هُو اللّه
از جمله اساس بهاء اللّه ترک تعصب وطنی و تعصب مذهبی و تعصب جنسی و تعصب سياسی است * زيرا عالم بشر به مرض تعصب مبتلا شده و اين مرض مزمن است که سبب هلاک است * جميع اختلافات و جنگها و نزاعها و خونريزيها سببش اين تعصب است * هر جنگی که میبينيد يا منبعث از تعصب دينی است يا منبعث از تعصب جنسی يا منبعث از تعصب وطنی يا تعصب سياسي است * و تا اين تعصبات موجود عالم انسانی آسايش نيابد * لهذا حضرت بهاء اللّه ميفرمايد اين تعصبات هادم بنيان عالم انسانی است* (اول) نظر به اهل اديان نمایيد * اگر اهل اديان تابع خدا هستند و مطيع تعاليم الهی تعاليم الهی امر ميفرمايد ابداً نبايد تعصب داشت * زيرا تعاليم الهی صريحست که بايد نوع بشر با يکديگر به محبت معامله کنند و انسان هر قصورياست در خود ببيند نه در ديگری و هرگز خو را ترجيح به ديگری ندهد زيرا حُسن عاقبت مجهول است و نميداند * چه بسيار انسان در بدايت حال نفس زکی بوده بعد منصرف از آن شده نظير يهودای اسخريوطی در بدايت بسيار خوب و در نهايت بسيار بد شد و چه بسيار که در بدايت بسيار بد است و در نهايت بسيار خوب مثل پولس حواری که در بدايت دشمن مسيح و در نهايت اعظم بنده مسيح * پس عاقبت حال انسان مجهول است در اين صورت چگونه ميتواند خود را ترجيح بر ديگری دهد * لهذا بايد که در بين بشر ابداً تعصبی نباشد نگويد من مؤمنم و فلان کافر نگويد من مقرب درگاه کبرياء هستم و آن مردود زيرا حسن خاتمه مجهول است * (ثانيا) اينکه بايد بکوشد تا نادان را دانا کند اطفال نادان را به بلوغ برساند نفوس بد خلق را خوش خو کند نه اين که به او عداوتی داشته باشد بلکه بايد به کمال محبت او را هدايت کند *) و ثالث) تعصب جنسی است * اين مجرد وهم است زيرا خدا جميع ما را بشر خلق کرده کل يک جنسيم اختلافی در ايجاد نداريم امتياز ملی در ميان نيست جميع بشريم جميع از سلاله آدم هستيم * با وجود اين وحدت بشر چگونه اختلاف کنيم که اين آلمانی است اين انگليس است اين فرانسه است اين ترک است اين روم است اين ايراني است اين مجرد وهم است * آيا به جهت وهمی جائز است که نزاع و جدال کرد * فرقی را که خدا نگذاشته ميتوان آن را اعتقاد نمود و اساس قرار داد * جميع اجناس سفيد و سياه و زرد و قرمز و ملل و طوائف و قبائل در نزد خدا يکسان است هيچ يک امتيازی ندارد مگر نفوسی که به موجب تعاليم الهی عمل نمايند بنده صادق مهربان باشند محبّ عالم باشند رحمت پروردگار باشند * اين نفوس ممتازند خواه سياه باشند خواه زرد خواه سفيد هر چه باشند در نزد خدا اين نفوس مقرّبند اين نفوس چراغهای روشن عالم بشرند و اين نفوس درختان بارور جنت ابهی هستند* لهذا امتياز بين بشر از جهت اخلاق و فضائل و محبت و عرفان است نه از جهت شرقی و غربی * (چهارم) تعصب سياسی است * نفوسی در عالم پيدا مي شوند که
آرزوی تفرد دارند * اين نفوس فکرشان اين است که مملکت خويش را ترقی دهند و لو سایر ممالک خراب شود * لهذا به جميع وسائل تشبث نمايند و عاقبت لشکر کشند مملکتی را ويران کنند هزاران نفوس را به قتل رسانند تا يک نامی پيدا نمايند و گفته شود اين مدبّر و فاتح فلان مملکت است و حال اين که سبب شده که هزاران بيچارگان هلاک شدهاند و هزاران خانمان خراب شده هزاران طفل بی پدر و مادر مانده * و اين فتوحات هم باقی نميماند بلکه يک روزی غالب مغلوب ميشود و مغلوب روزی آيد که غالب شود * به تاريخ مراجعت کنيد چه بسيار واقع شد که فرانسه بر آلمان غلبه کرد و بعد مغلوب شد و چه بسيار که انگليس به فرانسه غلبه کرد بعد از مدتی فرانسه غلبه نمود * پس اين غالبيت نمیماند منقلب ميشود * مادام که باقی نيست چرا انسان تعلق به آن داشته باشد و سبب خونريزی شود و ابناء انسان را که بنيان الهی هستند هدم کند * اميدواريم در اين عصر نورانی اين تعصبها نماند نورانيت محبت عالم را روشن کند فيض ملکوت اللّه احاطه نمايد رحمت پروردگار شامل کل گردد عالم انسانی از اين قيود آزادی يابد و متابعت سياست الهی کند زيرا سياست بشر ناقص است اما سياست الهی کامل است * ملاحظه کنيد جميع را خلق نموده و بجميع مهربان است و جميع را از فيض عنايت خود بهره و نصيب ميدهد * ما بندهء خدا هستيم بنده بايد متابعت مولای خود را به جان و دل نمايد * پس تضرّع و زاری و دعا به ملکوت الهی کنيد تا اين ظلمات زائل شود و نورانيت حقيقی جلوه نمايد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر