۱۳۹۶ تیر ۱, پنجشنبه

از مونا تا ندا؛ تاریخ تکرار می‌شود

۳۱ خرداد ۱۳۹۶
مرتضی اسماعیل‌پور- ندا و مونا نام‌هایی آشنا هستند که ایرانیان و بسیاری از مردم جهان آنها را به عنوان نام دختران و زنان ایرانی بسیار شنیده‌اند.
در سال‌های گذشته این دو نام از یک سو با سرکوب سیاسی و عقیدتی و از سوی دیگر با تلاش و مبارزه برای آزادی گره خورده است.
ندا و مونا هر دو در خردادماه کشته شدند؛ یکی به دلایل مذهبی و عقیدتی و دیگری به دلیل حضور در راهپیمایی اعتراضات پس از انتخابات جنجال برانگیز۸۸ در ایران؛ هر دو توسط جمهوری اسلامی‌ و مأموران آن به قتل رسیدند.
ندا خرداد ۸۸ در خیابان به ضرب گلوله جان خود را از دست داد و مونا در خرداد ۶۲ در زندان اعدام شد
آنها بدون آنکه بخواهند و یا اصلا در پی آن باشند به چهره‌های سیاسی و اجتماعی تبدیل شدند؛ مونا ۱۷ سال سن داشت و ندا ۲۷ ساله بود؛ تقریبا از دو نسل؛ و هر دو به جرم باورهای سیاسی و عقیدتی خود به فاصله ۲۴ سال جان‌شان را از دست دادند.
ندا هرگز نمی‌توانست بداند که در خیابان کارگرشمالی، در تقاطع خیابان شهید صالحی و کوچه خسروی توسط فردی ظاهرا به نام «عباس کارگر جاوید» یکی از ماموران لباس شخصی و امنیتی که هرگز محاکمه عادلانه نشد به ضرب گلوله کشته خواهد شد و پس از چندی تصاویرش به عنوان نماد اعتراض ایرانیان در خارج و داخل کشور علیه حکومت ایران دست به دست خواهد شد.
مونا محمودنژاد اما می‌دانست دیر یا زود اعدام خواهد شد. خانواده مونا و ۹ بانوی بهایی روزشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۶۲ که روز تعیین شده ملاقات زندانیان بود همچون هر شنبه دیگر به ملاقات آنها رفتند بدون اینکه بدانند این آخرین دیدار آنها خواهد بود و پس از این ملاقات قرار است عزیزان آنها اعدام شوند.
ندا آقاسلطان متولد۳ بهمن ۱۳۶۱ ساکن تهران و فرزند دوم یک خانواده متوسط بود. پس از یک سال تحصیل در رشته الهیات در دانشگاه آزاد اسلامی، از ادامه تحصیل در این رشته انصراف داد و تصمیم گرفت در صنعت توریسم فعالیت کند. به همین دلیل در کلاس‌های خصوصی به فراگیری زبان ترکی استانبولی پرداخت و قصد داشت به عنوان راهنمای تورهای مسافرتی مشغول به کار شود اما از این تصمیم نیز منصرف شد و به حرفه فیلمسازی و عکاسی روی آورد. ندا آقا سلطان به موسیقی نیز علاقه داشت و آموزش خود را در این رشته ادامه داد. هنگامی که گلوله مرگبار به وی اصابت کرد، در کنار استاد موسیقی خود، حمید پناهی، بود.
ندا هرگز فعالیت سیاسی نداشت؛ رأی هم نداده بود. تنها برای اعتراض به نتایج مشکوک انتخابات خرداد ۸۸ همراه با میلیون‌ها ایرانی دیگر به خیابان رفت و به گفته مادرش، هاجر رستمی ‌مطلق «هر روز در تجمعات شرکت می‌کرد». به دلیل همین حضور برای پس گرفتن رأی کسانی که در انتخابات شرکت کرده بودند، توسط یک «لباس شخصی» به ضرب گلوله جان خود را از دست داد.
صحنه گلوله خوردن و مرگ ندا آقاسلطان جهان را تکان داد. هزاران خبر پیرامون آن در رسانه‌های بین‌المللی منتشر شد و حتی به تریبون‌های نماز جمعه کشیده شد تا آن را تحریف کنند. ولی هیچ ترفندی نتوانست بر حقیقت جان دادن ندا در راه آزادی و آرای مردم پرده بیفکند. بیش از صد نفر در اعتراضات مختلف پس از انتخابات ۸۸ و همچنین در زندان‌ها کشته شدند و صدها نفر مجبور شدند کشور را ترک کنند.
شاید ندا پیش از مرگ با نام مونا آشنا شده بود. نامی که موجب اعتراضات گسترده بین‌المللی گردید و هنوز که هنوز است حاکمان ایران پاسخی مناسب برای اعدام یک دختر ۱۷ ساله که به دلیل بهایی بودن اعدام شد پیدا نکرده‌اند.
مونا محمودنژاد متولد ۱۸ شهریور ۱۳۴۴ در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۲ در زمانی که ندا آقاسطان تازه یک ساله بودبه همراه ۹ زن بهایی دیگر در میدان چوگان شیراز تنها به صرف داشتن عقیده‌ای متفاوت که جمهوری اسلامی با آن دشمنی می ورزد اعدام شد. او در کلاس‌های کودکان بهایی تدریس می کرد و پس از دستگیری حاضر نشد باور مذهبی خود را انکار کند.
مونا در زمان بازداشت ۱۶ سال سن داشت؛ در تاریخ شنبه یکم آبان ماه ۱۳۶۱به همراه پدر و مادرش بازداشت و به مرکز سپاه پاسداران منتقل شد. پس از یک ماه برای اولین بار توانست با مادر خود ملاقات کند. مونا در این مدت تحت شدیدترین فشارهای جسمی ‌و روانی قرار گرفت تا از باور مذهبی خود دست بکشد اما استقامت کرد و به همین دلیل پس از چند هفته وی را به زندان عادل آباد شیراز که آن زمان بسیاری از بهاییان این شهر و همچنین شهرهای نزدیک را به آنجا آورده بودند منتقل شد. شرح شکنجه‌های مرسوم در زندان عادل آباد پس از آزادی تعدادی از زندانیان بهایی بارها نوشته و منتشر شده است.
مونا پیش از بازداشت، در یادداشتی که منتشر شده از فشارهای موجود علیه بهاییان نوشته بود: «چرا در کشور من هم‌کیشانم از خانه‌هایشان ربوده می‌شوند؟ شبانه و با لباس خواب به مساجد برده می‌شوند و شلاق می‌خورند؟ همانگونه که اخیرا در شهر خودمان (شیراز) دیده‌ایم، خانه‌هایشان غارت و آتش زده می‌شوند؟ صدها نفر با ترس خانه‌هایشان را ترک می‌کنند. چرا؟ به‌ دلیل نعمت آزادی‌ای که اسلام آورده است؟ چرا من آزاد نیستم تا عقایدم را در این جامعه بیان کنم؟ چرا آزادی بیان نداشته‌ام به طوری که در نشریات بنویسم و در رادیو و تلویزیون درباره عقایدم حرف بزنم؟»
مونا به زندانی منتقل شد که تعدادی دیگر از زنان بهاییان نیز در آنجا محبوس بودند؛ جایی که پس از چند ماه وی به همراه نه زن بهایی دیگر به دار آویخته شد. مونا در زندان متوجه شد که پدرش یدالله محمودنژاد، در ۲۲ اسفندماه ۱۳۶۱ در ‏شیراز اعدام شده است. پس از سه ماه، مونا نیز اعدام شد.
نکته مهمی‌ که در حکم اعدام مونا و نه بهایی دیگر وجود دارد این است که برای مونا گرچه دو بار حکم آزادی مشروط با قرار وثیقه ۵۰۰هزار تومانی صادر شده بود اما وی را اعدام کردند.
یکی از نزدیکان مونا محمودنژاد به کیهان لندن می‌گوید: «چهار بار به مونا وقت دادند که تبری کند و به اسلام ایمان بیاورد اما او با ایمان قوی‌ای که داشت تسلیم فشارهای زندان نشد.»
همراه مونا محمودنژاد، اختر ثابت که ۲۱ سال سن داشت و رویا اشراقی که ۲۲ سال سن داشت نیز اعدام شدند. رویا همزمان با مادرش عزت جانمی‌ به دلیل بهایی بودن اعدام شد (عنایت‌الله اشراقی پدر رویا اشراقی دو روز قبل از فرزندش و همسرش در تاریخ ۲۶ خرداد به همراه پنج مرد بهایی دیگر در همان زندان اعدام شده بودند). سمین صابری در سن ۲۴ سالگی، شهین دالوند که شیرین صدایش می‌کردند در سن ۲۵ سالگی، مهشید نیرومند ۲۸ ساله و زرین مقیمی‌ ابیانه ۲۹ ساله که در رشته‌های مختلف دانشگاهی تحصیل کرده بودند اعدام شدند. طاهره ارجمند نیز که ۳۲ ساله داشت جزو اعدام شدگان آن دوره بود. همسر طاهره، جمشید سیاوشی دو روز قبل از او در کنار عنایت‌الله اشراقی در زندان عادل آباد شیراز به دار آویخته شده بود. طاهره پرستار بود و در زندان هم از زندانیان مراقبت می‌کرد .
بهاییانی که پس از انقلاب بازداشت شدند به شدیدترین شکل ممکن از سوی متعصبان مذهبی بازجویی و شکنجه شدند. ده بانوی بهایی شیراز نیز به همین شکل بارها توسط مسئولین زندان و بازجویان مورد شکنجه قرار گرفته بودند.
این روزها، ۳۵ سال از اعدام مونا محمودنژاد در زندان می‌گذرد؛ ۸ سال از اصابت گلوله به ندا در خیابان و جان دادن وی در برابر چشمان جهانیان گذشته است. ندا و مونا تنها نمادهایی برای هزاران هزار ایرانی نیستند که جان خود را در راه آزادی بیان و عقیده از دست داده‌اند. این دو همچنین نماد میلیون‌ها ایرانی هستند که همچنان برای آزادی بیان و عقیده تلاش و مبارزه می‌کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر