اگر اقلّ از ذرّه به شعور آیید ، به سینه به سینای روح بشتابید و به عین خود به مَعین قدسیّهٔ منوّرهٔ واضحه وارد گردید .
مجموع الواح طبع مصر ص ٣٢٢
از لحاظ لغوی ، شعور به معنای ادراک درونی و بدون دلایل ظاهری و درک باطنی است . داشتن شعور مستلزم ترک نفس و هوی و به خصوص غرور بی جا است .
حضرت عبد البهاء می فرمایند :
توقّع شعور از اهل غرور مانند توقّع روشنایی آفتاب از شب تیره و تار است. و این ممتنع و محال .
یاران پارسی ، ص ٢٣٩
شرط یافتن شعور ، استماع کلام الهی است ، زیرا کلام الهی ازعوالم روحانی آمده و روح انسانی نیز منشاء روحانی و الهی دارد . بدین لحاظ آن کلام است که در این روح اثر می گذارد ، مشروط بر آن که گوش شنوائی یافت شود و نفْسِ مستعدّی پذیرا گردد.
حضرت بهاء الله می فرمایند :
اگر این طیر عراقی از نغمه های حجازی سخن راند و شاهباز الهی به شهناز های قدس معنوی مجلس بیاراید ، و از نوای طور بقا ، مخموران شیدا را به شعور آرَد، آن وقت معلوم می شود که این گمگشتگان چقدر از مراتب عرفان دور مانده اند . گویا از بحر ایقان ، هیچ نصیب ندارند و به سر منزل بقا که مقصود آفرینش است ، نرسیده اند . ای بی نصیب گوش ها و بی بهره دلها .
حدیقهٔ عرفان ، ص ۸۲
کسانی که شعور نداشته باشند ، پست ترین مخلوق ، یعنی نفس امّاره بر آن ها غالب می شود و آن ها را از صراط مستقیم الهی منحرف می سازد و به اموری افتخار می کنند که در شأن انسان نبوده و نیست.
به دو مورد در آثار مبارکه استناد می شود :
١ - جمال قدم به رأس حکومت عثمانی ، علی پاشا می فرمایند :
...همچه مدان که غلام را ذلیل نمودی و یا بر اوغالبی . مغلوب یکی از عبادی ، لکن شاعر نیستی . پست ترین و ذلیل ترین مخلوق بر تو حکم می نماید ، و آن نفس و هوی است که لازال مردود بوده . اگر ملاحظهٔ حکمت بالغه نبود ، ضعف خود و مَن علی الأرض را مشاهده می نمودی .
دریای دانش ، ص ٥٤
جالب آن که بی شعوری اینگونه افراد را به نفسی تشبیه می فرمایند که :
از سُکر خمر نفسانیّه با کلبی اظهار محبّت می نمود و او ا در آغوش گرفته ، با او مُلاعبه می کرد . چون فجر شعور دمید و افق سماء از نیّر نورانی منیر شد ، مشاهده نمود که معشوقه و یا معشوق کَلب بوده . خائب و خاسر و نادم به مقرّ خود باز گشت .
دریای دانش ، ص ٥٣
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر