۱۳۹۶ تیر ۶, سه‌شنبه

حضرت باب



حضرت باب که نام مبارکشان سید علی محمد می باشد ، در شب ۲۳ مى ۱۸۴۴ اظهار امر فرمودند .
هنگام ظهور ۲۵ سال از عمر مباركشان می گذشت و با ظهور خود راه را برای آغاز عصری جدید ، ظهور حضرت بهاءالله هموار نمودند .
در این مورد حضرت عبدالبهاء چنین می فرمایند :
اما حضرت اعلى روحى له الفداء در سن جوانى يعنى بيست و پنج سال از عمر مبارك گذشته بود كه قيام بر امر فرمودند . و در میان طائفه شیعیان عموما مسلم است که ابدا حضرت در هیچ مدرسه ای تحصیل نفرمودند و نزد کسی اکتساب علوم نکردند و جمیع اهل شیراز گواهی می دهند . با وجود این به منتهای فضل بغتهً در میان خلق ظاهر شدند و با آنکه تاجر بودند، جمیع علمای ایران را عاجز فرمودند .
به نفس فريد بر امرى قيام فرمودند كه تصور نتوان ، زيرا ايرانيان به تعصّبِ دينى مشهور آفاقند ، اين ذاتِ محترم به قوّتى قيام نمود كه زلزله بر اركان شرايع و آداب و احوال و اخلاق و رسوم ايران انداخت و تمهيد شريعت و دين و آئين نمود . با وجود اينكه اركان دولت و عمومِ ملّت و رؤساءِ دين كلّ بر محويت و اعدامِ او قيام نمود ، منفرداً قيام فرمود و ايران را به حركت آورد . چه بسيار از علماء و رؤسا و اهالى كه در كمال مسرّت و شادمانى جان در راهش دادند و به ميدان شهادت شتافتند . حكومت و ملّت و علماى دين و رؤساى عظيم خواستند كه سراجش را خاموش نمايند ، نتوانستند . عاقبت قمرش طالع شد و نجمش بازغ گشت و اساسش متين شد و مَطلَعَش نورِ مُبين گشت . جمّ غفيری را به تربيتِ الهيّه پرورش داد و در افكار و اخلاق و اطوار و احوالِ ايرانيان تأثير عجيب نمود ، و جميعِ تابعين را به ظهورِ شمسِ بهاء بشارت داد و آنان را مستعدِ ايمان و ايقان كرد و ظهورِ چنين آثار عجيبه و مشروعاتِ عظيمه و تأثير در عُقول و افكارِ عُموميّه و وضعِ اساسِ ترقّى و تمهيد مقدماتِ نجاح و فلاح ، از جوانى تاجر ، اعظم دلیل است كه اين شخص مربّىِ كلّى بوده ، شخص منصف ابدأ توقّف درتصديق نمی نمايد .
#مفاوضات
چاپ هندوستان
ژانویه سال ۱۹۹۸ میلادی
صفحات ۲۶ و ۲۷

شعری در وصف روز بعثت حضرت اعلی

از کِی آغاز شد این عشق و شکوه
از همان لحضه که باز آمد رو
در زمانی که جهان شد تاریک
همهء پنجره ها بسته نظرها باریک
در زمانی که جهان بود بسی آشفته
غصه ها بر دل و اما به زبان ناگفته
حضرت باب گشودند در خوشبختی
تا که آسوده نِمایند بشر از سختی
آن زمانی که پلی ساخته شد
به جهان باغ گلی ساخته شد
سفرِ راهِ حقیقت به پایان بِرسید
انتهایی که در آن نورِ نِمایان بِرسید
باز شد با ید غیبی در دروازه عشق
مژده بادا که ندا داد به آوازهء عشق
آن زمانی که جهان منتظر نور نشست
رسم ها را بشِکست چشم بر کینه بِبست
او وفا کرد به عهدش و چراغی آورد
بحر احیای بشر کلید باغی آورد
این همان باغ پر از مهر و وفاست
آن بهشتی که در دامنه کوه بقاست
راز آن گاه هویدا و گاهی به خفاست
در دل باغ رَیاحین مُحبت و صفاست
ساقیِ راز ببین بر سر پیمان آمد
بر تن خسته عالم زخدا جان آمد

چگونه_کلاس_درس_اخلاق_بوجود_آمد

مهرانگیز_متوجه
در ایام قدیم در شهر طهران خانواده ای بهایی زندگی میکردند . پدر خانواده که از مومنین و مبلغین معروف آن زمان بود درگذشت و پسرش بنام سید حسن که در آن موقع دوازده ساله بود با مادر مومن و فداکارش تنها ماند و دایی او هم که مبلغ معروف و دانشمندی بود به آنها کمک میکرد . سید حسن که به مکتب رفته بود و خواندن و نوشتن میدانست بعد از فوت پدر مشغول بکار شد .
در آن موقع جناب نعیم مبلغ و شاعر معروف بهایی که تازه از زندان دشمنان امر در اصفهان نجات پیدا کرده بود با پای پیاده خسته و ناتوان به طهران رسید . دایی سید حسن که همیشه به احبایی که مورد اذیت قرار گرفته بودند کمک میکرد برای جناب نعیم در " حیات باغ " اتاقی ترتیب داد . حیات باغ خانه ای بود در جنوب طهران که بدستور حضرت عبدالبهاء برای نگهداری احبایی که دشمنان خانه و زندگی آنها را گرفته بودند تهیه شده بود .
دایی سید حسن از احبای حیات باغ و اطراف دعوت کرد که اطفال خود را برای درس خواندن نزد جناب نعیم بفرستند . هر یک از اطفال ماهی سی شاهی به ایشان مزد میدادند تعداد این اطفال ده نفر بود و جناب نعیم ماهانه پانزده ریال دریافت میداشتند .
دایی سید حسن او را نیز برای کلاس فرستاد میرزا نعیم متوجه شد که سید حسن خواندن و نوشتن را میداند این بود که او را مامور کرد به شاگردان کوچکتر درس بدهد یعنی خودش به سید حسن درس میداد و او به شاگردان ابتدایی تعلیم میداد .
سید حسن هاشمی زاده ( متوجه ) بعدها از مبلغین معروف در ایران شد و تا آخرین لحظه زندگی به تبلیغ امرالله و تعلیم و تربیت جوانان مشغول بود و الواح زیادی به افتخار او نازل شده است .
سید حسن حکایت میکرد وقتی 14ساله بودم ملاحظه کردم که روزهای جمعه اطفال بهایی با سایر کودکان در کوچه بازی میکنند و اغلب مورد اذیت بقیه بچه ها قرار میگیرند و از آنها کلمات زشت و ناسزا و رفتار ناپسند یاد میگیرند و روزهای شنبه با دست و پای مجروح و لباس پاره به کلاس میآیند و به یکدیگر کلمات زشت میگویند . یک روز پنجشنبه به همه اطفال بهایی گفتم که فردا جمعه است همه مهمان من هستید به شرط آنکه اول صبح به حمام بروید و لباسهای تمیز بپوشید و بعد به منزل ما بیایید از مادرم هم خواهش میکنم که برای همه ما ناهار تهیه کند .
روز جمعه وقتی بچه ها آمدند ابتدا در حیاط منزل با هم مشغول بازی شدیم بعد در اطاق جمع شدیم برای خودمان محفل گرفتیم و از آنها خواستم که هریک مناجاتی بخوانند . خودم یک جمله از بیانات مبارکه را که قبلا نوشته بودم برای آنها خواندم و با تعریف کردن حکایت مناسبی آن جمله را شرح دادم . آن جمله این بود :
" نزاع و جدال شان درندگان ارض بوده و هست و اعمال پسندیده شان انسان "
آن روز تا عصر چندین بار این بیان مبارک را تکرار کردیم تا همه اطفال آن را کاملا حفظ شدند و معنی آن را یاد گرفتند یعنی به آنها فهماندم که باید چون بهایی هستید با سایر اطفال فرق داشته باشید و از دیگران ممتاز باشید . از این کار هم خودم لذت بردم و هم اطفال و هم پدر و مادرانشان بسیار خوشحال شدند .
خلاصه چندین جمعه این برنامه را تکرار کردم یک روز یکی از مادرها به من گفت این کار را که شروع کرده ای بسیار خوب است همه مادرها را روز جمعه آسوده کرده ای و هم سبب شده ای که اطفال تمیز و پاکیزه و خوش رفتار شوند و معلومات امری و مطالب روحانی فرا بگیرند اما این کار نباید همیشه به خانواده شما تحمیل شود هفته بعد بیایید منزل ما و مهمان ما باشید .
خلاصه این کار ادامه پیدا کرد و هر مادری داوطلب میشد و جلسه ای در منزلش ترتیب میداد کم کم دوره مرتبی ترتیب داده شد .
بتدریج تعداد اطفال بقدری زیاد شد که تهیه ناهار برای همگی مشکل شد این بود که فقط از صبح تا ظهر جلسه تشکیل میدادیم و کلاس ما منحصر به صبح جمعه شد .
جناب نعیم این موضوع یعنی تشکیل کلاسهای روز جمعه را به اطلاع حضرت عبدالبهاء رساندند در جواب لوحی به افتخار سید حسن نازل شد که در آن لوح میفرمایند : " شکر کن خدا را که چون تو طفل سبق خوانی را موید نمود که معلم و مربی اطفال شوی و در تربیت و تعلیم آنان لسان بلیغ بگشایی . "
الواح بسیار و عنایات بیشمار به افتخار سید حسن نازل شده است .
این اقدام سید حسن 14 ساله مقدمه تاسیس و شروع کلاسهای درس اخلاق شد .
پایان🌹🍃 اقتباس دکتر ایرج ایمن

دین من

دین من:
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻭﺍﮊﻩ ﯼ انسانیت_ﻣﻘﺪﺱ_ﺍﺳﺖ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺑﻬﺸﺘﺶ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ_ﺯﻧﺎﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻧﻬﺎ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺣﻘﻮﻕ_ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺍﺭﺗﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﻭﻍ_ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﺼﻠﺤﺘﯽ.
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺭﺩ ﻭ ﻧﮑﻮﻫﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺠﺎﺯﺍتهای بی رحمانه مثل ﺳﻨﮕﺴﺎﺭ ﻭ ﺷﻼﻕ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺮﺩﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﻧﻔﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻗﻄﻊ ﮔﺮﺩﻥ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖﻧﯿﺴﺖ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ 
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﺶ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃرﺍﻋﺘﻘﺎﺩش ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻧﻤﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ.
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺭﻭﺳﭙﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻘﺪﺱﻧﯿﺴﺖ.
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻃﺒﻞ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺭﻗﺺ ﻭ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﮐﻮﺑﺪ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﻞ ﺧﻮﺩ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﮐﻢ ﺳﺎﻝ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ رابطه جنسی ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ .
ﺩﯾﻦ ﻣﻦ :
ﺩﯾﻨﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﺮﻭﯾﺞ ﻭ ﮔﺴﺘﺮﺷﺶ ﮐﺴﯽ ﺣﻖ ﺟﻨﮓ ﻭﻟﺸﮕﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭد.

" در تبلیغ این گامها ضروری هستند

" در تبلیغ این گامها ضروری هستند
1 - توجه مطلوب . 
2 - علاقه .
3 - شوق دست زدن بعملی .
4 - ایمان ..... . 
5 - ثبوت . 
6 - خدمت . 
7 - تقدیس . 
بسیاری از مبلغین در مرحله قبل از ثبوت متوقف میگردند . مرحله ای که منجر بفعالیت یعنی خدمت میگردد. این خیلی مهمتر از تشکیلات است هر کسی میتواند در تشکیلات کاری کند اما فقط یک مبلغ واقعی میتواند تبلیغ و تثبیت نماید این فضلی ست از جانب حق که بشما عطا شده است .
بیانات شفاهی ولی محبوب امرالله ص 9

دیدار تعدادی از خانواده یاران ایران با عبدالفتاح سلطانی



به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز تعدادی از خانواده مدیران سابق جامعه بهایی ایران پس از مرخصی عبدالفتاح سلطانی از زندان، صبح امروز در تاریخ  ۵ تیرماه ۱۳۹۶ به ملاقات وی رفتند.
 بنابرگزارش مجموعه خبری بهایی نیوز عبدالفتاح سطانی یکی از وکلای مدیران جامعه بهایی ایران که به یاران ایران شناخته می شوند در تاریخ یکشنبه‌ ۴ تیر ۱۳۹۶ به مرخصی آمده است.@bahainews
بنابراین گزارش در این دیدار محمدسیف زاده یکی دیگر از وکلای حقوق بشری و از موسسان کانون مدافعان حقوق بشر در ایرانی که وی نیز مدتی در زندان محبوس بود حضور داشت.
سایت کانون مدافعان حقوق بشر خبر داد که آقای عبدالفتاح سلطانی برای چند روز از زندان به مرخصی آمده است. آقای سلطانی، کیل دادگستری و عضو شورای عالی نظارت کانون مدافعان حقوق بشر، بیش از یک سال بود که از مرخصی محروم بود. 
بر اساس این گزارش آقای سلطانی نوزدهم شهریور ماه ۱۳۹۰ بازداشت و ابتدا به به ۱۸ سال زندان و ۲۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شد که در دادگاه تجدید نظر این حکم به ۱۳سال حبس کاهش یافت. در نهایت حکم آقای سلطانی با اعمال ماده ۱۳۴ به ده سال کاهش یافت و اکنون در حال گذراندن محکومیت خویش است. در این سال‌ها بسیاری از وکلای دادگستری، فعالان مدنی و نهادهای مدافع حقوق وکلا، خواهان آزادی آقای سلطانی شده‌اند.
به ما در مجموعه خبری بهائي‌نیوز ( @bahainews ) بپیوندید.