یکی از سوالاتی که برای بسیاری از دوستان مسلمانمان که از مشکلاتی که در ایران برای بهاییان پیش می آید با خبر بوده اند یا با خبر می شوند و منصفانه تنها به شنیدنِ صحبتهای علما و یا مسوولین حکومتی اکتفا نمیکنند این است که علت اینهمه مخالفت علما با بهاءالله و پیروانش در طول مدت زمانی نزدیک به یکصد و هفتاد سال چه بوده است؟ مگر وی و یارانش چه اعمالی را مرتکب شده اند که سزاوار اینهمه آزار و اذیت و تبعید و لعن و طعن گردیده اند؟ البته که اگر از خودِ علما علت این مخالفت ها را بپرسیم صحبتهایی را مطرح می کنند که سالهاست میگویند. صحبتهایی که برای اثبات آنها خود را ملزم به ارائه سند و مدرکی هم نمی بینند. اما با کمی جستجو در میان تعالیم بهاءالله و عملکرد پیروانش در طول این سالهای نسبتا طولانی میتوانیم ریشه هایی از دلایل مخالفت علما را بیابیم که البته کمتر از زبان خود آنان میشنویم. برخی از آن دلایل را اینگونه میتوان شمرد:
1- بهاءالله مردمان جهان را به جستجوی حقیقت تشویق میکند. از آنان میخواهد که با چشم خود ببینند و بشنوند و در این راه مهمترین صفتی که یار و یاورشان در یافتنِ حقیقت است را انصاف معرفی می کند. او تقلید را منع می کند و از مردمان میخواهد که میان دینِ حقیقی و خرافات تفاوت قایل شوند..
2- تعظیم و سجده در مقابل سایر افرادِ بشری در هر رتبه و مقام که باشند، دست بوسیِ آنان و هر امری که عزتِ و شرافتِ بشری را پایمال نماید نهی می نماید.
3- اجازۀ دیگران را نجس، مرتد یا مدهورُ الدَّم خواندن را از افراد و جامعه سلب میکند.
4- روحانی بودن را مفهومی در قلب آدمیان و ورای ظواهر معرفی می کند. چنانچه در یکی از آثارِ خود اینگونه می گوید: "ای به ظاهر آراسته و به باطن کاسته، مَثَلِ شما مثلِ آبِ تلخِ صافی است که کمالِ لطافت و صفا از آن در ظاهر مشاهده شود؛ چون به دستِ صرّافِ(جدا کنندۀ نیک از بد) ذائقۀ احدیّه افتد قطره از آن را قبول نفرماید".
5- از تظاهر به ذکر گفتن در کوچه و خیابان منع می نماید.
6- فتوای جهاد دادن را در دنیایِ امروز امری به دور از تعالیم الهی معرفی می کند و این اسلحۀ قدرتمند را از دست علما میگیرد؛ چه که جهاد و سلاح را راه یاری رساندن به امرِ خداوند نمیداند و در مقابل، اعمال و اخلاق نیکو را یاورِ حق و حقیقت معرفی می کند. چنانچه می گوید: "کلّ را وصیت می نمائیم که به جنودِ(لشکریان) اعمال و اخلاق، امرالله(دینِ خداوند) را نصرت(یاری) نمایند". و نیز می گوید : "ناصرِ امر اعمال است و مُعينش اخلاق. يا اهلِ بهاء، به تقوی تمسّک نمائيد".
7- دخالتِ علما در سیاست را منع می کند و بسیاری از مشکلات و جنگ هایی را که ایرانیان در دورۀ قاجار و ترکها در دورۀ عثمانیان به آن گرفتار آمدند را از اثراتِ دخالتِ علما در سیاست و فتواهای آنان ذکر می کند.
8- نماز جماعت را به جز در نماز میّت روا نمی داند و در نتیجه مفاهیمی همچون پیش نماز و امامِ جماعت را از دایرۀ لغاتِ آیینِ خود حذف می نماید.
9- دین و مذهب را وسیله ای جهت گردِ هم آوردنِ مردمان معرفی می کند و سوء استفاده از آن به نیتِ دور کردنِ مردمان از هم و ایجاد جنگ و اختلاف را شدیدا منع می کند. چنانچه می گوید: "ای اهلِ عالم، مذهبِ الهی از برای محبت و اتحاد است. او را سبب عداوت و اختلاف منمایید"
10- ارتباط مردمان با خداوند را تنها از طریقِ قلبِ آنان می داند و در میانِ مسیرِ آنان به سمتِ حق جایگاهی برای علما در نظر نمی گیرد.
11- او مردمان را دعوت می کند تا بیگانگی را کنار بگذارند و همدیگر را میوه های یک درخت و برگهای یک شاخه ببینند. چنانچه می گوید: "ای اهل عالم، سراپردۀ یگانگی بلند شد. به چشمِ بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بارِ یک دارید (همه میوه های یک درختید) و برگِ یک شاخسار". روشن است که در این تعلیم جایی برای خود را برتر دیدن و بالاتر نشستن نیست. چنانچه در جای دیگر میگوید : "برتری و بهتری که به میان آمد، عالَم خراب شد و ویران مشاهده گشت"
12- تعصبات مختلفه از جمله تعصبِ دینی را سببِ ویرانیِ بنیانِ عالَمِ انسانی میداند و مردمان را از آن نهی می کند. عبدالبهاء فرزند بهاءالله بر اساس تعالیمِ پدر اینگونه میگوید: "تعصبات است که عالم را خراب کرده... وقتی که امرِ تعصبات از عالم دور شود، آن وقت عالم انسانی نجات يابد".
13- نهی از حدیث سازی و استناد به روایاتِ شفاهی
14- نهی از چند همسری و صیغه
15- نهی از تقیه و پنهان کردنِ عقیده
16- نهی از دروغ به هر بهانه و مصلحتی... چنانچه می گوید: "لسان(زبان) گواهِ راستیِ من است. او را به دروغ میالایید(آلوده مکنید)"
امید به آن دارم که مردمان به دنبال عمل به حقیقت و آنچه آنان را به کار آید باشند. حال این حقیقت از دهانِ هر که به گوشِ ما رسد. باشدکه کرۀ زمین، بهشتِ برین گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر