تا اين که يک چنين روزى بنده را براى امرى در بيرون احضار فرمودند. در بيانات مبارک آثار کسالت وملالت هويدا بود. آهسته آهسته مشى مى فرمودند. کم کم از پله هاى بيت مبارک به تأ ّنى بالا رفتند و آثار کسالت به اظهار انزجار و ملالت منجر گرديد. سپس فرمودند، "حالم خوب نيست. ديشب سحرى نخورده ام؛ افطار هماشتها نداشتم. حالا قدرى استراحت لازم دارم." دراين حال چهرۀ مبارک به قدرى زرد بود که من بسيار مشّوش گشتم. لهذا در مقام جسارت برآمدهعرض کردم،"خوب است افطار بفرماييد."فرمودند،"خير،شايسته نيست."عرض کردم،"با اين کسالِت وجود مبارک،روزه هم سزاوار نيست."فرمودند،"َنقلى ندارد؛قدرى راحت مى کنم."عرض کردم،"احّباى الهى نمى توانند وجود مبارک را اينقدر ضعيف و نحيف مشاهده کنند."بعضى فرمايشات مؤّثر در جواب فرمودند که مراقانع کنند؛ قانع نشدم، بلکه بر جسارت افزودم. بعد از اصرار و ابرام زياد، کار به گريه و زارى منجر گرديد؛ باز هم قبول نفرمودند. نمى دانم چه کيفيتى دروجود من پيدا شد که نتوانستم در مقابل دلائلى که براى لزوم ادامۀ صوم خود اقامه مى فرمودند، ساکت شوم. باز هم بيشتر اصرار ورزيدم. در دل گفتم، هرچه باداباد؛ اينقدر التماس و التجاء مى کنم تا به نيت خود نائل گردم، زيرا هيکل مبارک را تا اين درجه ضعيف نمى توانستم مشاهده کنم.درحين استدعا و تمّنا وتضّرع وابتهال، افکار عجيب و غريب از خاطرم مى گذشت، مثل اين که خواسته باشم مراتب مقبوليت در عبوديت و رقيّت خود را درآستان احديت سنجيدم باشم واين موّفقيت را به فال نيک پندارم.اين بود که قلباً هم به روضۀ مبارکه التجاء بردم. تا اين عبارت بى اختيار از زبانم جارى شد؛ عرض کردم، "پس بياييد يک کار بکنيد." فرمودند، "چه کنم؟"با چشم اشک بارعرض کردم،"بياييد يکروز روزۀ خودتان را بخوريد تا قلب يک مؤمن گناهکاِر جمالمبارک را مسرور نماييد."
۱۳۹۵ اسفند ۲۰, جمعه
نامه سرگشاده یک شهروند بهایی به استاندار مازندران
بریدن نان از سفره بهائیان؛ نامه سرگشاده یک شهروند بهایی به استاندار مازندران
خبرگزاری هرانا – یکی از شهروندان بهایی ساکن استان مازندران که محل کسب او همراه با تعداد پرشماری از دیگر بهاییان این استان پلمب شده به استاندارد این استان نامه ای سرگشاده نوشته است. وی دلیل این نوع نامه نگاری را عدم موفقیت در کسب فرصت ملاقات با این مقام مسئول عنوان داشته است. این شهروند بهایی در قسمتی از نامه خود آورده است “بستن مغازه های اشخاص زحمت کش وصدیقی چون بهاییان که صرفا به دلیل اعتقادشان به آیین بهایی ، مشمول چنین مجازات هایی می شوند – که درجهان امروز منحصربفرد به نظرمی رسد – نه تنها برخلاف همه ی قوانین حقوق بشری و میثاق های بین المللی – که مورد قبول ایران نیز قرار گرفته – می باشد بلکه از نظر قوانین داخلی و شرع مبین اسلام نیز دررابطه با حقوق شهروندی مخالفت و مغایرت تام داشته و دارد.”
متن کامل این نامه که برای انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته را در ادامه بخوانید.
“بنام خدا
محضر استاندار محترم مازندران جناب دکتر فلاح جلودار
رونوشت: به مراجع و مقامات مافوق
موضوع: پلمب بیش از صد مغازه بهائیان در استان مازندران
جناب استاندار محترم ،اینجانب یکی از شهروندان این استان با کمال ادب واحترام محضر آن مقام عالی ، قبل از هر چیز معروض میدارم که ای کاش به چند تن از ما بهائیان که بیش از دو ماه از پلمب غیر قانونیمحل کسب معاشمان میگذرد اجازه می دادید که حضورا خدمت رسیده و شکوه هایمان را که از اعمال و رفتارهای غیر قانونی و تحقیر آمیز بعضی از مسئولین این استان در دلها انباشته شده با شما در میان می گذاشتیم .
ولی از آنجاکه تا حال چنین اجازه ای از جانب آن مقام محترم دریافت نکرده ایم وبه قول معروف: “دست ما کوتاه و خرما بر نخیل”
لذا چاره ای نبود جز اینکه از این طریق به دادخواهی وتظلم اقدام نمائیم که شاید مسلمانی در حق ما مسلمانی کند واز راه لطف ورأفت اسلامی – که این روزها همچون اکسیر احمرنایاب شده وقابل مشاهده نیست – منویات قلبی ما را به حضرتعالی ابلاغ نماید.
چه که همه اذعان دارند به اینکه آن مقام عالی، بیش از هر شخصیت محترمی در این استان ، مسئول همه آنچه بر سر شهروندانتان می آید بوده وهستید و امید است که مشغله های زیاد این بیان انذار آمیز حضرت علی (ع) را از یاد وخاطرمبارک نبرده باشد که در نهج البلاغه خطاب به یکی از حکام مسلمان می فرمایند:
“کوچکترین آزاری که از دستعمال تو در هر گوشه ای از کشور بر دیگران وارد آید ، نخستین گناه آن بر تونویسند.”
تا آنجا که حضرت علی (ع ) نفس ِمبارک خویش را نیزمستثنی ندانسته ودر قسمت دیگری ازنهج البلاغه می فرمایند:
“مرا به روز قیامت از تمام کسانی که تحت حکومت من زندگی می کنند خواهند پرسید.”
یقینا بهائیان دراین عصر و زمان ،از جمله همان شهروندان بی دفاعی هستند که گروهی از افراد متعصب وقانون گریز که ادعا می کنندخود ، “نفس قانونند “ویا معتقد به پدیده ای تازه بنام “فراقانونی” شده اند به هر ترفندی که شده می خواهند بهائیان را (که نه آزادی بیان دارند تا از خود در رسانه های عمومی دفاع کنند ونه در این مدت کسی به تظلم هایشان توجّه ای نموده است)،اشخاصی متخلف ومجرم در جامعه معرفی کنند ودر این راستا از هیچ تهمت وافترائی نیز ابائی نداشته وندارند. چنانچه بر روی درب تعدادی از مغازه های پلمپ شده برچسبی قرار داده اند مبنی بر اینکه :
” این واحد کسب بعلت تخلف صنفی پلمپ شده است ” که کذب چنین ادعائی در مراجع قانونی و بی طرف براحتی قابل اثبات بوده و است .
حال اگرآن مقام محترم به مصداق بیانات آن مرجع معصوم ، تصورمی فرمائید که ممکن است روزی از آنجناب نیز در باره آنچه که بر سر گروهی از شهروندان این استان – صرفا بدلیل اجرای فرائض دینی شان – آمده است سئوال نمایند بد نیست به شکوه ها و دادخواهی های آنان بذل توجه ای خاص مبذول داشته وانشاءالله در صدد احقاق حقوق مسلوبه این گروه از شهروندان تان که جز خداپناهگاهی ندارند، حرکتی ماندگار و تاریخی فرمائید .
چه که امروزه اکثراندیشمندان ونوع دوستان جهان وآنانکه رعایت حقوق بشرراشاخص انسانیت وعامل مهم در رفع کدورتها واختلافات مابین ابناء بشر میدانند ، واقف وآگاهند که در طول ۳۸ سال اخیر بعضی از مامورین و مسئولین در رده های مختلف – برخلاف تمام مسائل مطرح شده در قوانین حقوق بشریِ ایران و جهان با انتشار انواع واقسام تهمتها و اتهامات ناروا ، پیوسته درمسیرظلم و ستم و اذیت و آزار نسبت به بهاییان مظلوم و بی دفاع حرکت نموده واز هیچ اقدام خصمانه ای فروگذار نکرده و نمی کنند .
البته آنگونه که تجربه شده این گروه از مسئولین که ظاهرا به دلیل تعصبات مذهبی و یا عدم آگاهی صحیح از آموزه های بهائی – پیوسته درمسیر ” بهائی ستیزی ” گام بر می دارند ، وقتی متوجه شده اند که فشارهای سه – چهار دهه اخیر، نتیجه ای جز انتشار هر چه بیشتر آئین بهائی در عرصه جهانی نداشته است (نظیر: کشتن بیش از ۲۳۰ تن از بهائیان سرشناس درسالهای اول انقلاب و اخراج همه ی بهائیان از ادارات دولتی و وزارتخانه ها ونیز اخراج دانشجویان و اساتید بهائی از دانشگاهها…)
لذا در آخرین حربه ای که به تصورشان موثر و کاری به نظر می رسد یعنی ” به بریدن نان از سفره بهائیان “روی آورده و اقدام به بستن و پلمپ مغازه هایشان نموده اند که چنین اقدامات خصمانه ای نیز ، قطعیا جز نفرت و بیزاریِ کسانی که در جریان آن قرار گرفته و میگیرند ، نتیجه ی دیگری نخواهد داشت و پر واضح است که بدین وسیله خود ،بزرگترین ضربه را بر آبرو و حیثیت ایران و اسلام وارد آورده و چهره ای خشن از خود به نمایش میگذارند. چون کمتر روزی است که بعضی ازفرهیختگان واندیشمندان ایران و جهان از طرق مختلف در مذمت این نوع رفتارها، قلم فرسایی نکرده و فریاداعتراض شان به گوش سازمان های جهانی حقوق بشر نرسیده باشد .
زیرا بستن مغازه های اشخاص زحمت کش وصدیقی چون بهاییان که صرفا به دلیل اعتقادشان به آیین بهایی ، مشمول چنین مجازات هایی می شوند – که درجهان امروز منحصربفرد به نظرمی رسد – نه تنها برخلاف همه ی قوانین حقوق بشری و میثاق های بین المللی – که مورد قبول ایران نیز قرار گرفته – می باشد بلکه از نظر قوانین داخلی و شرع مبین اسلام نیز دررابطه با حقوق شهروندی مخالفت و مغایرت تام داشته و دارد.
اما مطلب قابل ذکر و مهم دیگرآنکه ما بهائیان بدلایل اعتقادی خویشبرخود واجب می دانیم که در هر کشوری که زندگی می کنیم از قوانین مدنی و اجتماعی آن مملکت – البته تا آنجا که خلاف مسائل روحانی و وجدانی ما نباشد – اطاعت نموده و خدمات صادقانه ای به همه ی مردم جهان بالاخص به هموطنان عزیزمان در ایران نمائیم . واگر چه همین قوانین موجوده درایران ، ما بهائیان را از بسیاری ازحقوقفردی و اجتمائی و انسانی ( نظیر: آزادی بیان ، رفتن بدانشگاها ، اشتغال در ادارات دولتی و وزارتخانه ها ونظایرآن ( منع می کند ولی ما بهائیان از مسئولین محترم نظام تا زمان تغیریا اصلاح این نوع اصول و قوانین ،چیزی فراتر از آنچه که فعلا در قانون به عنوان ” حقوق شهروندی “یا به اصطلاح فقه اسلامی به عنوان ” حقوق مردمی یا حقوق رعایا ” مطرح شده است نمی خواهیم که امروز یکی از نمونه های بارزو قید شده در این قوانین ، داشتن شغلی مناسب و کسب مالی حلال برای همه ی ملت ایران از هر دین و مذهب و قومی می باشد که همیشه جزو حقوق اولیه در قانون و شرع مبین اسلام محسوب بوده و هست که انشاءالله در فرصتی دیگر راجع به هر یک ازآنها ونادیده گرفتن شان از طرف گروهی از مامورین و مسئولین مربوطه بطورمدلل و مستدل گفتگو خواهد شد و بیان اینهمه ، صرفا به این دلیل است که مسئولین محترم بدانند که بهائیان با علم وآگاهی به حقوق قانونی و شرعی خویش ،۳۸ سال صبر نموده وجزتظلم و دادخواهی هیچ اقدام غیرقانونی انجام نداده و قطعیا نخواهند داد چه که راهی جز این را خلاف اعتقادات خویش می دانند .(دراجرای عدالت موید باشید .)”
هویت نویسنده نزد خبرگزاری هرانا محفوظ است
وقایع زندگی طاهره
در میان وقایع زندگی طاهره، مجمع بدشت مهمترین نقطه عطف در رسالتی بود که او در ارتباط با زنان ایران زمین و نیز آیین بابی به نمایش گذارد. این مجمع در روستای کوچکی به نام بدشت در نزدیکی شاهرود، میانه راه تهران به مشهد، و در سال ۱۸۴۸ برپا شد. در آن زمان باب به دستور علما و نیزفرمان محمد شاه در قلعه ماکو زندانی بود و پیروان او و از جمله برجستهترین بابیان مانند محمد علی بارفروشی، حسین علی نوری و طاهره قرت العین در این گردهمایی شرکت داشتند و در واقع این مجمع به فرمان باب و به میزبانی میرزا حسین علی نوری که در همین مجمع به نام بهاء معروف شد، صورت گرفت. لقب طاهره (به جای قرت العین) در همین مجمع و توسط بهاءالله به وی اعطا شده است. دو هدف برای این گردهمایی عنوان میشود: ابتدا رهانیدن باب از زندان ماکو و دیگری اعلان انفصال آیین بابی به عنوان آیینی مستقل از دیانت اسلام. مقصود دوم چالش بسیاری را در میان خود بابیان نیز برانگیخت زیرا که بسیاری از آنان نیز به دیانت بابی به عنوان ادامهای از فرقه شیخیه یا حداکثر فرقهای دیگر از تشیع ایمان داشتند و با وجود پذیرفتن باب و دستوراتش، همچنان احکام و اصول اسلام را رعایت میکردند. باب با نزول کتابی جدید در ماکو به نام بیان فارسی که در میان کتب و آثار او به همراه بیان عربی، کتاب اصلی بابیان به شمار میرود، بدشت را فرصتی برای اعلان شریعتی نوین و منفک از اسلام در نظر گرفت و به پیروانش اعلان نمود که دور اجرای احکام اسلامی به سر آمده است.
اما نکته مهم در این ماجرا این است که این رسالت سخت و عظیم را بر دوش طاهره به عنوان یک زن و در واقع تنها زن حاضر در میان ۸۱ شرکت کننده در جمع گذارد (۵). نگاشتهها و آثار زیادی از قلم باب در این مجمع خوانده شد و تعدادی از بابیان که از طاهره برای اجرا نکردن رسوم سابقه به باب شکایت کرده بودند، این جواب را از وی دریافت کردند که «دربارهء کسیکه لسان عظمت او را طاهره نامیده من چه میتوانم بگویم». در همین مجمع طاهره به گفته برخی بیحجاب سر و به روایت بعضی دیگر بینقاب در جمع پیروان حاضر شد؛ در حالیکه عطر و گلاب بر خود
افشانده بود و به خواندن آیاتی از قرآن و نیز آثار باب مشغول بود. این واقعه سبب اضطراب شدید جمع شد و عدهای فریاد زنان و واویلا کنان فرار کردند زیرا طاهره را مظهر عفت و بازگشت فاطمه زهرا به این عالم میدانستند و عدهای نیز چنان به وحشت افتادند که به آیین بابی پشت کردند. حتی یکی از بابیان چاقو از عبا برکشید و گلوی خود را برید تا شاهد این صحنه نباشد؛ اما طاهره بیتوجه به این اضطرابات گفت که: «من هستم آن کلمهایکه حضرت قائم به آن تکلّم خواهد فرمود و نقباء (برگزیدگان) از استماع (شنیدن) آن کلمه فرار خواهند نمود (حدیثی مشهور و مورد قبول تشیع در ظهور امام زمان). بعد به کمال صراحت بیان کرد که» جشن بگیرید. امروز روز عید و جشن عمومی است روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شده «(۶
عدم اعطای مرخصی درمانی به سعید رضایی یکی از مدیران جامعه بهایی ایران
به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز سعید رضایی یکی از مدیران جامعه بهایی ایران که به ۱۰ سال زندان محکوم شده است پس از گذشت نزدیک به ۹ سال بدون یک روز مرخصی در زندان رجایی شهر زندانی است.
بنابرگزارش مجموعه خبری بهایی نیوز این شهروند بهایی در حالی بدون یک روز مرخصی طی ۹ سال اخیر زندانی بود که به گفته پزشکان متخصص نیاز به مرخصی دستکم سه ماه جهت ترمیم مینکس پای وی لازم است.
به گفته یک منبع مطلع " سال گذشته آقای رضایی آنژیو قلب کردند و بعد صفرا را عمل کردند که این موجب دردی در پای وی شود ( پیشتر پای این زندانی بهایی در زندان دچار مشکل شده بود) حال پس از گذشت یک سال دکتر متخصص عنوان می کند که جدیدا زانوی ایشان دچار مشکل جدیدی شده است و مینکس پای وی پاره شده و باید عمل کنند و سه ماه مرخصی می بایست پس از عمل داشته باشند ."
این منبع مطلع افزود " با وجود پیگیری های مکرر همسر ایشان تاکنون اجازه مرخصی درمانی به آقای رضایی داده نشده است و ایشان با عصا راه می روند.
به گفته پزشکان متخصص در صورت ادامه این روند و عدم مراقبت های لازم وضعیت پای ایشان وخیم تر خواهد شد و باید وی عمل کرده و دوران فیزیوتراپی خود را طی کنند."
بنابر این گزارش سعید رضایی یکی از اعضای هفت نفره مدیران جامعه بهایی ایران است که پیشتر در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ در منزلشان بازداشت شده اند.
بنابر گزارشها در بهمن ۱۳۸۷، مدیران جامعه بهایی ایران در دادسرای امنیت تهران محاکمه شدند و جلسات دادگاه در زمستان ۱۳۸۸و بهار ۱۳۸۹ زیر نظر "قاضی مقیسه" در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران برگزار شد.
سعید رضایی در تاریخ ۱۷ مرداد سال ۱۳۸۹ پس از دو سال و نیم انفرادی و دربسته به بیست سال حبس محکوم شد، در حالیکه هیچیک از اتهامات وارد شده را نپذیرفته بود. بر اساس این حکم، هریک از اعضای گروه «یاران ایران» به بیست سال زندان و در مجموع به ۱۴۰ سال زندان محکوم شدند. در تاریخ ۲۴ شهریور سال ۱۳۸۹ دادگاه تجدید نظر پس از حذف اتهاماتی چون جاسوسی و همکاری با دولت اسرائیل، این حکم را به ۱۰ سال کاهش داد. این حکم به صورت شفاهی به وکیل سعید رضایی ابلاغ شد اما نهایتا حکم دادگاه تجدید نظر از سوی دادستان کل کشور، برخلاف شریعت تشخیص داده شد و به ۲۰ سال افزایش یافت و حکم ۲۰ سال زندان به سعید رضایی و شش عضو دیگر یاران ایران به صورت رسمی ابلاغ شد.اما پس از گذشت ۸ سال و نیم از دوران محکومیت مدیران جامعه بهایی ایران این حکم به ۱۰ سال زندان کاهش یافت.
محل کسب دو شهروند بهایی در کرج پلمب شد
به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز روز گذشته در تاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۹۵ محل کسب دو شهروند بهایی در شهر کرج پلمب شد و همچنین تمامی اموال یکی از محل کسب شهروندان بهایی توسط ماموران دولتی مصادره شد.
بنابرگزارش مجموعه خبری بهایی نیوز ماموران انتظامی به همراه ماموری از اداره اطلاعات و تعزیرات و همچنین با حضور یک قاضی به محل کسب آقایان فرید و فرنوش پاشایی در گوهردشت کرج مراجعه کرده و به بهانه جنس قاچاق آن محل کسب را پلمب کردند .
به گفته یک منبع مطلع :" این دو شهروند بهایی با وجود ارائه فاکتورهای خرید مبنی بر اینکه این اموال قاچاق نیستند با بی توجهی مسئولین روبرو شدند و امروز روز جمعه ساعت ۱۱ ماموران با مراجعه مجدد به محل کسب این دو شهروند بهایی تمامی اموال آنان را مصادره کردند و ماموران گفتند که باید اموال را ضبط کنیم."
همچنین ماموران دولتی به محل کسب یکی دیگر از شهروندان بهایی به نام آرش کاظمی در ۴۵ متری گلشهر شهر کرج مراجعه کردند و آن محل کسب تازه افتتاح شده را پلمب کردند.
در سالهای گذشته اداره اماکن بارها محل کسب شهروندان بهایی در شهرهای مختلف کشور را با پلمپ از سوی این اداره دولتی روبرو ساخته است.
خبرگزاری بهایی نیوز پیشتر دلیل پلمب محل کسب شهروندان بهایی را مقابله نیروهای امنیتی با اعیاد دیانت بهایی در تعطیلی مذهبی ۹ روز دیانت بهایی اعلام کرده است و همواره در سالهای گذشته شاهد پلمب محل کسب شهروندان بهایی و همچنین بازداشت شهروندان بهایی ساکن ایران پس از ایام تعطیلی دیانت بهایی بوده ایم. طبق قوانین صنفی کشور کسانی که دارای مجوز فعالیت هستند می تواند در سال ۱۵ روز تعطیلی اعلام نمایند و بیش از ۱۵ روز تعطیلی را به اداره اماکن اطلاع دهند.
دلنوشته یک نوجوان بهایی درخصوص شرایط بهائیان روشنکوه
این یادداشت که در اختیار خبرگزاری بهایی نیوز قرار گرفته است به شرح زیر می باشد.
" پدربزرگ عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده از ۴ سالگی دیگه ندیدمت و الان هم که دیگه یه نوجوون ۱۳ ساله ام ولی روح شما از عالم ملکوت ناظر اعمال و رفتار ماست . مدتهاست که ذهنم مشغوله از اینکه من کجاییم؟ پدرم کجایی است ؟ شما کجایی بودید؟ پدرتون کجایی بودند ؟ و اصلا اصل و نسب ما از کجاست ؟
به شناسنامه که مراجعه می کنم خودم پسوند روشنکوهی دارم . پدرم همینطور * شما هم همینطور *پدرتون هم همینطور * و...
اینکه شما ۷۵ سال عمری رو که خدا بهتون داد در روشنکوه روستایی در شهرستان ساری بخش ۴ دانگه سپری کردید پدرتون هم همینطور . فرزندانی به دنیا آوردید با کشاورزی و دامپروری به امرار معاش پرداختید تا به نسل ما رسید.
به این مسئله فکر میکنم که اگر چند نسل قبل من در روشنکوه زندگی کرده اند حال چه شده که منابع طبیعی به این فکر افتاده تا منازل بعضی از دوستان و بستگان ما را در روشنکوه جزء محدوده ی حفاظتی خود بداند و دستور تخریب بدهد.
مگر شما و پدرتان و بقیه بستگان هم دوره ی شما در این روستا زندگی نمی کردید ؟ مگر شما در این زمین ها کشاورزی نمی کردید تا امرار معاش کنید و شکم ۱۰-۸ بچه رو سیر کنید؟ مگر شما فرزندانتان را در این روستا به دنیا نیاوردید و بزرگ نکردید ؟
مگر... مگر... مگر...
هم اکنون ۸ سال از صعود شما می گذرد و ۷۵ سال در این عالم ناسوت زندگی کردید مجموعا ۸۳ سال می شود پس حداقل از ۸۳ سال قبل شما در این روستا زندگی می کردید و همینطور پدرتون
حال چرا باید سالیان سال انسانهایی پاک و خالص به دور از هر گونه بغض و تعصب در روستایی کوچک با زحمت و عرق جبین ولی با آرامش در کنار هم زندگی می کردند و جز عشق و محبت و وحدت هدف دیگری نداشتند حال نوادگان آن ها باید به اجبار از املاک اجدادی خود چشم بپوشند و منازل ساخته شده در ملک اجدادی خود را با خاک یکسان تصور نمایند . چرا ؟؟؟؟؟؟؟
در ذهن کوچکم حقایق رو تجزیه و تحلیل می کنم و علتی جز اینکه اهالی این روستا بهایی اند و به حضرت بهاءالله اعتقاد دارند
نمی یابم . کجای دنیا چنین جور و جفایی در حق شهروندان خود اعمال می کنند آن هم با شهروندانی که با عشق و محبت با دیگران معاشرت می کنند و خیرخواه عالم اند.
در این مدت ۱۳ سال عمرم شاهد اتفاقات عجیبی بوده ام اخراج دختر عمه ی عزیزم از دانشگاه زمانی که امتحانات ترم آخر رو می گذرانید. اخراج دایی عزیزم از دانشگاه از رشته ی مهندسی معماری . پلمپ شدن مغازه ی صمیمی ترین دوستم که مدت ۴ ماه است می گذرد و مراجعات قانونی هیچ نتیجه ای نداشت و کم کم به شب عید نزدیک هم می شویم.
در واقع داشتن شغلی آزاد بر پایه ی صدق و راستی ممنوع است .
پدر بزرگ عزیزم مطمئنا شما هم زمانی که در قید حیات بودید حتما این تبعیض ها و تضییقات رو دیده اید این را می دانم که به علت اعتقاد به دیانت بهایی از کارخانه ی نکا چوب اخراج شده بودید و فرزندانتان از ادامه تحصیلات عالیه محروم بوده اند حتی پدرم تعریف می کرد که ثبت نام کنکور کرده بود ولی برایش کارت صادر نشد.
همه ی بهاییان ایران کماکان با این قضایا شب و روز را سپری می کنند و همه ی اینها جز اعتقاد به حضرت بهاءالله نیست .هر چند منسوب بودن به حضرت بهاءالله افتخاری است عظیم که نصیب ما بهاییان شده ولی به یاد فرمایشات حضرت علی (ع) می افتم که می فرمایند : ما مسلمانان ناگزیریم که به هر چه غیر از آزادی و مساوات است پشت پا بزنیم و همگان را با هم همسر و هموزن دانیم.
اگر قرار است طبق بیانات حضرت علی (ع) رفتار شود پس این همه تضییقات از برای چه؟ این همه ظلم و تعدی برای چه ؟ تخریب و تصرف منازل برای چه ؟ تخریب قبور از برای چه ؟ محروم بودن جوانان از دانشگاه برای چه ؟ محروم بودن از مشاغل دولتی و حتی مشاغل آزاد برای چه ؟...
پدر بزرگ عزیزم مادرم میگه مردگان هم برای زنده ها دعا می کنند از شما و دوستانتان که در آن عالم روحانی هستید می خواهم که در حق نوادگا نتان در حق هموطنانتان دعا کنید و اینکه تاییدات حضرت بهاءالله نصیب همه ی ایرانیان شود و بتوانیم در کنار بقیه هموطنان ایرانی آباد و سرافراز داشته باشیم و هر ایرانی در موطن خود با آرامش بسر برد.
اینکه خداوند به مسئولان کشورمان دیده ی بصیرت عطا کند تا با وجدانی بیدار و با عدل حضرت علی (ع ) با همه ی هموطنان من جمله بهاییان رفتار نمایند. باز هم به یاد بیانی از حضرت علی (ع) افتادم که خطاب به مالک اشتر می فرمایند : هرگز مگو که من مامورم و معذور هرگز مگو که به من دستور داده اند و باید کورکورانه اطاعت کنم .
به امید اینکه در هیچ جایی از کشور عزیزمون ایران حق کسی تضییع نشه و همه با عشق و محبت و یگانگی در کنار هم زندگی کنند.
روشنکوهی