۱۳۹۶ فروردین ۲۳, چهارشنبه

آقای روحانی از شهروندان بهایی چه خبر؟ مطالب / اخبار و بشارات عالم بهائى / آقای روحانی از شهروندان بهایی چه خبر؟

منبع: سایت "میدیوم دات کام"
دولت ایران دو گزینه در پیش دارد. زمانی که حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، روز 28 سپتامبر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی می کند، یا باید بگوید که ایران رژیمی عقب مانده است که آخوندهای اصولگرا آنرا رهبری می کنند، و یا آنکه ایران یک عضو مشروع جامعه جهانی شده است.
به گمان من روحانی سعی خواهد کرد تا در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، چهره‌ای معقول از حکومت ایران به رهبران جهان نشان دهد. او توافق اتمی با ایالات متحده آمریکا و دیگر قدرتهای جهانی را برجسته می کند و آنرا دلیلی بر نوگرایی و صلح طلبی حکومت ایران قلمداد خواهد کرد. اما او و دیپلماتهایش در مورد جنایتهایی که آنها علیه مردم کشور خودشان انجام می دهند دروغ خواهد گفت.
بهترین راه سنجش حکومت ایران در روابطش با بقیه جهان، پرسش در باره رفتار این حکومت با 300 هزار بهایی است که بزرگترین اقلیت مذهبی کشور هستند. از زمان انقلاب 1979، بهاییان ایران بیش از هر اقلیت دیگری مورد آزار حکومت ایران قرار گرفته اند. در این دوران، صدها بهایی ربوده و یا به قتل رسیده اند. بهاییان حق درس خواندن در دانشگاههای ایران را ندارند. هیچکس حق ندارد یک بهایی را بطور رسمی استخدام کند، و محل کسب، قبرستانها و محل عبادت بهاییان مرتبا مورد حمله گروههایی قرار می گیرد که از سوی حکومت ایران حمایت می شوند.
در زیر فشارهای بین المللی، رهبر ایران طی دستوری بهاییان ایران را "شهروندان قابل تحمل" خواند، اما در یک فتوا در سال 2012، آنها را "کافر و نجس" دانست.
هیچکس انتظار ندارد که یک شبه و با سخنرانی حسن روحانی در سازمان ملل متحد، به شهروندان بهاییان ایران حقوق برابر داده شود. اما اولین نشانه تغییر حکومت ایران گفتگو در باره وضعیت وخیم و ستمگری به 300 هزار بهایی ایران است.
مقامات دولتی ایران در باره آزار سازمان یافته بهاییان به راحتی دروغ می گویند. آنها ادعا می کنند که بهاییان در ایران به خاطر اعتقادشان تحت ستم نیستند، و بهایی هایی که کشته یا زندانی شدند جرمهای دیگری مانند جاسوسی داشتند. اما دولت ایران تاکنون حتی یکبرگ مدرک در باره جاسوسی بهاییان ارائه نکرده است.
مقامات ایرانی طرفدار روحانی در گفتگو با من آزار بهاییان ایران را پنهان نمی کنند. یک مقام وزارت امورخارجه ایران در اسکایپ به من گفت: "به خدا قسم، اگر روحانی قدرت داشت تبعیض علیه بهاییان را متوقف می کرد. اما اکنون زمان مناسب برای طرح این موضوع نیست. ما الان باید تندروهای داخلی را در باره توافق اتمی متقاعد کنیم. این اولویت مهتمری نسبت به موضوع بهایی هاست. ما باید در شرایط آرام تر ایران و منطقه به این موضوعها بپردازیم."
من در جواب این دوستم گفتم: "پس به این ترتیب به عمر ما قد نمی دهد؟" و در اینجا این دوستم گفتگو را قطع کرد.
اصلاح طلبان ایران 20 سال است که از این روش نصفه نیمه پیروی می کنند. آنها سعی کرده اند تا ایران را کشوری پذیرا برای دگراندیشان کنند، اما جرئت و شهامت ایستادن در مقابل خشکه مقدسان مذهبی ایران را نداشته اند.
روحانی اکنون فرصت دارد تا از یک جایگاه بین المللی روابط کشورش با جهان و مردم خودش را بهبود دهد. او و حکومتش باید توضیح دهند چرا برای 40 سال بهاییان ایران را تحت ستم و آزار سازمان یافته قرار داده اند. تغییر نظر مقامات ایرانی واقع بینانه نیست، اما بیان حقیقت می تواند زمینه گفتگوی سازنده و تغییر واقعی را هموار کند.

تاریخچه آغاز و گسترش دین بهائی در امریکا

به مناسبت صدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا
یکی از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که برخی از بهائیان امریکا برای خدمت نیکوکاری به ایرانیان عازم ایران شدند. از آن جمله، پزشکی به نام سوزان مودی (Susan Moody) و آموزگاری به نام لیلیان کپس (Lillian Kapps) که در مدرسه تربیت تدریس می کرد ...
بهار امسال یک سده از آغاز سفر چند ماهه عبدالبهاء به امریکا می گذرد. عبدالبهاء در طول این سفر سخنرانی هایی در برخی از شهرهای امریکا و کانادا از جمله نیویورک، واشنتگن، شیکاگو، سانفرانسیسکو، ساکرامنتو و برکلی ایراد نمود و نه تنها توجه جامعه مذهبی را به خود جلب نمود بلکه مورد استقبال روشنفکران، هنرمندان، کنشگران و چهره های برجسته اجتماعی آن دوران قرار گرفت. روزنامه نگاران با او مصاحبه کردند و عکس و خبرهای مربوط به سخنرانی های عبدالبهاء در روزنامه های امریکایی بازتاب یافت. بسیاری از افراد برجسته جامعه امریکا، از تئودور روزولت، رئیس جمهور پیشین امریکا، گرفته تا الکساندر گراهام بل، مخترع تلفن، و اندرو کارنگی، ثروتمند نیکوکار، به دیدار وی شتافتند. سفارتخانه های ایران و ترکیه از وی بطور رسمی پذیرایی کردند.
اما کمتر کسی در میان ما ایرانیان غیربهائی عبدالبهاء را می شناسیم و یا از سفر او به عنوان یک ایرانی و سخنرانی های او به عنوان یک مدافع صلح و حقوق زنان و برابری نژادی آگاهی داریم.
ما عبدالبهاء را تنها به عنوان یکی از افراد پایه گذار آئین بهائی می شناسیم و کمتر وی را به عنوان یک روشنفکر می بینیم که صاحب نظر بوده و حرفی برای گفتن داشته است. نقش عبدالبهاء در پایه گذاری آیین بهائی قابل انکار نیست، اما نکته قابل توجه درباره سفر وی به امریکا، پیام هایی بوده که برای مردم امریکا داشته و بینش روشنگرانه او را نشان می دهد. جالب آنکه عبدالبهاء مردم امریکا را مستعد ترین مردم برای اشاعه صلح در جهان می دیده است.
عبدالبهاء به عنوان یک روشنفکر شرقی عظمت پیشرفت دانش و فناوری در غرب را درک می کند و بدان احترام می گذرد، و در همان حال کمبودهای فرهنگی و نابرابری ها را درمی یابد و این همه را در سخنرانی های خود به خوبی تصویر می کند. او مخاطبان خود را به صلح، درک متقابل، مدارا، و برابری انسانها بدون توجه به جنسیت و نژادشان فرا می خواند.
شاید یکصدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا مناسبتی باشد برای اینکه نگاهی بدون پیشداوری و تعصب مذهبی به شخصیت و نظرات وی داشته باشیم و گفته های او را در چارچوب سخنان یک روشنفکر ایرانی در صدسال پیش بررسی کنیم.
شایسته است که عبدالبهاء عباس را نه به عنوان یک شخصیت مذهبی، بلکه به عنوان یک ایرانی ببینیم که فکری باز و اندیشه ای روشن و جلوتر از زمان خود داشته که برای جامعه روشنفکری و جریانهای پیشروی اجتماعی امریکا در 1912 نیز جذاب بوده است. سخنان عبدالبهاء در صد سال پیش نکته هایی را در بر دارد که هنوز در جامعه ما مورد بحث است. تاریخچه سفر عبدالبهاء و همراهان او بویژه برای ما ایرانی-امریکایی ها از نظر تاریخ سفر و مهاجرت ما ایرانیان به امریکا جالب توجه است. اما آنچه که برای خود ما ایرانیان دارای اهمیت است اینست که عبدالبهاء را به عنوان یک ایرانی بشناسیم و تاریخ سفر او را به عنوان بخشی از تاریخ خودمان بپذیریم.
با سپاس از منصورتایید، فرهاد ثابتان، فارس هدایتی، رابرت استاکمن (Robert Stockman)، کارن روتان(Karen Rutan)، ان پری (Anne Perry)، فیروز کاظم زاده، دوین تراکسل (Duane Troxel)، شارلین مغزی ادر (Charleen Maghzi Ader) ، بیژن معصومیان و همه دوستان دیگر که در دستیابی ام به منابع و اطلاعات برای این مطلب کمک کرده اند، از شما دعوت می کنم که با من در مسیر آشنایی با جریان سفر عبدالبهاء به امریکا که با یک کنجکاوی ساده آغاز شد، همراه شوید.
تا به کجا نمی دانیم!
با کارن (Karen) در یک مهمانی شام آشنا شدم. زنی آرام و مهربان، هم سن و سال من با پوست سفید روشن و موهای شرابی رنگ که پروانه وار مراقب بچه هایش بود. شوهرش را به عنوان یک بهائی مومن می شناختم و حدس زده بودم خودش هم با ازدواج بهائی شده باشد. از این رو هنگامی که توضیح داد که در یک دوره آموزشی دروس بهائی با شوهرش آشنا شده تعجب کردم. کنجکاو شدم که از چه زمانی و چگونه بهائی شده است. پاسخ او مرا بیشتر متعجب ساخت. کارن گفت که در یک خانواده بهائی بدنیا آمده، و در حقیقت این مادربزرگ او بوده که در آغاز جوانی تغییر کیش داده و به دین بهائی گرویده بود.
با یک حساب سرانگشتی تخمین زدم که پیش از حدود هشتاد سال پیش ایرانیان بهائی به امریکا مهاجرت کرده و به ترویج و تبلیغ این دین پرداخته اند. تجربه پژوهش درباره تاریخ سرکوب بهائیان برایم دشواری جستجو و یافتن منابع در این زمینه را روشن ساخته بود و با سانسور سیستماتیک مذهبی و حکومتی در این زمینه بخوبی آشنا شده بودم. از این رو، می دانستم که بسیاری از جنبه های تاریخ کشورمان را که با تاریخ دین بهائی گره خورده، نمی دانیم. اما هنوز برایم روشن نشده بود که در این زمینه تا به کجا نمی دانیم!
منابع موجود در زمینه تاریخ بابی و بیانی و بهائی یا زیر پرده ای ضخیم از دشمنی و تعصب مخالفان آن پنهان شده و یا چنان آمیخته به زبان ستایش گزاف پیروان آن است که یافتن حقیقت تاریخی بسیار دشوار است. افزون بر آن، کتابهایی که بدست نهادهای بهائی انتشار می یابد کمتر در دسترس غیربهائیان قرار می گیرد و بسیاری از ما حتی از وجود چنین کتابهایی نیز آگاه نیستیم. سرنخ آشنایی من با بسیاری از این منابع از طریق دوستان بابی و بهائی بوده است.
در ادامه صحبت ها با دوستان بهائی متوجه شدم که تاریخ کیش بهائی در امریکا کهن تر از آن است که تخمین زده ام. حدود صدسال پیش عبدالبهاء به امریکا سفر کرده و با بهائیان امریکا ملاقات کرده است. پس ایرانیان بهائی از پیش از یک سده پیش به امریکا آمده و به ترویج دین بهائی پرداخته اند. به عنوان یک ایرانی-امریکایی، تاریخچه مهاجرت ایرانیان به امریکا برایم جالب بوده است. از این رو برآن شدم که در این باره کنکاش کنم و آنچه که در این تحقیق دریافتم، برایم شگفت انگیز بود: صدسال پیشتر از این، یک ایرانی در امریکا به عنوان یک سخنران مشهور در دفاع از صلح، برابری نژادها، و حقوق زنان در کلیساها و سالن های سخنرانی و دانشگاه های این کشور سخنرانی کرده و مورد استقبال شدید بسیاری از دولتمردان، روشنفکران، و مبارزان رفع تبعیض نژادی و مدافعان حقوق زنان قرار گرفته است. دردناک است که چون او یک بهائی بوده، ما ایرانیان چیزی درباره او نمی دانیم. اما نکته جالب دیگری که در این کنکاش دریافتم این بود که اولین بهائیان که حدود 120 سال پیش به امریکا سفر کرده و این آئین را در قاره جدید گسترش دادند، ایرانی نبوده اند.
اولین بهائی در امریکا
آنتون حداد اولین بهائی بود که در اوایل تابستان سال 1892 پا به خاک امریکا نهاد(2) آنتون حداد اهل سوریه بود و به عنوان مترجم در وزارتخانه ای در مصر که توسط انگلیس ها اداره می شد کار می کرد. او از طریق دوست صمیمی خویش، جورج خیرالله، با آئین بهائی آشنا شده بود و به تشویق او برای کسب در آمد به امریکا آمده بود. (3)
ترویج دین بهائی در امریکا
ابراهیم جورج خیرالله اولین کسی بود که دین بهائی را به مردم امریکا معرفی نمود و نقش بسیار مهمی در ترویج دین بهائی در قاره امریکا داشت. ابراهیم خیرالله یک مسیحی تحصیلکرده بود که در سوریه بدنیا آمده بود.(3) با توجه به آنچه که توسط دوست صمیمی او، آنتون حداد (3)، و شاگردان کلاسهای درس آئین بهائی او در امریکا درباره وی گفته شده (4)، می توان چنین گفت که خیرالله فردی خوش بیان و دارای قدرت کلام و نیز جاه طلب بود که در سال 1890 با یکی از رهبران بهائی در مصر به نام عبدالکریم تهرانی آشنا شده و به آئین بهائی گرویده بود.(3)
خیرالله در پی نوآوری و همواره در تلاش برای اختراع ابزارهای جدید بود. اولین اختراع وی یک بلیط بود که روی آن جای خالی برای تبلیغات وجود داشت. ایده خیرالله این بود که این بلیط را برای نمایشگاه جهانی کلمبوس (World’s Columbian Exposition) که اولین نمایشگاه مهم جهانی در امریکا بود که قرار بود در سال 1893 در شهر شیکاگو برگزار شود، به فروش برساند. وی به کمک حداد از طریق سفارت امریکا در قاهره این اختراع را به ثبت رسانید و حداد را برای فروش آن روانه امریکا نمود. اختراع دیگر وی دستگاهی بود که به راه رفتن کمک می نمود. خیرالله خود برای فروش اختراع دوم به سمت روسیه حرکت کرد تا آن را برای کمک به حرکت ارتش پیاده روسیه به تزار بفروشد که موفقیتی کسب نکرد.(3)(6)
عبدالکریم تهرانی که ساکن قاهره بود اجازه سفر او به امریکا را از عبدالبها گرفته بود و نیزسرپرستی مالی خانواده خیرالله را در طول سفر وی به امریکا به عهده داشت.(4)
آرشیو ملی اسناد ورود مسافران به امریکا نشان می دهد که خیرالله در روز 20 دسامبر 1892 وارد نیویورک شد.(2)
شیکاگو: مرکز بهائیان امریکا
از آنجایئکه نمایشگاه جهانی کلمبوس قرار بود که در شیکاگو برگزار شود، آنتون حداد به شیکاگو رفته بود و خیرالله نیز پس از آنکه از فروش اختراع خود به روسیه ناامید شد، به او پیوست. خیرالله با آنکه می دانست حداد موفقیت تجاری کسب نکرده، تصمیم گرفت که به کمک او برود. حداد پس از مدتی به مصر بازگشت. اما خیرالله با آنکه همسر و فرزندان خود را در مصر جا گذاشته بود، در شیکاگو ماندگار شد و راه های دیگری برای کسب در آمد یافت. وی ابتدا شریکی یافته و به فروش اجناس شرقی پرداخت و در این راه به شهرهای دیگر سفر کرده و برای آشنایی مشتریان خود با شرق، درباره سوریه و مصرو مشرق زمین سخنرانی می کرد. اما سرانجام با پرداخت پول برای خود مدرک تقلبی دکترا دست وپا کرده و به کار درمان بیماران با استفاده از شیوه هایی مانند انرژی درمانی پرداخت و به نظر می رسد که تا مدتی این راه عمده کسب در آمد وی بود و باعث آشنایی او با مردم و ترویج آئین بهائی شد.(2)(3)(4)
خیرالله همانطور که تسلط خود به زبان انگلیسی را افزایش می داد و با فرهنگ امریکا آشنایی می یافت، آموزش آئین بهائی به مردم امریکا را نیز آغاز نمود. وی خود آشنائی زیادی با آئین بهائی نداشت و هر آنچه که به نظرش جالب می آمد با شورو علاقه فراوانی که به آئین بهائی داشت به عنوان حقایق و آموزه های بهائی به مردم ارائه می کرد. از جمله خیرالله به شاگردان خود می گفت که تعداد پیروان بهائی 55 میلیون نفر است در حالیکه شاید حداکثر یک میلیون نفر بود. باورهای مذهبی خیرالله در حقیقت آمیزه ای از آئین مسیحی و بهائی بود و او در دوره های آموزشی منظم و رایگان به تبلیغ بهائیت می پرداخت و بازگشت مسیح را مژده می داد.(4)
شیکاگو شاید مناسب ترین مکان برای آموزش این آئین جدید با آموزه های مدارا و صلح و برابری بود چرا که همزمان با نمایشگاه جهانی کلمبوس، گردهمایی جهانی ادیان (World Parliament of Religions) نیز در سال 1893 در شیکاگو برگزار شد.(5) از سال 1891 رهبران ادیان گوناگون از سراسر جهان به این گردهمایی دعوت شده بودند و برای اولین بار از آئین بهائی در این نشست نام برده شد. جالب اینکه اما هیچ فرد بهائی در این نشست شرکت نداشت.
خیرالله که همه اختراع هایش شکست خورده بود در تبلیغ آئین بهائی موفقیت بسیار زیادی بدست آورد. وی در مدت کوتاهی پیروان زیادی در اطراف خویش جمع کرد. او با یک زن امریکایی نیز ازدواج نمود و در شیکاگو ساکن شد. تعداد پیروان آئین بهائی با کلاس های آموزشی خیرالله در شیکاگو بسرعت افزایش یافت و شیکاگو به مرکز بهائیان در امریکا تبدیل شد.
خیرالله و پنج تن از شاگردان او که پیرو آئین بهائی شده بودند اولین مجمع (First Assembly) بهائی ها را در سال 1895 در شیکاگو تشکیل دادند. در بهار 1896 تعداد پیروان آئین بهائی به 16 نفر و تا زمستان آن سال به سی نفر افزایش یافت. در سال 1897 جامعه بهائی شیکاگو حدود 60 نفر را در برمی گرفت. در این زمان اعضای جامعه ماهانه مبلغی به فراخور وضعیت خویش می پرداختند. خیرالله رئیس جامعه بهائی امریکا بود و تنها کسی بود که درباره آئین بهائی اطلاعات دست اول داشت و با عبدالبهاء در عکا از طریق نامه نگاری در تماس بود زیرا او تنها کسی بود که به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط داشت.
جامعه بهائی جلسه های هفتگی تشکیل می دادند اما این جلسه ها مانند جلسه های هفتگی کلیسا برنامه دعا و سخنرانی و خوش و بش اجتماعی را دربرمی گرفت. در برخی جلسه ها حتی به خاطر کمبود منابع بهائی، انجیل خوانده می شد.(2)(4)
برخی از کسانی که جذب آئین بهائی شدند، از جمله برخی زنان، پزشک بودند و این باعث آشنائی بیشتر مردمی که به دنبال شفا ودرمان بودند با آئین بهائی شد. در میان کسانی که در شیکاگو جذب آئین بهائی شدند زنان و مردانی از قشرهای گوناگون اجتماعی و دارای شغل های گوناگون قشر متوسط، از معلم و وکیل و کتابدار و مهندس گرفته تا تلفنچی و نجار و قصاب و نانوا به چشم می خورد که هیچکدام از قشر مرفه یا فقیر نبودند. بیشتر آنها مسیحی بودند گرچه تعداد بسیار اندکی از آنها پیشینه باور دینی نداشتند.
خیرالله با تقاضای شدید برای کلاس هایش مجبور شد که دو سری کلاس آئین بهائی داشته باشد و بیشتر وقت او صرف پاسخ دادن به پرسش های مردم کنجکاو درباره آئین بهائی و آموزش شاگردانش می شد تا اینکه با رشد جامعه بهائی در شیکاگو، خیرالله اداره کلاس ها را به شاگردان پیشین خود سپرد و خود آغاز به سفر به مناطق اطراف نمود و به دعوت کسانی که مایل به شنیدن سخنان او درباره آئین بهائی بودند پاسخ گفت. خیرالله همانند دیگر افراد مبلغ دین بهائی در ایران که به سفر می پرداختند و مردم را دعوت به آئین جدید می کردند، به شهرها و دهات سفر می کرد و مردم را به آئین بهائی دعوت می نمود.
بدین ترتیب دین بهائی در منطقه شمال شرقی امریکا و کانادا بیشتر گسترش یافت. در کنوشا (Kenosh, Wisconsin) بیشتر پیروان جدید از قشر کارگر ولی در نیویورک از قشر متوسط بالا بودند که با حمایت مالی خود به گسترش کلاسها و جلب پیروان بیشتر کمک کردند (7) در میان زنانی که پیرو آئین بهائی شده بودند هواداران برتری زنان به چشم می خوردند. (2)
نکته جالب در حاشیه اینکه هنگامی که خیرالله با همسرجدید خود درسال 1895 به انگلستان سفر کرد، برخی از خویشان این زن به آئین بهائی گرویدند و بدین ترتیب دین بهائی به اروپا نیز راه یافت.(2)
بدین ترتیب بود که برگزاری نمایشگاه جهانی کلمبوس در سال 1893 در شهر شیکاگو آنتون حداد و سپس خیرالله را بدان شهر کشاند و سالها بعد، هنگامی که عبدالبهاء به امریکا سفر نمود، کلنگ آغاز بنای نیایشگاه بهائیان یا مشرق الاذکار امریکا را در حاشیه همان شهر شیکاگو به زمین زد که ساختمان آن در سال 1953 به پایان رسید و تا به امروز نیایشگاه اصلی و مرکز اداری بهائیان امریکاست.
جو فرهنگی و مذهبی امریکا در دهه 1890 و نخستین پیروان آئین بهائی
خیرالله هنگامی وارد امریکا شد که این کشور دستخوش دگرگونی های عظیم اجتماعی و فرهنگی بود. در آغاز دهه 1890، مهاجران سفیدپوست در سرتاسر امریکا مستقر شده و آخرین قبیله های سرخپوست را در زانوی مجروح (Wounded Knee) در داکوتای جنوبی قتل عام نموده و شکست دادند. امریکا به تدریج به یک جامعه شهرنشین تبدیل می شد و با مشکلات شهرنشینی و صنعتی شدن روبرو بود. اعتصاب های کارگری توسط حکومت سرکوب می شد. نژادپرستی هنجار پذیرفته شده اجتماعی بود. در سال 1892 که خیرالله پا به امریکا گذاشت، 155 نفر سیاهپوست در امریکا بدون برگزاری دادگاه بدست یک مشت مردم عادی بدارآویخته (lynch) شدند. فرهنگ غربی انگلوساکسون به عنوان فرهنگ برتر جهانی شناخته می شد و امریکا می رفت که نیروی دریایی پیشرفته برای خود فراهم سازد و تبدیل به یک قدرت جهانی شود.(2)
رشد سریع صنعتی شدن جامعه در تشدید بحران های اجتماعی و افزایش فقر بازتاب می یافت. همچنین رشد علوم و دانش پایه های باور محکم به دین مسیحیت را تهدید می نمود. گرچه اکثریت جامعه همچنان به آئین پروتستان انجیلی باور داشتند، اما در حاشیه برخی دانش و علوم را کنار گذارده و محکم تر به پایه های ایمان دینی چسبیدند، و برخی خرد را بر دین برتر دانسته و منکر وجود خدا شدند. محاکمه کشیشی به نام چارلز بریگز(Charles A. Briggs) توسط کلیسای نیویورک به جرم کفرگویی در این زمان نمونه گویای دگرگونی اندیشه مذهبی در امریکای آن زمان است.(2)
چارلز بریگز در دانشگاه کلمبیا در 1891 سخنرانی عمده ای ایراد نمود درباره اینکه بخشی از انجیل توسط افرادی نوشته شده که خود هرگز عیسی میسح را ندیده بودند و بنابراین در متن انجیل خطاهایی وجود دارد. وی با اینکه به پیامبری مسیح اعتقاد داشت و تنها به متن انجیل ایراد گرفته بود، به جرم ارتداد توسط کلیسا محاکمه شد. اگرچه وی درپایان دادگاه بیگناه شناخته شد، اما از شغل خود برکنار شد. جالب اینکه خیرالله با اینکه تازه پا به امریکا گذارده بود اما به عنوان یک مبلغ فعال به سراغ بریگز رفت و با وی درباره آئین بهایی سخن گفت اما بریگز بر آئین مسیحی باقی ماند.(2)
افکار مذهبی گوناگونی از اروپا به امریکا راه یافته بود. پیروان فرقه مسیحی کواکر (Quakers) که به دستگاه روحانیت باور نداشته و مخالفت با جنگ را یک فریضه مذهبی می دانند، شباهت های زیادی بین باورهای خویش و آئین بهائی می یافتند. برگزاری گردهمایی جهانی ادیان در شیکاگو در سال 1893 نیز نشانگر آن است که فضای فکری برای پذیرش آئین جدید از سوی برخی مردم مسیحی باز شده بود.
بگذریم از اینکه چنین گردهمایی مورد انتقاد شدید برخی مسیحیان قرار گرفت زیرا که ادیان دیگر را همرده ی دین مسیحی قرار می داد و همه را در یکجا جمع می کرد گرچه 100 تن از 170 سخنران مسیحی و بیشتر آنها کشیش بودند.(2)
یکی از نمونه های تاثیرگذاری این گردهمایی جهانی ادیان، تاسیس "مدرسه تطبیقی ادیان عکای سبز" به عنوان محلی برای کنفرانس های تابستانی در جنوب ایالت مین (Maine) است که توسط سارا فارمر (Sarah Farmer) در سال 1894 پس از تماس با شرکت کنندگان در این گردهمایی صورت گرفت. پس از آن که سارا فارمر که پیرو آئین کواکر بود، در سال 1900 به آئین بهائی گروید، عکای سبز (Green Acre) به یک مدرسه بهائی تبدیل شد که تا به امروز نیز در این زمینه فعال است.(2)
در پایان هزاره دوم میلادی بسیاری از مسیحیان انتظار بازگشت مسیح را می کشیدند و برخی به دنبال ظهور پدیده جدیدی بودند. از این رو برخی در گردهمایی جهانی ادیان در شیکاگو شرکت کردند و برخی خبرها و سخنرانی ها را در روزنامه ها دنبال می کردند.(2)
خیرالله بیان کرده بود که خدا "برروی زمین راه رفته است" و این برای کسانی که به دنبال پژوهش در واقعیت دین بودند و یا به بازگشت عیسی در پایان هزاره دوم باور داشتند بسیار جالب بود. برخی مانند چیس (Chase) به دنبال خیرالله گشته و او را یافتند تا به آنها آموزش دینی بدهد.(2)
خیرالله به شاگردانی که در کلاسهای درس او شرکت کرده و به آئین بهائی می گرویدند، در آخرین جلسه کلاس درس، "اسم اعظم" یا "الله الابهی" می داد و به این ترتیب تنها کسی بود که امریکائیان از طریق او می توانستند بطور رسمی بهائی شوند.(2)
به گفته اولین رهبر امریکایی جامعه بهائی، تورنتون چیس (Thornton Chase) "تقریبا همه کسانی که این آموزه ها را در این کشور پذیرفتند ... مسیحی نبودند، بلکه از فرقه ها و باورهای گوناگون، باورمندان به روحانیت، بودائی ها، اهل عرفان، باورمندان به ذهنیت یا دانش مسیحی یا علوم فرای طبیعی بودند." و در جای دیگر بیان می دارد که "این امر مردم بسیاری را به خود جلب کرده که پیشتر با همه گونه فلسفه و نظریه آشنا شده بودند، آرزوها و علایق زودگذر داشتند، از "برتری زنان" گرفته تا "تناسخ ارواح"، از آنارشی و شکل های ابتدایی تر سوسیالیسم گرفته تا ارتباطات الهی و کانالهای ویژه با خدا."(2)
با این وجود، به نظر می رسد که بیشتر کسانی که به آئین بهائی گرویدند کسانی بودند که آموزه های انجیل و مسیحیت را در عمق ضمیر خود باور داشتند و بیشتر آنان از خانواده کشیش های پروتستان می آمدند. از جمله باور داشتند که مسیح بزودی ظهور خواهد کرد.(2)
وحشت مسیحیان امریکا از گسترش آئین بهائی
گسترش سریع آئین بهائی در امریکا کشیش های مسیحی را به وحشت انداخته بود. شاید یک دلیل عمده گسترش سریع آئین بهائی در امریکا این بود که خیرالله فردی مسیحی بود و آموزه های بهائی را به گونه ای که انگار ادامه آموزه های مسیحی هستند، تبلیغ می کرد. یکی از برجسته ترین نمودهای وحشت کشیش های امریکایی سخنرانی استویان واترالسکی (Stoyan Krstoff Vatralsky) است. وی که دانش آموخته هاروارد بود، توسط کشیش های مسیحی اجیر شده بود که به مخالفت آشکار با آئین بهائی بپردازد و مردم را از آن دور سازد.(9) وی افزون بر سخنرانی هایی که از سال 1899 در این زمینه آغاز کرده بود، مقاله ای در سال 1902 در نشریه الهیات امریکا (American Journal of Theology) منتشر ساخت و در آن به بهائیان که "حقیقت شناسان" (Truth Knowers) خوانده می شدند حمله کرد: "خیرالله ... ادعا می کند که هزاران نفر را در ظرف دو سال بهائی کرده است. اینکه این گزافه به چه میزان درست است من نمی توانم تشخیص دهم اما جای شک باقی نیست که این مرد موفقیت باورنکردنی ای داشته است. من خودم گردهمایی های سازمان یافته و خیلی بزرگی از پیروان او هم در کنوشا و هم در شیکاگو دیده ام. من همچنین دلایلی دارم که ادعاهای آنان را درباره جمع های مشابه رو به رشد که جلسه های مخفیانه در همه شهرهای بزرگ امریکا دارند باور کنم. اهمیت این امر هنگامی روشن تر می شود که این حقیقت را بیاد آوریم که هرگز در تاریخ گذشته جهان یک آئین محمدی چنین در میان مسیحیان بدون ضرب شمشیر ریشه ندوانده است."(4)
روزنامه نیویورک هرالد (New York Herald)در اگوست 1900، روزنامه شمال امریکا (The North American) در فوریه 1902، و نیویورک تایمز (New York Times) در دسامبر 1904 مقاله هایی درباره گسترش آئین بهائی منتشر کردند که نشانگر آن است که گسترش آئین بهائی توجه مردم امریکا را جلب کرده است. (4)
گسترش آئین بهائی در امریکا
سفرهای خیرالله تاثیرگذار بود و آئین بهائی در نیویورک، ویسکانسن، کانزاس و کالیفرنیا پیروانی یافت.
جالب اینکه دربیشتر ایالت ها نسبت زنانی که به آئین بهائی می گرویدند دو برابر مردان بود.(8) روشن نیست که آیا تمایل زنان امریکایی در آن زمان به کسب حقوق برابر با مردان در این امر موثر بوده و آموزه های بهائی در برابری حقوقی زن و مرد را جذاب می یافته اند یا اینکه این ترکیب آماری تصادفی بوده است.
سفر اولین زائرین بهائی از امریکا به عکا
اولین بهائی امریکایی که برای زیارت عبدالبهاء به عکا رفت، فیبی هرست (Phoebe Apperson Hearst) بیوه پولدار سناتور هرست و از شخصیت های بسیار فعال و بانفوذ اجتماعی بویژه در کالیفرنیا بود. وی در سال 1898 به همراه برخی از خویشان و نوکر سیاهپوست خویش از طریق اروپا راهی زیارت عکا شد و در این سفر خیرالله و برخی از دوستان امریکایی خویش را که باعث آشنایی وی با آئین بهائی شده بودند نیز دعوت کرده بود که با وی همراه شوند. نوکر وی اولین فرد سیاهپوست امریکایی بود که به آئین بهائی گروید.
نیکوکاری در ایران
یکی از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که برخی از بهائیان امریکا برای خدمت نیکوکاری به ایرانیان عازم ایران شدند. از آن جمله، پزشکی به نام سوزان مودی (Susan Moody) و آموزگاری به نام لیلیان کپس (Lillian Kapps) که در مدرسه تربیت تدریس می کرد.
کمک به گسترش آئین بهائی در کشورهای دیگر
یکی دیگر از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که بهائیان امریکایی همانند بهائیان ایرانی فعالیت خود را برای تبلیغ آئین بهائی در کشورهای دیگر آغاز کردند.
جدائی در میان بهائیان امریکا
در طول سفر خیرالله به عکا اختلاف هایی میان وی و عبدالبهاء بروز کرد. هر دو فرد، شخصیت هایی کاریزماتیک و برجسته در جامعه بهائی بودند و پیروانی داشتند که بشدت به آنها ارادت می ورزیدند. خیرالله برای خود جایگاه والایی قائل بود و انتظار داشت که به عنوان رهبر بهائیان امریکا از سوی عبدالبهاء جایگاه رسمی پیدا کند. اما عبدالبهاء با ارائه این دلیل که بهائیان مقام روحانی ندارند از پذیرش او به عنوان رهبر بهائیان امریکا سرباز زد. خیرالله همچنین اصرار داشت که کتاب آموزشی او در زمینه آئین بهائی که در امریکا بسیاری را به دین بهائی جلب کرده بود به زبان عربی و فارسی نیز چاپ شود. اما عبدالبهاء فقط با انتشار بخشی از کتاب او موافقت کرد و انتشار کامل آن را نپذیرفت زیرا که آموزه هایی متفاوت با باورهای بهائی در آن وجود داشت از جمله اینکه خدا در قالب انسان ظهور می کند.(10)
همچنین یک سری اختلاف های شخصی دیگر در میان آنها بروز کرد که گفته می شود به این دلیل بوده که خیرالله از ترویج دین بهائی استفاده مالی برده و هزاران دلار بدست آورده است(4). عبدالبهاء در مخالفت با اینکار بیان داشته که کسی دین بهائی را بخاطر پول تبلیغ نمی کند. خیرالله که نمی خواست موقعیت والای خویش را در میان جامعه بهائی در امریکا از دست دهد، بالاخره بیان کرد که "اگر یک رهبر بهائی در امریکا نمی تواند وجود داشته باشد، پس یک رهبر بهائی در عکا هم نمی تواند وجود داشته باشد، و من به عباس افندی نشان خواهم داد که چیزی را که بگویم عمل خواهم کرد و می توانم این را ثابت کنم."(3)
به این ترتیب، خیرالله پس از بازگشت به امریکا به مخالفت با عبدالبهاء پرداخت و راه خود را از او جدا کرد. هنگامی که این خبر به قاهره رسید، عبدالکریم تهرانی که آموزگار آئین بهائی به خیرالله بود، از عبدالبهاء اجازه خواست که به امریکا سفر کند و خیرالله را تشویق به بازگشت به پیروی از عبدالبهاء نماید.(3) عبدالکریم در سفر به امریکا موفق به بازگردان خیرالله به جمع پیروان عبدالبهاء نشد، اما موفق شد که پول هنگفتی به بهانه حمایت از عبدالبهاء جمع آوری نماید و پس از بازگشت به مصر خود پشت پا به آئین بهائی زد و به اسلام روی آورد و راه خود را از عبدالبهاء جدا کرد و با آنکه خود از سران نهضت بابی بود به دشمنی شدید با آن پرداخت. جدائی خیرالله و در پی او عبدالکریم تهرانی از عبدالبهاء ضربه بزرگی برای بهائیان بود.(4)
عبدالبهاء برای آنکه بتواند پیوند محکمی با جامعه بهائیان امریکا نگاه دارد، ابتدا حاجی میرزا حسن خراسانی، یکی از سران بابی در مصر را به همراه حسین روحی، پسر حاجی ملاعلی تبریزی، به عنوان مترجم وی به امریکا فرستاد. اما او موفقیت چندانی کسب نکرد. در پی او، میرزا اسدالله، علیقلی خان، و میرزا ابوالفضل گپایگانی که یکی از نویسندگان مهم بهائی ملقب به ابوالفضائل و نویسنده کتابهای الدرالبهیه و الفراید بود را در سال 1904 به شیکاگو فرستاد. (4) این افراد در بهائی کردن افرادی مانند سارا فارمر و تبدیل عکای سبز به آموزشگاه بهائی نقش داشته اند. علیقلی خان که پیشتر نقش منشی عبدالبهاء در حیفا در نگارش نامه به بهائیان امریکا را به عهده داشت، در امریکا ماندگار شد و با یک زن امریکایی ازدواج کرد که شاید اولین ازدواج امریکایی و ایرانی باشد. دخترآنها، مرضیه (Marzieh Gail) بعدها رساله مدنیه عبدالبهاء را به انگلیسی ترجمه نمود و شاید اولین زن روزنامه نگار در تهران بوده باشد.(11)
افرادی مانند علیقلی خان و دیگرایرانیان ساکن امریکا در چیدن مقدمات سفر عبدالبهاء به امریکا نقش داشتند.
خیرالله همچنان به زندگی در امریکا و فعالیت های خویش در همکاری با میرزا محمدعلی ، برادر کوچکتر عبدالبهاء که هوادار صبح ازل بود، ادامه داد. وی فرزندان خود را نیز به امریکا آورد. پسر او مترجم آثار خلیل جبران به زبان انگلیسی است. خیرالله هنوز پیروانی در امریکا دارد که خود را بهائیان یکتاپرست (Unitarian Bahai’s) می خوانند.(12)
(پایان بخش یک)
*توضیح: بیشتر عکس های این مجموعه نوشتار برگرفته از centenary.bahai.us و communitybaha.blogspot.com
است. همه منابع اینترنتی که در تهیه این مطلب مورد استفاده قرار گرفته در فاصله سپتامبر 2011 تا فوریه 2012 بازدید شده است.
1 – برگرفته از کتاب "عبدالبهاء در نیویورک"
Hussein Ahdieh and Hillary Chapman, Abdu’l-Baha in New York, Centenary of His Visit to America, 2012
www.AbdulBahaInNewYork.org
2- دین بهائی: آغاز در امریکای شمالی
Robert Stockman, The Baha’I Faith: Beginnings in North America, World Order, Volume 18, Number 4, 1985, pp 7-27
3- نامه آنتون حداد به بهائیان امریکا
An Outline of the Bahai Movement in the United States, A sketch of its promulgator and why afterwards denied his Master, Abbas Effendi, by Anton Haddad, New York City, 1902 [unpublished paper]
bahai-library.com
4- منابع برای مطالعه دین بابی، گردآوری شده توسط ادوارد براون
Edward G Browne, Materials for the Study of the Babi Religion, Cambridge: at the University Press, 1918, II- Ibrahim George Khayrullah and the Bahai Propaganda in America
bahai-library.com
5 – تارنمای دانشنامه دین شناسی غربی همیاری بوستون
people.bu.edu
6 – کتاب دیانت بهائی در امریکا، ص 78
William Garlington, The Bahai Faith in America, Praeger Publishers, 2005
7- همانجا، ص 80-81
8- همانجا، ص 80
9- همانجا، ص 83
10- همانجا، ص 82
11- کتابخانه بهائی
bahai-library.com
12- تارنمای بهائیان یکتاپرست
unitarianbahaikhairullah.wordpress.com

روحانیّت بهائی

برای آن گروه از ما که در جهان پیشرفته تر زندگی می‌کنیم، علم به افزایش راحتی و آسایش جسمانی ما منجر شده و آزادی و زمان لازم برای ترقّی و توسعه را برای ما فراهم آورده است. امّا کسانی که در جهان نوین زندگی می‌کنند گویی چندان سعادتمندتر و مسرورتر از اجداد خود در دوران‌های گذشته نیستند و خواسته‌های آنها چندان تحقّق نیافته است. بسیاری از آنها احساس می‌کنند در تمام طول زندگی خود بدون هدف و مقصدی معیّن سر گردانند و نمی‌دانند با آزادی تأمین شده توسّط علم و تکنولوژی چه کنند. تصوّر بسیاری از این کسان آن است که برای پر کردن این خلأ جواب را در تعقیب آنچه که فکر می‌کنند برای آنها خوشبختی و رضایت نفس به ارمغان می‌آورد، اعم از قدرت، ثروت یا روابط جنسی باید یافت، در حالی که تعداد روز افزونی از مردم سعی می‌کنند با روی آوردن به مسکرات و مواد مخدّر، از این بی محتوایی زندگی و یأس و حرمان ناشی از آن فرار کنند. با این همه، معلوم شده که هیچ یک از این جوابها پاسخگوی این نیاز محسوس نبوده است. همه آنها به عدم رضایت، یأس بیشتر و از خود بیگانگی افزونتر منجر شده است. این فرو پاشی و بی هدفی در زندگی ما در جامعه به صورتهای مختلف انعکاس داشته و خود را نشان داده است که از آن جمله است: گسستگی در روابط بین افراد، شکست ازدواجها و منجر شدن آنها به جدایی، تنهایی و انزوا جوئی، جرائم وحشیانه غیر انسانی، تعداد فزاینده موارد خودکشی و امثال آن.
متجاوز از صد سال قبل، حضرت بهاء الله، که در آثار مقدّسه بهائی، خود را به طبیبی تشبیه فرموده اند که به معالجه امراض روحانی، که امروزه دامنگیر جهان شده، می‌پردازد، اظهار می‌دارند که ایشان وضعیّت جهان را مورد بررسی قرار داده، بیماری اش را تشخیص داده و درمانش را اینگونه تجویز می‌فرمایند:
رگ جهان در دست پزشک داناست، درد را می‌بیند و بدانائی درمان می‌کند. هر روز را رازی است و هر سر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید.(۱)
آثار مقدّسه بهائی، به عنوان بخشی از تشخیص بیماری، به بررسی و مطالعه عالم بشری میپردازد و در مییابد که ما ماهیّت و گوهر حقیقی خود را فراموش کرده و دیده بر آن بسته ایم و متوجّه نیستیم که ما واقعاً که هستیم و در نتیجه بردۀ امیال و خواسته های نفسانی خود شده، جهت صحیح را از دست داده ایم و بنابراین بی هدف و سرگردان شده ایم. در این میان به تجویزها و توصیه های پزشکان ناکار آمد و غیر حاذق اطمینان می‌کنیم و از درمانهای پزشک حاذق و حقیقی روی بر می‌گردانیم و غفلت می‌کنیم. و بنابراین، حضرت بهاء الله در آثار مقدّسه بهائی، صلا می‌دهند و ما را به شناخت و توجّه به گوهر و نفس حقیقی خود فرا می‌خوانند و ما را تشویق می‌کنند که خود را از قید تصوّرات و تخیّلات این جهان رها سازیم و به سوی خداوند، یعنی ذات حقیقی متعالی توجّه کنیم که جهت حقیقی در زندگی ما است. تنها به این طریق است که ما آنچه را که سبب حصول آرامش، صلح، رضایت و سعادت پایدار برای ما خواهد بود، خواهیم یافت.
یاابن روح خلقتک غنیا کیف تفتقر و صنعتک عزیزا بم تستذل و من جوهر العلم اظهرتک لم تستعلم عن دونی و من طین الحب عجنتک کیف تشتغل بغیری(۲)
حضرت بهاء الله می‌فرمایند که ما افراد بشر در دام مادّه گرایی اسیر و گرفتار شده ایم. ما آنچنان مجذوب انگیزه کسب اشیاء این جهان فانی شده ایم که متوجّه نیستیم که اگر چه فکر می‌کنیم آشیانی را در تملّک و اختیار داریم، امّا در واقع غالباً آنها ما را در اختیار خود گرفته اند. هر چه متعلّقات و آنچه را که در اختیار داریم بزرگتر و گرانتر باشد، ظلم و ستمی ‌که آن متعلّقات بر زندگی ما تحمیل می‌کنند شدیدتر و بزرگتر است. هر چه بیشتر داشته باشیم، حرص و آز ما بیشتر می‌شود تا بدانجا که این حرص و طمع سیری ناپذیر خواهد شد.
یاابن الانسان أنت ترید الذهب و أنا أرید تنزیهک عنه و أنت عرفت غناء نفسک فیه و أنا عرفت الغناء فی تقدیسک عنه لعمری هذا علمی و ذلک ظنک کیف یجتمع امری مع أمرک.(۳)
و حتّی کسانی که در دام مادّیات نیفتاده اند، غالباً تحت تأثیر و تسلّط آنچه که در آثار بهائی "ظنون و اوهام" موجود در ذهن ما نامیده میشود، قرار می‌گیرند.
یا ابن الانسان قد مضی علیک ایام و اشتغلت فیها بما تهوی نفسک من الظنون و الاوهام. الی متی تکون راقدا علی بساطک ارفع رأسک عن النوم ان الشّمس ارتفعت فی وسط الزوال لعلّ تشرق علیک بأنوار الجمال.(۴)
بنابراین حضرت بهاء الله با نگاهی به اوضاع عالم بشری، مادّی گرایی و تصوّرات و پندارهای واهی مبتنی بر آن را مورد سرزنش و ملامت قرار می‌دهند:
وای وای ای عاشقان هوای نفسانی از معشوق روحانی چون برق گذشته اید و به خیال شیطانی دل محکم بسته اید. ساجد خیالید و اسم آن را حق گذاشته اید و ناظر خارید و نام آن را گل گذارده اید. نه نفس فارغی از شما بر آمد و نه نسیم انقطاعی از ریاض قلوبتان وزید. نصایح مشفقانه محبوب را به باد داده اید و از صفحه دل محو نموده اید و چون بهائم در سبزه زار شهوت و أمل تعیش می‌نمایید.(۵)
حضرت بهاء الله به ما یادآوری می‌کنند که روزهای زندگی ما به سرعت سپری خواهد شد در حالی که همچنان در شرایطی ناگوار و اسف بار اسیر و گرفتار خواهیم ماند:
ای مردگان فراش غفلت قرنها گذشت و عمر گرانمایه را به انتها رسانده اید و نفس پاکی از شما به ساحت قدس ما نیامد. در أبحر شرک مستغرقید و کلمه توحید بر زبان می‌رانید. مبغوض مرا محبوب خود دانسته اید و دشمن مرا دوست خود گرفته اید و در ارض من به کمال خرّمی و سرور مشی می‌نمایید، غافل از آن که زمین من از تو بیزار است و اشیای ارض از تو در گریز. اگر فی الجمله بصر گشایی صد هزار حزن را از این سرور خوشتر دانی و فنا را از این حیات نیکوتر شمری.(۶)
ای پسران من ترسم که از نغمه ورقا فیض نبرده به دیار فنا راجع شوید و جمال گل ندیده به آب و گل باز گردید.(۷)
حضرت بهاء الله به ما توصیه می‌فرمایند که در ایّام عمر خود در این جهان خاکی که بسیار کوتاه و زودگذر است، از فرصت استفاده کنیم:
ای بنده من از بند ملک خود را رهائی بخش و از حبس نفس خود را آزاد کن وقت را غنیمت شمر زیرا که این وقت را دیگر نبینی و این زمان را هرگز نیابی.(۸)
در این جهان همه چیز به خاک باز خواهد گشت و بنابراین اگر ما چیزی بخواهیم که جاودانی و دارای ارزشی پایدار باشد، حضرت بهاء الله می‌فرمایند، باید به جهان روحانی، به ارزشها و اهداف ابدی روی بیاوریم:
ای دوستان به جمال فانی از جمال باقی مگذرید و به خاکدان ترابی دل مبندید.(۹)
به این ترتیب خداوند بیان می‌دارد که جواب ما، یعنی دستورالعمل برای رفع بیماری هایی که عالم انسانی را مبتلا ساخته، جوابی که موجب آرامش و آسایش درونی مورد نیاز انسانی را فراهم می‌آورد، در توجّه به خدا، در روی آوردن به روحانیّت و دور شدن از مادّیات است.
یا ابن البیان وجّه بوجهی و أعرض عن غیری لأن سلطانی باق لایزول ابدا و ملکی دائم لا یحول ابدا و ان تطلب سوائی لن تجد لو تفحص فی الوجود سر مدا ازلا.(۱۰)
حضرت بهاء الله بیانات زیادی در خصوص طریق ترقّی و توسعه روحانی که فرد باید در پیش بگیرد، نازل فرموده اند. در شرحی مختصر مانند مقاله حاضر فقط می‌توان به چند نکته معدود پرداخت.
اوّلین قدم
در خصوص پیمودن طریق روحانیّت، این نکته در آثار بهائی و نیز کتب مقدّسه سایر ادیان واضح و بدیهی است که اوّلین قدم در این راه را خود افراد بشر باید بردارند. بیان حضرت مسیح در انجیل اینچنین نقل شده است: "بکوبید که برای شما باز کرده خواهد شد"(۱۱) ما باید اوّلین حرکت را انجام دهیم و در را بکوبیم. در قرآن این کلمات را زیارت می‌کنیم: "والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا"(۱۲) پس اوّلین تلاش را ما انجام می‌دهیم و بعد خداوند ما را هدایت خواهد کرد. در آثار بهائی نیز مشاهده می‌کنیم که برداشتن قدم اوّل به عهده خود ما گذاشته شده است:
ای پسر حب از تو تا رفرف امتناع قرب و سدره ارتفاع عشق قدمی ‌فاصله قدم (۱۳) اوّل بردار و قدم دیگر بر عالم قدم گذار و در سرادق خلد وارد شو (۱۴)
در آثار بهائی مشاهده می‌کنیم که قلب انسان به آینه تشبیه شده که به هر چه توجیه نماید، همان را منعکس خواهد ساخت. اگر به سوی آسمان توجّه کند اشیاء آسمانی را نشان می‌دهد و اگر به زمین روی کند، تعلّقات زمین را منعکس خواهد ساخت. بنابراین ما باید سعی کنیم قلوب خود را به موضوعات الهی متوجّه سازیم و از جاذبه های ناپایدار و زودگذر این جهان فانی در گذریم. خود ما هستیم که باید اوّلین تلاش را به کار ببریم تا آینه قلب به سوی آنچه که لایق است برگردانده شود. اگر ما به سوی خداوند متوجّه نباشیم، نور او نمی‌تواند در آینه ما بدرخشد و به ما روشنی بخشد و محبّت او نمی‌تواند در جان و دل ما رخنه کند و منعکس شود:
یا ابن الوجود أحببنی لأحبک ان لم تحبّنی لن احبّک أبداً فاعرف یا عبد (۱۵)
انقطاع
بعد از برداشتن اوّلین قدم و بذل اوّلین سعی و کوشش، باید خود را از این جهان منقطع سازیم. باید سعی کنیم قلب خود را از وابستگی به اشیاء این دنیای فانی، که حضرت بهاء الله به خاک یا گل و لای تشبیه و ما را به تطهیر آینه قلبمان از آن توصیه می‌فرمایند، پاک و آسوده سازیم. ایشان می‌فرمایند:
... قلبک ثم طهره عن الدّنیا و زخرفها و لا تدخل فیه حب المغایرین لأنّک لو تدخل فیه حب الغیر لن یستشرق علیه انوار تجلی الله لأن الله ما جعل لاحد من قلبین ... و لما جعله الله واحدا ینبغی لحضرتک بأن لا تدخل فیه حبین. اذا تمسّک بحب الله و أعرض عن حب ما سواه ... لم یکن مقصودی فیما القیناک الا تنزیهک عن الأشیاء الفانیة و ورودک فی جبروت الباقیة (۱۶)
حضرت بهاء الله تأکید می‌فرمایند که در قلوب ما فقط برای یک نوع محبّت فضا وجود دارد و بنابراین به عهده ما است که تصمیم بگیریم آیا محبّت خداوند را در آن داخل کنیم یا عشق به این دنیای فانی را به آن راه بدهیم.
ای دوست لسانی من قدری تأمّل اختیار کن هرگز شنیده ئی که یار و اغیار در قلبی بگنجد؟ پس اغیار را بران تا جانان بمنزل خود درآید. (۱۷)
حضرت بهاء الله بیان می‌فرمایند که اگر ما واقعاً طالب ترقّی روحانی باشیم، باید خود را آماده سازیم که از اشیاء این دنیای فانی منقطع گردیم. در ذکر نکات مهم و اصلی که لازمه جستجوی روحانی است، حضرت بهاء الله می‌فرمایند:
ای برادر من شخص مجاهد که اراده نمود قدم طلب و سلوک در سبیل معرفت سلطان قدم گذارد، باید در بدایت امر قلب را که محلّ ظهور و بروز تجلّی اسرار غیبی الهی است از جمیع غبارات تیره علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شیطانی پاک و منزّه فرماید و صدر را که سریر ورود و جلوس محبّت محبوب ازلی است لطیف و نظیف نماید و همچنین دل را از علاقه آب و گل یعنی از جمیع نقوش شبحیه و صور ظلیه مقدّس گرداند بقسمی که آثار حبّ و بغض در قلب نماند که مبادا آن حبّ او را بجهتی بی دلیل میل دهد و یا بغض او را از جهتی منع نماید ... و باید در کل حین توکّل بحق نماید و از خلق اعراض کند و از عالم تراب منقطع شود و بگسلد و برب الارباب در بندد.(۱۸)
بنابراین، آثار مبارکه بهائی شرایط طالب حقیقی در سبیل روحانی را یک به یک بر میشمارند. توصیف روحانیّت در این آثار ایجاب می‌کند که به کسب فضیلت ها بپردازیم.
فضیلت ها
اگر به ادامه بیانی که در بالا نقل شد نظر اندازیم، مشاهده می‌کنیم فضائلی که در سبیل روحانیّت باید کسب شود یک به یک ذکر شده است:
نفس خود را بر احدی ترجیح ندهد.
افتخار و استکبار را از لوح قلب بشوید.
بصبر و اصطبار دل بندد و صمت را شعار خود نماید.
از تکلّم بی فائده احتراز کند ...
غیبت را ضلالت شمرد و به آن عرصه هرگز قدم نگذارد، زیرا غیبت سراج منیر قلب را خاموش نماید و حیات دل را بمیراند.
به قلیل قانع باشد و از طلب کثیر فارغ.
مصاحبت منقطعین را غنیمت شمارد و عزلت از متمسّکین و متکبّرین را نعمت شمرد.
در اسحار به اذکار مشغول شود و به تمام همّت و اقتدار در طلب آن نگار کوشد.
غفلت را به نار حبّ و ذکر بسوزاند و از ماسوی الله چون برق در گذرد.
بر بی نصیبان نصیب بخشد و از محرومان عطا و احسان دریغ ندارد.
رعایت حیوان را منظور نماید تا چه رسد به انسان و اهل بیان.
از جانان جان دریغ ندارد و از شماتت خلق، از حق احترازنجوید.(۱۹)
آثار مقدّسه بهائی تعلیم می‌دهند که ما باید طالب کسب فضائلی چون محبّت، عدالت، صبر و بردباری، قابلیّت امانت، صداقت و امثال آن باشیم. در این مختصر امکان توصیف جمیع این فضیلت ها نیست.
مسائل و مشکلات
حضرت بهاء الله خطاب به نفوسی که طالب طی طریق در سبیل روحانیّت هستند می‌فرمایند که آنها به نحوی اجتناب ناپذیر با مسائل، امتحانات و مشکلات روبرو خواهد شد. همین اقدام برای گسستن بندهای مادّی گرایی، حرص و تمایلات نفسانی که ما را به این جهان وابسته می‌سازد، کار بسیار دشوار و دردناکی است. حضرت بهاء الله می‌فرمایند که این درد همیشه با ما خواهد بود، و در حین سفر در وادی طلب روحانی، مرکب همیشگی ما است.
مرکب این وادی در دست و اگر درد نباشد هرگز این سفر تمام نشود و عاشق در این رتبه جز معشوق خیالی ندارد و جز محبوب پناهی نجوید ... پس باید بنار عشق حجابهای نفس شیطانی سوخته شود تا روح برای ادراک مراتب سید "لولاک" لطیف و پاکیزه گردد. (۲۰)
اگر درد نباشد ترقّی و پیشرفت امکان ندارد. حضرت عبدالبهاء، نحوه تأثیر درد و رنج در زندگی ما را توصیف فرموده اند. وقتی از ایشان سؤال شد که، "آیا در این جهان، درد و رنج بیشتر در ترقّی نفس و روح تأثیر دارد یا لذّت و سرور؟"، ایشان جواب دادند:
جان و روح انسان زمانی ترقّی و تعالی دارد که به وسیله رنجها مورد آزمایش واقع شود. زمین را هر چه بیشتر شخم زنید، تخم گیاه بهتر رشد خواهد کرد، و محصول بهتر خواهد شد. همانطور که شخم در زمین شیاری عمیق ایجاد می‌کند، و آن را از علفهای هرز و خار و خس پاک و طاهر می‌سازد، رنج و بلا نیز انسان را از امور جزئیّه این زندگی دنیوی رهایی می‌بخشد تا به مرحله انقطاع کامل واصل گردد و در این جهان به سرور الهی ناظر باشد. به عبارت دیگر، انسان نابالغ است، خام است. حرارت آتش رنج و درد او را به مرحله بلوغ میرساند. به ایّام ماضیه فکر کنید متوجّه خواهید شد که بزرگترین انسانها بیشتر از همه از رنج و درد بهره برده اند.(ترجمه)
به این ترتیب، رنج برای پیشرفت روحانی ما لازم است و لذا اگر ماهیّت حقیقی آن را درک کنیم از آن استقبال خواهیم کرد:
یا ابن الانسان بلائی عنایتی ظاهره نار و نقمة و باطنه نور و رحمة. فاستبق الیه لتکون نورا ازلیا و روحا قدمیا و هو أمری فاعرفه. (۲۲)
مقصود از عالم عنصری
تمام آنچه که تاکنون در این مقاله ذکر شد مشابه آن چیزی است که می‌توان در اسلام و سایر ادیان نیز یافت. بسیاری از عارفان بزرگ، قدیسان مشهور و نفوس روحانی عبارات مشابهی را در مورد لزوم انقطاع و نیز فضائل سبیل الهی مرقوم داشته اند. در بخشی از آثار مقدّسه سایر ادیان بیاناتی مشابه آنچه که از آثار بهائی نقل شد مشاهده میگردد. آنچه که در تعالیم بهائی متفاوت است در جزئیات عملی و ساختارهایی است که برای پیمودن سیر صعودی در سبیل روحانی ارائه شده است.
در بسیاری از سایر سنّت های روحانی، جنبه های عملی سبیل روحانی در دست راهنمایان روحانی مانند کشیش، گورو، شیخ یا مرشد در آئین صوفیه، راهب بزرگ دیر و صومعه و امثال آن نهاده شده است. در بسیاری از سنن روحانی، چون این جهان به عنوان منشأ انحراف ما از سبیل روحانی شناخته شده، به متمسّکین آن سنّت توصیه شده است که، چه به صورت ریاضت یا حضور در جامعه رهبانی، خود را از این جهان خلاصی بخشند. توصیه تعالیم بهائی خلاف هر دو جنبه مزبور در سبیل روحانی است.
حضرت بهاء الله بیان می‌فرمایند که استفاده از یک راهنمای روحانی بشری، عملی خطرناک است. در عین حال که راهنمایان روحانی اصیل و واقعی بی گمان وجود دارند، امّا بسیاری نیز ریاکار و فریبکارند یا مردم را به خطا رهبری می‌کنند. خداوند مقدّر فرموده که روزگار رهبر روحانی یا رهبر حرفه ای مذهبی، چه شیخ باشد یا ملا یا کشیش یا گورو و یا رهبان، سپری و تمام شده است. هر فردی اکنون وظیفه دارد که آثار الهی را خود بخواند و طریق روحانی را برای خویش بیابد و بشناسد.
در همه اوقات، سبب صد عباد و منع ایشان از شاطیء بحر احدیّه علمای عصر بوده اند که زمام آن مردم در کف کفایت ایشان بود و ایشان هم بعضی نظر بحبّ ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت، ناس را منع می‌نمودند، چنانچه همه انبیاء به اذن و اجازه علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند و به اعلی افق عزّت پرواز نمودند. چه ظلمها که از رؤسای عهد و علمای عصر بر سلاطین وجود و جواهر مقصود وارد شد و به این ایّام محدوده فانیه قانع شدند و از ملک لایفنی باز ماندند. چنانچه چشم را از مشاهده انوار جمال محبوب بی نصیب نمودند و گوش را از بدائع نغمات ورقاء مقصود محروم ساختند. این است که در جمیع کتب سماویه ذکر احوال علمای هر عصر شده ...(۲۳)
حضرت بهاء الله بیان می‌فرمایند در عین حال که صومعه ها و دیرها و ریاضت روحانی شاید نقشی در گذشته ایفا کرده اند، امّا امروزه دیگر وجودشان ضرورت و لزومی ندارد:
اعمال حضرات رهبه و خوری های ملّت حضرت روح علیه السّلام و بهاؤه عندالله مذکور. ولکن الیوم باید از انزوا قصد فضا نمایند و بما ینفعهم و ینتفع به العباد مشغول گردند.(۲۴)
خداوند بیان می‌فرماید که این عالم عنصری، نه تنها در طلب و جستجوی روحانی ما، سد راه به شمار نمی‌رود، بلکه در واقع فقط برای کمک به ما خلق شده است.
ای پسر وجود در بادیه های عدم بودی و ترا بمدد تراب امر در عالم ملک ظاهر نمودم و جمیع ذرّات ممکنات و حقائق کائنات را بر تربیت تو گماشتم، چنانچه قبل از خروج از بطن ام دو چشمه شیر منیر برای تو مقرّر داشتم و چشمها برای حفظ تو گماشتم و حبّ ترا در قلوب القا نمودم و بصرف جود ترا در ظل رحمتم پروردم و از جوهر فضل و رحمت ترا حفظ فرمودم و مقصود از جمیع این مراتب آن بود که بجبروت باقی ما درآئی و قابل بخششهای غیبی ما شوی و تو غافل چون به ثمر آمدی از تمامی نعیمم غفلت نمودی و به گمان باطل خود پرداختی، بقسمی که بالمرّه فراموش نمودی و از باب دوست بایوان دشمن مقر یافتی و مسکن نمودی.(۲۵)
به این ترتیب، آثار مبارکه این عالم عنصری را به عنوان اطاق درس عظیمی به تصویر می‌کشند که افراد بشر در آن به کسب تعلیم و تربیت روحانی می‌پردازند. امّا، ما را به حال خود و تنها با وسائل و تدابیر خود رها نساخته اند بلکه به ما مربّیان روحانی را که بنیانگذاران ادیان عالم هستند داده اند، تا راهنمایی و هدایت لازم برای ترقّی و پیشرفت روحانی ما را در اختیارمان می‌گذارند. حضرت بهاء الله می‌فرمایند ما با زندگی در این جهان و نه با طلب گسستگی از آن، به این پیشرفت روحانی نائل خواهیم شد. در حالی که میزان مشخّصی کناره گیری از این جهان برای روی آوردن به دعا و تفکّر لازم می‌باشد،و تمام ادیان به ما گفته اند این تفکّر و تأمّل ضروری است، امّا باید با این جهان نیز در آمیزیم و به آن نیز مشغول شویم تا صفات روحانی که طالب کسب آنها هستیم به حد کمال برسند.
اگر در این جهان زندگی نکنیم و خود را در اوضاع ملموس زندگی روزمرّه در جریان آزمایشها قرار ندهیم، چگونه متوجّه خواهیم شد که به کسب صفات روحانی مانند عشق، عدالت، قابلیّت اعتماد و صداقت موفّق شده ایم؟
بخشی از پیشرفت روحانی ما عبارت از انضباط روحانی در تلاوت دعا و نماز و تفکّر و مناجات، رعایت روزه سالانه، و سایر احکام الهی است. این نمونه و الگوی زندگی ما را در تماس دائم با ماهیّت حقیقی روحانی خود قرار می‌دهد و ما را به عالم روحانی که منشأ قدرت و قوّت ماست متّصل می‌سازد. چنین احکامی‌ در تمام ادیان وضع شده و حضرت بهاء الله نیز احکام مشابهی را نازل فرموده اند.
نکته آخر آنکه، حضرت بهاء الله جانشینی برای جوامع روحانی سایر ادیان به ما عنایت می‌فرمایند تا جای صومعه ها و جوامع تحت رهبری راهبان بزرگ، شیوخ، و گوروها را بگیرد. ایشان جامعه بهائی را ایجاد کرده اند و آن ساختاری است که جمیع افراد را در فعّالیتهایی چون مشاوره و اقدام متّحد در خدمت به سایرین، فعّالیتهایی که در کسب فضائلی که باید طالب کسب آنها باشیم به ما کمک میکند، مشارکت می‌دهد. آرمان وحدت و ساز و کار مشاوره در جامعه بهائی ما را ملزم می‌کند که معایب نفس پرستی و غرور را در خود باز شناسیم و سعی کنیم این بیماری ها را معالجه نماییم. آرمان مشاوره مستلزم آن است که در درون خویش، صفاتی چون صبر، بردباری، انصاف، و سایر فضائل را به کمال برسانیم. در داخل جامعه بهائی، پیشرفت روحانی مسئولیّت و حق قانونی جمیع افراد است تا گروهی منتخب از رهبانها و نفوس مذهبی حرفه ای.
در ساختار جامعه بهائی، اقتدار و اطاعت به افرادی مانند ملاها، شیخ ها، کشیشها و گوروها تعلّق نمی‌گیرد بلکه به تشکیلات انتخابی مربوط می‌شود. به بهائیان توصیه می‌شود که برای کسب هدایت روحانی از ساز و کار مشاوره استفاده کنند تا به خرد جمعی که در گروه نهفته است نائل گردند نه هوسها و معلومات نسبتاً محدود فرد واحد.
منابع و یادداشتها:
۱_ لوح مانکجی، دریای دانش، ص ۳
۲_ کلمات مکنونه عربی، شماره ۱۳
۳_ کلمات مکنونه عربی، شماره ۵۶
۴_ کلمات مکنونه عربی، شماره ۶۲
۵_ کلمات مکنونه فارسی، شماره ۴۴
۶_ کلمات مکنونه فارسی، شماره ۲۰
۷_ کلمات مکنونه فارسی، شماره ۱۳
۸_ کلمات مکنونه فارسی، شماره ۳۹
۹_ کلمات مکنونه فارسی، شماره ۱۴
۱۰_ کلمات مکنونه عربی، شماره ۱۵
۱۱_ انجیل لوقا، باب ۱۱، آیه ۹
۱۲_ سوره عنکبوت، آیه ۶۹
۱۳_ توضیح مترجم: حضرت بهاء الله میفرمایند: "مقصود از قَدَم در این مقالات توجّه است". (مائده آسمانی، جلد۸، ص۲۲)
۱۴_ کلمات مکنونه فارسی، شماره ۷
۱۵_ کلمات مکنونه عربی، شماره ۵
۱۶_ سورة الملک، مجموعه الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض، ص ۴۲
۱۷_ کلمات مکنونه فارسی، شماره ۲۶
۱۸_ کتاب ایقان، ص ۱۴۸
۱۹_ کتاب ایقان، صص ۱۴۹- ۱۵۰
۲۰_ هفت وادی_ آثار قلم اعلی، جلد ۳، صفحات ۹۹ و ۱۰۲
21_ Paris Talks,p.178
۲۲_ کلمات مکنونه عربی، شماره ۵۱
۲۳_ کتاب ایقان، ص ۱۲
۲۴_ لوح بشارات، مجموعه الواح مبارکه طبع مصر، ص ۱۱۹
۲۵_ کلمات مکنونه فارسی، شماره ۲۹

چرا من بهایی هستم؟ چرا علماى بى انصاف با بهاييان ميجنگند؟


به هزار و يك علت آخوندها با بهاييان ميجنگند. يعنى سطر به سطر تعاليم ديانت بهايى را اگر مطالعه بفرماييد بر ضد ذات فريب و دروغ و دين فروش اين علمای بی انصاف و مسبب تمام عقب افتادگى مردم ايران از ديد ديانت بهايى اين جماعت هستند. 
من به صورت تيتر وار و گذرا به تعدادی از آنها اشاره ميكنم: 
١١). در ديانت بهايى طبقه آخوند نيست. يعنى حضرت بهاءالله ميفرمايند: امروز ديگر نيازى به اين طبقه نيست انسان خود ميتواند و بايد بخواند و خود برداشت كند. ايشان به روحانيان فرموده اند براى خود كار شرافتمندانه اختيار كنند و اين لباس را ترك كنند. (البته همه روحانيان از جمله پاپ و ...)
٢٢). حالا كه آخوند نيست و همه بايد بخوانند "تعليم و تربيت اجبارى و هماهنگى" مطرح ميشود و آخوندها كه مخالف با سواد شدن مردم هستند به مخالفت بلند شدن. 
٣٣). اولويت تعليم و تربيت دختران بر پسران. اين ديگر انفجار عصبانيت علما بود. بخوانيد شيخ فضل الله نورى بر روى منبر عمامه از سر خود دريد و مدارس دخترانه بهايى را با فاحشه خانه برابر دانست.
٤). حرام دانستن بالاى منبر نشينى و همچنين پايين منبر نشينى توسط حضرت بهاءالله. 
٥). حرام دانستن "امر به معروف و نهى از منكر" كه از زشت ترين اعمال در ديانت بهايى است.
٦٦). برداشته شدن حكم نجاست و دستور حضرت بهاءالله به ارتباط همه اقوام و مذاهب و تفكرات با هم براى رسيدن به هدف وحدت عالم انسانى. 
٧٧). منع استفاده از حموم خزينه و دستور به استفاده از حمام دوش بجاى آن. بخوانيد كه چه جهنمى بپا كردند اين آخوندها كه بهاييان دارند غسل را از ما ميگيرن.
٨٨).تساوى حقوق زن و مرد. فكر كنيد كه چقدر يك آخوند ميتونه عصبانى بشه وقتى كه يك زن حق طلاق داشته باشه يا حق حضانت فرزند.
٩). بر چيده شدن داستان امام زمان و چاه جمكران. 
١٠٠). يكى از تعاليم حضرت بهاءالله "هارمونى و تطابق علم و دين" است. و بر طبق اين تعليم هر امرى را كه دين معرفى ميكند بايد علم بپذيرد. 
١١). بر طبق مطلب شماره ١٠٠. دينر خرافات و معجزات و دخيل بستن و ... در ديانت بهايى وجود خارجى ندارد. 
١٢٢). تعليم "وحدت عالم انسانى" يعنى در ديگر إنسانها به دسته: مؤمن، كافر، مشرك، منافق، خوارج، برده، آزاد، زن، مرد و ... تقسيم نميشوند. 
١٣٣). تعليم "دين بايد سبب ألفت شود" با اين تعليم حضرت بهاءالله ميفرمايند: دين بايد سبب ألفت شود و اگر تعاليم من سبب جنگ شود بر روى بى دينى صلح كنيد. 
 ببينيد فرق بين حضرت بهاءالله و مثلا خمينى را كه خمينى ميگويد :"مهمترين امر حفظ نظام است" يعنى چى؟ 
 يعنى هر كارى بكنيد مثل دروغ، تقيه، جنگ، فتنه، فساد، دزدى و ... تا نظام را حفظ كنيد. اما حضرت بهاءالله ميفرمايند دين من را رها كنيد اگر ديديد شما به سمت خلاف ميرويد. 
 خوب مسلما دشمن درجه يك اين ديانت خمينى ها خواهند بود.

ابراهیم رئیسی با سابقه بهایی ستیزی در ایران

حجت السلامی که این روزها با تلاش رسانه های اصولگرا به آیت الله معروف شده است جز هئیت چهار نفره اعدام ها بود و بیش از آنکه عنوان کنند وی عامل اعدام تعداد زیادی از زندانیان عقیدتی نیز بود، عمدتا رئیسی را به عنوان "آیت الله قتل عام" زندانیان سیاسی بخصوص در تابستان ۱۳۶۷ می نامند. وی که این روزها نام آشنای تمامی رسانه ها و محافل سیاسی و حتی اجتماعی نیز شده است از جمله کسانی می باشد که طی سالهای اخیر از رسانه ی شدن پرهیز می کرد و تنها به دلیل رسیدن به پست ریاست جمهوری که پستی قدرتمند در ایران است خود را در مقابل فلش دوربین ها و ضبط برنامه های تصویری نشانده است که پست رسیدن به پست ریاست جمهوری به عنوان فردی "مدیر و مدبر "جانشینی علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی را در آینده حفظ کند.


با وجود آنکه طی روزهای اخیر بسیاری از رسانه ها به واکاوی زندگینامه ابراهیم رئیسی پرداخته اند اما تاکنون سخنی درخصوص نقش ابراهیم رئیسی در قتل دگراندیشان و بخصوص بهائیان نشده است و تنها به نقش وی در قتل عام منتقدان سیاسی اشاره شده است که به همین جهت این نوشتار را انتشار میدهم.
ابراهیم رئیسی عمدتا از حامیان اصلی لبنان و سوریه می باشد که نام کشور اسرائیل را همواره با عنوان " رژیم غاصب صهیونیستی" نام می برد که همین امر موجب شکل گیری تفکری خاص درخصوص مسایل عقیدتی و سیاسی وی شده است.
رئیسی نگاه رادیکال و تندرویی درخصوص ادیان در ایران داشته و می توان به طور نمونه عنوان کرد که وی معتقد است بهائیان جاسوس کشور اسرائیل بوده و مقابله با آنان همان مسیری است که مردم لبنان و سوریه در مقابل اسرائیل می کنند.وی آئین بهایی را "دست ساخته انگلیسی" می داند و محاکمه شهروندان بهایی را به اتهام جاسوسی و دیگر اتهامات واهی امری لازم دانسته است.
خبرگزاری فارس پیشتر خبری درخصوص حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی درست سه سال پیش در حاشیه گردهمایی مدیران کل ستادی و استانی سازمان ثبت اسناد و املاک کشور در جمع خبرنگاران منتشر کرد که در خصوص محاکمه بهائیان وی اظهار می دارد" ما بهائیان را دست‌ساخته انگلیسی‌ها می‌دانیم و اگر کسی از بهائیان مورد محاکمه قرارگرفته به اتهام جاسوسی برای رژیم غاصب صهیونیستی است".رئیسی به دلیل اینکه نمی تواند به وضوح از تفکر رادیکال خود پرده بردارد در ادامه تصریح کرد که" این افراد به خاطر بهائی بودن محاکمه نشدند بلکه آنان را به اتهام جاسوس بودن محاکمه کردند."

شیوه برخورد ابراهیم رئیسی درخصوص نقض حقوق بشر در ایران همان شیوه محمود احمدی نژاد است و پیشتر عنوان کرده بود "نظام جمهوری اسلامی در جایگاه مدعی و نظام سلطه در جایگاه متهم" قرار دارد.وی مدعی است که ما عین حقوق بشر هستیم و "متاسفانه دادگاه بین المللی عادلانه ای که تحت نظام سلطه نباشد وجود ندارد."

ابراهیم رئیسی به گونه ای از رفتار عادلانه در سطح جهان صحبت می کند که وقایع پس از انقلاب را عملی " مصلحانه" می داند و باور دارد که جمهوری اسلامی " عدل اسلامی" را اجرا کرده است و به همین دلیل در مقابل انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری سعی کرد احمد منتظری را زندانی کند که با رایزنی های این روحانی سیاست طلب ، احمد منتظری به زندان نیز محکوم شد اما پس از مدتی کوتاه آزاد شد و هم اکنون نیز احمد منتظری از اینکه ابراهیم رئیسی کاندید ریاست جمهوری شود گلایه خود را کرده است.
در زمانی که ابراهیم رئیسی معاون اول قوه قضائیه بود کمتر صحبت درخصوص اجرای عدالت و دادگاه های ایران انجام میداد اما پس از بازداشت گسترده بهائیان در سال ۱۳۹۳ در همایش مدیران کل ستادی و استانی سازمان ثبت اسناد و املاک گفت که "افراد بخاطر بهائی بودن محاکمه نشده اند و آنها جاسوس اسرائیل هستند" اما رئیسی پیشتر نیز در پی سالهای پس از انقلاب افراد زیادی را به اتهام جاسوسی و بهایی بودن محکوم به اعدام کرده بود که دست آخر بهائیان در ایران بیش از ۲۲۵ فرد را بخاطر عقیده بهایی داشتن در قبرستان ها دفن کردند، که البته تعداد زیادی از آنها هرگز مقبره ی پیدا نکردند زیرا در خاوران بدون حضور خانواده آنان به صورت دسته جمعی دفن شدند..
رئیسی ادیان و مذاهبی که به صورت رسمی در ایران عنوان نشده اند را دست ساخته غرب جهت بهم ریختن کشورهای اسلامی معرفی می کند و با همان عینک تئوری توهم به آن نگاه می کند.
شکنجه و کشتار بهائیان
ابراهیم رئیسی در جوانی دادستان کرج و پس از مدتی نیز دادستان همدان شد و تا سال ۱۳۶۴ در همدان این مسئولیت را داشت.وی در روزهای اول در کرج و پس از حضور در همدان شروع به بهایی ستیزی نمود و اولین احکام صادره از دادستانی وی حکم اعدام هفت بهایی بود. هفت بهایی که به صورت وحشتناکی تحت شکنجه قرار گرفته بودند که حتی بدن یکی از این هفت تن سوراخ سوراخ بود و دست آخر تمامی این هفت تن تیرباران شدند.وضعیت اسفناک تیرباران و شکنجه این هفت نفر به شکلی بود که خبرگزاری رویترز آن زمان نوشته بود " هر جنازه دست کم هفت بار تیر خورده بود."

با روی کار آمدن ابراهیم رئیسی بر کرسی دادستانی تهران و دیگر سمت های مربوط به قوه قضائیه انتشار عقاید این روحانی عضو در "هیئت چهار نفره اعدام ها" افزایش یافت که نتیجه آن بازداشت و محاکمه هزاران بهایی و دیگر دگراندیشان بود که می توان گفت این امر رویای سرکوب او را به جامع عمل رسانید که این امر نیز رفته رفته اعتماد حکومت نسبت به او را بیشتر کرد تا اینکه وی طی سالهای طولانی دادستان تهران، رئیس بازرسی کل کشور و پس از آن معاون اول قوه قضائیه و دادستان کل کشور و حال تولیت استان قدس و کاندید ریاست جمهوری و احتمال پیروزی وی که پس از آن در صورت درگذشت علی خامنه ای به عنوان رهبر ایران که تمامی این روند همراه با تفکر سرکوب دگراندیشان بوده است.

حال می توان گفت با حضور ابراهیم رئیسی به عنوان یکی از همان قضات اعدام در پست ریاست جمهوری ایران فردا برای دگراندیشان ایرانی پر از مشکلات و معضلات بسیاری خواهد بود.ابراهیم رئیسی در صورت رئیس جمهور شدن با توجه به تفکرات ضداسرائیلی و ضد امریکای میتواند نقش موثری در فرایند تنش در منطقه را ایجاد کرده و در مرزهای جغرافیای ایران نیز وی می تواند تهدید بزرگی درخصوص اقلیت های مذهبی عنوان شود زیرا رئیس جمهور به عنوان مجری قانون و مسئولیتی که می بایست به دنبال احقاق حقوق شهروندان باشد می تواند عامل آسیب و نقض حقوق شهروندی دگراندیشان شود.
از یاد نباید برد که مسئولین جمهوری اسلامی طی سالهای پس از انقلاب همواره نسبت به دگراندیشان مذهبی نگاه مثبت نداشته و درخصوص بهائیان نیز همواره با نگاه بغض به آنان نگاه داشته اند که همین امر منجر به سرکوب و رفتار تبعیض آمیز در کنار خشونت آمیز نسبت به بهائیان طی سالهای پس از انقلاب دیده شود حال با روی کار آمدن شخصی همچون ابراهیم رئیسی یقینا با موج جدیدی از بهایی ستیزی در ایران روبرو خواهیم بود.