۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

اقلّیت بهائی اظهار می­نماید که دولت ایران سعی در نابودی این آئین دارد



جامعه جهانی بهائی در روز سه­ شنبه اظهار داشت که تلاش­های بدون وقفۀ دولت ایران در ریشه­ کنی دیانت بهائی همچنان ادامه داشته وعلیرغم تعهدات رئیس جمهور کشور، حسن روحانی، مبنی بر بکارگیری خطِّ مشی عدم تبعیض مذهبی، فشارهای وارده حتّی در بعضی موارد شدّت یافته است.
در گزارش ۱۲۲ صفحه­ایِ جامعۀ بهائی آمده است که دولتِ آقای روحانی « به تحریک احساسات منفی بر علیه بهائیان» شدّت بخشیده و از جمله در بیش از بیست هزار مورد، دست به انجام تبلیغات برضدِّ بهائیان در رسانه­ های ایران زده است.
این گزارش در ادامه یادآور می­شود که از ماه اوت سال ۲۰۱۳ یعنی از آغاز تصدّی ریاست جمهوری (آقای) روحانی تا حال، قریب به ۱۵۱ نفر بهائی دستگیر و ۳۸۸ مورد تبعیض اقتصادی از ارعاب و تهدید گرفته تا تعطیل نمودن محل کسب و کار بهائیان به ثبت رسیده است.
در همین گزارش آمده است که در دورۀ زمامداری آقای روحانی از تحصیل هزاران نفر بهائی در دانشگاه­ ها ممانعت به عمل آمده و علاوه بر این تعداد ۲۸ دانشجوی بهائی نیز اخراج گردیده­اند.
دولت ایران رسماً دیانت بهائی را مردود می­شمارد. این آئین در سال ۱۸۴۴ میلادی بوسیله نجیب زاد ه­ای ایرانی که پیروانِ وی ایشان را مظهر ظهور الهی می­خوانند، تأسیس گردیده است. حال آنکه، مسلمانان حضرت محمّد را خاتم النبیّین می­دانند.
در سال ۲۰۱۳ رهبر ایران آیت­ اللّه خامنه­ ای طی صدور فتوائی مصرّاً از تمام ایرانیان خواست که از انجامِ هرگونه معاملات با بهائیان پرهیز نمایند.
گزارش (جامعه بهائی) اظهار داشته است که « دولت ایران از جمیع جهات رو در رو با فشارهائی است که از ستم و آزارِ منظّم و برنامه ­ریزی شدۀ چندین دهه علیه بهائیان جلو­گیری نماید.» ولی در عوض، بجای عملی نمودن تعهدات خویش « این حکومت خط مشی جور و ستم خود را بنحوی جدید تغییر داده و به­ جای دستگیری و زندانی نمودن به روش­های کمتر شناخته شده­ای نظیر محرومیّت تحصیلی و یا ایجاد محدودیّت­های اقتصادی روی آورده است.»
بانی دو گال نماینده ارشد جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متّحد بیان داشته که « در مجموع، آنچه تا حال شاهدش بوده­ایم تنها تغییر روش دولت ایران در سرکوب بهائیان، و تلاش وی در پنهان نمودن این گونه فعالیت­ها براندازی در راستای نابودی بهائیان بعنوان جامعه­ ای زنده و پویا بوده است.»
در مقیاسی وسیع­تر، در این گزارش آمده است که از سال ۲۰۰۵، هنگامی­که دولت احمدى­ نژاد اقدام به تشدید تضعیقات بر علیه بهائیان نمود ، بیش از ۸۶۰ نفر از پیروان این آئین دستگیر و قریب به ۲۷۵ نفر زندانی شده ­اند. همچنین ۹۵۰ مورد فشار و سرکوبِ اقتصادی بر پیروان این آئین وارد و ۸۰ بار محل کسب و کار بهائیان هدف حملاتِ آتش سوزی و ویران­سازی قرار گرفته اند.
این گزارش مصراً خواستار ادامۀ فشار جامعۀ بین ­المللی بر دولت ایران در جهت پایان بخشیدن به تبعیضات وارده علیه بهائیان ایران می­باشد.
خانم دوگال در ادامه عنوان کرد که « ماحَصَلِ این گزارش اینست­ که، فشارهای بین­ المللی وارده بر دولت ایران، از طرف سازمان ملل متّحد و رسانه­ های خبری، فعّالان مدنی و حتّی عموم مردم، همچنان بسیار حسّاس و پر اهمّیت بوده و میتواند به عنوان وسیله ­ای مؤثّر در حمایت از بزرگترین اقلّیت مذهبی ایران در برابر نقشه­ های گسترده حکومت بر علیه ایشان به ­کار گرفته شود

ایران و مسئله‌ی بهائیان



درآمد: به رغم مسائل و مشکلات بنیادینی که شایان توجه سران مملکت و رسانه‌های ایران است، دیدار بین دو هم‌بند‌ پیشین، فائزه هاشمی و فریبا کمال‌آبادی، بخش عمده‌ا‌‌ی‌ از توجه‌ها را به خود جلب کرده است. این دیدار و واکنش‌ها چه تصویری از اکنون و آینده‌ی ایران ترسیم می‌کند؟[1]
جمهوری اسلامی ایران با مشکل بزرگی مواجه شده است. در واقع، مشکل آن قدر بزرگ است که سران مملکت و رسانه‌های دولتی مدام درباره‌ی آن صحبت می‌کنند. آنها بسیار بسیار برآشفته‌اند، و شدیداً دچار اضطراب و نگرانی‌اند. مشکل آن قدر بزرگ است که جناح‌های رقیب تندرو و عمل‌گرا را با هم متحد کرده است، و حالا همه یک‌صدا در دفاع از مقدسات سخن می‌گویند.
اگر فکر کردید که مسئله، داشتن بالاترین سرانه‌ی اعدام در دنیا یا شکنجه‌ی زندانیان سیاسی است سخت در اشتباه‌اید. اگر فکر کردید که مسئله، داشتن بالاترین سرانه‌ی اعتیاد به مواد مخدر در دنیا است باز هم در اشتباه‌اید. مسئله گم شدن میلیاردها دلار پول و یا داشتن یکی از بالاترین نرخ‌های فساد مالی در دنیا هم نیست. مسئله، داشتن یکی از بالاترین نرخ‌های فرار مغزها در دنیا به خاطر سرخوردگی نسل جوانِ بااستعداد هم نیست. اگر فکر کردید مسئله این است که بیش از نیمی از مردم ایران زیر خط فقر به سر می‌برند باز هم درست حدس نزده‌اید. مسئله بیابان‌زایی و خشک‌سالی هم نیست، هرچند که این پدیده در سال‌های پیش رو میلیون‌ها نفر را به خاطر تغییرات آب‌وهوایی مجبور به مهاجرت خواهد کرد. مسئله کشته‌شدن و گرسنگی‌کشیدن هزاران غیرنظامی بی‌گناه در سوریه هم نیست. این مشکلات در مقایسه با ملاقات خصوصی دو زندانی عقیدتی که چند روز پیش اتفاق افتاد کاملاً بی‌اهمیت به نظر می‌رسند.
خانم فائزه هاشمی و خانم فریبا کمال‌آبادی در سال ۲۰۱۲ در «بند زنان» زندان بدنام اوین با هم آشنا شدند. خانم هاشمی دختر سرشناس رئیس جمهور پیشین ایران و یکی از بانفوذترین چهره‌های جمهوری اسلامی، اکبر هاشمی رفسنجانی است. خانم هاشمی، نماینده‌ی سابق مجلس شورای اسلامی، به خاطر دیدگاه‌های سیاسی اصلاح‌طلبانه‌اش، به جرم تبلیغ علیه نظام به شش ماه زندان محکوم شد. خانم کمال‌آبادی، روان‌شناس، و یکی از هفت مدیر جامعه‌ی بهائیان ایران است. بهائیان ایران، اقلیتی مذهبی و تحت آزار و اذیت‌اند‌. خانم کمال‌آبادی از سال ۲۰۰۸ در زندان به سر می‌برد، و به اتهامِ بی‌اساس «جاسوسی برای اسرائیل» و «توهین به مقدسات» به ۱۰ سال زندان محکوم شده است. وکیل او، خانم مهناز پراکند، حکم صادرشده برای مدیران جامعه‌ی بهائی را مملو از توهین و اتهامات بی‌پایه و اساس علیه بهائیان می‌داند. وقتی خانم کمال‌آبادی به زندان افتاد، دخترش فقط ۱۳ سال داشت؛ خانم کمال‌آبادی نتوانست در مراسم فارغ‌التحصیلی و عروسی دخترش و تولد نوه‌اش حضور داشته باشد. نهایتاً، به خانم کمال‌آبادی اجازه داده شد تا چند روزی به دیدار خانواده‌اش برود، و در همین فاصله خانم هاشمی هم به دلیل آشنایی‌شان به دیدارش رفت. خانم نسرین ستوده، وکیل سرشناس حقوق بشر و از هم‌بندی‌های سابق‌شان، هم همراه‌ او بود. تمام کسانی که با زندانیان بهائی برخورد داشته‌اند به نحوی تحت تأثیر ازخودگذشتگی و صداقت اخلاقی آن‌ها قرار گرفته‌اند. تعجب‌آور نیست که آن‌ها چنین حامیان وفاداری پیدا کرده‌اند.
با انتشار خبر این دیدار، سران ایران به شدت بر آشفتند. شمار قابل توجهی از روحانیون ارشد دستگاه دینی دیدارِ خانم هاشمی با یک عضو اقلیت مظلوم و محروم بهائی را محکوم کردند. یک مقام بلندپایه روابط دوستانه با بهائیان را «خیانت به اسلام و انقلاب» دانست و محکوم کرد، و یک مقام دیگر هشدار داد که «همنشینی با بهائیان و معاشرت با آنان خلاف تعالیم اسلام است». مقام دیگری دیدار با بهائیان را «یک انحراف دینی عظیم» اعلام کرد، و مقامات دیگر خانم هاشمی را تهدید به پی‌گرد کیفری کردند تا درس عبرتی برای دیگران شود. با توجه به مصائب مردم ایران و ناخشنودی‌شان از نظام حاکم، این نفرت بیمارگونه‌ی قرون وسطایی از بهائیان خود آشکارا خبر از ورشکستگی اخلاقی سران جمهوری اسلامی و تلاش دیرینه‌ی آنها برای بلاگردان کردن یک اقلیت دینی صلح‌دوست می‌دهد. ژان‌-پل سارتر جمله‌ی معروفی دارد: «اگر یهودی‌ها وجود نداشتند، یهودستیزان حتماً آن‌ها را اختراع می‌کردند.» نفرت‌ورزی بیش از هر چیز انعکاسی از بی‌شهامتی است، انعکاسی از این نیاز که برای ساختن «خود» باید «دیگری» را نابود کرد. معلوم است که مشکل بهائیان در ایران مشکل بهائیان است، اما این به همان اندازه مشکل ایران هم هست، زیرا هویتی که بر اساس نفرت ساخته شود هم به قربانیان و هم به مسببان آسیب می‌زند. خانم کمال‌آبادی، به عنوان یک روان‌شناس، می‌تواند به خوبی این مسئله را درک کند. ایدئولوژیِ پارانویایی که نیاز دارد مادربزرگی را که صرفاً می‌خواهد نوه‌اش را در آغوش بگیرد به زندان بیندازد و به او تهمت بزند یک بیماری سیاسی است که به یک دوره‌ی درمان طولانی و مستمر نیاز دارد. تکرار وسواس‌گونه‌ی تبلیغات ضدبهائی، نظریه‌های توطئه‌ی متوهمانه، نفس وجود بهائیان را معادل «توهین» به اسلام گرفتن: این‌ها نشانه‌ی نومیدی و ضعف است، تلاشی است برای مشروعیت بخشیدن به اعمال قوه‌ی قهرآمیز از طریق برانگیختن نفرت‌ورزی متعصبانه و خشونت‌ورزی اوباش. هرچه مطالبات مردم رنج‌کشیده‌ی ایران برای آینده‌ای روشن‌تر بیشتر شود، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی قوی (اما ضعیف) ایران بیشتر نیازمند استفاده از بهائیان برای انحراف افکار عمومی می‌شود.
این نشان نویدبخشی بر شرافت مردم ایران است که افرادی مانند خانم هاشمی و ستوده، همسو با طیف‌هایی از دیگر رهبران اخلاقی مانند دگراندیشان مشهور، آقایان محمد نوری‌زاد و صادق زیباکلام، و حتی روحانیون شیعه‌ی سرشناسی همچون آیت‌الله معصومی تهرانی، از نفرت روی گردانده و با هموطنان بهائی‌شان ابراز همدردی می‌کنند و خواهان آزادی و برابری آنان‌اند. این رهبران نوخاسته می‌دانند که ‌این همه سال نفرت‌ورزی و خشونت دینی چه آسیب فاجعه‌باری به تمدن غنی ایران زده است، کشوری که باید یکی از مرفه‌ترین و پیشروترین ممالک دنیا باشد. آزادی هفت مدیر جامعه‌ی بهائی صرفاً آزادی هفت بی‌گناهی نیست که ناعادلانه در زندان رنج می‌کشند. مسئله‌ی بهائیان مسئله‌ی کوچکی نیست. در واقع، رهایی بهائیان رهایی ایران است، خلاصی از زندان نفرت و نیرنگی است که مانع از شکوفایی یک ملت بزرگ شده است، ملتی که می‌تواند کل آن منطقه‌ی پاره‌پاره از خشونت‌های فرقه‌ای را دگرگون کند.
برگردان: بیتا سرافراز
______

[1] این مقاله برگردان اثر زیر است:
Payam Akhavan, ‘Iran’s Baha’I Problem’, The World Post, 23 May 2016.
پیام اخوان استاد حقوق بین‌الملل در دانشگاه مک‌گیل در مونترئالِ کانادا است.

تنها به خاطر بهایی بودن، ۵۰ هکتار زمین یک کشاورز سمنانی توسط وزارت جهادکشاورزی مصادره شد



۵۰ هکتار زمین کشاورزی و دامپروری یک شهروند بهایی اهل سمنان از سوی وزارت جهاد کشاورزی این استان مصادره شد. ضیاءالله متعارفی، بهایی اهل سمنان و مدیر عامل شرکت کشاورزی-دامپروری میون لوبار به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت او از مهرماه ۱۳۹۴ طبق رای شعبه پنجم دادگاه تجدید نظر حقوقی استان سمنان، ۵۰ هکتار زمین زراعی و دامی خود را از دست داده است. آقای متعارفی به کمپین گفت مسوولان بارها به طور شفاهی به او گفته اند دلیل مصادره شدن زمین بهایی بودن اوست. به گفته این شهروند بهایی ۵۰ هکتار زمین مصادره شده با ۱۸ هزار درخت، ارزشی بالغ بر ۲۰ میلیارد تومان دارد.
آقای متعارفی به کمپین گفت در حال حاضر جهاد کشاورزی مجددا شکایت کرده و خواستار تصاحب ۳۵۵۲ متر زمین باقی مانده که شامل زمین های بخش مسکونی و دفتر مدیریت می شود، نیز شده است.
ضیاءالله متعارفی به کمپین گفت: «اگر از روز اول به من می گفتند به خاطر مذهبم اجازه کار ندارم، از ایران می رفتم، اینهمه زحمت نمی کشیدم. هر جای دنیا بروم می توانم کار کنم و زندگی راحتی داشته باشم. اما من ماندم ایران چون کشورم را دوست دارم. من یکی از قانون مندترین آدم های این کشور هستم. در زندگیم گل کاشتم، دامداری کردم و به نهال درخت جان دادم. این رفتارها شایسته من نبوده است. چرا باید فقط برای بهایی بودنم این مشکلات برایم پیش بیاید؟»
این شهروند بهایی در ادامه گفت: «من که این زمین ها را نمی توانم تا قبرم ببرم. اما دردم می آید که چرا وقتی درختی که ۳۰۰ سال می تواند عمر کند باید خشک شود. چرا اینهمه کارگر باید کارشان را از دست بدهند، چرا اینهمه دام مفت فروخته شود و وسایل و ابزار کشاورزی بمانند گوشه زمین؟ من می دانم آرام آرام بقیه این ۳۵۵۲ متر زمین را هم می گیرند و من کاری نمی توانم بکنم. کمتر از یکماه پس از اینکه ۵۰ هکتار گرفته شد، آب و برق بقیه ۳۳۵۲ متر را هم قطع کردند. هنوز بخشی از دام ما و کارگرهایمان با خانواده هایشان (در باقیمانده زمین) زندگی می کنند. هر روز ما با وانت از شهر آب برای دام می آوریم. یک موتور برقی هم گذاشتیم که چند ساعت در روز با برق به کارها رسیدگی کنیم.»
آقای متعارفی با اشاره به فعالیت هایش در این سالها گفت: «در سال ۱۳۷۵ پروانه بهداشت شیر و گاو شیری را اخذ کردیم و بعدتر در راس ۲۴ تولید کننده اول شیر کشور قرار گرفتیم. اما وقتی داستان پس گرفتن زمین شروع شد، مسوولی به من گفت چون بهایی هستم اصلا نباید دام داشته باشم.»
آقای متعارفی به کمپین گفت: «من از سال ۱۳۶۱ بر روی این زمین ها به عنوان کشاورز کار کرده ام و در سال ۱۳۷۳ مدیر عامل شرکت شرکت کشاورزی-دامپروری میون لوبار سمنان شدم. خودم و همسرم از بزرگترین سهامداران این زمین ها بودیم. ما روی این زمین ها درختان زیتون، انار، پسته و گل های زعفران کاشتیم. برای اولین بار من در سمنان درخت زیتون کاشتم در حالیکه همه مسوولان می گفتند امکان ندارد زیتون با اقلیم سمنان همخوانی داشته باشد اما من توانستم این کار را بکنم. با حدود ۱۱۰ راس گاو شیری کار را شروع کردیم. بارها مسوولان جهاد کشاورزی از فعالیت ما تقدیر کردند و صداوسیما سمنان از فعالیت های ما مستند پخش کرد. یکی از مستندها درباره یکی از گاوهایمان بود که سه قلو زاییده بود.»
آقای متعارفی در توضیح نحوه مصادره زمین ها به کمپین گفت: «ما اول سند اعیانی برای زمین مان داشتیم. بعد از آن در سال ۱۳۷۹ تقاضای سند عرصه کردیم. جهاد کشاورزی قیمت ۸۰ میلیون تومان بر زمین ها گذاشت، قیمتی که برای آن دوره بسیار گران بود. ما در ابتدا ۵ میلیون پرداخت کردیم و بعد قرار شد باقی مانده را به صورت ماهیانه در ده قسط پرداخت کنیم که این اتفاق افتاد. وقتی قسط آخر را پرداخت کردیم قرار بود به دفترخانه برویم و سند به نام ما شود اما پول را گرفتند و هیچ وقت سند را به ما ندادند اما به جایش به ما گفتند کلا باید فعالیت هایمان را تعطیل و زمین را به جهاد کشاورزی واگذار کنیم.»
این کشاورز بهایی گفت: «از سال ۱۳۸۰ تا کنون بارها به بهانه های مختلف از ما شکایت شد تا نهایتا طبق رای مهرماه سال گذشته توانستند ۵۰ هکتار را از ما بگیرند. ما از سال ۱۳۷۰ تا سال ۱۳۸۵ قرار داد اجاره سالانه برای فعالیت روی زمین ها را داشتیم که هر سال باید مبلغ ۵۰ هزار تومان پرداخت می کردیم. در سال ۱۳۸۰ وقتی تمام پول را برای خرید سند اعیانی دادیم، دیگر فکر کردیم این ملک متعلق به ماست و نیازی به پرداخت مبلغ اجاره نداریم. اما در سال ۱۳۹۰ از سوی جهاد کشاورزی شکایت نامه ای دریافت کردیم. در این شکایت مطرح شده بود که از آنجا که ما در سالهای گذشته اجاره زمین را پرداخت نکردیم آنها رای بر واگذاری ملک داده اند. ما اعتراض کردیم که رای را ندیدیم، اما آنها گفتند رای را فرستاده اند. گفتیم آخر ما صاحب این ملک هستیم، پول خریدش را دادیم. چرا باید اجاره دیگر پرداخت کنیم. گفتند باید به دادگاه برویم.»
آقای متعارفی با اظهار تعجب از این بی عدالتی به کمپین گفت: «در تمام این سالها اینها به ما نگفتند چرا وقتی پول زمین را دادیم نباید صاحبش باشیم. چرا من که اینقدر خدمت کردم حالا باید از زمین هایم، از حاصل بیش از سی سال زندگیم عبور کنم. چرا حرف هایشان با عمل شان دوگانه است. در حرف می گویند با عقیده کسی کاری ندارند اما عملشان متفاوت است. همه مسولان در سمنان و تهران به من گفتند دنبالش را نگیرم، گفتند آنها هم نمی توانند کاری بکنند. دستور از بالاست.»
این شهروند بهایی در ادامه گفت: «من حرف مسوولان را که می گویند به عقیده کسی کاری ندارند، باور کردم. فکر کردم اگر بروم مشکلم را به آنها بگویم حل می شود اما در طی این سالها به برادران لاریجانی، به احمدی نژاد، به روحانی و به دادستان کشور چندین بار نامه نوشتم اما هیچکدام جوابی ندادند.»
آقای متعارفی در ادامه گفت: «من به قاضی گفتم در شرع اسلام اگر ملکی را خریدی مالک به حساب می آیی، اما قاضی گفت این قانون برای مردم است نه برای دولت. من نمی دانم آیا دولت می تواند زیر عهدش بزند اما مردم نمی توانند؟ اگر من این کار را بکنم کلاهبردارم، اما آنها چه هستند؟ به من گفتند که دنبال زمین هایم نباشم وگرنه آنها من را بیشتر بدهکار می کنند.»
این کشاورز بهایی گفت پس از مصادره زمین ها، تمام تاسیسات دامی، آبیاری و کشاورزی خود را زیر قیمت فروخته اند یا بلااستفاده در گوشه ای مانده است. همچنین اکثر کارگران بیکار شده اند و فقط تعداد اندکی از آنها که برای رسیدگی به دام های باقی مانده، هنوز به کار مشغول هستند. آقای متعارفی گفت: «۱۳ سال زحمت ما به هدر رفت. این تعداد گوسفند و گاو باقی مانده را چه کار کنم؟ نمی توانم که ببرم در صحرا ولشان کنم. آرام آرام اینها را هم می فروشم چون می دانم بالاخره باقیمانده زمین را هم از من می گیرند.»

رنجنامه دلارام اکبری دانشجوی اخراج شده بهایی



دلارام اکبری شهروند بهایی ساکن ساری و دانشجوی دانشگاه قدسیه ساری در رشته نرم افزار کامپیوتر پس از پشت سرگذاشتن ترم اول تحصیلش در این دانشگاه در تاریخ ۲۳ دی ماه ۱۳۹۴ اخراج گردید. در زیر متن رنجنامه ایشان را می خوانید
”به نام خدا“
به همانجایی که با تو تماس تلفنی گرفتند برو!
” به همانجایی که با تو تماس تلفنی گرفتند برو!“ این جمله برای من یعنی محرومیت از حق تحصیلات عالیه! یعنی اینکه مسئولین ستاد خبری اداره اطلاعات ساری، نمی خواهند بنده به عنوان یک شهروند بهایی درس بخوانم. یعنی یک تماس تلفنی چنان قدرتی دارد، که می تواند قانون اساسی کشور عزیزم را در مورد یک شهروند بهایی زیر پا بگذارد! یعنی من به خاطر اعتقاد به دیانت بهایی از حقوق شهروندی محرومم و نهایتا یعنی، روزی آرزوی من که پذیرش جامعه بهایی به عنوان یک واقعیت اجتماعی در ایران است ، تحقق خواهد پذیرفت!
با خودم می اندیشم که چرا باید از تحصیل محروم شوم؟ یک بهایی بی سواد بهتر می تواند برای ایران مفید باشد یا یک بهایی تحصیلکرده؟ یا چرا در دانشگاه میان چند صد دانشجو، چنین مشکلاتی در راه کسب علم و دانش فقط برای من رخ می دهد؟ در نهایت به این نتیجه می رسم که من اولین نفری نیستم که به خاطر دینم از حق تحصیل بازمانده ام و شاید آخرین نفر هم نباشم!
همین امسال، مغازه پدرم درساری در دو مرحله به مدت ۳۶ روز و ۶ ماه پلمپ گردیده و مادرم پس از گذشت ۷ سال کار در بیمارستان به دلیل اعتقاد قلبی خود به آیین بهایی از کارش اخراج شد. من به عنوان یک شهروند ایرانی که حق تحصیل دارد، در کنکور سال ۱۳۹۴ شرکت کردم و در دانشکده ی قدسیه ساری قبول شدم. در تاریخ ۲۸/۶/۹۴ برای ثبت نام به دانشکده مراجعه نمودم و در فرم ثبت نام در محل ستون دین صراحتاً قید کردم که بهایی هستم. با این وجود مرا ثبت نام نمودند و در مورخ ۷/۷/۹۴ وارد دانشکده شدم. بعد از گذراندن یک ترم برای شرکت در امتحانات نیاز به کارت ورود به جلسه داشتم. برای اخذ آن به سایت درسی مراجعه کردم که به چالشی اساسی برخوردم. سایت به گونه ای طراحی شده بود که اگر ستون مذهب را پر نمی کردم، امکان گرفتن کارت ورود جلسه برایم ممکن نبود. در میان گزینه ها دیانت بهایی و یا سایر موارد نیز وجود نداشت. به همین دلیل همراه پدرم نزد مسئول آموزش رفتم و مسئله را با ایشان درمیان گذاشتم.
ایشان فرمودند: حتما شهریه را پرداخت نکرده اید. من گفتم: شهریه کاملا تسویه حساب شد. مجددا فرمودند: حتما هزینه ی سرویس را پرداخت نکرده ای. من هم گفتم: من با ماشین خودم رفت و آمد می کنم. گفتند: پس چه مشکلی داری؟ گفتم: در ستون مذهب به مشکل برخوردم نمی توانم پر کنم چون بهایی هستم. ایشان نیز مرا به امور دانشجویی معرفی کردند.قبل از خروج از اتاق نیز از من اسمم را پرسیدند که بیان نمودم.
پس از مراجعه به امور دانشجویی، کارت ورود جلسه به من داده شد، اما مسئول این بخش به فرمودند: ”اگر می خواهی این مشکل برای ترم های بعد رفع شود اسم و فامیل به همراه شماره ملی و مسئله را بنویس.“ من هم در برگه ای سفید نوشتم: ”دلارام اکبری پنبه چوله˓ شماره ملی ۲۰۸۰۶۵۲۱۳۳˓ بهایی هستم.“
زمانی که نیمی از امتحانات خود را گذراندم از ستاد خبری وزارت اطلاعات ساری به منزل ما تماس گرفتند. مادرم گوشی را برداشت.
شخصی ناشناسی پشت تلفن فرمودند: ”دختر شما در روز شنبه (مورخ ۱۹/۱۰/۹۴) ساعت ۹ صبح باید در ستاد خبری وزارت اطلاعات واقع در خیابان نهضت ساری حضور داشته باشد.“ مادرم گفتند: ”دخترم در روز شنبه امتحان دارد و نمی تواند به ستاد خبری وزارت اطلاعات بیاید.“ سپس تلفن را قطع کرد. مجددا تماس گرفتند و فرد ناشناس گفت: ”دختر شما مجاز به امتحان نیست و باید حضور داشته باشد.“ و مادرم گفتند: ”دخترم بعد اتمام امتحان خدمتتان خواهد آمد.“
وقتی مادرم مسئله را با من در میان گذاشت به ایشان گفتم: ”مامان جان چه کسی با شما صحبت کرد؟“ مادرم گفت: ”از ایشان پرسیدم چه کسی هستند ولی جوابی نداد“. به مادرم گفتم: ”از آنجایی که نمیدانم چه کسی با من تماس گرفته و برای حضور من در ستاد خبری وزارت اطلاعات نامه ای داده نشده پس نمی توانم به آنجا مراجعه کنم شاید کسی که زنگ زده مزاحمی بیش نباشد.“
پس از گذشت یک هفته برای امتحان آخرم آماده شدم و قبل از ورود به جلسه ی امتحان، پروژه ام را به استاد عزیزم تقدیم کردم و سرجلسه ی امتحان نشستم. وقتی برگه های امتحانی پخش شد متوجه شدم که برگه ی من موجود نیست با خودم گفتم، حتما اشتباهی شده مسئولین ما انقدرها هم بی رحم نبوده که سر آخرین امتحان به من برگه ندهند اما ای کاش که اشتباه شده بود…
بعد از گذشت چند دقیقه مسئول آموزش به کلاس مورد نظر آمد و به دنبال من می گشت وقتی من را پیدا کرد به من گفتند: ”بیا با تو کار دارم.“ و مرا از وسط جلسه بلند کردند. وقتی آمدم بیرون فرمودند: ”وسایل هاتو کامل جمع کردی؟“ گفتم: ”بله ولی چرا من را از سر جلسه بلند کردین؟“ ولی متاسفانه هیچ جوابی نشنیدم. چند لحظه ای با خانمی صحبت کردند و من انتظار کشیدم و می پرسیدم: چرا…؟
بعد از اتمام صحبت خویش به نزد من آمدند و همچنان که مرا به سمت بیرون هدایت می کردند از ایشان پرسیدم: ”خانم … وقت امتحانم دارد می گذرد و من بیرونم چرا به من برگه ندادین؟ چرا نمیتونم امتحان بدم؟“ ایشان چنین جواب دادند: ”من در این مورد هیچ گونه اطلاعی ندارم (در صورتی که برای اخذ کارت به ایشان ابلاغ کرده بودم که بهایی هستم) و شما اصلا دانشجوی ما محسوب نمی شوید.“ گفتم: ”پس نمرات و زحماتم چه می شود؟“ فرمودند: ”به ما گفتند که هیچ نمره ای به شما ندهیم اگر نیاز به توضیح بیشتری دارید همین الان خودتان یا به همراه والدین به حراست دانشکده یا از آنجایی که با شما تماس تلفنی گرفتند مراجعه کنید.“
سپس در همان ساعت به همراه مادرم به حراست دانشکده مراجعه نمودم و پس از گذشت یک ساعت معطلی تا اینکه وقت امتحان به اتمام برسد مارا منتظر گذاشتند. سپس مسئول حراست آمدند و خبر دادند چون این دانشجو بهایی است و ما اطلاع نداشتیم نباید ثبت نام می کردیم (این در حالی است که من در فرم ثبت نام قید کرده بودم که بهایی هستم و بارها حضورا به مسئولین دانشکده اطلاع دادم) و بدون هیچ توضیحی فرمودند از دانشکده اخراج است و مثل تمامی مسئولین عنوان کردند اگر نیاز به توضیح بیشتری دارید به همان جایی که با شما تماس تلفنی گرفتند مراجعه کنید.
وقتی دوستانم امتحان خود را دادند سریعا نزد من به ساختمان اداری آمده و سوال نمودند: ”چرا از سرجلسه امتحان بلند شدی؟ جریان چیست؟“ به دوستانم توضیح دادم تنها به دلیل دین و عقیده ی قلبی محروم از امتحان و تحصیل گردیده ام.
دیدن آن صحنه ها برایم غیر قابل توصیف است آنقدر که زبانم قادر به بیان و فضای موجود نیست. دوستانم شدیدا مخالفت خود را اعلام و گفتند: ”مگر امکان دارد شخصی را به همین سادگی از کسب علم و دانش محروم نمود؟“ ساعت ها شوکه شده و از این همه بی عدالتی و بی رحمی هاج واج مانده بودند. اشک هایی که دوستانم به خاطر اخراج من می ریختند عمیقا قلبم را به درد آورد ولی افسوس هیچکسی برای دل دردمند و شکسته ی من و دوستانم نمی توانست هیچ کاری انجام دهد. هر روز این سوال را بارها از خودم می پرسم و برایم قابل هضم نیست کجای قانون خلقت و کتاب خدا نوشته شده در حق یک انسان این همه ظلم و بی مهری روا شود؟
پس از گذشت ۳ روز از اخراجم در مورخ ۲۶/۱۰/۹۴ به همراه پدرم نزد ریاست دانشکده خانم علوی رفتیم و در آنجا من با ایشان صحبت کردم و اینگونه گفتم: ”من دلارام اکبری هستم و شما مرا از تحصیل محروم کردید آمده ام به اینجا تا با شما صحبت کنم و توضیحی به من دراین باره بدهید.“ ایشان چنین پاسخ دادند: ”مگر مسئول حراست به شما نگفت که برای توضیح بیشتر به ستاد خبری اطلاعات ساری مراجعه کنید؟“ پاسخ دادم: ”من دانشجوی این دانشکده هستم نه دانشجوی ستاد خبری! اگر کسی بخواهد به من توضیحی بدهد این شمایید زیرا که مسئول دانشکده می باشید.“ ایشان مجددا سوال نمودند: ”چرا به ستاد خبری اطلاعات نمی روید؟ از شما خواسته شده به اطلاعات بروید.“ در این لحظه پدرم پاسخ دادند: ” اگر از دختر من خواسته شده که بیاید، پس ورقه یا حکمی به دخترم بدهید؟“ ایشان نیز چنین گفتند: ”نیاز به حکمی نیست من همیشه به اطلاعات مراجعه می کنم.“ پدرم گفت: ”خب کار شما ایجاب می کند که به اطلاعات بروید.“ من به ایشان گفتم: ”خانم علوی شما مرا بدون هیچ توضیحی اخراج کردید پس حداقل کاری که می توانید برای من انجام دهید این است که مدارک و شهریه ام که قبلا تصویه شده بود را به من برگردانید.“ ایشان چنین گفتند: ”برای انجام این کار باید نزد معاون آموزشی بروید.“ سپس در این لحظه پدرم سوالی از ایشان پرسیدند: ”خانم علوی اگر فرزند شما در خارج از کشور مشغول به تحصیل باشد و چنین مشکلی برایشان پیش آید به شما چه حسی دست خواهد داد؟ فقط احساس خود را بیان کنید؟“ متاسفانه این سوال پدرم بی پاسخ ماند ولی من با چشمان خود نارحتی و بغض رئیس دانشکده را دیدم و کمی امیدوار شدم ولی افسوس…
همراه پدرعزیزم به سمت دفتر معاون آموزشی رفتیم و در آنجا حدود۲۰ دقیقه ای معطل ماندیم و سپس به نزد ایشان رفتیم. با ایشان مسائل را در میان گذاشتم و مجددا بیان کردم من در پرونده ی خود قید کردم که بهایی هستم. با این حساب شما مرا ثبت نام کرده و ترم خود را گذراندم و درست در آخرین روز امتحان مرا از سر جلسه امتحان بلند کرده و گفتند حق تحصیل ندارم اکنون به عنوان دانشجوی اخراجی به دنبال پرونده ی تحصیلی و شهریه ی پرداخت شده خود می باشم. در لحظاتی که ما در حال صحبت بودیم رئیس دانشکده از ساختمان خود به اتاق مذکور آمدند و خطاب به معاون آموزشی گفتند: ”مشکل از شماست˓ شما می دانستید که نباید ثبت نام کنید دقت کافی نداشتید و این دانشجو را ثبت نام کردید و وقت دانشجو را طی ۴ ماه گرفتید پس موظف به عودت پرونده ی تحصیلی و شهریه ی کامل می باشید.“
در همان لحظه سوالی از رئیس دانشکده پرسیدم: ”زمانی که برای اخذ کارت ورود به جلسه به مشکل برخوردم و نزد مسئول آموزش خود رفتم صریحا بیان نمودم که بهایی هستم و وقتی ایشان مرا به امور دانشجویی معرفی کردند در آنجا هم نیز گفتم و حتی کتبا نوشتم پس چرا اجازه دادید تمامی امتحانات خود را بدهم و سرجلسه آخرین امتحان مرا اخراج کردید؟“ ایشان با کمال شرمندگی گفتند: ”ین مسئله از پشت گوش انداختن کارشناسان من بوده“ و چندین بار بابت این اشتباه از من و پدرم عذر خواهی نمودند و در ادامه گفتند: ”شما در روز دوشنبه مجددا برای انجام کار خود مراجعه کنید.“ سپس به همرا پدرم به منزل باز گشتم.
در روز دوشنبه مورخ ۲۸/۱۰/۹۴ مجددا نزد رئیس دانشکده رفتم زیرا می دانستم گفتگوی پدرم و ریاست بسیار همدلانه بود، پس حتما به کار من رسیدگی خواهد کرد. اما این تصورات و فکرها خیالی بیش نبود…
وقتی به همراه پدرم نزد ایشان رفتیم از من پرسیدند: ”چرا آمدی؟“ ای کاش که این سوال را از من نمی پرسید چون واقعا ناراحتم کرد و تمامی امیدم به یاس تبدیل شد… به ایشان گفتم: ” آمده ام پرونده تحصیلی و شهریه ای که پرداخت کرده ام را پس بگیرم.” ایشان فرمودند: ”من اگر گفتم که پولت را پس خواهند داد حرف نا پخته ای زدم و برای دریافت پرونده تحصیلی ات سلسله مراتب خاص خود را دارد و به این زودی فکر نکنم به نتیجه ای برسید.” ایشان حرف میزدند و من به ایشان در کمال بهت و ناباوری نگاه می کردم زیرا این همه تغییر موضع برای من غیر قابل باور بود خیلی ناراحت شدم تنها چیزی که متوجه شدم این بود که باید به نزد معاون آموزشی برویم.
به همراه پدرم به نزد معاون آموزشی رفتم و ایشان هم مجددا همان سوال را پرسیدند: ”چرا آمدی؟” پاسخ دادم: ”به دنبال پرونده تحصیلی که به امانت دست شماست و شهریه ای که پرداخته ام آمده ام.“ ایشان گفتند: ”ما باید مکاتبه کنیم و ببینیم چه جوابی به ما می دهند من شماره ی همراه پدرتان را دارم اگر آماده شد به شما اطلاع خواهیم داد.“ اکنون از این ماجرا مدتی گذشته است وهیچ پاسخ درستی دریافت نکرده ام.
”به همانجایی که با تو تماس تلفنی گرفتند برو!“ یعنی، هنوز عده ی محدودی هستند که دوست ندارند من در ایران باشم و به کشورم خدمت کنم. شاید یعنی به غیر از ”آنجایی که با من تماس تلفنی گرفت“ یا همان ستاد خبری اطلاعات، باقی جاها با تحصیل من مشکلی ندارند و من را شهروندی با حق تحصیل می شناسند. یعنی تنها چند قدم تا آرزوی من که به رسمیت شناخته شدن جامعه بهایی است، باقی مانده است.

این ۷ را گرامی بداریم ۷ روز به یاد ۷ یار بهایی ۷ سال در زندان


• از من و شما دعوت شده است که از روز ۱۴ ماه مه، ۲۴ اردیبهشت، در 9 سالگرد زندانی شدن هفت زندانی عقیدتی، به یاد آنها باشیم. این هفت تن در زمره همان زندانیان عقیدتی هستند که به گفته آقای ظریف ما در ایران نداریم! بله، هفت سال از زندانی شدن آنها گذشت، در چشم به هم زدنی که ما مشغول زندگی روزمره بودیم. هفت سال را در زندان سپری کرده اند تنها به جرم اینکه به آئین بهائی اعتقاد دارند …
از من و شما دعوت شده است که از روز 14 ماه مه، 24 اردیبهشت، در هفتمین سالگرد زندانی شدن هفت زندانی عقیدتی، به یاد آنها باشیم(1).
این هفت تن در زمره همان زندانیان عقیدتی هستند که به گفته آقای ظریف ما در ایران نداریم!
بله، هفت سال از زندانی شدن آنها گذشت، در چشم به هم زدنی که ما مشغول زندگی روزمره بودیم. هفت سال را در زندان سپری کرده اند تنها به جرم اینکه به آئین بهائی اعتقاد دارند.
چرا باید از حقوق بهائی ها دفاع کنیم؟
معدنچی ها در قدیم راه ساده ای برای سنجش امنیت خویش در معدن داشتند. آنها یک قناری را درون معدن نگاه می داشتند. اگر قناری در قفس زنده می ماند، یعنی اینکه هوای معدن سالم بود. اگر قناری می مرد، معنایش این بود که گازهای مرگ آور یا قابل انفجار در هوای معدن انباشت می شود و آنها باید هر چه زودتر معدن را ترک کنند. مرگ قناری در معدن زنگ خطر جدی برای همه بود.
بهائی ها در ایران فعالیت سیاسی نمی کنند. تنها تفاوت آنها با دیگر شهروندان ایرانی مذهب آنهاست. آنها به خاطر مذهب شان ربوده و کشته شده اند، شکنجه و اعدام شده اند، از خانه هایشان رانده و دربدر و آواره شده اند، خانه و اموال شان را از دست داده اند، و حالا حکومت جمهوری اسلامی حتی آرامگاه شان را هم می خواهد از آنها بگیرد!
دفاع از حقوق شهروندی دیگران تنها به خاطر انساندوستی و خدمت به دیگران نیست، بلکه به خاطر دفاع از امنیت خود ما نیز هست. اگر کسی به خاطر داشتن عقیده مذهبی متفاوت امنیت نداشته باشند، پس چه کسی می تواند امنیت داشته باشد؟
بهائی ها، دراویش گنابادی، سنی ها، ایزدی ها، نوزادگان مسیحی، و … همان قناری معدن ما هستند. باید از حقوق آنها دفاع کنیم تا آنها زنده بمانند و آواز بخوانند. در آن صورت می توانیم اطمینان داشته باشیم که فضا برای نفس کشیدن خود ما هم سالم است.
اداره امور جامعه مذهبی بدون روحانیون
یک تفاوت دین بهائی و اسلام این است که بهائی ها آخوند و ملا و شغل روحانی ندارند و امور جامعه شان را به شیوه دمکراتیک و انتخابی پیش می برند. یعنی در هر محلی با انتخابات یک عده را به نام محفل محلی برمی گزینند و در سطح هر کشوری نیز یک گروه به نام محفل ملی از افراد معمولی برای مدت معینی انتخاب می کنند. این محفل ها امور برگزاری مراسم دینی و کمک به نیازمندان را می چرخانند و نیز پیوند میان بهائیان با همدیگر در محله ها و کشورهای گوناگون را نگه می دارند. در ایران نیز همواره یک محفل ملی روحانی 9 نفره برای گرداندن امور وجود داشته که به صورت دوره ای انتخاب می شده است.
قربانی بیشترین ستم و خشونت پس از انقلاب
بیشترین خشونت و ستم پس از انقلاب بر بهائیان رفته است. آزار و شکنجه و کشتار بهائیان به شیوه های گوناگون از فردای انقلاب آغاز شد.
7 نفر در سال 1357،
11 نفر در سال 1358،
37 نفر در سال 1359،
55 نفر در سال 1360،
تا سال 1371، در مجموع 215 شهروند ایرانی به خاطر اعتقاد به آئین بهائی کشته شدند(2). بسیاری از آنان رهبران جامعه بهائی بوده اند.
هنوز رقمی از میزان اموال بی دلیل مصادره شده بهائیان در دست نیست. هنوز تعداد بهائیان بی خانمان شده مشخص نشده و روشن نیست چه تعدادی مجبور به جابجایی از شهری به شهر دیگر شده اند. آنقدر سمن هست که به یاسمن نمی رسد… آنقدر تعداد کشته شدگان زیاد است که وقت آمارگیری به اموال و خانه های مصادره شده نمی رسد.
کشتار سیستماتیک رهبران بهائی
یاران بهائی که اکنون در زندان هستند، در حقیقت مدیران جامعه بهائی هستند و نقش رهبری ندارند. رهبران جامعه بهائی که محفل ملی روحانی بهائیان ایران را تشکیل می دادند، سه سری پشت سر هم کشته شدند.
نخستین محفل ملی پس از انقلاب
پس از انقلاب، در یکی از روزهایی که بیشتر ما مشغول بحث و فعالیت سیاسی بودیم، یعنی در 30 مرداد سال 1359، 9 نفر اعضای محفل روحانی ملی وقت ناپدید شدند. این 9 نفر به همراه دو نفر دیگر که در یک جلسه گرد هم آمده بودند، همه با هم دستگیر و سپس ناپدید (بخوانید کشته) شدند(3). (چه کسی و چگونه در میان آنها نفوذ و آنها را شناسایی کرده و در گرماگرم شلوغی پس از انقلاب همه را نابود ساخت. و نیز بگذریم از اینکه حکومت وقت هیچ مسئولیتی برای دفاع از جان این شهروندان به عهده نگرفت.)
1A
عکس اعضای نخستین محفل ملی پس از انقلاب که همگی ناپدید شدند(2): عبدالحسین تسلیمی، هوشنگ محمودی، ابراهیم رحمانی، دکتر حسین نجی، منوچهر قائم مقامی، عطاالله مقربی، یوسف قدیمی، بهیه نادری و دکتر کامبیز صادق زاده. دو نفر از معاونین مشاوران قاره‌ا ی : دکتر یوسف عباسیان و دکتر حشمت الله روحانی نیز ناپدید شدند.
خانواده‌های ناپدیدشدگان مصرانه قضیه را با مقامات جمهوری اسلامی پیگیری کرده و با دادستان کل کشور، آیت‌الله قدوسی، رئیس قوه قضاییه، آیت‌الله محمد بهشتی و سخنگوی مجلس، اکبر هاشمی رفسنجانی ملاقات کردند. در ملاقاتی در تاریخ نوزدهم شهریور ۱۳۵۹، هاشمی رفسنجانی تأیید کرد که دستور دستگیری یازده بهایی صادر شده بود، اما گفت که اجازه ملاقات ندارد. اما در 17 مهر ۱۳۵۹، رفسنجانی حرفش را عوض کرد و گفت که دولت هیچ عضو محفل روحانی را بازداشت نکرده‌ و این کار گروههای خودسر بوده است. خانواده های ناپدیدشدگان هیچگاه از سرنوشت آنان آگاه نشدند و بر این باورند که آنان شهید شده اند.
دومین محفل ملی روحانی
پس از ناپدید شدن اعضای نخستین محفل ملی روحانی، جامعه بهائی اعضای دومین محفل ملی روحانی را انتخاب کرد. افراد انتخاب شده به خوبی آگاه بودند که سرنوشتی مشابه سرنوشت محفل اول در انتظار آنها باشد. از جمله انتخاب شدگان ژینوس محمودی بود که شوهرش در میان نخستین محفل ملی پس از انقلاب ناپدید شده بود.)و متاسفانه آنچه که انتظارش می رفت باز هم رخ داد. در سال 1360، هشت تن از 9 نفر اعضای محفل روحانی ملی با دستور قضایی دستگیر شده و بدون محاکمه، اما به طور رسمی اعدام شدند. برخی اجساد در ازای پول گلوله به خانواده ها داده شد. جرم یکی از آنان روی پایش نوشته شده بود “ضد اسلامی”*
2A
عکس اعضای دومین محفل ملی پس از انقلاب که 8 نفرشان اعدام شدند(2). نشسته از راست: محمود مجذوب، گیتی وحید (به دلایل پزشکی در جلسه حاضر نبود و دستگیر و اعدام نشد)، کامران صمیمی، ژینوس محمودی. ایستاده از راست: جلال عزیزی، مهدی امین امین، قدرت الله روحانی و سیروس روشنی. عزت الله فروهی نیز اعدام شد.
در سال 1362، هفت تن از 9 عضو سومین محفل ملی پس از انقلاب دستگیر و اعدام شدند. عمر سومین محفل ملی روحانی پس از انقلاب به اندازه‌ای کوتاه بود که اعضای محفل حتی فرصت این را که یک عکس دسته جمعی بگیرند نیافتند.
3A
عکس چند تن از اعضای سومین محفل ملی پس از انقلاب که اعدام شدند.از راست در بالا: اردشیر اختری و احمد بشیری، و در پایین: شاپور مرکزی** و فرهاد اصدقی. ، امیرحسین نادری، جهانگیر هدایتی و فرید بهمردی نیز اعدام شدند.
همچنین، در سال 1362، حکومت جمهوری اسلامی هرگونه تشکیلات بهائی را غیرقانونی اعلام کرد. جامعه بهائی هنوز در سوگ و ناباوری بود، اما به این دستور گردن نهاد.
7 یار بهائی
بهائیان ایران پس از آن به ناچار برای اداره امور جامعه شان، 7 نفر را به عنوان یاران ایران برای گرداندن امور جامعه بهائی در ایران برگزیدند. حکومت جمهوری اسلامی این 7 تن یاران ایران را هم دستگیر کرد، اما اینبار خوشبختانه آنها را اعدام نکرد، بلکه هریک را به بیست سال زندان محکوم کرد.
دو تن از 7 تن یاران بهائی زن هستند که نشان می دهد جامعه بهائی در شناخت جایگاه انسانی زنان پیشرو است. (در مقایسه شاید بد نباشد نگاهی به بقیه جامعه ایران بیندازیم و ببینیم چه درصدی از ترکیب مدیران سیاسی حکومت جمهوری اسلامی را زنان می سازند.)
4A
عکس یاران ایران که هر یک به بیست سال زندان محکوم شده اند. ایستاده از راست: مهوش ثابت، عفیف نعیمی، جمال الدین خانجانی، وحید تیزفهم، و فریبا کمال آبادی. نشسته از راست: سعید رضایی، و بهروز توکلی./
این 7 تن زندانی عقیدتی هستند و فقط و فقط به جرم اعتقاد به آئین بهائی در زندان بسر می برند:
1- مهوش ثابت، 62 ساله، معلم و مدیر دبستان بوده که به خاطر اعتقاد به آئین بهائی اخراج شده و سپس مدیریت موسسه‍ی آموزش عالی بهائی (موسسه‍ی علمی آزاد) را برعهده داشته است. وی دارای همسر و مادر دو فرزند است.
2- عفیف نعیمی، 53 ساله، از حق تحصیل در دانشگاه محروم شد و ناچار به تجارت، که یکی از تنها گزینه های بهائیان برای امرار معاش است، پرداخت و بالاخره مدیر کارخانۂ نساجی و پتوبافی پدر همسرش شد. وی دارای همسر و پدر دو فرزند است.
3- جمال الدین خانجانی، 81 ساله، کارخانه‌دار موفقی بود که بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ تجارت خود را به خاطر اعتقاد به آئین بهائی از دست داد. وی سپس کشاورزی صنعتی به راه انداخت که باز هم جلوی کار وی گرفته شد. ایشان دارای چهار فرزند و شش نوه است. همسر وی چهار سال پیش در گذشت ولی به وی مرخصی برای شرکت در مراسم عزاداری داده نشد.
4- وحید تیزفهم، ٣۷ ساله، عینک ساز و صاحب مغازه‍ی عینک سازی است. وی دارای همسر و پدر یک فرزند است که در هنگام دستگیری او شاگرد کلاس سوم دبستان بود.
5- فریبا کمال آبادی، 52 ساله، دانش آموخته ی موسسه آموزش عالی بهائی در رشته روانشناسی است. وی دارای همسر و مادر سه فرزند است.
6- سعید رضایی، 57ساله، نویسنده چند کتاب در مباحث بهائی و مهندس کشاورزی است که به خاطر فشارهای حکومت بر بهائیان، به شغل های گوناگون از جمله نجاری رو آورده و بالاخره مدیر موفق یک شرکت ماشین آلات کشاورزی شده است. وی دارای همسر و پدر سه فرزند است.
7- بهروز توکلی، 63 ساله، دانش آموخته رشته روانشناسی و مددکار اجتماعی بود که پس از انقلاب به خاطر اعتقاد به آئین بهائی از کار دولتی اخراج شد و به ناچار یک کارگاه کوچک نجاری در شهر گنبد به راه انداخت. پیشتر نیز دستگیر شده و برای مدت چهار ماه، بدون هیچ جرمی، در سلول انفرادی زندانی بود که در نتیجه دچار مشکلات جدی کلیوی و مفصلی شد. وی دارای همسر و پدر دو فرزند است.
جرم بهائیان
به نظر می رسد یک جرم بهائیان این باشد که در زمان حکومت عثمانی، بهاءالله به فلسطین تبعید شده و در آنجا درگذشته است. پس از تشکیل دولت اسرائیل، آرامگاه او در قلمرو حکومت اسرائیل قرار گرفته است. وابستگی به اسرائیل یا جاسوسی برای اسرائیل اتهامی است که به هر بهائی زندانی زده شده، اما اگر آن فرد بهائی از دین خود رویگردان شود و به اسلام روی آورد، اتهام جاسوسی وی رنگ می بازد! (بگذریم از این که جرم اصلی بهائیان شاید همانا انکار اهمیت برای وجود شخصیت های روحانی در پیشبرد امور مذهبی است.)
حق نفس کشیدن، نه بیشتر!
اکنون سیاست رسمی حکومت ایران این است که بهائی ها را به عنوان یک اقلیت زنده نگاه دارد، یعنی آنها را آشکارا اعدام نکند، اما به آنها اجازه رشد هم ندهد، حال چه رشد در زمینه تحصیل و پیشرفت شغلی و موفقیت شخصی و چه رشد جامعه بهائی. درهای دانشگاه ها و اداره های دولتی به روی بهائی ها بسته شده است. همه بهائی ها پس از انقلاب از شغل های دولتی کنار گذاشته شدند. خانه های بسیاری از آنان بویژه آنهایی که به خارج رفتند، مصادره شد. بسیاری از خانواده ها تهدید به مرگ و مجبور به فرار به شهر دیگری شدند و خانه های آنها هم مصادره شد. (پشت هر فشار و تبعیض، یک دلیل اقتصادی وجود دارد!) به غیربهائی ها هشدار داده می شود که با آنها دمخور نشوند و مثلا به دیدار خانواده های بهائی های زندانی نروند.
فشارو بی عدالتی حکومتی روی بهائی ها به قدری زیاد است که هر شهروند کس و ناکسی هم در این میان به خود اجازه می دهد که به آنها توهین کند، آسیب بزند و حتی آنها را بکشد بدون آنکه ترس و واهمه ای از پیگرد قانونی و یا مجازات قضائی داشته باشد. این از آن روست که حکومت که خود بزرگترین عامل فشار و کشتار بهائیان است، کمتر کسی را بخاطر آسیب زدن و کشتن بهائیان پرسش میکند، چه رسد به محاکمه. چندی پیش دوستی بهائی خبر کشته شدن یکی خویشاناش را داد گفت، دختر جوان بهائی که خیلی معتقد بوده و همواره آموزه های بهائی حرف می زده و اینکه زنی در همسایگی آنها خود را علاقمند به صحبت های او نشان می دهد و درضمن صحبت با او، به او آب میوه تعارف می کند و او را مسموم می سازد و می کشد. و خانواده دختر حتی انگیزه شکایت هم نیافتند چرا که می دانستند حکومت با آنها چگونه رفتار می کند و چه بسا با شکایت و پیگیری قضیه، دیگر اعضای خانواده شان هم تهدید و دستگیر و یا کشته شوند.
اما این همه قضیه نیست. حکومت حتی مرده های بهائی را هم راحت نمی گذارد! قبرستان های بهائی را خراب می کند، قبرها را می شکند، در گورستان ها را تخته می کند که دیگر نتوانند مرده دفن کنند، و یا آنها را مجبور می کند که به شیوه مسلمان ها و بدون تابوت مرده های خود را به خاک بسپارند.
بهترین شیوه مقاومت مدنی
با این همه، جامعه بهائی ایران بار دشواری ها را با آرامش و متانت به دوش می کشد. بهائی ها خود را قربانی نمی یابند. به عکس، آنها به جای اینکه به تاریکی دشنام دهند، شمع می افروزند! حکومت بهائی ها را از رفتن به دانشگاه محروم ساخته، و آنها دانشگاه های زیرزمینی به راه انداخته اند و راه اندوختن دانش به جوانان خود را هموار ساخته اند. هفته پیش پس از تماشای فیلم مستند “شمعی بیافروز” ساخته مازیار بهاری درباره دانشگاه های زیرزمینی بهائی ها، با دو جوان بهائی صحبت کردم که دانش آموخته دانشگاه های زیرزمینی بودند و پس از دریافت درجه کارشناسی، در بهترین دانشگاه های امریکا درجه های کارشناسی ارشد خود را دنبال کرده اند.
جامعه بهائی در این زمینه مایه افتخار ایران و ایرانیان است: بهائی ها مقاومت مدنی و خشونت پرهیزی را به بهترین شکل آن اجرا می کنند! درود به همه دست اندرکاران دانشگاه زیرزمینی بهائی ها که برخی از آنها هنوز در زندان هستند، از جمله مهوش ثابت که عضو یاران بهائی نیز هست. این دانشگاه زیرزمینی “موسسه آموزش علمی بهائی (موسسه علمی آزاد)” نام گرفته است.
اما از آنجا که عدو شود سبب خیر، زندانی شدن یاران ایران باعث شد که آنها با برخی از برجسته ترین روشنفکران و کنشگران جامعه مدنی ایران در زندان هم بند شده و از نزدیک با همدیگر آشنا شوند. روحانیت شیعه در طول تاریخ سعی کرده جامعه بهائی را کاملا طرد ساخته و با “نجس” خواندن آنها دیوار نامرئی میان بهائیان و سایر ایرانیان بکشد و آنها را از هم جدا سازد. اما زندانی شدن یاران ایران باعث شد که دست کم رهبران جامعه بهائی و برخی از نخبگان غیربهائی با هم از نزدیک نشست و برخاست کرده و به هم نزدیک شوند. این نزدیکی یک شکاف جدی در دیوار نامرئی جداسازی بهائی و غیربهائی ایجاد کرده و امید است که با آگاهی مردم و تلاش بهائیان این دیوار به تدریج از میان برداشته شود.
پی نوشت:
* این را تصویری در فیلم مستند “شمعی روشن کن” ساخته مازیار بهاری نشان می‌دهد.
** شاپور مرکزی را حسابی زجرش داده بودند طوری که پسرش گلایه داشت که در آخرین ملاقات نتوانسته بود پدرش را بغل کند چون دنده هایش را شکسته بودند. شاپور مرکزی پیش از اعدام این شعر را برای زنش که پری نام دارد، سروده بود:
پریم قسم به یزدان / به ولا وعشق وایمان / به دوچشم مست جانان / به شهادت شهیدان / به دماء سرخ آنان / به طناب دار لرزان / به گلوله‌‌های غلطان/ به بلا و درد و زندان/ به خشونت نگهبان / که همیشه دارمت دوست
به خدای حی دادار / به عطا و لطف دلدار / به صفای دشت و گلزار / به دلی که می دهد یار / به صدای گریهءزار / که رسد زپشت دیوار / به دلِ منِ گرفتار / به دلِ حزین و بیمار /که همیشه دارمت دوست
پریم قسم به مویت / به صفا و لطف رویت / به وفا و مهر خویت / به صدای های و هویت / به دلِ غمینِ شویت / به صدای گفتگویت / به لبان بذله گویت / به دو چشم چون سبویت /به دل خدای جویت/ که همیشه دارمت دوست
پریم قسم به کعبه / به خدا و عشق سوگند / به دو دست بسته دربند / به ولای هر دو فرزند / به قرین و یار وپیوند / به زبور و زند و پازند / به مرارت شب بند / به حلاوت لب قند / به خدا و آن همه بند / که همیشه دارمت دوست
برگرفته از:
domjonbanak.blogspot.com
(1)
www.facebook.com
(2)
bahaimartyrs.blogspot.com
(3)
behnazar.blogspot.com
www.iranhrdc.org

در مقابل خشونت، تبعیض و آزار علیه بهاییان سکوت نکنید/ بیانیه جمعی


خبرگزاری هرانا – جمعی از فعالین حقوق بشر، سیاسی، اجتماعی، مدنی، نویسندگان و روزنامه نگاران خطاب به رئیس قوه قضائیه می‌نویسند: «چنانچه مستحضرید در چند ماه اخیر هموطنان بهایی ما، فشار مضاعفی را در قالب قتل و سوء قصد تجربه نموده‌اند. این اتفاقات در حالی رخ می‌دهد که به حکم قوانین داخلی و مقررات بین المللی، نه تنها دولت‌های عضو، بلکه تمامی شهروندان موظف به رعایت حقوق بنیادین بشر در رابطه با اقلیت‌های دینی، قومی، زبانی و… هستند.»
متن کامل این نامه را که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته در زیر می‌خوانید:
جمعی از فعالین حقوق بشری، سیاسی، اجتماعی، مدنی، نویسندگان و روزنامه نگاران خطاب به رئیس قوه قضائیه:
در مقابل خشونت، تبعیض و آزار علیه بهاییان سکوت نکنید…

آیت الله صادق آملی لاریجانی
ریاست محترم قوه قضاییه

با عرض ادب و احترام، ما جمعی از فعالین حقوق بشری، سیاسی، اجتماعی، مدنی، نویسندگان و روزنامه نگاران، ضمن احتراز از طرح مسائلی که به نوعی باعث ایجاد تشویش اذهان عمومی و تنش در گفتمان جمعی گردد؛ صرفاً بنا به احساس مسئولیت و در راستای حفظ کرامت انسانی برآن شدیم تا نکاتی چند، در خصوص اقدامات تاسف بار اخیر، علیه اقلیت‌های مذهبی کشور را به اطلاع آن مقام قضائی برسانیم.
چنانچه مستحضرید در چند ماه اخیر هموطنان بهایی ما، فشار مضاعفی را در قالب قتل و سوء قصد تجربه نموده‌اند. این اتفاقات در حالی رخ می‌دهد که به حکم قوانین داخلی و مقررات بین المللی، نه تنها دولت‌های عضو، بلکه تمامی شهروندان موظف به رعایت حقوق بنیادین بشر در رابطه با اقلیت‌های دینی، قومی، زبانی و… هستند. قتل یک شهروند بهایی در بندر عباس و سوء قصد به خانواده‌ای دیگر در بیرجند و موارد مشابه، شمّه‌ای از اقسام متنوع تبعیض و آزاری است که مدت هاست در مورد بهاییان صورت می‌گیرد. هموطنانی که اکنون مجبورند برای حفظ جان و امنیت فرزندان خویش، یا آواره کشور‌های دیگر شوند و یا با خیل عظیمی از نگرانی، روزگاران خویش را سپری نمایند. لذا مشخصاً در ارتباط با حوادث اخیر، مراتب تاسف و اعتراض خود را نسبت به آنچه موجب گسست بیشتر اعضای جامعه و بانی منزوی کردن درصدی از ایرانیان می‌شود، اعلام می‌داریم. اقداماتی که ما را از بالیدن به همزیستی مسالمت آمیز، در کنار همه شهروندان محروم می‌نماید.
ما امضاء کنندگان این نامه، به دلیل نوع دوستی و احساس تکلیف در قبال وظیفه قانونی «دعوت به خیر» در رعایت حقوق اولیه انسان‌ها، خواستار بسط رویکرد حقوقی و قضائی بر اساس اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (اصول هشتم و چهاردهم) هستیم. رویکردی که در آن نسبت به افراد غیر مسلمان وظیفه عمل به اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی را داریم و ضمن اظهار تاثر شدید از این گونه اعمال، خواستار رفع خشونتی هستیم، که با تنگ‌تر شدن تنگ نظری‌ها ممکن است دامنگیر سایر هم میهنانمان گردد. همچنین با توجه به زندگی در کشوری که مدعی اسلامی بودن است و باید صیانت از کرامت انسان‌ها را سر لوحه کار و فلسفه وجودی خود قرار دهد، تقاضا داریم حداقل با در نظر داشتن میزان تاثیر مخرب چنین فجایعی بر روابط اجتماعی، در مقابل این رفتارهای غیر انسانی سکوت نکرده و با عاملین و آمرین آن‌ها برخورد شایسته قانونی صورت گیرد.
امضاء کنندگان:
– محمد ملکی……………………………… فعال حقوق بشر و نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب
– نسرین ستوده……………………………. فعال حقوق بشر و وکیل دادگستری
– حشمت الله طبرزدی…………………….. دبیرکل جبهه دموکراتیک ایران
– محمد نوری زاد…………………………. روزنامه نگار، کارگردان و فعال سیاسی
– نرگس محمدی…………………………… نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر
– بابک احمدی…………………………….. نویسنده، پژوهشگر، مترجم و منتقد هنری
– علیرضا جباری………………………….. نویسنده، شاعر، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران
– آیت الله عبدالحمید معصومی تهرانی…….. روحانی نواندیش
– مهدی محمودیان…………………………. روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی
– مجید دری……………………………….. فعال دانشجوئی و زندانی سیاسی
– معصومه دهقان (سلطانی)………………. فعال حقوق بشر
– امین احمدیان…………………………….. فعال سیاسی و عضو شورای مرکزی سازمان ادوار تحکیم
– گوهر شمیرانی…………………………… فعال حقوق زنان
– مهدیه گلر………………………………… فعال دانشجوئی و زندانی سیاسی سابق
– اسماعیل عبدی…………………………… دبیر کانون صنفی معلمان ایران
– صبا شعردوست………………………….. روزنامه نگار و فعال سیاسی
– عاطفه نبوی……………………………… فعال دانشجوئی و زندانی سیاسی سابق
– وحید لعلی‌پور……………………………. فعال اجتماعی و زندانی سیاسی سابق
– میلاد پناهی‌پور………………………….. روزنامه نگار و فعال مدنی
– بابک غیاثی……………………………… دبیر کمیته حقوق بشر کانون وکلا و فعال سیاسی
– امیر کلهر………………………………… روزنامه نگار و فعال سیاسی
– ژیلا کرم‌زاده مکوندی…………………… فعال مدنی، شاعر و زندانی سیاسی سابق
– هانیه فرشی……………………………… فعال اجتماعی و زندانی سیاسی سابق
– جمال عاملی……………………………… فعال چپ و زندانی سیاسی سابق
– سید علی رضا نبوی……………………… فعال مدنی و زندانی سیاسی سابق
– مرتضی اسماعیل‌پور…………………….. فعال مدنی
– اشکان مسیبیا…………………………….. فعال مدنی
– سارا خرمن بیز…………………………… فعال مدنی
– مریم السادات یحیوی……………………… فعال مدنی
– علی گلمحمدی…………………………….. فعال مدنی
– رامک حیدری…………………………….. فعال مدنی
– بیان محمدی……………………………….. فعال مدنی
– پیمان احمدی……………………………….. فعال مدنی
– هیوا فولادی………………………………… فعال مدنی
– ساسان رادفر……………………………….. فعال حقوق بشر
– مهدی فرشی……………………………….. فعال حقوق بشر
– آذر طاهرآبادی…………………………….. فعال حقوق بشر
– نیما حسینی………………………………… فعال حقوق زنان
– کاوه رضائی……………………………….. فعال حقوق زنان
– محمد کریمی……………………………….. فعال سیاسی
– سید رضا حسینی…………………………… فعال سیاسی
– فریدون رستمیان……………………………. فعال سیاسی
– احسان اسعد………………………………… فعال سیاسی
– شاهد علوى…………………………………. فعال سیاسى
– یونس رستمی………………………………. فعال سیاسی
– پریسا فرشچی……………………………… فعال دانشجویی
– مهدی حمیدی شفیق……………………….. فعال دانشجویی
– عطیه حسنلی………………………………. فعال دانشجویی
– امیر چمنی…………………………………. فعال دانشجویی
– حمید بیدار…………………………………. فعال دانشجویی
– لیدا رحمانی………………………………… فعال دانشجویی
– على مصلحى………………………………. روزنامه نگار
– محمدرضا ابراهیمی……………………….. فعال اجتماعی
– محمد حاجی‌پور……………………………. فعال اجتماعی
– محسن عزیزی…………………………….. فعال اجتماعی
– محمد کریمی………………………………. فعال اجتماعی
– مسعود چناسی……………………………… فعال اجتماعی
– غزل شتابی………………………………… فعال اجتماعی
– فرزانه جلالی………………………………. فعال اجتماعی
– شراگیم زند…………………………………. فعال اجتماعی
– علی شمایلی………………………………… فعال اجتماعی
– آذر طاهرآبادی……………………………… فعال اجتماعی
– آبتین پگاه…………………………………… فعال اجتماعی
– ایمان یاری………………………………….. فعال اجتماعی
– نجیبه اسدپور……………………………….. فعال اجتماعی
– عزت الله تربتی……………………………… فعال اجتماعی
– مختار زارعی……………………………….. فعال اجتماعی
– پریسا کریمی………………………………… فعال اجتماعی
– کیومرث واعظی…………………………….. فعال اجتماعی
– جبار حاجی مرادی…………………………… فعال اجتماعی
– مسعود وفابخش………………………………. فعال اجتماعی
– محمدرضا نیک‌نژاد………………………….. فعال اجتماعی و دبیرآموزش و پرورش
– غلامرضا وکیلی……………………………… فعال اجتماعی و دبیر آموزش و پرورش
– مهدی بهلولی…………………………………. فعال اجتماعی و دبیر آموزش و پرورش
– عباس جمالی………………………………….. فعال اجتماعی و وکیل دادگستری

روحشان شاد: تخریب آرامگاه بهاییان در ایران



“ناپاک، نجس، و فرقه ایی بی ریشه” واژگانی است که فرمانده سپاه پاسداران شیراز برای توجیه تخریب قسمت بزرگی از گورستان بهاییان شیراز بکار برد. او همچنین اضافه کرد که بهاییان “هیچ جایگاهی” در جامعه ایران ندارند. چگونه می توان در مورد آیینی که ۱۷۰ سال پیش در ایران آغاز شده و بیش از ۳۰۰٫۰۰۰ پیروان در این کشور دارد – بزرگترین اقلیت مذهبی غیر مسلمان در این کشور – و دارای بیش از پنج میلیون پیرو در سراسر جهان است اینچنین سخن گفت؟
در ماه آوریل سال جاری (اردیبهشت)، سپاه پاسداران حفاری و تخریب گورستان بهاییان، که بیش از ۹۵۰ قبر را در خود جای داده، به منظور ساخت یک مجتمع فرهنگی و ورزشی جدید آغاز کرد. فرمانده سپاه پاسداران سپس در یک مراسم عمومی که در ماه ژوئن برگزار شد، در حالی که بر سر آرامگاه تخریب شده بهاییان ایستاده بود و سخن میگفت، واژگان بالا را در مورد دیانت بهایی بکار برد.
هنگامی که مادرم اخبار مربوط به گورستان را برای من گفت، جلوی اشکهایم را نتوانستم بگیرم. بسیاری از بستگان و خویشاوندگانم، از جمله پدربزرگ و مادربزرگ مادری و پدریم، همچنین چندی از دوستانی که با آنها بزرگ شده بودم در این گورستان شیراز به خاک سپرده شده اند.
مادر بزرگم، که من او را “مادر” صدا می کردم ، در آن گورستان به خاک سپرده شده است. من هر روز ساعت های پس از مدرسه را در خانه مادر بزرگ سپری میکردم، او واقعا مانند یک مادر برای من بود. پدر بزرگ ، که به او هم خیلی نزدیک بودم، در همین گورستان و در کنار مادر بزرگم به خاک سپرده شده. یکی از زنده ترین خاطراتم مربوط به مراسم خاکسپاری پدربزرگم است. من هنوز به وضوح حس روحانی واحترامی را که هنگام دعای کودکانه در کنار آرامگاه پدربزرگ داشتم را می توانم بیاد بیاورم.
هتک حرمت و بی احترامی به آرامگاه پدربزرگ و مادربزرگ من و دیگران تنها نمونه ای از ظلم هایی است که در طول تاریخ بر بهاییان ایران روا شده است.
پوستر در ورودی به آرامگاه بهاییان. سایت بین المللی بهایی
پوستر در ورودی به آرامگاه بهاییان. سایت بین المللی بهایی
بهاییان ایران از زمان تاسیس دین خود در قرن نوزدهم، همواره مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند. با این وجود اینکه اعتقادات بهایی بر محور یگانگی نوع بشر و اینکه همه ادیان بزرگ جهان بنیانی مشترک دارند استوار است و بر اطاعت از مقامات مدنی و حکومتی کشور محل اقامت بهاییان، عدم خشونت، و اجتناب از هرگونه فعالیت های سیاسی حزبی تاکید دارد ولی بهاییان ایران تنها بدلیل اینکه مقامات حکومتی، وجود دینی که پس از اسلام برخاسته باشد را نمی توانند تحمل کنند هموارهدف آزار و اذیت شدید بوده اند.
بر اساس برخی برآوردها، در سالهای ابتدایی تاسیس دیانت بهایی از میانه قرن نوزدهم تا پایان قرن نوزدهم بیش از ۲۰٫۰۰۰ تن از بهاییان ایران یا توسط حکومت اعدام شده اند و یا در نتیجه خشونت اوباش کشته شده اند. در حالی که وضعیت تا حد زیادی در قرن بیستم و در دوران پهلوی بهبود یافت، ولی بهاییان همچنان مورد تبعیض و خصومت اجتماعی بودند. تا اینکه از زمان انقلاب سال ۱۳۵۷(۱۹۷۹) ، آزار و اذیت بهاییان به امری رسمی تبدیل شد و بصورت هدفمند، سیستماتیک و بی امان دنبال شده است. جوانان بهایی از ورود به دانشگاه محروم شدند، بهاییان ازمشاغل دولتی کنار گذاشته شدند، حقوق بازنشستگی دولتی از بهاییان سلب شده ، و بهاییان از اشتغال به بسیاری از حرفه ها و پیشه ها منع شدنده اند.
همچنین در گذر این سالها جامعه بهایی ایران به طور مداوم در معرض تبلیغات تحریک آمیز و نفرت پراکنانه رسانه های دولتی بوده. ریختن خون بهاییان “مباح” اعلام شده (به این معنی که مجازات قضایی در پی ندارد). برای نمونه حملات بیشمار به بهاییان، و از جمله، قتل حداقل ۱۰ تن از بهاییان از سال ۲۰۰۵ هیچگونه تحقیاقت قضایی و مجرمانه ایی را در پی نداشته.
در حال حاضر بیش از ۱۰۰ نفر از بهاییان تنها به دلیل اعتقادات دینی خود در زندان بسر می برند. حتی درمواردی در چند سال گذشته زنان بهایی زندانی به همراه نوزادان خود زندانی شده اند. از سال ۲۰۰۸، هفت عضو یاران ایران، گروهی که که بصورت غیر رسمی فعالیت‌های جامعه بهایی را در ایران هدایت می‌کند دوران ۲۰ ساله محکومیت خود را که طولانی ترین حکم زندانیان عقیدتی در ایران بشمار می رود را سپری میکنند.
یکی از دلایل اصلی پیروزی آقای روحانی در انتخابات سال گذشته شعارهای انتخاباتی وی در راستای رسیدگی به چنین سرکوبهای گسترده بود. هرچند از اینکه که آقای روحانی در سخنرانی خود در ۲۵ سپتامبردر مجمع عمومی سازمان ملل هیچ اشاره ایی به این موضوع نکرد شگفت زده شدم. جای بسی نگرانی است که آقای روحانی هم تا کنون در پیگیری و انجام وعده های انتخاباتی خود مبنی بر صدور منشور حقوق شهروندان شکست خورده. پرسش اینجاست که پس آقای روحانی چه زمانی، فضایی مناسب برای گفت و گو با هدف بهبود شرایط زندگی برای همه بهاییان ایران ایجاد خواهد کرد؟
آگاهی از این که من دیگرهرگز نمی توانم بر مزار پدربزرگ و مادربزرگم حاضر شوم ، من را به خاطراتشان هر چه بیشتر دلبسته میکند. امیدوارم که، مردم خیرخواه و دولت های جهان در برابر این هتک حرمت خاموش نباشند. امیدوارم که، در نتیجه افزایش اعتراض های بین المللی، دولت ایران تخریب این آرامگاه را متوقف کند.این تخریب، خود نشانه ای است از یک تراژدی نقض شدید حقوق بشر که نه تنها و بویژه بهاییان بلکه همه مردم ایران با آن دست برگریبانند .شگفت انگیز کم خردی و بی منطفی این تخریب است. این آرامگاه چه تهدید قابل تصوری برای دولت ایران می تواند داشته باشد؟

هولوکاست بهاییان: چرا، چگونه و در کدام سطح؟




پس از سه دهه بهایی ستیزی، خامنه‌ای این آزاردهی و سرکوب را رسمیت حکومتی بخشید: «همه مؤمنين بايد با حيله‏‌ها و مفاسد فرقه گمراه بهائيت مقابله …و از هرگونه معاشرت با اين فرقه ضالّه مضلّه، اجتناب نمائيد.»
بنا به ‌گزارش هرانا، وب‌سایت مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران روز دوشنبه ۱۲ خردادماه مأموران اداره اطلاعات مشهد به یک جلسه مذهبی شهروندان بهایی مراجعه کرده و پس از تعطیل کردن آن، به تفتیش منزل و ضبط کتب مذهبی پرداختند. مأموران به هنگام خروج از محل، سه شهروند بهایی را بازداشت کردند و سپس به خانه‌های بازداشت‌شدگان رفته و تا پاسی از شب به بازرسی منازل آن‌ها پرداختند و پس از ضبط کامپیوتر، کتاب‌ها و تصاویر مذهبی، محل را ترک کردند. این گونه اعمال ۳۵ سال است که در ایران علیه بهاییان ادامه دارد. حدود ۲۰۰ شهروند بهایی در ۳۵ سال گذشته در ایران اعدام شده‌اند و رهبران بهایی دوره ای پس از دوره‌ی دیگر در زندان به سر برده‌اند.
رسمیت بخشی به سرکوب
پس از سه دهه بهایی آزاری و بهایی ستیزی سرانجام این علی خامنه‌ای بود که این آزاردهی و سرکوب را رسمیت حکومتی بخشید. او در پاسخ به چند سوال موضع رسمی جمهوری اسلامی و نهاد روحانیت شیعه را بدین طریق اعلام کرد:
«جمیع افراد فرقه ضاله بهائی محکوم به کفر و نجاست هستند و از غذا و سایر چیزهایی که با رطوبت مسری در تماس با آن‌ها بوده است باید اجتناب کرد و بر مومنین واجب است که با حیله و فسادگری این فرقه گمراه مقابله کنند … در صورت تماس آن‌ها با چيزى، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آن‌ها، نسبت به امورى كه مشروط به طهارت است، واجب است… همه مؤمنين بايد با حيله‏‌ها و مفاسد فرقه گمراه بهائيت مقابله نموده و از انحراف و پيوستن ديگران به آن جلوگيرى كنند… از هرگونه معاشرت با اين فرقه ضالّه مضلّه، اجتناب نمائيد.»
نخست این که این احکام فقط نظر خامنه‌ای نیست. دیگر روحانیون شیعه (به استثنای افرادی بسیار اندک مثل حسینعلی منتظری و برخی از شاگردانش) نیز چنین نظری به بهاییان و دین بهائیت دارند. آن‌ها در دوره‌های گذشته نیز چنین نظری داشته‌اند. در مواردی که شاهان قاجار با آن‌ها همراهی می‌کردند کمر به قتل بهاییان بستند و در دوران پهلوی که از نظر مدارای مذهبی حکومت از دوره‌های درخشان تاریخ ایران است مجبور بودند از حمله‌ی فیزیکی به بهاییان و اموال آن‌ها خودداری کنند اما به مقابله‌ی عقیدتی با آن‌ها ادامه می‌دادند و نظرات‌شان دقیقا شبیه به نظرات امروز خامنه‌ای بوده و هست. مبارزه با بهاییت آن‌چنان برای روحانیون و شیعیان جدی بوده است که یکی از مهم‌ترین سازمان‌های دینی شیعیان در قرن بیستم یعنی انجمن‌های حجتیه صرفا برای مبارزه با بهاییت شکل می‌گرفتند.
دوم آن که نظراتی مثل «مقابله با حیله و فسادگری این فرقه» یا «جلوگیری از انحراف آن‌ها» از سوی یک روحانی بدون قدرت در یکی از روستاهای کشور صادر نشده بلکه رهبر جمهوری اسلامی که همه‌ی قوای قهریه زیر نظر وی هستند این‌ها را بیان کرده است. طبیعی است که هم وی انتظار دارد منصوبانش رهنمودهای وی را دنبال کنند و هم آن‌ها برای راضی کردن مقام بالاتر خود آن‌ها را پی گیری می‌کنند. بنابر این هر سرکوبی که از سوی حکومت علیه بهاییان صورت می‌گیرد امری دستوری است و چراغ سبز آن قبلا صادر شده است. رهبر جمهوری اسلامی مستقیما مسوول این حملات است.
و سوم آن که ادبیات این گونه سخنان ادبیاتی پر از کینه و دشمنی است. الفاظی مثل «انحراف»، «ضاله»، «مضله»، «حیله»، «کفر»، «نجاست»، «فسادگری»، و «فرقه» همه شلیک گلوله‌ی آغاز مسابقه است در حذف بهاییان و هرآنچه منسوب بدانان است. حکومت با کسانی که چنین اوصافی از آن‌ها نشده (مثل برخی روحانیون شیعه یا اصلاح طلبان) تا حد کشتار جمعی و بازداشت‌های بالای ده هزار نفر پیش رفته است (در دوران جنبش سبز) و مشخص است که با این عبارات تا کجا پیش رفته و خواهد رفت.
چرا بهایی ستیزی؟

مسلمانان با غروری بدون هیچ‌گونه مبنای عقلی دین خود را آخرین دین می‌دانند. در بازار دین همیشه رقابت وجود داشته و ادیان خود را بهترین و آخرین دین اعلام کرده‌اند. ادعای خاتمیت در این بازار مثل این است که یک مغازه‌ی پیتزا فروشی خود را آخرین مغازه‌ی پیتزا فروشی اعلام کند. این غرور بیهوده و تنها-خود-حق-پنداری باعث شده که هر دین تازه‌ای از نگاه آن‌ها مظهر فساد و بطلان و رذالت تلقی شود. دقیقا به همین علت است که شیعیان به دین بهایی تهمت‌هایی مثل ساخته شدن به دست بیگانه یا جواز ازدواج با محارم را می‌زنند. از نگاه آن‌ها دست یازیدن به هر گونه ابزاری برای بدنام کردن رقیب مجاز بوده است.
تک تک ادیان در بازار دین متاعی را عرضه می‌کنند و با یکدیگر به رقابت می‌پردازند. هر کدام از این فروشندگان ادعا می‌کند که بهترین متاع را عرضه کرده است و تا وقتی یکی دست به شمشیر و قوای قهریه نبرد آن‌ها می‌توانند با خود-حق پنداری با یکدیگر رقابت کنند. اما از نگاه ناظری که همه‌ی آن‌ها را تحت نظر دارد آن‌ها فروشنده‌اند و دارند تلاش می‌کنند سهم بزرگ‌تری از بازار را به دست بیاورند. اتهام زنی و دروغ پردازی نسبت به یکدیگر در این بازار در واقع بر هم زدن بازی و رقابت منصفانه است.
وجه دیگر بهایی آزاری و بهایی ستیزی در ایران معاصر احساس ضعف شدید شیعیان و رهبران دینی آن‌ها در برابر آرا و باورهای تازه است. از این منظر علت بهایی آزاری همان علت یهود آزاری، مسیحی آزاری، درویش آزاری، دگر اندیش آزاری، افغان آزاری، کرد آزاری و زن آزاری است. اسلام‌گرایان که خود را بازنده‌ی نزاع فکرذی می‌بینند تنها با سرکوب و قلدر بازی دیگران را از رقابت در بازار‌های دینی و سیاسی و اجتماعی باز می‌دارند.
چگونه آزار می‌دهند؟

حاکمان جمهوری اسلامی با همراهی اعضای سابق انجمن‌های حجتیه و اکثر روحانیون شیعه با تمسک به پنج روش در آزار و سرکوب بهاییان کوشیده‌اند:
پرونده سازی برای فعالان بهایی (کسانی که نقض حقوق بهاییان را پی گیری می‌کنند و صدای آن‌ها هستند یا بر حقوق خود اصرار دارند و نمی‌خواهند کشور را ترک کنند) با اتهاماتی مثل تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت ملی، یا همکاری با اجانب. با همین پرونده سازی‌ها صدها بهایی اعدام، هزاران نفر زندانی و هزاران ملک و اموال بهاییان توسط دستگاه قضا مصادره شده است.
ترور. بهاییانی که فعال هستند اما پرونده سازی برای آنها دشوار است به روش ترور حذف شده‌اند. قتل عطالله رضوانی،عضو سابق هیات سه نفری خادمین جامعه بهائی بندرعباس شب دوم شهریور ۱۳۹۲ با شلیک گلوله از پشت سر در بندرعباس نمونه‌ای از این ترورهاست. پیش از این نیز میعاد افشار و ایرج میدانی، از بهائیان سرشناس بندرعباس از سوی افراد نزدیک به امام جمعه بندرعباس با قمه مجروح شده بودند. ایرج مهدی‌نژاد، یکی دیگر از بهائیان بندرعباس نیز چند سال پیش با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. (یکی از اعضای خانواده‌ی رضوانی در گفتگ. با رادیو زمانه، ۳ شهریور ۱۳۹۲)
گرفتن فرصت کار. بهاییانی که امروز در ایران زندگی می‌کنند تنها می‌توانند در فعالیت‌های کوچک خصوصی حضور داشته باشند چون استخدام آن‌ها در بخش عمومی و دولتی غیر ممکن است. آن‌ها در فعالیت در بخش خصوصی نیز نمی‌توانند کارآفرینی کرده و به تاسیس شرکت‌های بزرگ بپردازند. بهاییان تنها در حد بخور و نمیر می‌توانند فعالیت کنند و حکومت هم در این سطح نمی‌تواند جلوی آن‌ها را بگیرد.
گرفتن فرصت رشد. عدم ثبت نام و اخراج بهاییان از دانشگاه‌ها، محروم کردن آن‌ها از استخدام در نهادهای مختلف از جمله ارتش، دانشگاه‌ها، ادارات و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی در واقع مرحله‌ای از حدف اجتماعی آن‌هاست. بر اساس مصوبه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی و دستور وزارت اطلاعات «بهائيان نمی‌توانند در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی ثبت نام کنند. لذا در صورت مشاهده ضمن گزارش امر از ثبت نام ايشان جدا خودداری به عمل آورده و در صورت ثبت نام شدن اخراج گردند».
تخریب میراث. مخالفان بهاییت می‌خواهند کاری کنند که در هر شهر و روستای ایران اثری از آثار بهاییان باقی نماند و مردم ایران فراموش کنند که در دوره‌ای از تاریخ ایران جمعی به نام بهایی در میان و کنار آن‌ها می‌زیسته‌اند. این امر از تخریب معابد بهاییان در اولین سال‌های جمهوری اسلامی آغاز شد و در سال‌های اخیر به تخریب خانه‌ها و قبرستان‌های آن‌ها رسیده است. البته بخشی از قبرهای تخریب شده قبر کسانی است که با اتهامات واهی و حتی در سنین نوجوانی توسط جمهوری اسلامی اعدام شده‌اند. تخریب این قبرها در واقع از میان بردن اسناد و مدارک جنایت است. این اقدامات بسیار شبیه اقدامات دولت نازی علیه یهودیان اروپایی است.
هدف نهایی

هدف از این آزار و اذیت‌ها و سرکوب‌ها پاکسازی جامعه‌ی ایران از بهاییان و همه‌ی نشانه‌ها و یادگارهای آن‌هاست. حکومت و نهادهای امنیتی و نظامی و شبه نظامی آن می‌خواهند بهاییان را میان دو انتخاب قرار دهند: ترک دین خود یا ترک ایران. از این جهت مبارزه با بهاییت در جمهوری اسلامی نوعی هولوکاست تدریجی بهاییان است. وقتی خامنه‌ای بهاییان را نجس تلقی می‌کند و حکم دین زدودن نجاست است طبعا سیاست حکومت پاکسازی مذهبی بهاییان است. این پاکسازی ۳۵ سال است که جریان داشته و نتیجه‌ی آن کشته شدن صدها، و مهاجرت دهها هزار نفر از بهاییان شده است.

شرح حال یکی از خانواده های بهایی سمنان: مشتی از خروار



گزارش زیر شرح حال یک خانواده بهایی ساکن سمنان است که در سالهای اخیر دولت جمهوری اسلامی ایران به صورت کاملا برنامه ریزی شده به آزار و اذیت آنان پرداخته و هم اکنون نیز به این کار ادامه میدهد
خانوادهء فناییان

نظام فناییان (پدر خانواده) ، صهبا رضوانی ( همسر نظام فناییان ) ، انیسا فناییان ، فرهاد فناییان ، فاران فناییان…( فرزندان نظام و صهبا) ، سیامک ایقانی ( داماد خانواده فناییان و همسر انیسا فناییان )، ستاره ایقانی و شکیب ایقانی ( فرزندان ۷ ساله و ۳ سالهء سیامک ایقانی و انیسا فناییان ، نوه های نظام فناییان و صهبا رضوانی )، اعضای خانواده ای هستند که تقریبا ً هر کدام به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم به وسیله ء حکومت جمهوری اسلامی ایران مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند. این خانواده سالهاست که در شهر سمنان زندگی میکنند و به غیر از جرمهای عقیدتی که دولت ایران به آنها نسبت داده ، هیچگونه سابقه جنایی ، تخلف مالی و یا مشکلات قضایی دیگری نداشتند .
صهبا رضوانی ( فناییان) :
در ساعت ۷:30 دقیقه صبح ۲۵ آذر ۱۳۸۷ مامورین اداره اطلاعات استان سمنان به منزل نظام فناییان و صهبا رضوانی هجوم آوردند و بعد از تفتیش کامل خانه ، کلیه کتابهای مذهبی ، فیلم های خانوادگی ، اسناد منزل ، کامپیوتر ها و دفترچه های حساب بانکی را با خود بردند و خانم صهبا رضوانی را نیز بازداشت کرده وبه بازداشتگاه اداره اطلاعات منتقل کردند همان شب ایشان را به دادگستری استان سمنان بردند و حکم بازداشت موقتشان را از دادگستری گرفته و ایشان را به زندان سمنان منتقل کردند .
صهبا رضوانی به مدت ۵ ماه در زندان سمنان بازداشت بود و ۳ ماه از این ۵ ماه را در انفرادی گذراند . در طی این ۵ ماه دادگاه بدوی ( دادگاه اولیه ) به ریاست قاضی محمد زنگویی تشکیل شد . در هنگام برگزاری دادگاه آقای زنگویی به پرسیدن سئوالات عقیدتی از خانم رضوانی پرداخت و سرانجام ایشان را به ۳ سال و ۸ ماه حبس محکوم کرد .
دادگاه تجدید نظر این حکم را به ۳ سال حبس کاهش داد . خانم رضوانی برای گذراندن دوران حبس خود از زندان سمنان به زندان اوین در تهران منتقل شد و خانوادشان برای ملاقات با ایشان هر هفته از سمنان به تهران میآمدند این ملاقات ها در روزهای وسط هفته و در ساعات کاری بود و خانواده برای ملاقات با ایشان مجبور به ترک شغل و محل کار خود میشدند . بیشتر این ملاقات ها به صورت کابینی و از پشت شیشه انجام میشد .
در طی این سه سال علی رغم تلاش بسیار زیاد همسر و بستگان خانم رضوانی ، فقط یکبار به ایشان مرخصی دادند در صورتی که بنا به قوانین جمهوری اسلامی زندانی بعد از گذراندن نیمی از دوران محکومیت خود ، حتی میتواند درخواست مرخصی متصل به آزادی نماید .
لازم به ذکر است که از لوازم برده شده از منزل صهبا رضوانی ونظام فناییان ، تا کنون فقط دفترچه های بانکی بازگردانده شده است .
خانم رضوانی در۸ آذر ۱۳۹۰ بعد سپری کردن دوران حبس خود ، از زندان اوین آزاد شد .
نظام فناییان :
بعد از زندانی شدن صهبا رضوانی ، به منظور ایجاد رعب و وحشت در خانواده ایشان ، چندین بار شیشهء ماشین نظام فناییان را شکستند و با وجود پیگری های قانونی آقای فناییان ، هیچگاه عاملین اینگونه اقدام ها شناسایی ودستگیر نشدند .
در همین ایام بارها به منزل ایشان تلفن های تهدید آمیز میشده که عاملین اینگونه تماسها نیز تا کنون شناسایی و بازداشت نشدند .
در خرداد ماه ۱۳۹۱ کارخانهء پویا نوار ( به علت بهایی بودن بعضی از سهام داران و تعدادی از کارکنان کارخانه ) به وسیلهء مامورین اداره اطلاعات ، اداره اماکن و اداره تعزیرات استان سمنان بسته شد .
آقای نظام فناییان هم که در این کارخانه کار میکردند به همراه حدود ۶۰ نفر از کارگران و کارمندان این کارخانه ، بیکار شدند .
تا کنون تلاشهای آقای فناییان و بقیه مسئولین کارخانه برای بازگشایی این واحد صنعتی به نتیجه نرسیده است .
سیامک ایقانی :

در ۲۵ آذر ۱۳۸۷، همزمان با هجوم مامورین اطلاعات استان سمنان به منزل آقای فناییان ، مامورین این سازمان به منزل سیامک ایقانی نیز هجوم برده و بعد از تفتیش کامل منزل ایشان کامپیوتر ، کتب مذهبی ، مدارک واسناد منزل ، فیلم های خانوادگی و دفاتر حساب های بانکی ایشان و همسرشان ( انیسا فناییان ) را ضبط کردند و تا کنون فقط دفاتر بانکی ایشان را پس داده اند
در اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ سیامک ایقانی به وسیلهء مامورین اطلاعات استان سمنان بازداشت شد و به مدت ۱۴ روز در زندان انفرادی به سر برد ، سپس با سپردن وثیقه به صورت موقت آزاد شد و پس از تشکیل دادگاه بدوی به ۳ سال زندان محکوم شد .
این حکم به تایید دادگاه تجدید نظر هم رسید و از ۱۵ آبان ۱۳۸۹ تا کنون سیامک ایقانی در زندان سمنان زندانی است .
دو کودک خردسال ایشان (شکیب و ستاره ایقانی ) در هنگام زندانی شدن پدر، یکساله و پنج ساله بودند .
انیسا فناییان ( ایقانی ) :

در اسفند ماه ۱۳۸۹ مامورین اطلاعات استان سمنان مجددا ً به منزل انیسا فناییان و سیامک ایقانی هجوم آوردند و باز هم کامپیوتر ، مدارک ، اسناد ، فیلم های خانوادگی و… را با خود بردند از آن تاریخ به مدت ۱۴ روز انیسا فناییان هر روز از صبح تا بعدازظهر برای بازجویی احضار میشد در آن هنگام ایشان دو فرزند یکساله ( شکیب ایقانی ) و پنج ساله ( ستاره ایقانی ) داشتند .
سرانجام دادگاه بدوی به قضاوت آقای عین الکمال ایشان را به تحمل ۴ سال و ۵ ماه حبس محکوم کرد که در دادگاه تجدید نظربه ۲۲ ماه حبس کاهش یافت .
انیسا ایقانی از تاریخ ۳۰ دی ماه ۱۳۹۱ در زندان زنان سمنان زندانی است .
خانواده انیسا فناییان بارها به مسئولین از جمله رئیس کل دادگستری استان سمنان آقای سیاوشی و دادستان استان سمنان آقای آسیابی مراجعه کردند و از آنان درخواست کردند که به علت زندان بودن آقای سیامک ایقانی ، اجرای حکم انیسا فناییان تا به پایان رسیدن حکم همسرشان به تعویق بیافتد تا فرزندان خردسالشان بتوانند حداقل از سرپرستی یک نفر از والدین خود برخوردار باشند ، متاسفانه درخواستهای مکرر خانواده ایشان بی نتیجه ماند و هم اکنون دو کودک خردسال ایشان ( ستاره و شکیب ایقانی ) از نعمت داشتن پدر و مادر محروم هستند .
فرهاد فناییان :
فرزند دوم نظام فناییان و صهبا رضوانی است ، نزدیک به دو سال است که ازدواج کرده و مسئولیت اقتصادی خود و همسرش را به عهده دارد با این حال در آبان ماه ۱۳۹۰ محل کسب ایشان بدون ارائه هیچگونه دلیل موجهی پلمب شد و تا اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ پلمب بود ، در آن زمان به شرط عدم ادامه فعالیت اقتصادی ، پلمب محل کسب را باز کردند ، تا ایشان بتوانند بعضی از اجناس موجود در محل کار خود را از آنجا خارج کنند.
از آن زمان تا کنون از ادامه کسب و کار فرهاد فناییان جلوگیری به عمل آمده است .
لازم به ذکر است که پدر زن ایشان ( آقای عادل فناییان ) نیز چند ماهی است که به علت اعتقاد به دیانت بهایی در زندان سمنان زندانی است .
بیش از سه دهه محدودیت :

نظام فناییان و صهبا رضوانی در دهه ۵۰ و در سالهای آخر حکومت پهلوی در تهران ازدواج کردند و در همان شهر نیز ساکن شدند .
در اواخر همین دهه و بعد از روی کارآمدن حکومت جمهوری اسلامی ، به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی از کار اخراج شدند .
در اواسط دهه ۶۰ به علت فشارهای حکومت و بعد از چندین بار تفتیش منزلشان ، از تهران به شهر مشهد رفتند و نظام فناییان در آنجا مشغول به کار شد .
در اواسط دههء ۷۰ ، مامورین اطلاعات شهر مشهد به کارفرمای آقای فناییان فشار آوردند این فشارها موجب اخراج شدن وبیکار شدن آقای فناییان شد و ایشان به همراه خانواده شان مجبور به ترک کردن شهر مشهد و مهاجرت به شهر سمنان شدند .
در دهه ۸۰ و در این چند سال اخیر نیز همانطور که در بالا ذکر شد حکومت جمهوری اسلامی به آزار و اذیت سیستماتیک خانواده ایشان پرداخته و هم اکنون نیز اینکار را ادامه میدهد .

دلیل تمامی فشارهای فوق الذکر ، بهایی بودن این افراد است ،
البته در سالیان اخیر جمهوری اسلامی ایران ، مدعیست که علت زندانی شدن بهاییان ، اعتقاداتشان نیست
و بهاییان را به اتهامات واهی از قبیل اقدام بر علیه امنیت ملی و تبلیغ بر علیه نظام ،
بازداشت و راهی زندان میکند .

* تصویر بالا مربوط به خانواده فناییان است در حالیکه داماد خانواده (سیامک ایقانی) در زندان به سر می برد.
تصویرپایین متعلق است به سیامک ایقانی در یکی از مرخصی هایش در کنار پسر خردسالش