تعریف می شود به این صورت که اراده الهی خودش را نه به یک شکل مطلق، بلکه به شکلی که انطباق دارد با درجه استعداد بشریت در آن زمان بخصوص خود را متبلور می کند و چون این استعداد بشر در تحت تاثیر همان دیانت متحول و دگرگون می شود زمانی می رسد که تحقق این دیانت مستلزم تحولش است و این معنی زنده بودن و حی بودن است حضرت اعلی در این مورد خیلی بحث فرموده اند.
می فرمایند کلام الهی زنده است، قرآن زنده است می فرمایند قرآن خود انجیل است. انجیل خود تورات است. اینها چیزهای مختلفی نیستند همان کلام الهی است که حالا شکل دیگری به خودش گرفته است. چون زنده است پدیدار زنده رشد می کند و شکلش عوض می شود شما اگر بخواهید کلام الهی را به همان شکلی که قبلا بوده است به آن تمسک کنید و شکل های جدید تکاملش را نفی کنید شما می شوید قاتل کلام الهی شما عاملی هستید که مانع می شوید که کلام الهی به بهشت خودش برسد یعنی به تکامل خودش برسد که این جریان قیامت است.

ماه و أيام صيام برتمامى أهل بهاء و ياران با وفاى جمال أقدس أبهى مبارك باد

ماه و أيام صيام برتمامى أهل بهاء و ياران با وفاى جمال أقدس أبهى مبارك باد
حضرت بهاءالله ميفر مايند
"یا قلم الاعلی، قل یا ملاء الانشاء قد کتبنا علیکم الصیام ایاماً معدودات و جعلنا النّیروز عیداً لکم بعد اکمالها کذلک اضائت شمس البیان من افق الکتاب من لدن مالک المبدأ و المأب " (کتاب اقدس، آیه 40)
حضرت عبدالبهاء ميفر مايند
"صيام سبب تذكر انسان است قلب رقت يابد روحانيت انسان زياد شودو سبب اين مى شود كه انسان فكرش حصر در ذكر الهى ميشود از اين تذكر و تنبه لابد ترقبات معنوى از براى او حا صل شود"
ص۱۸۷ گلزار نعيم، مائده آسمانى ۹ ص ۲۷ ط اول ۱۱۸ بديع
حکم صوم و روزه داری، سابقه ای طولانی در ادیان دارد و پیروان هر یک به نحوی از انحاء این حکم را اجرا می کرده اند. البته شکل اجرای این حکم در ادیان سابق متفاوت بوده گاه به صورت نهی از خوردن برخی اقلام در روزهایی از سال بوده ولی روزه داری به شکل معروف و شناخته شدۀ آن، با دیانت اسلام معرفی شده است؛ که فرد روزه دار، در ایام خاصی از سال، از خوردن و آشامیدن و اعمال ناشایست از بام تا شام احتراز می جوید و وقت بیشتری را به دعا و عبادت پروردگار اختصاص می دهد.
حکم صوم (روزه) در دیانت بهائی نیز یکی از مهم ترین احکام است. بر هر بهائی مکلّفی (بعد از پانزده سال تمام)، نوزده روز، روزه داری واجب گردیده است. در ایام روزه داری، بهائیان از طلوع خورشید تا غروب آن، از خوردن و آشامیدن و ارتکاب اعمال و گفتار ناشایست و حتی داشتن افکار نالایق دوری می جویند و به انفاق به فقرا، قناعت و دستگیری از ضعفاء می پردازند. بهائیان به دعا و نیایش های مخصوص این ایّام مشغول می شوند و خانه دل را مانند بدن خود از ناپاکی و غبار کدورت پاک می کنند.
این نوزده روز به صورت ثابت، در نوزده روز پایانی سال شمسی قرار گرفته است. البته این تاریخ برابر است با آخرین ماه از سال بدیع (تقویم بهائی) که دارای نوزده ماه نوزده روزه است. ماه آخر سال بهائی، "شهر العلاء" (ماه علاء) نامیده می شود که به نام حضرت اعلی مزیّن شده است.