۱۳۹۵ بهمن ۲۴, یکشنبه

بررسى نقدى چپكى بر ديانتى راستين(قسمت اول):


بررسى اولين نقد چپگرایانه اقاى سعيد صالحى نيا بر ديانت بهاءى(قسمت اول)
"مدرنیته مذهبی"؟ مثل "دموکراسی اسلامی" اینها کلمات متناقض هستند.ومناظره ما از همين جا شروع شد ودر هفت دور ادامه یافت
اگرچه طبق منطق ، ايشان ، ميبايست در باره مطالب پست نظر ميدادند ودر باره مدرن بودن يا نبودن ديانت بابى بحث ميكردند ،اما چون مطابق بيمارى ذهنى اكثر شبه روشنفكران ايران كه بدون معلومات ، خود را ملزم به اظهار نظر در هر موردى ميدانند وبقول معروف خودرا نخود هر اش ميكنند ايشان هم بدون انكه تفاوتهاى بين دو ديانت بابى وبهاءى را بدانند بحث را از اشكال بر ديانت بهاءى اغاز كردند
ايشان ضمن انكه خصيصه هاى مدرنيته را چنين توضيح دادند :(مدرنیته بر چند اصل استوار است: عقل گرائی علم گرائی و انسانگرائی)در كامنت هفتم نتيجه گرفتند كه:(لذا اگر مدعی شوید که مثلا بهائیت نزدیکتر است به مدرنیته یا بنوعی پروتستانیزه کردن اسلام است من می پذیرم اما نه این مذهب و نه هیچ مذهب دیگر مدرن نیستند.مدرن که فکر کنی اساسا مذهبی نمی مانی!)
در ان مناظرات من سعى كردم به ايشان بفهمانم كه نتنها هيچكدام از سه خصلت مدرنيته با ديانت بهاءى در تضاد ماهوى نيست بلكه اصولا مدرنيته معقول ومتعادل و پيشرو در تعاليم ديانت بهاءى نهفته است اما ايشان كه تفكرش متعلق به دوره اول مدرنيته است تلقى ديگر ونابجاءى از هومانيسم وعلم گرايى داشتند كه مضمون بحث ما كلا در اين موارد بود كه نهاىتا ايشان در ادراك وفهم مدرنيته دچار توهم غير قابل دفاعى بودند كه نهايتا بحث ما به ذكر تكرار مكررات دچار شد وبه نتيجه نرسيد .اما در اين ميان ايشان كه براى خود رسالتى در نقد مذهب از ديدگاه چپ به ادعاى ايشان ،مدرن ، قاءلند عجولانه وبدون مطالعه كافى در مورد اديان بابى وبهاءى شروع به نوشتن سلسله مقالاتى در نشريات اينترنتى چپ گرا نمودند .
اولين مقاله ايشان به نام :(نقد بهائیت بعنوان بخشی از نقد مذهب وظیفه ازادیخواهان چپ و انسانگرا)در سايت مناظره سياسى به فوريت به چاپ رسيد .
نقد مقاله :http://monazere-siasi.com/…/844-نقد-بهائیت-بعنوان-بخشی-از-ن…
در اين مقاله ايشان كه نقد اديان را به عنوان شخصى مدرن ودر عين حال چپ انقلابى ، وظيفه خود ميداند ،ابتدا مقدمه اى در مورد اينكه در ايران رنسانسى اتفاق نيفتاده واگر اتفاق افتاده به قهقرا رفته است به درستى به ذكر شماعى كلى از جهان معاصر پرداخته وباز هم به درستى ذكر نموده است كه تا زيربناهاى فرهنگى جامعه به درستى تغيير نكند نميتوان بوسبله انقلاب به تغيير بنيادين دنياى معاصر دل بست .كه البته انچه كه ايشان به ان رسيده اند درد دل اينجانب در اين سالهاى اخير زندگى من بوده است واز اين نظر به جاءى از ادراك رسيده اند كه من كمتر در بين چپ گرايان ديده ام وبه همين خاطر من به ايشان تبريك ميگويم .اما متاسفانه چون ايشان از يك پيش فهم نادرستى براى بررسى يك مقوله مدرن استفاده برده اند در نتيجه با استناد به مقدمات غلط ، به استنتاجات غلط ترى دست يافته اند كه به بررسى انها در حد خلاصه ميپردازم :
١-ايشان بعد از ذكر خيلى مختصر ادعاى حضرت بهاالله ميگويند:(بعد از کشاکشها و سرکوبها رهبران این دین به حیفای اسرائیل رفتند و در انجا مرکز خلیفه گری خود را ساختند)در حاليكه اين سخن اشتباه است وحضرت بهاالله طبق اسناد تاريخى به اصرار ناصرادين شاه مستبد ودستور سلطان عبدالعزيز عثمانى مستبدتربا عاءله واصحاب خود به عكا در فلسطين ان زمان به زندان وتبعيد تا پايان عمر فرستاده شدند واصلا در ان زمان از كشورى به نام اسراءيل نه ذكرى ونه اثرى وجود داشت ومرگ حضرت بها الله در عكا ونه در حيفا در ١٨٩٢اتفاق افتاد در حاليكه دولت اسرايل بعد از جنگ دوم جهانى در ١٩٤٧بعد از فروپاشى عثمانى تشكيل گرديد.ذكر (حيفاى اسراءيل)در اينجا براى بهره بردارى از مسايل مغرضانه بعدى ذكر شده كه نشان دهد بهاالله به دلخواه خويش ،خويشتن را به دامان اسراءيل افكنده است ،اسراءيلى كه ٥٦سال بعد از مرگ او بعد از فروپاشى عثمانى تازه شكل گرفت وتشكيل گرديد
٢-بعد ميگويند:(بهائیان خودشان را در تداوم بابی گری می دانند.البته بابیگری جنبش اجتماعی و اعتراضی در دوران قاجار بود که ریشه های انقلابی هم داشت. اما بهائی گری اساسا با درگیری با حکومتها فاصله گرفت و حامیان خودش را الانهم از مبارزه با حکومتها باز می دارد و با ماسک "صلح خواهی" سکوت در مقابل ظلم ميدهد )
البته در اينكه جنبش بابى يك جنبش اعتراضى وانقلابى بود شكى نيست اما اينكه بخواهيم صلح خواهى بهاءيان را به ماسكى براى توجيه سكوت در مقابل ظلم توجيه كنيم اين از بى اطلاعى وغرض اقاى صالحى است.زيرا بهاءيان هيچگاه در برابر ظلم سكوت نميكنند بلكه با روشهاى دموكراتيك ومتمدنانه كه براى اقاى صالحى ومكتبش كه روشهاى خشونت اميز وانقلابى را ترجيح ميدهند نا اشنا وناسازگار است به عمل ميپردازند ، واين خود نشانگر انست كه تفكرات وروشهاى انقلابى اقاى صالحى وهمكاران از نوع مدرنيته ناهموار موج اول است وروشهاى صلح خواهانه بهاءيان از نوع مدرنيته كمال يافته وصيقلى شده وانسانيست.
وتجربيات تاريخى دهه هاى اخير به برترى روشهاى بهاءيان شهادت داده وناخوداگاه ،اقاى صالحى با طرد روشهاى انقلابى نااگاهانه در همين مقاله شان به ان شهادت دادند.
(بحث در باره روشهاى پراتيك ماركسيستى وغير ماركسيستى وبهاءى را در مجالى ديگر انجام خواهم داد)
٣-بعد ميگويند:(فرهنگ بهائیت بخشی از فرهنگ اسلامی ایرانی است. فرهنگی فرقه ای شده به این دلیل که در فضای دیکتاتوری و سرکوب شکل گرفته و محتوی مذهبیش باعث شده که توان و کالیبر درگیر شدن در مناظره های اجتماعی با مخالفانش را هم نداشته باشد)در اصل اشاره ايشان (در پاورقى) به مناظره با من در فيسبوك است كه به علت حضور در ايران پيشنهاد مناظره تلويزيونى با ايشان را رد كردم .
ايشان با انكه اذعان دارد كه ديانت بهاءى بعد از مسيحيت گسترده ترين دين جهانيست اما به علت كند ذهنى به زودى اين سخن خود را فراموش نموده وبه خواننده اينگونه القاء ميكند كه به علت فضاى ديكتاتورى در ايران بهاءيان به صورت يك فرقه محدود در امده كه توان در گير شدن در مناظرات اجتماعى با مخالفانش را نداشته باشد .
از ايشان سوال ميكنم مگر پيروان ديانت بهاءى فقط محدود به ايران هستند كه چنين استنباطى از اين ديانت به ذهن ايشان خطور نموده؟وباز هم از ايشان سوال مينمايم پيروان كمونيست كارگرى حتما به زعم ايشان نتنها فرقه نيستند بلكه براى خود يك مكتب وسيع ومنحصر به فرد را تشكيل ميدهند ،در حاليكه حتى در ايران جرات جيك زدن هم ندارند؟پس شماييكه در امريكا هستيد ويا در ساير كشورها ايا شما هم فرقه ايد وتوان مناظرات اجتماءى وكاليبر در گير شدن از شما سلب شده است؟شعاع ديد شما اقاى صالحى فقط در حد ديدن بهاءيان ايران است ؟و٢٢٤كشور ديگر كه بهاءيان در حال فعاليت هستند را نميبينيد؟اينست محدوده نگاه شما؟
ونيز از ايشان بايد پرسىد كه هر گروهى كه در اثر ديكتاتورى حاكم توان اجتماعيش براى مناظرات گرفته شود فرقه ميشود ولى اگر در كشورى دموكراسى باشد ديگر فرقه نيست؟اينست حد مطالعات فرهنگى شما؟در حاليكه اگر ايشان حتى به يك كتاب كوچك داءرةالمعارف سياسى ريا مذهبى مراجعه ميكردند وتعريف دين وفرقه وتفاوت اندو را خوانده بودند ميدانستند كه تعريف دين از نظر مذهبى به سلسله تعاليمى گفته ميشود كه از طرف بنيان گذارى تاسيس شده باشد وفرقه يا مذهب به انشعابى از ان دين گفته ميشود .مثلا اسلام بنيان گذارش محمد است وداراى بيش از سيصد فرقه يا مذهب است وشيعه يكى از فرق اسلام محسوب ميشود .ولى ايشان حتى محدوده مطالعاتش انقدر تنك وبيمايه است كه نميداند ديانت بهاءى اگر چه خواستگاهش دين اسلام است ولى خود يك دين مستقل وبنيان گذارمستقل است وبهاءيان خودشان يك دين هستند وفرقه اى جدا شده از دين بهاءى نيستند وايشان حتى نميدانند كه اگر دينى مثلا مسيحيت اگر در خواستگاه يهود بوجود امد دليل بر ان نيست كه شاخه اى از ان دين قبلى باشد وشايد فكر نميكند كه مكتبى كه حال در ان سينه ميزند يعنى كمونيست كارگرى ،خود، يك فرقه از فرق كمونيستيست نه يك مكتب مستقل
٤-بعد ميگويند:(بهائی گری تلاشی است برای پروتستانیزه کردن، عقلانی کردن مذهب .تلاشی که امکان پذیر نیست وقتی خصوصا مدعی پیامبری هستی که اخیرا خدا بعد از بیش از هزار سال انهم در دوران مدرن و طبیعتا در کشوری حاشیه ای انتخاب کرده تا دنیا را به حقیقت جاودانه فرابخواند!)به استدلال ايشان توجه كنيد:ميگويند براى اين نميشود اسلام را پروتستانتيزه وعقلانى كرد چون در يك كشور حاشيه اى ودر دوران معاصر اين كار را انجام داده است .واقعا انسان از اين استدلال منصعق ميشود .
يعنى اگر پروتستانها در يك كشور پيشرفته مذهب خودرا عرضه كردند توانستند موفق بشوند .يعنى عقلانى بودن يا نبودن ان مذهب ربطى به محتواى ان ندارد بلكه در كشورى كه پيشرفته باشد يا نباشد ان دين در ان عرضه ميشود ربط دارد .ايشان بهتر است خيلى مواظب خودشان باشند كه با اين تءوريهاءى كه عرضه ميدارند بقول بچه ها روسها ندزدندشان .
بايد خدمتشان عرض كنم كه ديانت بهاءى نتنها قصد پروتستانتيزه كردن مذهب را ندارد بلكه فراتر از ان ،خود عين عقلانيت ومبدع مدرنيته اصيل وعقلانى مذهبيست .نه مانند پروتستانهااعتقادى به پسر خدا بودن مسيح دارد ونه براى پيشبرد اهداف خود پيامبرش معجزه بكار ميگيرد ونه مانند مسلمانها پيامبرش موقع وحى به تشنج واستفراغ دچار ميشود ونه به چشم زخم و شگون خوب وبد اعتقاد دارد ونه به فال وورق معتقد است ونه حرف خرافى ميزند ،اصول اعتقاداتش را مانند وجود روح غير مادى وخدا را با عقل به اثبات ميرساند ونه تعبدى به خورد پيروانش ميدهد وبه اندازه كتب دينى قبل از خودش فقط تعاليم استدلالى وفلسفى مستدل دارد زيرا به تطابق علم وعقل ودين معتقد است هر امر غير منطقى را طرد ميكند ونظام اداريش را به صورت انتخابات كاملا ازاد ودموكراتيك انتخاب ميكند نه پاپ دارد ونه كشيش واخوند ومرد روحانى مادام العمر حاكم بر جان پيروان
٥-ايشان تلاش بهاءيان را در عصر مدرن ديررس ميداند ومعتقداست كه در دنياى مدرن مذهب جاءى ندارد واين در حاليست كه چهارصد سال تلاش مدرنيون براى به كرسى نشاندن اصول مدرنيسم توسط بخشى از مذهبيون اصلاح طلب انجام شده وفقط در قرن بيست ويكم از ميان ٧/٥ميليارد نفوس عالم فقط پانصد ميليون نفر ادعاى لامذهبى دارند .يعنى ايشان چهار صد سال تلاش اصلاح طلبان مذهبى براى تحقق مدرنيته را به سود پانصد ميليون نفر لامذهب قرن بيست ويكم مصادره ميكنند ايشان تلاش ٩٩درصددبرندگان موحد جايزه نوبل را براى پيشبرد علم وفرهنگ عقلانى مصادره ميكنند .ايشان تلاش علمى وعقلانى جوامع مذهبى كشور امريكا واروپا را كه خودرا موحد ميدانند مصادره ميكنند .كه البته تلاش براى مصادره كردن همه چيز توسط ايشان كه اسلاف كمونيستشان نيز بدان شهره اند امرى عادى ومعمول است وتعجبى در پى ندارد .وبعد انتظار دارند كه مذهب در دنياى مدرن جاءى نداشته باشد
در حاليكه تلقى ايشان از مدرنيته اصولا نادرست واز مقوله توهم است ،با وجود اين با ايشان هم عقيده هستم كه لا مذهبى در دنيا روبه رشد است اما اين بدان معنى نيست كه ذات مذهب با اصول مدرنيته در تضاد است بلكه بدان علت است كه مذاهب خرافى وعتيق پيروانشانرا روز به روز از مذهب فرارى ميدهند واز خدا ودين منزجر خواهند نمود .وخود شارع ديانت بهاءى نيز بيش از يكصدو سى سال پيش بر اين امر اذعان نموده ميفرمايند كه عالم منقلب است وانقلاب وغفلت از حق در ان روز بروز شدت خواهد نمود وجامعه را روز به روز رو به لامذهبى خواهد برد اما اين ، يك امر داءمى نخواهد بود بلكه با به امتحان كشيده شدن افكار واعمال انها روشهاى انان به شكست منتهى خواهد شد ومجددا افكار جديد ومدرن وارامبخش الهى ومعنوى بر افكار پست مادى پيروزى خواهند يافت
٦-ايشان مدعيست كه :(بهائی گری یک مافیای مذهبی است و منابع مالی این فرقه و ارتباطاتش با منابع قدرت و ثروت جهانی باید مورد بررسی دقیقتر قرار گیرد.مراکز مجلل این فرقه در اسرائیل و سایر کشورهای جهان زیر چشم هوشیار حکومتهای جنایتکار اسرائیل و سایر حکومتها رشد می کند و تردیدی نیست که سیاست "بی طرفی " بهائیت به نفع همان حاکمان موجود جهان است. )
جالب است كه ايشان نه در اين زمينه سندى اراءه ميكند ونه مدركى وفقط به شعار اكتفا نموده است .البته در اينكه كافر همه را به كيش خود پندارد شكى نيست وايشان تصور نميكند كه مانند سازمان كمونيست هاى كارگرى كه معلوم نيست دمبش به كجا بسته است ومنابع مالى هنگفتىى كه در اختيار دارد با اين پيروان كم ، را از كدامين حكومتها دريافت ميدارد وبراى انحراف كدام مقصود به كاررميگيرد ، ميتواند سازمانى وجود داشته باشد كه از حداقل ٨ميليون پيرو خود تبرعات وحقوق الله دريافت نمايد ودر جهت پيشبرد اهداف دينى صلح طلبانه خود براى رشد جوامع فقير خويش به كار گيرد .البته ايشان براى فرار از تهمتى كه به بهاءيان زده است قدرى اتهام را با اين جمله ملايم نموده كه (بايد مورد بررسى دقيقتر قرار گيرد)كه بعدا اگر مردم عاقل ودانا وكنكاشگر از ايشان سوال كنند كه بر چه اساسى ابتدا گفتى كه بهاءيت يك مافياى مذهبيست ، در جواب بگويد من قاطع نگفتم وبراى ان تبصره (مورد بررسى دقيقتر )قاءل شده ام
اما ذكر مراكز مجلل اين ديانت در اسراءيل كه رشد ميكند انگار به ايشان بسيار فشار وارد نموده است وبر اساس همان توهم ماليخولياءى توطعه كه جامعه شبه روشنفكرى ايران شديدا به ان مبتلا هستند چشم ايشان را بر حقايق بسته است كه ببينند كه همين مراكز مجلل براى كشور اسراءيل باعث ابرو وجلب توريست شده است ونه بر عكس ان ايشان نميدانند كه زمانى كه حضرت باب جا ومكانى بجز در زندانهاى مخوف ماكو وچهريق نداشتند ودر دالانهاى ان در ظلمت به سر ميبردند ونور يك چراغ فتيله اى را برايشان دريغ مينمودند ،بهاءيان جهان به ياد وبزرگداشت پيشواى مظلوم وشهيد خويش ابرومند ترين ومجلل ترين بناهاى عالم را را خواهند ساخت وبر مزارش هزاران چراغ روشن خواهند نمود واز طرف ديگر .اخر اين حكومت اسراءيل به چه چيز مذاهب داخل كشورش افتخار كند ؟به قربانيهاى سوختنى برخى از يهوديان يا بدمستى هاى ربا هاى يهودى در جشنهاى پوريم كه انقدر ميخورند كه بين خوب وبد را نميتوانند تشخيص دهند يا زنگوله چرخانيهاى اصحاب وخادمين كليساهاى متعددى كه در ان كشورند ويا سركيسه شدن توريستها توسط بازاريان عرب؟يا كشت وكشتارى كه هم اسراءيليان وهم فلسطينيان از يكديگر ميكنند؟
برويد كتاب باغبانان بهشت خدا (http://reference.bahai.org/fa/t/others.html)را كه دونفر خبرنگار فرانسوى نوشته اند بخوانيد تا ببينيد اعضاى بيت العدل اعظم كه مهمترين بهاءيان جهان هستند با چه سادگى در اين مكانها زندگى ميكنند واز سحر تا اخر شب را چگونه در حال مشاوره ورهبرى بهاءيان جهان سر ميكنند ودر يك اپارتمان ٤٠مترى محقر چگونه زندگى ميكنند ونهار وشام را در ابتدا در صف سلف سرويس ميگيرند وبعد با ساير خادمين وكاركنان چگونه ميل مينمايند وهيچگونه برترى ظاهرى بر سايرين ندارند
.(ادامه در قسمت دوم)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر