38 سال پیش 11 خانواده بهائی در تب و تاب یافتن خبری از محل بازداشت و سرنوشت پیش روی عزیزانشان بودند. اکنون با گذشت بیش از سه دهه هنوز هیچ خبر موثقی از سرنوشت این 11 تن که 9 تن از آنها عضو محفل ملی بهائیان ایران بودند در دست نیست.
شاهین
پدرم را ربودند و من هرگز او را ندیدم…
کیهان لندن در گفتگویی با آقای شاهین صادق زاده میلانی حقوقدان ساکن آمریکا، فرزند دکتر کامبیز صادقزاده میلانی عضو محفل ملی بهاییان که یکی از دستگیرشدگان بود، به بررسی ابعاد این فاجعه بیپایان پرداخته است.
-جناب صادق زاده، آیا هیچ وقت علت اصلی این دستگیری و سرنوشت دستگیرشدگان برای شما مشخص شد؟
-مشکل جامعه بهائی و کشتار بهائیان و فشارهای اجتماعی بر پیروان این مذهب با این فاجعه آغاز نشده. در طول دو قرن گذشته، چه از ابتدا در دوره قاجار و چه تا به امروز، جامعه بهائی همیشه در سایه تهدیدات و تعرضات به حیات خودش ادامه داده است. حتی در دوران پهلوی هم این جامعه تحت فشار قرار داشته است و نمونه تاریخی آن هم موجود است.
متاسفانه سیاستهای دوگانه در آن دوره موجب شد که در سال 1334 و پس از سخنرانیهای آیتالله فلسفی از رادیو تهران عدهای به مرکز بهائیان (حظیره القدس) در تهران هجوم آورده و به تخریب گنبد این مکان بپردازند. از نظامیان نظیر سپهبد باتمانقلیچ در این جریان دست داشتند.
اما در دهه 40 و 50 خورشیدی شرایط خیلی بهتر بوده است بالطبع ولی هیچ گاه در دوران پهلوی به طور رسمی قانون منع استخدام بهائیان در کل ملغا نشد.
اما با تغییر نظام این شرایط به اوج خود رسید، به طوری که فشارها و کشتار بعد از انقلاب به هیچ وجه قابل مقایسه با قبل از انقلاب نیست.
با شروع انقلاب و از همان ماههای اولیه، کشتار و تخریب اموال و ایجاد جو رعب و وحشت در یک فضای بی قانون به اوج خود رسید.
بنا بر این در جواب شما باید بگویم که دلیل این فاجعه یک عداوت تاریخی است که متاسفانه از منبع روحانیت شیعه سرچشمه گرفته و به نوعی در بستر جامعه نهادینه شده است. اینکه تعارض به بهائیان به نوعی، چه از طرف صاحبان قدرت و دولتمردان و چه برای بخشی از مردم مذهبی پذیرفته شده بود.
-نقش محفل روحانی بهائیان در جامعه بهائی چه بود و اصولا چه خطری را میتوانست متوجه جمهوری اسلامی کند؟
-در نظر داشته باشید که این محفل به نوعی رهبریت اجتماعی جامعه بهائیان را در آن سالها در مسائل فرهنگی و اجتماعی در دست داشت. این افراد به طور تخمینی منتخب چند صد هزار بهائی بودند که در قالب این شورای ۹ نفره به امور مربوطه میپرداختند.
بر اساس شنیدههای من از دوستان و نزدیکان برای مثال پدر من در آن دوران با توجه به جو باز سیاسی و اعتقادی که ایجاد شده بود و تبادل نظر بسیار در غالب مناظرات میان گروههای چپ و مذهبی و… صورت میگرفته است. پدر من نیز به عنوان یک معتقد به مذهب بهائی به دفاع از خاستگاه بهائیان بارها در مقام مناظره با مذهبیون بر آمدند. پدر من نیز به صورت علنی به تلاش برای دفاع از همکیشان و آئین مذهب بهائی و بر خورداری از حقوق اجتماعی بهائیان پرداخته بوده.
عبدالحسین تسلیمی، هوشنگ محمودی، ابراهیم رحمانی، دکتر حسین نجی، منوهر قائم مقامی، عطاالله مقربی، یوسف قدیمی، بهیه نادری و دکتر کامبیز صادق زاده اعضای نخستین محفل بهاییان پس از انقلاب ۵۷ به همراه دکتر یوسف عباسیان و دکتر حشمتالله روحانی ناپدید شدند و تا به امروز معلوم نشد چه بر سر آنها آوردند
اگر به کتاب 160 سال مبارزه با دیانت بهائی تالیف آقای فریدون وهمن مراجعه کنید جزئیات بیشتری از این جریان در آن مندرج است.
-در روز 30 مرداد 59 پدر شما به همراه دیگر اعضای محفل روحانی بهائیان ربوده شد. سالهاست برای یافتن ایشان و همکارانشان تلاش میشود. آ یا نتیجهای از این تلاشها به دست آمده؟
-خیر، تا امروز که با شما صحبت می کنم هیچ خبری از چرایی و علت دستگیری و سرنوشت این 11 نفر در دست نیست.
زمان این اتفاق من هنوز به دنیا نیامده بودم و مادرم مرا باردار بودند. تصور کنید که پدر من صبح با برادر بزرگترم پینگپنگ بازی میکنند و مثل یک روز عادی از منزل خارج میشوند و دیگر هیچ وقت مراجعت نمیکنند. به همین سادگی! فرض ما این است که این افراد به طور مخفیانه اعدام شدهاند.
در طول سال اول تلاشها بی وقفه بود و به هر دری زدند تا خبری به دست آید. اما هیچ نهادی جواب درستی نداده. با بسیاری افراد از جمله آقای هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس، آقای بهشتی رئیس وقت قوه قضاییه، آقای قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی و همچنین دفتر آقای بنیصدر ملاقاتهایی صورت گرفت ولی نتیجهای حاصل نشد.
این پیگیریها تا نزدیک به یک سال ادامه داشت. اما زمانی قضیه برای ما تقریبا تمام شد که اعضای محفل دوم دستگیر و همگی تیرباران شدند و حکومت هم در ابتدا سعی در مخفی کردن این اعدامها داشت ولی یکی از افراد داخل حکومت خبر اعدام این افراد را منتشر کرد. هر چند حکومت در ابتدا این خبر راتکذیب کرد اما در نهایت در پی واکنش خبرگزاریها و سازمانهای بینالمللی ناچار به پذیرش مسئولیت این اعدامها شد. وقتی سرنوشت محفل دوم معلوم شد جامعه بهایی متوجه شد که محفل اول هم دچار سرنوشتی مشابه شده است.
-امیدوارم با این پرسش خاطرتان را آزرده نکنم، اما این فاجعه چه تاثیری بر زندگی شما گذاشت؟
-راحت باشید، من هیچ وقت پدرم را ندیدم و در نتیجه حس از دست دادن او را کمتر تجربه کردم. من 7 ماه پس از دستگیری ایشان به دنیا آمدهام. بالطبع تاثیر بر برادران بزرگم بیشتر بوده تا من چرا که آنها حتی شاهد هجوم افراد به منزل و تفتیش و ضبط کتابهای پدرم بودند.
اما باید بگویم که این فاجعه و فجایع بعد از آن تاثیر شگرف و جبرانناپذیری بر جامعه بهائی داشته. از اول انقلاب تا قبل از دستگیری این گروه سی نفر بهایی در سراسر ایران، اعدام، کشته و یا ربوده شده بودند و پدر من با علم به این موضوع جانشین یکی از این قربانیان در محفل شده بود. اما پس از این واقعه در سال شصت خورشیدی اعدام بهاییان سیر صعودی گرفت. بعد از اول انقلاب تا کنون بیش از 220 بهایی اعدام، کشته، و یا ربوده شدهاند. از این تعداد 13 نفر در زندان فوت کردهاند.
اینکه یازده نفر از اعضای جامعه فرقی ندارد از چه طبقه و مذهب و آئینی مفقود شوند و در جواب، مسئولان نظام با گذشت38 سال پاسخ روشنی ندهند تنها نشانه عداوتی دیرینه و بی ارزشی جان انسان در ایران امروز است.
-جناب صادق زاده، به عنوان یک حقوقدان به نظر شما چگونه میتوان این معضلات بر آمده از تفاوت در آرا و اعتقادات دینی را در جامعه رفع کرد؟
-بی شک تنها راه چاره و گزینه برای تامین برابری و امنیت تمامی مذاهب و ادیان و تفکرات وجود یک سیستم سکولار و بیطرف است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر