۱۳۹۶ مرداد ۵, پنجشنبه

قاتلین یکی از شهروندان بهایی به بیش از ۱۶ سال زندان و ۲ سال تبعید محکوم شدند



به گزارش خبرگزاری پیام نیوز ( بهایی نیوز سابق) دادگاه انقلاب استان یزد قاتل اصلی یکی از شهروندان بهایی به نام فرهنگ امیری را با وجود اقرار به قتل تنها به ۱۱ سال زندان و دو سال تبعید محکوم و برادر کوچک به جرم معاونت در قتل عمد به نیمی از حکم برادر بزرگتر خود محکوم کرده است.
بنابر گزارش مجموعه خبری پیام نیوز فرهنگ امیری شهروند بهائی در تاریخ ۶ مهر ماه ۱۳۹۵ توسط دو ضارب به قتل رسید که هر دو ضاربین توسط ماموران نیروی انتظامی بازداشت شدند اما این شهروند بهائی پیش از انتقال به بیمارستان درگذشت.
بنابرگزارشها دادگاه دو جوان ساکن شهر یزد در دو نوبت برگزار شد که در دادگاه دوم در تاریخ ۱۹ تیر ماه ۱۳۹۶ این دو ضارب از خود دفاع کردند و عمل خود را براساس آیه ی از قرآن صحیح دانستند.

بنابراین گزارش پیشتر در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ دادگاه اول قاتلین فرهنگ امیری برگزار شد اما قاضی به دلیل کمبود وقت جلسه دوم دادگاه را به تاریخ ۱۹ تیر ماه ۱۳۹۶ به تعویق انداخته بود.
بنابر این گزارش در حالی قاتلین یکی از شهروندان بهایی در یزد در دومین دادگاه محاکمه شدند که این افراد با وجود اقرار به قتل فرهنگ امیری در تاریخ۶ خرداد ماه۱۳۹۶ با قرار وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی از زندان مرکزی یزد آزاد شده اند.
خانم بانی دوگال نمایندۀ ارشد جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل در خصوص این حکم در وسایت خبری جامعه جهانی بهایی گفت: «چنین حکمی ماهیت ادعا‌های واهی مقامات ایران مبنی بر برابری همۀ شهروندان در مقابل قانون را برملا می‌سازد و آشکارا خشونت علیه بهائیان که بزرگ‌ترین اقلیت مذهبی ایران است را تشویق می‌نماید. ما از ایرانیان می‌خواهیم به این بیندیشند که چگونه ایران می‌تواند ترقّی و پیشرفت نماید در حالی‌که نظام حقوقی آن که باید مروج عدالت باشد، مجری چنین بی عدالتی‌های آشکاری است.»

تبعیض مذهبی آشکار در قانون مجازات ایران

۰۳ مرداد ۱۳۹۶ (۲۵ ژوئیه ۲۰۱۷)
نیویورک، ۲۵ ژوئیه –یک دادگاه در شهر یزد اخیراً فردی را به جرم قتل عمد یک بهایی در ملأعام، فقط به ۱۱ سال زندان و دو سال تبعید محکوم کرده است. دادگاه در توجیه صدور این حکم می‌گوید که طبق قانون مجازات اسلامی و بر طبق حکم قصاص، متهم و قربانی از حق مساوی برخوردار نیستند. این حکم عجیب، صریحاً و عمداً غیرمسلمانان را از حق قانونی برای رسیدن به عدالت در مقایسه با اکثریت مسلمان کشور محروم می‌کند.
قتل آقای فرهنگ امیری، ۶۳ ساله، پدر چهار فرزند، در سپتامبر ۲۰۱۶ در یزد در خیابان و خارج از منزل وی رخ داد. وی توسط دو برادر که به اقرار صریح، انگیزۀ قتل را تنفر مذهبی بیان نمودند با ضربات بی‌رحمانه چاقو از پای درآمد.
مرد جوان‌تر به جرم معاونت در قتل عمد، به نیمی از حکم برادرش محکوم شد. این دو نفر به کشتن آقای فرهنگ امیری با ضربات چاقو اعتراف نمودند و صریحاً انگیزۀ خود را قتل یک نفر بهائی اعلان نمودند.
این‌ نوع مجازات برای قتل یک انسان بی‌گناه، به وضوح و روشنی نشان‌دهنده تبعیض و بی‌عدالتی نهفته در ماهیت قانون مجازات ایران است که با شهروندانش صرفاً به دلیل اعتقاد مذهبی‌شان در مقابل قانون به‌طور مساوی رفتار نمی‌کند.
خانم بانی دوگال نمایندۀ ارشد جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل گفت: «چنین حکمی ماهیت ادعا‌های واهی مقامات ایران مبنی بر برابری همۀ شهروندان در مقابل قانون را برملا می‌سازد و آشکارا خشونت علیه بهائیان که بزرگ‌ترین اقلیت مذهبی ایران است را تشویق می‌نماید. ما از ایرانیان می‌خواهیم به این بیندیشند که چگونه ایران می‌تواند ترقّی و پیشرفت نماید در حالی‌که نظام حقوقی آن که باید مروج عدالت باشد، مجری چنین بی عدالتی‌های آشکاری است.»

۱۳۹۶ مرداد ۴, چهارشنبه

محل کسب دستکم ۱۹ شهروند بهایی در ارومیه پلمب شد



به گزارش خبرگزاری پیام نیوز ( بهایی نیوز سابق) محل کسب دستکم ۱۹ شهروند بهایی در ارومیه طی دو روز اخیر توسط ماموران اداره اماکن عمومی استان آذربایجان غربی پلمب شده است.

بنابرگزارش مجموعه خبری پیام نیوز طی روزهای گذشته تعداد بسیاری از صاحبان محل کسب بهایی در شهر ارومیه از سوی اداره اماکن عمومی با ابلاغیه اخطار به پلمب روبرو بودند که طی این اقدام تاکنون محل کسب دستکم ۱۹ شهروند بهایی به دلیل تعطیلی محل کسب آنان در تاریخ ۱۸ تیر ماه که مصادف با تعطیلی مذهبی، بهائیان در ایران بوده است، پلمب شده است.
بنابر این گزارش از صبح امروز در تاریخ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶محل کسب وهاب مقدم دارای واحد صنفی لوازم کادویی کریستال، نوید مرغی دارای واحد صنفی لوازم خانگی، سیاوش عبدی دارای واحد صنفی لوازم عکاسی، فردین اعضائی دارای واحد صنفی تعمیر لوازم خانگی، فریدون اعضائی دارای واحد صنفی تعمیر لوازم خانگی، عین الله اقدسی دارای واحد صنفی لوازم یخچال ،سینا درختی دارای واحد صنفی عینک سازی و محل کسب چنگیر شاه محمدی دارای واحد صنفی اسباب بازی فروشی پلمب شده است و طی روز گذشته نیز محل کسب عرفان سمندری ،علی لطیفی،الهام عبدی، آرمان نورزی، ناصر پناهی و امید لطیفی دارای واحد صنفی پوشاک ، ریتا لطیفی دارای واحد صنفی چرم دوزی، ساسان کریمی و بنیان مقصودی دارای واحد صنفی قطعات خودرو، قربان نجف زاده دارای واحد صنفی قطعات و لوازم یدکی ماشین لباس شویی و محل کسب آقای سلیمانی دارای واحد صنفی لوازم خانگی پلمب شده است.

به گفته یک منبع آگاه به گزارشگر پیام نیوز « از تاریخ ۲۸ تیرماه ابلاغیه پلمب محل کسب بهائیان شروع شد و هر روز کاری به ۶ نفر اخطار به پلمب صادر شده است که طی این مدت اخطار ۱۰ روز فرصت به ۴ روز کاهش یافته است.

به گفته یک منبع مطلع ماموران به آنان گفته اند که بیش از ۹۰ درصد محل کسب بهائیان در ارومیه که بالغ بر ۱۰۰ محل کسب بهایی می شود در این دوره پلمب خواهد شد
پیام نیوز از یک منبع مطلع دیگر درخصوص نحوه برخورد ماموران اداره اماکن جویا شد که این شهروند بهایی می گوید :« کار خود را قانونی می دانستند و وقتی می پرسیدیم کدام قانون؟ می گفتند صحبتی نداریم بروید شکایت کنید.در صحبت های انجام شده با ریس اماکن استان آذربایجان غربی نیز گفته شده است، شما قانون را زیر پا گذاشتین و وقتی سوال می شود کدامین قانون می گویند ما قانون را خودمان شفاهی به شما می گوییم».
همچنین به گفته یک منبع مطلع دیگر رفتار تعدادی از ماموران در زمان پلمب مناسب بوده است.

همچنین بنابرگزارش پیام نیوز محل کسب فرهاد جوشنی یکی از شهروندان بهایی ساکن شاهرود نیز به دلیل تعطیلی در ایام تعطیلی ایام آئین بهایی با پلمب روبرو شده است.

در سال گذشته بیش از ۳۰۰ محل کسب شهروندان بهایی تنها به دلیل تعطیلی محل کسب آنان در ایام تعطیلی دیانت بهایی و همچنین باورمند بودن آنان به آئین بهایی با پلمب روبرو شده است.
در سالهای گذشت اداره اماکن بارها محل کسب شهروندان بهایی در شهرهای مختلف کشور را با پلمپ از سوی این اداره دولتی روبرو ساخته است.

طبق قوانین صنفی کشور کسانی که دارای مجوز فعالیت هستند می تواند در سال ۱۵ روز تعطیلی اعلام نمایند و بیش از ۱۵ روز تعطیلی را به اداره اماکن اطلاع دهند.
به ما در مجموعه خبری پیام نیوز (بهائي‌نیوز سابق ) ( Bahainews) بپیوندید.

چرا جمهوری اسلامی ایران مجبور به صدور رای و محکومیت قاتلین یکی از شهروندان بهایی شد ( در ۶ دلیل عنوان خواهم کرد)



شاید این تیتر ذهن بسیاری را پس از نتیجه دادگاه قتل یکی از شهروندان بهایی به نام فرهنگ امیری را مشغول کرده باشد. سعی میکنم با ذکر ۶ نکته در این یادداشت به دلایل اعلام این رای بپردازم ( این یادداشت یقینا تحلیل شخصی می باشد).
۱- فشارهای بین المللی، تحریم، فعال شدن اپوزیسیون و پوزیسیون در کنار رشد روزافزون رسانه های جمعی و کاربردی شدن شبکه های اجتماعی هر کدام تاثیر مستقیم خود را در برگزاری یک دادگاه هرچندنمایشی در ایران خواهد گذاشت. تمرکز رسانه ها و همچنین پیگیری تشکیلات بهایی درخصوص فشار علیه بهائیان و همچنین ماجرای قتل فرهنگ امیری موجب شد که جمهوری اسلامی این اتفاق ناگوار را میان اخبار تلخ خود پنهان نکند و در نتیجه مجبور به اجرای نیم بند قانون با وجود اجرای نشدن عدالت کند. 
۲- اصولا ابلاغ قانون با اجرای قانون در ایران فاصله بسیار زیادی دارد. پیشتر نیز افرادی به جرم های متنوع از جمله قتل بهائیان محکوم شدند اما اجرای حکم عملی نشد و یا در فریبی اجرای حکم به شکلی غیرقانونی پیش رفت.
۳- رای دادگاه مبنی بر حکم ۱۱ سال بوده است که این حکم احتمالا در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال کاهش پیدا کند که این پیش فرض نیز به ذهن خطور می کند پس از گذراندن دو سوم از حکم ، قاتل آزاد خواهد شد و برادر کوچک نیز احتمالا تنها یک سال محکومیت خود را طی خواهد کرد.عمدتا رای دادگاه های تجدید نظر در مناطق مذهبی و بخصوص بهایی ستیز یقینا با روح قانون و اصل تطابق جرم دور خواهد بود و محکومین با کاهش حکم روبرو خواهند شد.
۴- ایجاد سوپاپ اطمینان و رفع اتهام نقض حقوق بشر علیه بهائیان در ایران از سوی افرادی چون گزارشگر قوه قضائیه در امور حقوق بشر ایران. محمدجواد لاریجانی بارها از حربه سوپاپ اطمینان استفاده کرده و سخنان غیرواقع خود را با سواستفاده از بعضی موارد مشروعیت بخشیده است. این احتمال می رود که این اتفاق از سوی دستگاه قضایی به عنوان نشان دهنده رعایت حقوق شهروندی استفاده شود. البته قاضی پرونده به عدم تساوی حقوق بین مسلمان و بهایی اشاره داشته اما همچنان این رای می تواند جنبه تبلیغاتی خود را داشته باشد.
۵- این رای از منظر بعضی از افراد خود می تواند موجب تنش بیشتر این رویداد شود. قاتلین عنوان کرده اند در صورت آزادی باز این عمل را انجام خواهند داد که همین سخن نشان از ایجاد نفرت پراکنی و گسترش امکان جرم را نشان میدهد.
۶- یکی از دلایلی که میتوان به صدور این رای عنوان کرد نیز عدم وابستگی تشکیلاتی و سازمانی این دو جوان خام اندیش بوده است. این افراد با وجود آنکه پای منبر نشین بودند و با دفتر بسیج هم ارتباط داشتند اما افراد شاخص و اصلی جریان تندروی مذهبی و امنیتی در ایران نبودند و بیشتر می توان گفت خام اندیشی و ماجراجویی آنان موجب این قتل تاسف انگیز شده است. قاتلین اگر وابسته به دستگاه های همچون روحانیت و یا بسیج، سپاه و اطلاعات بودند یقینا هرگز محاکمه نمی شدند و این دو تن حتی از سوی دستگاه قضایی نیز مورد سواستفاده قرار گرفته اند.
اجرای قانون و برگزاری عدالت آرزوی است که روزی در ایران اجرا خواهد شد
مرتضی اسماعیل پور
#فرهنگ_امیری #بهایی #دادگاه #حقوق_بشر

ممانعت از صدور جواز کسب

این سند نشان می‌دهد که برابر با ابلاغیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اداره نظارت بر اماکن عمومی شهر تهران به رؤسای پلیس اطلاعات و امنیت عمومی شهرستان‌های تابعه از صدور مجوز جهت فعالیت شهروندان بهائی در رسته‌های شغلی حساس مانند نشر کتب و جراید، جواهر و طلاسازی، هتلداری، کافی نت و در راستای اجرای احکام شرع در رسته‌های شغلی مشروط به طهارت مانند رستوران‌داری، فروش مواد غذایی و شیرینی فروشی ممانعت شده است. همچنین از فعالیت بهائیان در مشاغل با درآمدزایی بالا، جلوگیری و فقط با صدور مجوز کسب در بعضی رسته‌های شغلی با درآمد متعارف، موافقت شده است.
[آرم نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران]
[آرم ج ا ا]
جمهوری اسلامی ایران

شماره 1314/2/22
تاریخ 86/1/19
پیوست دارد
از: پلیس اطلاعات و امنیت عمومی ف.ا.ا. تهران - اداره نظارت بر اماکن عمومی
به: فرماندهان محترم انتظامی شهرستانهای تابعه - روسای پلیس اطلاعات و امنیت عمومی
موضوع: بررسی صلاحیت افراد گروهکی و فرق ضاله بهائیت (مُهر: فاکس شد)
سلام علیکم
با صلوات بر محمد و آل محمد (ص) و با احترام، به استناد دستورالعمل واصله از ریاست محترم پلیس
اطلاعات و امنیت عمومی ناجا - نظارت بر اماکن عمومی( بشماره 14/30/5/2/31 مورخه 85/12/21 ) و
با عنایت به افزایش مراجعات وابستگان به فرقه ضاله بهائیت جهت اخذ پروانه کسب و حضور موجه و قانونی
آنها در جامعه اصناف پس از اخذ پروانه ، ضروری است بمنظور کنترل و نظارت مستمر بر فعالیت آنان و حتی
المقدور جلوگیری از حضور وسیع آنان در سطح صنوف حساس و مهم و سازمانهای صنفی و همچنین افراد
گروهکی متقاضی پروانه کسب ضمن مدنظر قرار دادن موارد ذیل برابر دستورالعمل شماره 14/30/7/100
مورخه 82/2/17 (کمیسیون بررسی نهائی) که نوع پرونده های قابل طرح در کمیسیون را مشخص می نماید
اقدام گردد.
الف) فرق ضاله بهائیت:
1) نسبت به شناسائی افراد بهائی شاغل در صنوف و جمع آوری آمار به تفکیک ( میزان پراکندگی ، نوع رسته
شغلی ) اقدام نمایند.
2) از فعالیت آنان مشاغل بادرآمد زائی بالا جلوگیری و صرفاً با صدور مجوز یا پروانه کسب در رسته های
شغلی که بتوانند در حد متعارف امرار معاش نمایند موافقت گردد.
3) از صدور مجوز فعالیت برای افراد مذکور در رسته های شغلی حساس( فرهنگی، تبلیغاتی، اقتصادیت،
نظیر جراید و نشریات ، جواهر و طلاسازی و ساعت و چاپخانه داران، و گراورسازان، موسسات
توریستی و اتومبیل کرایه، ناشران کتابفروشان، مسافرخانه داران، هتلداران، آموزشگاههای خیاطی،
عکاسی و فیلمبرداری، گیم نت، رایانه، کافی نت) جلوگیری بعمل آورند.
4) در راستای اجرای احکام شرعی برای پیروان فرقه ضاله بهائیت جهت فعالیت در رسته های شغلی مشروط
به طهارت (1- تالارهای پذیرائی 2- رستورانت و سلف سرویس 3- اغذیه فروشان و مواد غذائی 4-
چلوکباب و چلوخورشت 5- قهوه خانه 6- فروشندگان مواد پروتئینی و سوپرمارکت 7- بستنی و آبمیوه
و نوشابه 8- قنادی و شیرینی فروشی 9- کافی شاپ، پروانه صادر نمیگردد.

بسمه تعالی 
[ناخوانا] اداره اماکن- ثبت و[ناخوانا]
86/3/2 
[ناخوانا]

برخورد ميرحسين موسوى با بهائيان

با توجه به گزارش‌های واصله به دولت در زمینه برخورد با پیروان آیین بهائی، میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت در بخشنامه‌ای خطاب به وزارتخانه‌ها، مؤسسات دولتی و نهادهای انقلاب اسلامی، سیاست دولت را این چنین اعلام می‌کند که با افراد جاسوس مطابق قوانین، برخورد قاطع صورت گیرد ولی هیچ کارگزار نظام مجاز نیست تا فردی که جاسوسی یا محرومیت از حقوق اجتماعی و قانونی‌اش توسط راجع ذی صلاح تأیید نشده، از این حقوق محروم نماید.

حقوق اجتماعی اقلیت‌های دینی رسمی و غیررسمی

در شهریور 1377 رئیس دفتر ریاست جمهوری در نامه‌ای خطاب به دکتر روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، از او خواست که با توجه به اهمیت حقوق اجتماعی اقلیت‌های دینی رسمی و غیررسمی، به ویژه بهائیان، گروهی شامل نمایندگان قوه‌ی قضائیه، وزارت کشور، وزارت اطلاعات و چند متخصص این مسئله را بررسی و نتیجه را اعلام کنند.
بخش هفتم / اقلیت‌ها
599
بسمه تعالی
شماره 7089-77
تاریخ 1377/6/17
حجةالاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر روحانی
دبیر محترم شورای عالی امنیت ملی
با سلام
نامۀ شمارۀ 156-77 مورخ 77/6/14 هیأت پیگیری و نظارت و پیگیری بر اجرای قانون اساسی،
موضوع مسایل مربوط به حقوق اجتماعی اقلیت‌های رسمی و غیر رسمی مذهبی به ویژه
فرقه ضاله بهاییت، که تصویر آن به پیوست ارسال می‌گردد، به استحضار ریاست
محترم جمهوری رسید، پی‌نوشت فرمودند:
«جناب آقای دکتر روحانی
نظر به اهمیت موضوع و لزوم حل اساسی آن لازم است
سریعاً با حضور آقایان شوشتری و مهرپور و نمایندگان قوه
قضایی و وزراتخانه‌های اطلاعات و کشور و چند صاحب نظر
دردآشنا در دبیرخانه بررسی و نتیجه جهت تصمیم‌گیری به من
یا شورای عالی امنیت ملی ارایه شود. منتظر اقدام هستم.»
سید محمدعلی ابطحی
از طرف محمدرضا تابش

حقوق اجتماعی شهروندان بهائی


حسین مهرپور، رئیس هیأت پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی، در نامه‌ای به سید محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت ایران، معضل برخورد با حقوق اجتماعی اقلیت‌های غیررسمی به ویژه بهائیان را مطرح می‌کند و با اشاره به بیانات ریاست جمهوری در زمینه‌ی حقوق انسان‌ها و با توجه به اصل ۱۴ قانون اساسی، خواستار اقدام عملی ایشان در جهت رفع مشکل حقوق شهروندی اقلیت‌های غیررسمی می‌شود. مهرپور در این نامه از ریاست جمهوری درخواست می‌کند تا در اولین مرحله، مسائلی نظیر گرفتن گذرنامه، تحصیل و اشتغال در مشاغل خصوصی حل شود.
وظیفه دشوار نظارت بر اجرای قانون اساسی​
598
هستند. احکامی نیز در دست دارند که به لحاظ وابستگی به این فرقه، تضیقاتی علیه آن‌ها
صورت گرفته و بعضاً به مصادره اموال و احیاناً اعدام محکوم شده‌اند، تبیین موضوع
و بیان مصادیق را اگر فرصت حضوری پیش آمد، ارایه خواهم کرد. این‌ها همه‌ در حالی
است که طبق اصل ۱۴ قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی ایران باید نسبت به
غیر‌مسلمانان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نماید و حقوق انسانی آنان را
رعایت کند و حضرت امام‌خمینی رضوان‌الُله تعالی علیه در پاسخ سؤالی که از سوی
شورای عالی قضایی در مورد کفار اهل کتاب و غیر اهل کتاب از ایشان به عمل آمده بود
فرمودند: «کفار مزبور در پناه اسلام هستند، و احکام اسلام مانند مسلمان‌های دیگر
دربارۀ آن‌ها جاری‌است و محقون‌الدم بوده و مالشان محترم است» بررسی همه
جنبه‌های مقررات حقوقی و کیفری ناظر به این فرقه‌ها و پیدا‌ کردن راه‌حل شرعی‌ کار
دشوار و صعب‌الوصول یا ممتنع‌الحصول است ولی می‌توان تمهیدی اندیشید که همه
افراد ملّت و اتباع ایران از جمله اقلیّت‌های غیر‌رسمی که به هر حال جزء افراد ملّت
محسوب می‌شوند و تکالیف و الزامات حکومت را گردن می‌نهند از حقوق اجتماعی
مربوط به آحاد ملّت و یا به تعبیری حقوق شهروندی برخوردار‌ باشند و حداقل در
مرحله اوّل مسایلی مانند گرفتن گذرنامه، ‌ خروج از کشور، ‌ تحصیل، ‌ اجازه اشتغال حداقل
در مشاغل خصوصی و اموری نظیر آن‌ها بدون توجه به هر نوع عقیده و مذهب در مورد
همه حل شود مدت‌هاست این مسأله مطرح شده و گمان می‌کنم در برخی کمیته‌های
شورای عالی امنیت ملی نیز مورد بحث قرار گرفته ولی هنوز نتیجۀ مطلوب به‌ دست
نیامده است از جناب‌عالی به خصوص با توجه به بیانات جالبی که در زمینه حقوق
انسان‌ها به مناسبت‌هایی ایراد می‌فرمایید و طبعاً در جریان شرکت در اجلاس سال
جاری مجمع عمومی سازمان ‌ملل نیز بیان خواهید فرمود، ‌ انتظار اقدام عملی برای حلّ
این معضل می‌رود، ‌هدف از تصدیع، ‌ بیان کلّی مطلب و طرح اصل موضوع بود، ‌ مطالب
تفصیلی و مشروح‌تری در این زمینه وجود دارد که ترجیح می‌دهم شفاهاً توضیح بدهم.
حسین مهرپور
مشاور رییس جمهور و
رییس هیأت پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی
کنترل و پایِش

دستور تهیه‌ی مشخصات دانش‌آموزان بهائی

در ۱۴ آبان ماه سال ۱۳۹۰، مدیر آموزش و پرورش شهرستان شهریار (از توابع استان تهران) در بخشنامه‌ای محرمانه، مدیران مدارس تابعه را موظف می‌کند که به طور غیرمحسوس مشخصات دانش‌آموزان بهائی را تهیه و حداکثر تا تاریخ ۲۱ آبان ماه به کار‌شناسی حراست تحویل دهند. دانش‌آموزان پیش‌دبستانی نیز مشمول این بخشنامه هستند.
«باسمه تعالی»
وزارت آموزش و پرورش 
[آرم جمهوری اسلامی] اداره کل آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران شماره: ح /۱۹۱۸ /م
جمهوری اسلامی ایران
مدیریت آموزش و پرورش شهرستان شهریار تاریخ: ۹۰/۰۸/۱۴
پیوست: دارد
بسمه تعالی
محرمانه
مدیران محترم مدارس تابعه
سلام علیکم
با احترام/ شایسته است نسبت به تکمیل فرم پیوستی (مشخصات دانش آموزان بهایی)
اقدام و حداکثر تا تاریخ 90/08/21 به صورت محرمانه
به کارشناسی حراست تحویل نمایید.
1.نوآموزان پیش دبستانی نیز مشمول این بخشنامه می شوند.
2.اطلاعات دانش آموزان به صورت محرمانه و غیرمحسوس جمع آوری شود.
3. مدارسی که فاقد دانش آموزان ذکر شده می باشند، فرم پیوستی را پس از
مهر و امضای مدیر عودت نمایند.
حکمعلی نجفی
مدیر آموزش و پرورش شهرستان شهریار
[امضا]

دستور تهیه‌ی فهرست اسامی بهائیان توسط سفارتخانه‌های ایران

در مرداد سال ۶۰ دفتر معاونتِ فرهنگی و کنسولیِ وزارت امور خارجه، بخشنامه‌ای محرمانه و فوری به تمام نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران در کشورهای خارج ارسال و آنها را موظف می‌کند اسامی تمامی بهائیان مقیم حوزه‌ی خود را با دقت تهیه و ارسال کنند. همچنین به آنها دستور داده می‌شود از تمدید گذرنامه بهائیان خودداری کنند.
اداره: دفتر معاونت فرهنگی و کنسولی
شماره: 10/4462-17/533
تاریخ: 1360/5/21

[آرم جمهوری اسلامی ایران]
جمهوری اسلامی ایران

خیلی محرمانه- فوری-
بسمه تعالی
بخشنامه بکلیه نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج
از تاریخ ابلاغ این بخشنامه کلیه مسئولین نمایندگیها موظفند اسامی تمامی بهائیان مقیم حوزه آن نمایندگی و ضد انقلابیون بخصوص به اصطلاح دانشجویان را با دقت تهیه و ارسال نمایند. همچنین از تمدید گذرنامه این افراد خودداری فرموده و فقط برگه عبور داده شود.
معاون امور فرهنگی و کنسولی
جواد منصوری
[امضاء]
[مأخذ: کتاب سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران (جلد دوم)، صفحه‌ی 49، سند شماره‌ی 8]

علما، بهاءالله و پیروان او... مطلبی به مناسبت دویستمین سالروز تولد بهاءالله



یکی از سوالاتی که برای بسیاری از دوستان مسلمانمان که از مشکلاتی که در ایران برای بهاییان پیش می آید با خبر بوده اند یا با خبر می شوند و منصفانه تنها به شنیدنِ صحبتهای علما و یا مسوولین حکومتی اکتفا نمیکنند این است که علت اینهمه مخالفت علما با بهاءالله و پیروانش در طول مدت زمانی نزدیک به یکصد و هفتاد سال چه بوده است؟ مگر وی و یارانش چه اعمالی را مرتکب شده اند که سزاوار اینهمه آزار و اذیت و تبعید و لعن و طعن گردیده اند؟ البته که اگر از خودِ علما علت این مخالفت ها را بپرسیم صحبتهایی را مطرح می کنند که سالهاست آنقدر گفته اند که شاید خود نیز باور کرده باشند. صحبتهایی که برای اثبات آنها خود را ملزم به ارائه سند و مدرکی هم نمی بینند. اما با کمی جستجو در میان تعالیم بهاءالله و عملکرد پیروانش در طول این سالهای نسبتا طولانی میتوانیم ریشه هایی از دلایل مخالفت علما را بیابیم که البته کمتر از زبان خود آنان میشنویم. برخی از آن دلایل را اینگونه میتوان شمرد:
1- بهاءالله مردمان جهان را به جستجوی حقیقت تشویق میکند. از آنان میخواهد که با چشم خود ببینند و بشنوند و در این راه مهمترین صفتی که یار و یاورشان در یافتنِ حقیقت است را انصاف معرفی می کند. او تقلید را منع می کند و از مردمان میخواهد که میان دینِ حقیقی و خرافات تفاوت قایل شوند. البته احترامِ اهل دانش و اهلِ خدمت را واجب میشمرد اما اینکه آنان از مردم بخواهند که از دریچۀ چشمِ آنان به حقیقت و به آیاتِ الهی نگاه کنند و خود را مرجع بدانند جایز نمی داند. در مقابل ادارۀ امور جامعه را تنها از طریقِ مشورت و ساختارهایی که در کتاب های خود تعریف میکند و بر اساسِ انتخابات شکل می گیرند تصویر می کند.
2- تعظیم و سجده در مقابل سایر افرادِ بشری در هر رتبه و مقام که باشند، دست بوسیِ آنان و هر امری که عزتِ و شرافتِ بشری را پایمال نماید نهی می نماید.
3- اجازۀ آن که دیگران را نجس، مرتد یا مدهورُ الدَّم بخوانند را از افراد و جامعه سلب میکند.
4- روحانی بودن را مفهومی در قلب آدمیان و ورای ظواهر معرفی می کند. چنانچه در یکی از آثارِ خود اینگونه می گوید: \"ای به ظاهر آراسته و به باطن کاسته، مَثَلِ شما مثلِ آبِ تلخِ صافی است که کمالِ لطافت و صفا از آن در ظاهر مشاهده شود؛ چون به دستِ صرّافِ(جدا کنندۀ نیک از بد) ذائقۀ احدیّه افتد قطره از آن را قبول نفرماید\".
5- از تظاهر به ذکر گفتن در کوچه و خیابان منع می نماید.
6- فتوای جهاد دادن را در دنیایِ امروز امری به دور از تعالیم الهی معرفی می کند و این اسلحۀ قدرتمند را از دست علما میگیرد؛ چه که جهاد و سلاح را راه یاری رساندن به امرِ خداوند نمیداند و در مقابل، اعمال و اخلاق نیکو را یاورِ حق و حقیقت معرفی می کند. چنانچه می گوید: \"کلّ را وصیت می نمائیم که به جنودِ(لشکریان) اعمال و اخلاق، امرالله(دینِ خداوند) را نصرت(یاری) نمایند\". و نیز می گوید : \"ناصرِ امر اعمال است و مُعينش اخلاق. يا اهلِ بهاء، به تقوی تمسّک نمائيد\".
7- دخالتِ علما در سیاست را منع می کند و بسیاری از مشکلات و جنگ هایی را که ایرانیان در دورۀ قاجار و ترکها در دورۀ عثمانیان به آن گرفتار آمدند را از اثراتِ دخالتِ علما در سیاست و فتواهای آنان ذکر می کند.
8- نماز جماعت را به جز در نماز میّت روا نمی داند و در نتیجه مفاهیمی همچون پیش نماز و امامِ جماعت را از دایرۀ لغاتِ آیینِ خود حذف می نماید.
9- دین و مذهب را وسیله ای جهت گردِ هم آوردنِ مردمان معرفی می کند و سوء استفاده از آن به نیتِ دور کردنِ مردمان از هم و ایجاد جنگ و اختلاف را شدیدا منع می کند. چنانچه می گوید: \"ای اهلِ عالم، مذهبِ الهی از برای محبت و اتحاد است. او را سبب عداوت و اختلاف منمایید\"
10- ارتباط مردمان با خداوند را تنها از طریقِ قلبِ آنان می داند و در میانِ مسیرِ آنان به سمتِ حق جایگاهی برای علما در نظر نمی گیرد.
11- او مردمان را دعوت می کند تا بیگانگی را کنار بگذارند و همدیگر را میوه های یک درخت و برگهای یک شاخه ببینند. چنانچه می گوید: \"ای اهل عالم، سراپردۀ یگانگی بلند شد. به چشمِ بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بارِ یک دارید (همه میوه های یک درختید) و برگِ یک شاخسار\". روشن است که در این تعلیم جایی برای خود را برتر دیدن و بالاتر نشستن نیست. چنانچه در جای دیگر میگوید : \"برتری و بهتری که به میان آمد، عالَم خراب شد و ویران مشاهده گشت\"
12- تعصبات مختلفه از جمله تعصبِ دینی را سببِ ویرانیِ بنیانِ عالَمِ انسانی میداند و مردمان را از آن نهی می کند. عبدالبهاء فرزند بهاءالله بر اساس تعالیمِ پدر اینگونه میگوید: \"تعصبات است که عالم را خراب کرده، هر عداوت و نزاعی و هر کدورت و ابتلايی که در عالم واقع شده، يا از تعصب دينی بوده يا از تعصب وطنی يا از تعصب نژادی يا تعصب سياسی. تعصب مذموم و مضر است، هر نوع باشد. وقتی که امرِ تعصبات از عالم دور شود، آن وقت عالم انسانی نجات يابد\".
13- نهی از حدیث سازی و استناد به روایاتِ شفاهی
14- نهی از چند همسری و صیغه
15- نهی از تقیه و پنهان کردنِ عقیده
16- نهی از دروغ به هر بهانه و مصلحتی... چنانچه می گوید: \"لسان(زبان) گواهِ راستیِ من است. او را به دروغ میالایید(آلوده مکنید)\"
17- و ...
امید به آن دارم که مردمان به دنبال عمل به حقیقت و آنچه آنان را به کار آید باشند. حال این حقیقت از دهانِ هر که به گوشِ ما رسد. باشدکه کرۀ زمین، بهشتِ برین گردد.

زندگی بهائی



فرد بهائی حضرت بهاءالله را پیام‌آوری الهی می‌داند که در این زمان خواست و ارادۀ خداوند را برای نوع بشر آشکار ساخته‌اند و تعالیم ایشان را رهنمودهایی متناسب با نیازهای کنونی جهان یافته است. یک بهائی سایر ادیان بزرگ جهان را از جانب خداوند می‌داند و آنها را کاملاً محترم می‌شمارد. تلاش برای برابری میان زنان و مردان، ارزشمند شمردن زندگی خانوادگی، ترویج عدالت اجتماعی، خدمت به نوع بشر، آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان و نیز پیشرفت معنوی و فکری به منظور مشارکت در برقراری صلح و یگانگی نوع انسان از جنبه‌های ضروری و مهم زندگی بهائی به‌شمار می‌روند.
زندگی فرد بهائی شامل تلاش در به اجرا درآوردن تعالیم حضرت بهاءالله در حیطه‌های مختلف زندگی مانند خانواده، تحصیل، اشتغال، کوشش برای پیشرفت شخصی در درون چارچوب اخلاقی و مشارکت در فعالیت‌های جامعه برای بهبود محیط اطراف خود است. آن چه به تمام این فعالیت‌ها معنا می‌دهد بینشی نسبت به آیندۀ باشکوه جهان است و این که هر فرد می‌تواند و باید به سهم خود در پیشبرد این تمدن جهانی مشارکت داشته باشد. از سوی دیگر یکی از مفاهیم محوری در تعالیم بهائی این‌ است‌ که پرورش شخصیت درونی فرد و خدمت به نوع انسان، مانند دو روی یک سکه، جنبه‌های جدانشدنی زندگی هستند.
حضرت ولی‌امرالله بیان می‌کنند: «نمی‌توانیم قلب انسان را از محیط اطراف او جدا سازیم و بگوییم که هر زمان یکی از آن‌ها اصلاح گردد، همه چیز اصلاح خواهد شد...هر یک از آن‌ها بر دیگری تأثیر می‌گذارد و هر تغییر دائمی در زندگی انسان نتیجۀ این تأثیر و تأثر متقابل است.» (ترجمه)
این بینش‌ها موجب می‌شود یک فرد بهائی تلاش کند تا در عمل بیاموزد چگونه می‌تواند جنبه‌های مختلف زندگی‌اش را در خدمت به نوع انسان و پیشبرد تمدن یکپارچه سازد.

مطلبی در باره حروف مقطعه اوائل سوره های قران




معنا و مفهوم و منظور از حروف مقطعه نازله در اوائل بعضي از سوره هاي قران از همان صدر اسلام مورد بحث و گفتگو بوده و تاكنون هم به يك نتيجه قطعي نرسيده اند مترجمين قران در ترجمه هاي خود انرا رازي بين خدا و رسولش ميدانند
در كتاب تفسير نمونه جلد بيستم مي نويسد
در باره تفسير حروف مقطعه قران سخن بسيار گفته شده و هر يك از مفسران در اين زمينه بحثهاي فراواني دارند و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسي يازده تفسير براي حروف مقطعه قران شده است
عقايد متفاوتي در باره حروف مقطعه گفته شده ازجمله اينكه حروف مقطعه براي خاموش ساختن كفار و جلب توجه مردم به محتواي قران بوده زيرا مشركان لجوج مخصوصا به يكديكر توصيه كرده بودند هنگامي كه پيغبر قران مي خواند كسي گوش به ان فرا ندهد و با ايجاد سرو صدا و غوغا نگذارند صدا ي پيغمبر بگوش مردم برسد لذا خداوند در اغاز 29 سوره هاي قران حروف مقطعه را كه مطلب نو ظهوري بوده و جلب توجه مي كرده است قرار داده است0
علامه طباطبائي در تفسير الميزان جلد 18 صفحه 5 مطلب جديدي ارائه داده كه كاملا با ساير برداشتها از حروف مقطعه متفاوت است و خود انرا بعنوان يك احتمال و حدس و گمان بيان نموده اند و مي گويد
هنگاميكه سوره ها ئي را كه با حروف مقطعه اغاز ميشود را مورد دقت قرار مي دهيم ملاحظه مي شود كه سوره هائيكه با يكنوع حروف مقطعه اغاز مي شود مطالب مشتركي دارند 0 في المثل سوره هائي كه با ( حم ) شروع مي شود بلافاصله بعد از ان جمله تنزيل الكتاب يا چيز ي كه بمعني ان ا ست قرار گرفته و سوره هائي كه با ( الر ) شروع مي شود بعد از ان تلك ايات الكتاب و يا شبيه ان است 0 از اينجا مي توان حدس زد كه ميان حروف مقطعه و محتواي اين سوره ها ارتباط خاصي است 0 و البته اين ارتباط ممكن است بسيار عميق و دقيق باشد و افهام عادي به ان راه نيابد و اگر ايات سوره ها را كنار هم بچينيم و با هم مقايسه كنيم مطالب تازه اي براي ما در اين زمينه كشف شود
جناب اشراق خاوري در كتاب قاموس ايقان جلد 1 صفحه 572 شرح مبسوطي از عقايد مختلف علماي تفسير را مرقوم داشته اند كه اطلاعات زيادي در باره اين موضوع بخوانند ه ميدهند مراجعه به ان باعث مزيد معلومات مي گردد
در كتاب تبيان و برهان جلد اول صفحه 130 نيز اين حديث را از قول شخص ديكري بنام جابربن عبدا لله بن رباب بنحو ديكري نقل مي نمايد ولي مضمون و محتوا همان است كه منظور از حروف مقطعه مقدار عددي انها ست و ا گر انها را با هم جمع كنيم از مجموع ان سنه ظهور حضرت اعلي بدست مي ايد عين عبارت تبيان و برهان چنين است
در تفسير علامه محدث ابن جرير الطيزي از جابربن عبد الله رباب چنين روايت شده است كه گفت روزي حضرت ر سو ل ضل الله ايه اول سوره بقره را تلاوت ميفرمودد ابو باسربن ا خطب يهودي كه ايه مزبور را استماع نمود نزد برادر خود حي بن اخطب شتافت و جمعي از يهود نزد او يافت
حي بن اخطب گفت شايد مجموع اعداد كلمات مذكوره دوران شريعت ان حضرت مقرر شده باشد الي اخر
طالبين براي اطلاع از اين بحث به كتاب تبيان و برهان جلد 1 صفحه 10 الي صفحه 138 مراجعه فرمايند0
جناب ابو الفضائل در كتاب فرائد مي نويسد0
ازجمله احاديث داله بر ميعاد ظهور حيث مشهور ابي لبيد مخزوني است كه مرحوم فيض در تفسير صافي در تفسير اول سوره بقره و هم مرحوم مجلسي در غيبت بحار الانوار روايت فرموده اند كه ( و من الحديث ما رواه الياشي عن ابي لبيد مخزوني قال قال ابو حعفر عليه السلام يا ابا لبيد از تلك من ولد العباس اثني عشر 000
و بعد از ذكراين مقدمه بياناتي ميفرمايند كه ترجمه ان چنين است 0
يا ابا لبيد مرا در حروف مقطعه قران علم بسيار ي است خداوند تبارك و تعالي نازل فرموده الم ذلك الكتاب را پس قيام فرموده محمد حسن پش فرمود و تبيان اين نكته در حروف مقطعه قران است اگر بشماري انرا بدون تكرار و بيست حرفي از حروف مقطعه قران كه بگذرد ايامش مگر اينكه قائمي از بني هاشم نزد انقضاي ان قيام خواهد نمود يعني هر يك از حروف مقطعه اوائل شور تاريخي است و اشارتي است از براي قيام يكي از بني هاشم در دوره اسلام 000 و چون بر وفق فرمان حضرت ابي جعفر حروف مقطعه اوائل سوره را از ا لم ذلك الكتاب تا الر بشماري 1267 مي شود و اين مطابق است با يوم طلوع نير اعظم از فارس و چون هفت سال حضرت محمد قبل از هجرت بمدينه امر بعثت خود را مخفي و مكتوم ميفرمود چون اين عدد را از سنين هجرت كسر فرمائي با سنه 1260 كه سنه ظهور نقطه اولي است مطابق گردد
در كتاب درس تبليغ جناب سرهنگ عنايت ا لله سهراب در اين باره چنين مي نويسد
در قران مجيد دو قسم علائم راجع بظور مبارك نقل شده است يك قسم تاريخ ظهور و قسمت ديكر علائمي است كه با تفسير ائمه هدي عليه السلام توام است نسبت بتاريخ ظهور مبارك در سوره سجده ميفرمايند يد بر الامر من السماء الي الارض ثم يعرج اليه في يوم كان مقداره الف سنه مما تعدون يعني تدبير مي شود امر الهي از اسمان بسوي زمين سپس عروج مي نمايد به اسمان در روزيكه مقدار ان هزار سال است ) تعين دوران ديانت اسلام هزار سال است باضافه 260 سال دوران ائمه اطهار كه جمعا 1260 سال مي شود كه حضرت اعلي اظهار امر فرمودند
و علائم ديكر كه راجع به تاريخ ظهور است حروف مقطعه اوائل
سوره هاي قران مجيد است در كتاب اصول كافي از ابي لبيد مخزومي روايت شده كه حضرت امام محمد باقر فرموده هر يك از اين حروف مقطعه اشاره بقيام يكي از مشاهير ائمه و زعماي اسلام است
در كتاب خوشه هائي از خرمن ادب و هنر شماره 6 در باره اين تفسير جنين مينويسد0 ماخذ اين حديث تفسير صافي ذيل الم در سوره بقره است
بنا بر نظر جناب فاضل مازندراني اين تفسير به خواهش جناب وحيد اكبر نازل شده و با تو قيع الفين ارتباط دارد ( اسرار الاثار ذيل الف )
حضرت نقطه در اين توقيع حروف مقطعه را بمانند حروف منضمه حاوي همان حقايق و دقائق معرفي مي فرمايند و ذهن مخاطب را از توقيت ( تعين وقت ظهور قائم و همچنين قيامت ) به عظمت ظهور خود معطوف مي دارند اگر چه در اين اثر حضرت نقطه ادعاي استقلال را تصريح نفرموده ولي با اشاره به اختلاف علماء و مجتهدين به ضرورت ظهور نفسي كه اختلافات را بردارد تاكيد نموده و اين رتبه را اظهار و ادعا فرموده اند سواهد اخبار و مخصوصا اشاره به قول شيخ احمد كه ذكر ( ستعلمن نباء بعد حين ) نموده همه در تائيد اين مطلب است
ابتداي ان ( بسم ا لله ا لرحمن ا لرحيم ا لحمد لله ا لذي جعل طرازز الالواح و با اين بيان خاتمه مي يابد ( و السلام عليك و علي من اتبعك في امر ا لله و ا لحمد لله رب العالمين)
حجم ان بالغ بر 18 صفحه 19 سطري و هر سطر 10-12 كلمه
است0
در باره مخاطب اين لوح و محل نز ول ان در جائي ذكر ي نشده جز اينكه فاضل مازندراني در اسرار الاثار مي نويسد اين تفسير بخو ا هش سيد يحيي دارابي ملقب به وحيد اكبر نازل شده است در ساير منابع از جمله كتاب باب و عهد اعلي و غيره فقط اسم اين اثر بدون هيچ گونه معرفي و شرح و بسطي جز ء اثار مباركه امده است 0
نا گفته نماند كه در باره حروف مقطعه تفسيري نيز از حضرت بهاء الله موجود است كه باعزاز ميرزا اقا ركاب ساز شيرازي نازل شده است 0
ايشان كه از مومنين واقعه مسجد وكيل شيراز مي باشند و بحكم علماي سوء در مدينه الله شيراز بدرجه رفيع شهادت فائز شدند دو سئوال از محضر مبارك نمودند يكي در تفسير ايه نور و ديكري از معاني حروف مقطعه كه در جواب هر دو سئوال ايشان لوحي نازل شد كه بيشتر به تفسير ايه نور معروف است و در مائده اسماني جلد 4 صفحه 49 مذكور است ولي چون حضرت ولي امر الله ان دو را از هم تفكيك نموده و هر كدام را جداگانه مرقوم فرموده اند لذا اين لوح بنام تفسير حروف مقطعه بصورت مستقل ذكر مي شود اين لوح مبارك در كتاب گنج شايكان صفحه 21 معرفي شده ا ست0
جناب اديب طاهر زاده در كتاب نفحات ظهور حضرت بهاء ا لله جلد 1 مي نويسد
لوح ديكري كه بيان ا هميت ان چندان سهل نيست لوح ايه نور يا تفسير حروفات مقطعه است اين لوح مبارك بلسان عربي به ا عزاز ميرزا اقاي ركاب ساز شيرازي كه در سبيل امر حضرت بها ء ا لله بمرتبه شهادت رسيده نازل گرديده است
ميرزا اقاي ركاب ساز تفسير بعضي از ايات قران و تبين معاني باطني حروف مقطعه ان سفر كريم را از حضور حضرت بهاء ا لله رجا كرده بود حروف مقطعه حروفي هستند كه در مطلع تعدادي از سور قران نازل شده و سبب تحير بسياري از علما ي اسلام و محصلين ان كتاب مقدس گرديده است اين نكته شايان توجه است كه امام پنجم شيعيان يعني امام محمد باقر قبلا تفسير ي بر حروف مقطعه قران نوشته بوده از جمله اين امام بيان نموده كه زمان ظهور قائم معادل ارزش عددي بعضي از حروف مقطعه قران يعني 1260 هجري (1844 ميلادي ) ميباشد و اين سالي ا ست كه حضرت باب رسالت خويش را بعنوان موعود منتظر اسلام اعلام فرمودند
جمال اقدس ابهي در اين لوح مبارك مفصل به هر دو سئوال ميرزاي اقاي ركاب ساز جواب كافي عنايت فرموده اند هيكل اطهر در تشريح ا هميت اين حروف مقطعه حقايق تازه اي را اشكار و بعضي از معاني مكنونه انها را تبين فرموده اند و اين توضيحات باندازه اي عميق و وسيع است كه انسان را در درياي تفكر و انديشه غوطه ور مي كند گر چه حضرت بهاء ا لله بعضي از اسرار مخزونه در حروفات مقطعه قران را تشريح نموده ا ند با وجود اين بيان اين حقايق به كساني كه با اثار اسلامي و لسان عربي اشنائي كافي ندارند امكان پذير نيست

۱۳۹۶ تیر ۳۰, جمعه

دارالآثار بین المللی بهائی نخستین بنای حول قوس کرمل است



که{حضرت ولیّ عزيز امرالله}نقشه اش را بعد از انجام مشاورات ومطالعات دقیق در سال ۱۹۵۴ تصویب فرموده اند و ساختمان آن در سال ۱۹۵۷ بپایان رسید،
این بنای مجلّل اوّلین مشروعی است که منادی تأسیس و استقرار مرکز اداری جهانی بهائی در جبل کرمل محسوب میشود،
سبک معماری بنای دارالآثار مقتبس از سبک معماری قدیم یونان است، نمای خارجی آن آراسته به ستونهای مرمر سفید و سقفش پوشیده از کاشی های سبز رنگ و صدرش مزیّن باسم اعظم است.
تالار بزرگ و زیبای داخلی اختصاص دارد به جمع و محافظه و ترتیب آثار و اشیاء کثیره متبرّکه نفیسه مقدّسه و برای این منظور از انواع فرش های بسیار نفیس، گنجه های متنوّع و زیبا، چلچراغها و لوازم دیگر با طرح های اروپائی، ایرانی، ژاپنی، چینی و هندی استفاده شده است.
از جمله آثار نفیسه متبرّکه شمایل طلعت ابهی و حضرت اعلی، خطوط اصل، شعرات مبارک، البسه و اشیاء متبرّکه متعلّق به هیاکل قدسیّه، خطوط خوشنویسان با تذهیبهای زیبا کلاً در آن محفظه آثار مبارکه محفوظ است.
بقول یکی از دوستان مقیم ارض اقدس زیبائی و در عین حال تقدیس بنای دارالآثار همراه با به هم آمیختن انواع هنرهای شرقی و غربی در تالار آن همه و همه مانند سمفونی موزونی به هم آمیخته شده که حتّی بر اهل هنر اعجاب آمیز و قابل ستایش است"

دو شهروند بهایی دیگر توسط وزارت اطلاعات در کاشان بازداشت شدند



به گزارش خبرگزاری پیام نیوز دو شهروند بهایی ساکن کاشان به نام های فریدون فلاح و ندا پاینده، توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات منتقل شدند.
بنابرگزارش مجموعه خبری پیام نیوز( بهایی نیوز سابق) ندا پاینده همسر فریدون فلاح می باشد که در تاریخ ۲۶ تیرماه ۱۳۹۶ توسط ماموران امنیتی وزارت اطلاعات پس از تفتیش محل کسب آنان بازداشت شده اند.
به گفته یک منبع نزدیک ماموران امنیتی پس از تفتیش محل کسب آنان را به منزل منتقل داده و منزل آنان را نیز مورد تفتیش قرار داده اند و اموال شخصی آنان از جمله کتاب ها، عکس ها، تابلو فرشها، کیس کامپیوتر، پرینتر، موبایل آنان را ضبط و مجدد آنان را به محل کسبشان منتقل می کنند تا از این دو شهروند بهایی خواسته شود که گاو صندوق مستقر در محل کسبشان باز شود تا مورد بررسی قرار گیرد که این دو تفتیش حدود ۶ ساعت به طول انجامیده است. لازم به ذکر است که محل زندگی این زوج بهایی پیشتر نیز مورد تفتیش قرار گرفته شده بود و وسایل شخصی آنان از جمله عکس های شخصی، فیلم ها، کتابها و... نیز توقیف شده بود.
این منبع مطلع افزود در اولین تماس پس از بازداشت این دو شهروند بهایی به خانواده خود اعلام کرده اند اطلاعی از محل نگهداری خود ندارند اما یک منبع مطلع و آگاه در این خصوص می گوید به احتمال بسیار بالایی در بازداشتگاه وزارت اطلاعات هستند.
پیشتر در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۹۶ امرالله منوچهری و ضیالله الهیان از شهروندان بهایی شهر کاشان نیز توسط ماموران امنیتی وزارت اطلاعات بازداشت شدند اما با گذشت نزدیک دو هفته از بازداشت آنان نام این دو شهروند بهایی در سیستم زندان اصفهان ثبت نشده و اتهام آنان نیز عنوان نشده است. این دو شهروند بهایی در بازداشتگاه وزارت اطلاعات در شهر اصفهان بازداشت هستند.
هزاران نفر از پیروان آیین بهایی پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی زندانی، شکنجه یا اعدام شده‌اند. بسیاری دیگر از پیروان این آئین نیز از سایر حقوق اجتماعی خود مانند حق تحصیل یا کار محروم شده‌اند.
منبع خبر : https://goo.gl/DdPuof
به ما در مجموعه خبری پیام نیوز (بهائي‌نیوز سابق ) ( Bahainews ) بپیوندید.

آیا در عالم وجود تنها هستیم؟


جمال مبارک میفرمایند، "لکلّ ثوابت سيّارات و لکلّ سيّارة خلق عجز عن احصائه المحصون."
(مائده آسمانی، ج8، ص191)
[مضمون: بر هر یک از خورشیدهای عالم سیّاراتی است و در هر سیّاره‌ای خلقی که شمارندگان از شمارش آنها عاجزند.]
حضرت عبدالبهاء می‌فرمایند، "اِعلَم أنّ فی صریحِ القرآن إنّ الله بیّن بیاناً شافیاً کافیاً تلتذُّ مِنهُ الآذان و قال «إنّ فی خلق السّموات و الأرض و ما بثّ فیهما دابّة». فَصَرَّح بأنّ فِی السّمآء و الأرض کلَیهما موجوداتٌ متحرّکةٌ بالإرادة و لا شکّ و لا شُبهة أنّ کلّ موجود متحرّک بالاِرادة أما یکون مِن ذوی الحیاة الحیوانیّة أم مِن ذوی الحقائق الإنسانیّة."
(مکاتیب عبدالبهاء، ج1، ص119)
[مضمون: بدان که خداوند در قرآن صریحاً بیان شافی کافی فرموده که گوشها از شنیدن آن لذّت می‌برد. فرموده است که در خلق آسمانها و زمین و آنچه که در آنها است موجود زنده وجود دارد. پس تصریح کرده که در آسمان و زمین، هر دو، موجوداتی هستند که به ارادۀ خود حرکت می‌کنند. و هیچ شکّ و شبهه‌ای وجود ندارد که هرموجودی که به ارادۀ خود حرکت کند یا از حیوانات جاندار است یا از موجوداتی که دارای حقیقت انسانی هستند.] در بیان دیگر از قلم حضرت عبدالبهاء صادر، "البته این مکوّنات عظیمه خالی و فارغ نیست و عبث و بیهوده آفرینش نیافته؛ حتّی صریح قرآن است ولی مفسّرین بی‌وجدان با وجود صریح عبارت به حقیقت پی نبردند. چنانچه میفرماید «و مِن آیاته خلق السّموات و الأرض و ما بثّ فیهما مِن دابّة». می‌فرماید از آیات باهرات الهیّه این آسمان و زمین است و کائنات حیّ متحرّکی که در این آسمان و زمین خلق شده‌اند. ملاحظه نمایید که صریحاً می‌فرماید که در آسمان کائناتی ذی‌روح هست. «دابّه» در لغت، ذی‌روح متحرّک بالاراده است." 
(مکاتیب عبدالبهاء، ج4، ص147)

ا کمال تأسف و تأثر، خانم ژنا بخت آور فرزند شهید مجید جناب کمال الدین بخت آور به ملکوت ابهی صعود کردند.






ایشان بسیار قلمی توانا داشتند؛ نویسنده و مترجمی بسیار متبحر بودند.. روحشان شاد و درجاتشان متعالی
هو الله تعالي پروردگارا امرزگارا نفس نفيسي بملكوت شهود صعود نمود و از خاكدان فاني بجهان جاوداني شتافت ميهمان جديد است عزيز فرما بنده قديم است خلعت بديع عطا كن اي بي نياز بيامرز و بنواز و بخلوتگاه راز راه ده و در محفل تجلي همدم و دمساز نما توئي دهنده و بخشنده و مهربان و توئي امرزنده و نوازنده و توانا ...عبد البهاعباس

۱۳۹۶ تیر ۲۶, دوشنبه

*شيخ محمد عرب*

شيخ محمد عرب در بغداد بهايى شد ، پدرش بسيار مغرض بود ، او را از خانه بيرون كرد و ثروت عظيمى داشت ، ثروتش را بين ساير پسرانش قبل فوت تقسيم كرد ، كه خداى نكرده بعد از فوتش چيزى به شيخ محمد بهايى برسد ، شيخ محمد پياده راه تبليغ و نشر نفحات را پيشم گرفت و تمام عمرش را حسب الامر جمال مبارك به كشورهاى عربى و ايران مسافرت كرد و تبليغ مينمود ، حضرت بهاءالله در لوحى فرمودند همه ثروت پدرت بتو باز ميگردد ، در ايران بود در ايام حيات حضرت عبدالبهاء ديد كه مأمورين عراقي دنبالش ميگردند ، خود را معرفى كرد، باو گفتند برادران ثروتمندت همه مرده اندو فرزندى هم باقى نگذاشتند اند ، و همه ثروت پدرى بتو ميرسد ، هر چه زودتر بيا بغداد و اين ثروت سرشار را تحويل بگير ، بعد از مدتى رفت بغداد ، ثروت پدرش را تحويل كرفت و او ثروتمند شد ، ترس و وحشت أحاطه اش كرد خو را از تشكيلات و خدمات امرى محروم ساخت و بالاخره در عذلت دار فانى را وداع نمود. اما بهايى. مرد ، حضرت بهاءالله ميفرمايند ،، ثروت سم قاتل است براى بعضى ها ، بنا بر اين مومنين بفرموده حضرت بهاءالله به رزق يومى قانع باشند و زياده از ان ارزو ندارند. زيرا مورد امتحان الهى قرار خواهند كرفت
أز كتاب يادگار ص ٣١

چرا بهائی؟ جوابش در پنج سؤال!



ماخذ:‌ avrelseale.wordpress.com
نوشته آورِل سیل (Avrel Seale)
ترجمۀ مهرداد جعفری
آورِل سیل
آورِل سیل
کمی بیش از ده سالِ قبل تصمیم گرفتم که بهائی شوم. این اقبال تحوّل عظیمی در زندگی من به وجود آورد در حالیکه هرگز در انتظار وقوع آن نبودم. تا آن زمان ، هیچ دوست بهائی نداشتم و تنها با دو نفر بهائی برخورد کرده بودم.
با آنکه هیچگونه تعلّق خاطرِ قبلی به این دیانت نداشتم، و چنین اقدامی بسیار ناگهانی به نظر میرسید، ولکن نمیتوانستم از تقدیر خود بگریزم. امّا هنگامی که برای یافتن علائم اوّلیۀ عاملی که مرا به چنین جایگاهی روحانی هدایت نمود در گذشتۀ خویش جستجو میکردم، به نتیجۀ شگفت آوری دست یافتم. دریافتم که بیش از هر فرد دیگری، ایمانم را مدیونِ عالم مشهور و برجستۀ الهیّاتِ مسیحیِ مدرن، سی. اس. لوئیس (C.S. Lewis) هستم.
این نکته را ابتداً فقط به یک دلیل بیان میکنم و آن این است که وقتی حدود ۲۷ سال داشتم در حین مطالعۀ شاهکار مشهورش تحت عنوان « مسیحیّتِ ناب» (Mere Christinaity) به عبارت زیر برخورده بودم:
«دین شامل مجموعهای از بیانات دربارۀ حقایق است که میتوانند درست یا غلط باشند. اگر این گفته ها صحیح باشند کشتی حیات انسانها را به سرمنزل مقصود هدایت میکنند ولی چنانچه ناثواب باشند، مسئله ای کاملاً متفاوت میشود.»
امروز که این مجدداً به این جملۀ لوئیس فکر میکنم، درمییابم که بسیاری از آن نکات مورد پسندم نیست. (گرچه معتقدم که این نوشتار جای مناسبی برای بیانِ اینگونه تضادّها نیست). ولی اذعان دارم که اظهارات وی نه تنها کاملاً آشکار بوده بلکه دارای ارزش نیز بوده است؛ ولیکن چنانکه باید و شاید مورد توجّه قرار نگرفته است. آن زمان گرچه قادر به درک تمامیِ ارزش این بیان نبودم ولی آن را چون گوهری گرانبها در مشت خود فشردم و در عین حال، شاهد گذر زندگانی پُر فراز و نشیبم گشتم؛ زیرا شرایط حیاتم همواره بر این منوال نبوده است. فی الواقع، نه حقیقت امری نسبی است و نه میتوان به همه چیز از منظر معناشناسی یا روانشناسی نگریست.
با گذشت زمان، سؤالاتی که در مورد خداوند، معنویت و دین داشتم، به پنج مورد تقسیم شده بودند. چنانچه پاسخ قانع کننده ای برای هر یک از آنها می یافتم آن جواب مرا به سؤال بعدی رهنمون میشد تا نهایتاً مجموعۀ این سؤالات سبب اقبالم به دیانت بهائی گردیدند.
ممکن است کمی عجیب به نظر آید که چگونه پنج سؤال قادر است انسانی را علیرغم علاقه و یا عدم علاقه اش به مطالب مذهبی متقاعد به قبول دیانتی نماید. شاید با ذکرِ مثالی بتوانم این اقبال را به طرز قابل درکی توضیح دهم. فرض میکنیم که من مجازم فقط با پنج حرکت از دفترم در مرکز شهر آستین (Austin) در ایالت تگزاس (Texas‌) به کبابخانۀ سنتی موکسی (Moxi) در مرکز فروشگاه بزرگ تاندر بِی (Thunder Bay) در انتاریوی کانادا (Ontario) بروم. این سفری است که دقیقاً میتوان فقط با پنج حرکت صحیح طیّ نمود (با وجود آنکه به نظر غیرممکن میآید) ولی باید آگاه بود که نکتۀ مهمّ فقط تصمیم گیریِ صحیح بر سَرِ دوراهی هاست که منجر به رسیدن به مقصد که همان کبابخانۀ سنتی (Classic Grill) است میگردد. هرچند که این کار ممکن است بعید به نظر آید امّا سی. اس. لوئیس شخصاً به بهترین وجه این نکته را شرح داده است:
«بر اساس تجربیّات شخصی ام، واقعیّتها، علاوه بر بغرنج بودن معمولاً عجیب هم به نظر میآیند… واقعیّات در عمل غیرقابل پیشبینی هم هستند. این یکی از دلائلی است که بر اساس آن به مسیحیّت ایمان دارم. این دیانتی نیست که بتوان درباره اش حدس زد ….»
سؤال اوّل: آیا خدا وجود دارد؟
برداشتِ من، از مثالِ سفر از مرکز شهرِ آستین (Austin) به شهر تاندر بِی (Thurnder Bay) در انتاریوی کانادا [اآنهم فقط با انجامِ پنچ حرکت]، این است که چون عمدۀ رانندگی در این مسیر در شاهراه ایالتی شمارۀ ۳۵ صورت میگیرد، مهم ترین حرکتی که باید انجام شود هنگامی است که به جادۀ (آی ـ 35) می رسیم. اگر اشتباهاً به جای شمال به سمت جنوب گردش کنیم دیگر هرگز به کبابخانۀ سنتی(Moxi Classic Grill) نخواهیم رسید. لذا بسیار عاقلانه خواهد بود که در مرحلۀ نخست با تصمیمگیری دقیق و غیرعجولانه (که فوائد بیشماری دربر دارد) موّفق به انتخاب صحیح گردیم.
قبل از هر چیز باید اذعان کنم که هیچ دلیلی برای وجود یا عدم وجود خداوند در دست نیست. وجود خداوند غیرقابل اثبات و انکار است. بنابراین چنانچه در این مقاله به دنبال دلیلی برای اثبات خداوند هستید بهتر است که دست از خواندن آن بردارید. البتّه عدم توانائی ما در اثبات وجود خداوند با عدم وجود علائم موجودیّت خدا کاملاً مغایر است. زیرا اثر انگشتان توانای الهی را در تمامی عرصه های خلقت به وضوح میتوان دید. در واقع روابط حیرت انگیز و بینظیر آثار طبیعت را میتوان به عنوان سند شمارۀ یک عرضه نمود که خود گواه معتبری بر وجود نیروی مافوق بشری میباشد. قوّهای به مراتب فراتر از هوش و خرد انسانی که مستمراً در کار است و گیتی را مرتباً به سوی بازسازی سوق میدهد. این نکته برای آنانی که معتقد به وجود خالق جهان هستند به خودیِ خود تأئیدی بر اعتقادشان است. امّا غیر معتقدین، این نظریه را به تنهائی دلیل اثبات وجود خداوند نمیدانند زیرا بر این باورند که طبیعت نیز قادر است بنفسه همان نتایج شگفت آور را بوجود آورد.
به نظر منِ، این نکته را نباید نادیده گرفت که انسانها از طبیعت و بسیاری از پدیده های هستی که ظاهراً تأثیر چندانی در بقای نوع بشر ندارند، الهام میگیرند. علوم قادرند طبیعت و خواصّ نور آفتاب را در هنگام غروب توجیه نمایند ولی توضیحی برای اینکه چرا همان نور غروب قادر است اشک به چشمان ناظران آفتاب بیاورد، ندارند. مفاهیمی که ما دنیای خویش را با آنها به تصویر میکشیم با کلماتی که منحصراً قدرت بیان تحوّل و دگرگونی را داشته باشند، قابل توصیف نیست. روانکاوی گروهی، روانشناسی حمایتی و توانائی مواد شیمیائی مغز انسانی قادرند بسیاری از رفتارهای بشری را توجیه کنند ولی آیا تواناییِ تشریح عشق روحانی به همنوع را دارند؟ قادر به توجیهِ روح فداکاری و یا حتّی داشتن هدفی به عنوان شهادت هستند؟ میتوانند علل علاقۀ شدید به هنر را توضیح دهند؟ تصوّر نگارنده بر این است که چنین علومی قادر به این امر نیستند. این روابط، پدیده ه ائی نیستند که ارتباطی به عالم مادّیات داشته باشند و یا به بیانی دیگر صفاتی نیستند که حدّاَقل بتوان خارج از وجود هر نفسِ انسانی به دنبال آنها گشت. سعی در محدود کردنِ تجربیّات انسانی در چهارچوب خشک قوانین طبیعت، شاید امر منصفانه ای نباشد تا چه رسد به اینکه بتوان عشق و شور و شوق روحانی را که هر فرد در حیات خویش تجربه میکند با منطق عقلانی محاسبه نمود. امّا این امر ـ هر چند پیچیده ـ شاید ابهامی است برای رهائی از تمام پیچیدگی های عَوالِمِ غیرِ مادّی.
دوست قدیمی خودمان سی. اس. لوئیس (C.S.Lewis) با مهارت کامل این تضادّ را به پوچ گرائی منسوب میداند:
«اگر تمامی کیهان خلقتی است بی معنی، بشر هرگز نباید به این پوچی پی برده باشد: همان گونه که اگر نور در جهان نبود هیچ مخلوقی نیازمندِ چشم نبود و تاریکی لغتی بی معنیٰ مینمود.»
این نکته لازمه اش کمی تأمّل و تفکّر است.
باید به تمام کسانیکه معتقد به وجود خداوند نیستند یاد آور شد که بنا به دلائل زیادی به نظر می رسد که کیهان غالباً نسبت به ما بی تفاوت است. امراض و قحطی دامنگیر بسیاری از کودکان معصوم است. حتّی آنانی که تغذیۀ صحیح دارند و به فعالیّت های روزانۀ ورزشی میپردازند، دچار حملۀ قلبی می شوند. در حالی که بسیاری از حریصان، و نه فروتنان، وارثان کرۀ زمیناند. با تأمّل و دقّتی بیشتر میتوان دریافت که اکثر صدمات وارده بر بشر نتیجۀ و عکس العمل اعمالی است که نوع انسان برخود وارد آورده و علت عمده اش عدم توجّه لجوجانۀ وی به نصایحِ مَظاهرِ ظهورِ اِلهی [پیامبران] بوده است. برای آلامی که بشر هنوز آنها را تجربه نکرده، باید گفت که ابتلائات باید همچنان ادامه یابد تا قدرت انتخاب انسانها آزموده شود، گرچه بشریت بهای سنگینی برایش خواهد پرداخت. در حالی که اگر به امکان وجود عالمی بعد از این عالم ایمان بیاوریم، میتوانیم نتیجه بگیریم که به نظر میرسد خداوند، در این عالم، ارزش بیشتری برای رشد جمیع نوع بشر در مقایسه با رفاهِ فردی قائل است.
آیا منطقی به نظر می رسد به چیزی که برایش دلیلی در دست نیست اعتقاد داشت؟ برای بعضی جواب منفی است، ولی اعتقاد من بر این است که اگر کمی به عمق مسأله توجّه کنیم همان نفوس، منطق را به نفع خویش به صورت انتخابی به کار میبرند. برای من کاملاً منطقی است که ادّعای اعتقاد به چیزی نمود که دلیلی قطعی برای موجودیّت آن در دست نیست؛ ولکن کلّیه شواهد موجود برای این امر، نه تنها کافی بلکه شدیداً غافلگیرکننده است. برای من دلیل وجود خداوند مستقیماً در این رده قرار دارد.
سؤال دوّم. آیا خداوند « خاص» است؟
اگر شما معتقد به وجود خدا هستید، در ادامه تصمیم دیگر این است که آیا خدا «خاص» است و یا آنکه نیروئی خلاّق ولی فاقد بصیرت است. اکثر ادیان بر این باورند که خدا با استناد به این دلیل منطقی، خاص است:
اگر خدا وجود دارد، با توجّه به معنای لغوی موجود بودن، میباید به نحو جامعی قدرتمندتر از تمامی مخلوقاتِ خویش باشد. حال که بشر یکی از این مخلوقات است و تا حدّی نسبی به بعضی از امور زندگی خود آگاهی دارد، در نتیجه میتوان بر این باور بود که پروردگار به عنوان خالقِ عالَمِ هستی علاوه بر آنکه مزِّین به تمام صفات بشری است، دارای قابلیّات لانهایه ای نیز میباشد. بنابر این، اگر انسانی، میتواند دوست داشته باشد و عشق بورزد، پس خداوند هم دارای آن قابلیّت، در درجات اولیٰتر است. اگر انسان دیگری دارای نیروی تشخیص و عدالتخواهی است، به همین منوال خداوند هم با عدالت آشنا بوده و برای آن ارزش قائل باشد. اگر انسانی شفقت دارد بر همین اساس، خداوند هم باید شفیق باشد … و به همین ترتیب میتوان تمامی قابلیّتهای انسانی را در درجات بالاتر به خداوند نسبت داد. بر همین اساس، چنانچه ما انسانها از روی مَحَبَّتِ مَحض به تربیت فرزندان خود میپردازیم پس میتوان باور داشت که پرودگار هم حائز همین قابلیّت در درجات عالی تر است. با توجّه به این چنین منطقی میتوان به انگیزه و زمینۀ بسیار پُر بار بشر در ادامۀ رابطه اش با خالق خویش پی برد.
نتیجۀ دیگر این که، خداوند نمیتواند ویژگیهای منفی انسانی را داشته باشد زیرا آن خصوصیّت ها حاصلِ نبودن خوبیهاست. مثلاً خشم در عدمِ صبر به وجود میآید. غرور و تظاهر کمبودِ خضوع است، و اِلی آخِر. تاریکی موجودیّت ندارد، بلکه فِقدانِ نور عامل تاریکی است.
هدفْ از ذکر این مثالها، انسانی نمودن خداوند نیست… «اگر انسانها قادر به انجام فلان عمل هستند پروردگار هم به آن توانا است زیرا ظاهراً رتبۀ بشری نسبت به دیگر مخلوقات به مرتبۀ خدایی نزدیکتر است.» پشتِ این امر، منطقی بسیار ساده نهفته است؛ چون هر موجودی تمام قابلیّتهای موجودات مرتبۀ پائینتر خویش را داراست. نباتات دارای تمام قابلیّاتِ عالمِ اجسامند، علاوه بر آن، قابلیّت های منحصر به فرد خود را نیز دارند. حیوانات هم قابلیّتهای گیاهان و مراتب پایینتر از آنان را دارند. انسان نیز از تمامی توانمندیهای حیوانی و نباتی و مراتب پایینتر از آن برخوردار است. به همین منوال میتوان این مثالها را در بسیاری موارد دیگر هم ادامه داد.
نتیجۀ دیگری که می توان از «خاص» بودن خداوند استنباط نمود این است که خدا قادر است در امور بشری دخالت کند و دخالت هم میکند. چنین باوری علّت اصلی توجّه انسان به دعا و مناجات ما به درگاه الهی است. برای نگارندۀ این سطور، خداوند‌ دارای دو صفت مشخصّه است: قادر مطلق و دارای مشیّت ذاتی. به عبارتی، آنچه را که پروردگار اراده کند به انجام می رساند. این است معنای خداوندی. و اگر یفعلُ مایشاء است، پس میخواهد از طرق مختلفه با مخلوقات خویش در ارتباط باشد. مانند پدر یا مادری مهربان که مایل به تعامل با فرزند خویش است.
دقیقاً همان طوری که والدین مهربان به فرزندان خود میآموزند که به جای گله و شکایت مؤدّبانه و با جملات مناسب به بیان نیازهای خود بپردازند، به همان نحو، خداوند هم انسان ها را تشویق می کند تا آنچه را که از وی می خواهند با کلماتی زیبا تقاضا نمایند ـ این پیوندی حیاتی در روند رشد مخلوقات اَعَمّ از انسان و یا هر گونه مخلوقِ دارای احساس است.
سؤال سوّم. چگونه یک «خداوند خاص» با ما در ارتباط است؟
اگر به وجود خداوند و «خاص» بودن او معتقدید، پس فاصلۀ زیادی با قبول این باور ندارید که خداوند هم برای خود آرزوئی دارد و آن آرزو خلقت موجودات است ـ تنها راهی که سبب تحقق آرزو میگردد برقراری رابطۀ نزدیک و «خاص» با آن مخلوق است. امّا به نظر می رسد که موجودیّت و طبیعت خداوند بشأنی است که امکان برقراریِ رابطۀ مستقیم بین خالق و مخلوق وجود ندارد. همانند رابطۀ بین زمین و خورشید، زیرا خورشید دارای چنان قدرتی است که اگر مستقیماً با زمین تماس بگیرد آن را نابود ساخته و از بین می برد. برای اینکه رابطۀ خلقت به این نحو ادامه یابد باید آنچه را که بهائیان به عنوان «سدرة المُنتهی» مینامند جابجا گردد.
اگر قادر مطلق، یا خداوند تعالی مایل بود میتوانست موجودیّت خویش را به بشر ثابت کند. این اشاره به این نکته است که خداوند چندان تمایلی به شناساندن ماهیّت خویش به مخلوق ندارد.
این نکته احتمالاً اثبات نیاز به ایمان را از بین میبرد و مطالعۀ دقیق آثار مذهبی نشان دهندۀ نقش حسّاس ایمان میباشد. باید چیزی در ایمان نهفته باشد که برای روند رشد ضروری است. هر فرزندی برای ادامۀ حیات، و رشد، نیازمندِ باور داشتنِ والدین خویش است.
حال اگر نوع انسان را مانند آن فرزندان و خداوند را به عنوان والِد روحانی ایشان بدانیم کاملاً منطقی است که چنین والدی، با مَحَبَّتِ خاص و نابِ خود، آرزومندِ رشد روحانی بشر که همانندِ فرزندان وی هستند بوده، مربّیانی را برای پیشرفت فرزندان خود به آموزش آنان بگمارد؛ زیرا تحصیل علم در نظر ما حقّ همگانی و ابتدائی نوع بشر در عالم مادّی است.
حال هنگامی که به عقب برگشته و رشد و تحوّلات مَدَنیّت را مشاهده نمائیم پی میبریم که چنین روندی تا حال عملی گردیده است. هرگز ترقّی جامعۀ بشری به صورت خطی صافِ و صعودی نبوده، بلکه پیشرفت تمدّن بشری در بسیاری از مواقع ناگهانی و نامنظّم بوده است. این مسئله یکی از معماهای پیچیدۀ تاریخ بشر است ـ اینکه چگونه در عرض شش هزار سال از یک میلیون سال تاریخ حیات مخلوقات، ظاهراً تمدّن بشری بطور ناگهانی و خود بخود شکوفا شده است.
مطمئناً این روندْ ناآگاهانه صورت نگرفته و خالق آسمانها آگاه است که تمدّن بشدّت در حال ترقّی است. ولیکن میتوان گفت که در قلمروِ تاریخ، تمامی آنچه را که بشر در حواشی و حوالی خویش مشاهده کرده و از آن لذّت میبرده هر کدام نسبتاً در مدتی کوتاه و شاید در چشم به هم زدنی خلق گردیده اند. در حقیقت چنانچه نفسی تمدّن بشری را زیر ذرّه بین بگذارد، شاهد اتفاقات شگفتآوری خواهد بود که گویای این اصل است که تاریخ تمامی نفوس مهمّ همگی از یک نفس سرچشمه گرفته؛ تمدّن عِبری، خویش را از دنبالۀ حضرت ابراهیم میداند و نیروی محکم و استوار دوّم در آن تاریخ حضرت موسی میباشد. مسیحیّت ردّ پای خویش را در یک نفس جستجو کرده و آن هم حضرت مسیح است. تاریخ تمدّن دیانت اسلام که اکثریّت دانشمندان موافقند که اروپا را از دوران تاریک قرون وسطی به دوران رنسانس و بعداً به دوران روشنفکری رساند، مدیون وجود حضرت محّمد است. تمدّن گسترده و اکثریّت صلح دوستِ بودائی هم منحصراً از یک نفس سرچشمه میگیرد. و این روند همچنان ادامه دارد. حال سؤال این است که آیا تمامی این پدیده ها تصادفی بوده و یا آنکه روندی عمیق تر در کار بوده است؟
اعتقادِ راسخ من بر این است که این امور هرگز اتّفاقی نبوده و ما میتوانیم هر یک از مؤسّسین ادیان جهانی را یک «مَظهَرِ ظُهور الهی» بنامیم. اگر سعی ما بر این است که بدانیم خداوند از چه طریقی با بشر ارتباط برقرار کرده هرگز نباید بجز این نفوس به دنبال شخص دیگر و یا دلیل دیگری باشیم. بشریّت نیازمندِ مربیّانی است که وی را درک کرده، با زبان خودش با او سخن گویند و تا حدّ امکان در کنارش زندگی کنند. این مربیّان باید شریک فرهنگ و رسوم قوم خویش باشند تا آنکه مردمانِ آن قوم به گفتار ایشان گوش فرادهند ـ از لغات مشترک استفاده کنند، اَلبِسۀ مرسوم آن قوم را بپوشند و داستانها و روایات آنان را نقل نمایند ـ ولی در عین حال بتوانند فرهنگ آن قوم را به چالش کشند.
ولی در واقع، هم آنان این نفوسِ نفیسه را به چالش می کشند، به زندان میاندازند و به شهادت میرسانند. و حقیقتاً این نفوس معدود ، در طی اعصار، ارواح مقدّسه ای هستند که هر یک بنوبۀ خود آینۀ تمام نمای سجایای اِلهی می باشند. چنین نفوسی خدا نیستند و در زمرۀ خدایان نیز بشمار نمیروند بلکه انسانهایی هستند که خداوند شخصاً آنان را به عنوان پیامبر خویش دست چین نموده که مربّی فرزندانش باشند. از ثمراتِ جانبی چنین روندی اینست که هر پیامبری مدنیّتی جدید را با خود به همراه آورده است. از طریق ایشان خداوند دوره ای جدید از دروس لازم را به فرزندان خویش «تعلیم» میدهد. به نظر میرسد که هر کدام برای جامعه ای مخصوص و در زمان و مکان مشخّص فرستاده شده اند تا بتوانند نهایت تأثیر را در تعلیم جامعۀ انسانی به فراخور احتیاجات زمان داشته باشند.
اخیراً در کلیسای موحّدین جهانی (Unitarian Universalist) در پایان سخنرانیم، فرد محترمی با چهره ای بسیار جدّی از من سؤال نمود که: «حال… مایلم بدانم که آیا در اعماق قلب خویش حقیقتاً معتقد به وجود نفسی انسانی هستید که می تواند سخنگوی خداوند باشد؟» پاسخ دادم: «متوجّه سؤال شما هستم و علت تردیدتان را میدانم. امّا فکر میکنم که طبیعت، الگوی مناسبی از اتّفاقات را برای ما طرح کرده است. برای خلق جسمِ یک انسان، هرگز به تمامی سلولهای تشکیل دهندۀ بدن به تعداد مساوی نیاز نداریم. بلکه در واقع فقط یک سلول از میان میلیون ها میتواند عمل لقاح را انجام داده و نطفۀ نوزادی را بوجود آورد که همان علّت و سبب اوّلیه است. من بر این باورم که این دقیقاً همان رویدادی است که در مورد مَظاهرِ مقدّسه به وقوع میپیوندد.» وی سری به تأیید تکان داد، و ابروانی گره خورده و غرق در عالم تفکّر، با من دست و داد و رفت.
سؤال دیگری که به همراه پرسش ارتباط خداوند با انسانها مطرح میشود این است که آیا بشر تمامی آنچه را که میباید بداند آموخته است؟ اگر معتقدید است که پیامبر شما آخرین پیامبری است که بر بشر ظاهر شده، پس بر همین منوال باید معتقد باشید که بشر به نهایت ترقّی خود رسیده، کامل و متعالی گشته و دیگر نیازی به پیشرفت ندارد. ولی چون به اطراف خویش نظر میافکنیم از صمیم قلب آرزو میکنیم که چنین نباشد!
بهائیان معتقدند خداوند که متوالیاً جامعۀ بشری را از طریق ظهور چنین مربیّان عالیقدری به مراحل بالاتری از پیشرفت هدایت نموده. اعتقادی است که به «استمرار ظهورات الهیه» موسوم است و بسیاری از ادیان دیگر هم تلویحاً معتقد به همین تسلسل ادیان می باشند. به عنوان مثال در دیانت یهود، کلیمیان معتقدند که حضرت ابراهیم پدر اصلی قوم یهود است، ولی حضرت موسی را مؤسّس دیانت خویش میدانند و بر این باورند که در اعصار بعد از موسی، بسیاری دیگر از انبیاء بر بشر ظاهر شدند و کلام الهی را به قوم بنی اسرائیل اِلقاء نمودند.
مسیحیان هم به الهی بودن تمامی آن پیامبران و انبیاء گذشته معتقدند و یحیای تعمید دهنده (John the Babtist) را نیز به این جمع اضافه میکنند، ولی در رتبه ای والاتر، مقامی خاصّ برای حضرت مسیح قائلند. مسلمانان هم تمامی آن پیامبران را محترم شمرده و حضرت محمّد را به آن جمع اضافه مینمایند. آنچه که تمام این ادیان جهانی بر آن معتقدند، اینستکه پیامبرشان آخرین مظهرِ ظهور الهی در سیر تکاملی ادیان میباشد و این امر با باور مشترک همگی آنان در ظهور منجی عالم بشریت که وظیفۀ استقرار ملکوت الهی بر روی زمین و ایجاد وحدت عالم انسانی در عصر ذهبی یا طلائی را بر عهده خواهد داشت، مغایرت کلّی دارد.
به نظر من، بعید به نظر میآید که خداوندی که سرشار از عشق و مَحَبَّت است بگوید که «دیگر کافی است! آنچه میباید بگویم گفتم! از این پس شما انسانها میتوانید راه حل مسائل خود را بنفسه بیابید.» حتّی اگر هم معتقد به این نکته باشیم، با نظری سطحی به اطراف خویش به تلخی درمییابیم که چنین امری صحّت ندارد و بشریّت هرگز قادر به برطرف نمودن مشکلات خویش نیست. بلکه بالعکس، به نظر میرسد که دقیقاً زمان آن فرا رسیده است که خداوند نفسی را با کلیدی بفرستد که بتواند قفل تمامی مشکلات را باز نموده و بشر را به موفّقیّتهای جدیدی در این عصر نوین هدایت نماید.
سؤال چهارم. مربّی امروز کیست؟
حال اگر شما معتقدید که خداوند موجودیّت داشته و خاص است و در نتیجه آن خداوند خاص مایل است فرزندانش را تعلیم دهد و می داند که جامعۀ بشری آنچه را که باید آموخته باشد تا حال یاد گرفته ولی هنوز از بسیاری از قابلیّت های خود فاصله دارد، سؤال منطقی بعدی این است که پس مربّی این عصر و زمان کیست؟
تعداد بسیاری از نفوس در دوران اخیر ادّعا نموده اند که همان مربّی یا سخنگوی خداوند برای این عصر میباشند. دیوید کورِش (David Koresh)، جیم جونز (Jim Jones)، و کشیش سون می یونگ مون (Rev.Sun Myung Moon) به همراه تعدادی دیگر چنین ادّعائی داشته اند. حقیقتاً در میانۀ قرن نوزدهم در ایران، بعد از ظهورِ پیامبری به نام (حضرت) باب بیش از ۲۴ نفس ادّعا نمودند که همان پیامبری هستند که به ظهورشان مژده داده شده و مکمّل ظهور حضرتش هستند.
با توجّه به گذشت بیش از یک قرن و نیم از آن زمان تا حال، به آسانی میتوان دریافت که منحصراً یکی از آن نفوس صادق بوده است. نام ایشان، که دیانت بهائی نیز نام خود را از آن گرفته ، (حضرت) بَهاءُالله می باشد.
وقتیکه در شهر حیفا، در کشور اسرائیل، مشغولِ زیارت مقامات مقدسۀ بهائی بودم؛ در گفتگویی که با هم اطاق آمریکائی یهودیِ خویش داشتم به سؤالات وی در مورد دیانت بهائی پاسخ گفتم. وی پوزخندی زد و گفت: «واقعاً خیلی جسارت میخواهد که کسی خود را پیامبر الهی بنامد». در مورد این حرف او برای مدّت مدیدی فکر کردم و پس از بازگشت به خانه (تگزاس)، ایمیلی به این مضمون برایش فرستادم: «آنچه را که گفتی ممکن است صحیح باشد؛ ولی ما تگزاسیها اصطلاحی داریم که میگوید: اگر چنین ادّعائی درست باشد مدّعی درباره اش لاف نمیزند.»
دلائل بسیاری دارم که شخصاً معتقدم ادّعای حضرت بهاءاللّه مبنی بر مقام مربّی حقیقی الهی برای عالم انسانی در این عصر و زمان کاملاً صحّت دارد ولی مهمترین آنها در زیر آمده است:
الف: قدرت کلام. در عصرِ حضرت بهاءاللّه مرسوم بود که مردم، از نفوس مقدّسی که ادّعای مَظهَریّت داشتند، تقاضای معجزه نمایند. گرچه تمامی حیات حضرت بهاءاللّه سرشار از معجزات بود ولی خود حضرتشان چنین دلیلی را برای نفوسی که شخصاً “شاهد عینی” آن وقایع نبوده مردود دانسته و در عوض فرموده اند که قانع کننده ترین معجزاتِ مَظهَرِ حقیقیِ ظهورِ اِلهی، بیانات ایشان میباشد. زیرا که در واقع این کلام نفسِ خودشان نیست بلکه گفتار خالق حقیقی است. این نکته ای نیست که شخص ثالثی مانند من بتواند از عهدۀ توضیح آن برای دیگران برآید و تنها کمکی که از دستم من برمیآید این است که توجه همگان را به کلام خود مظهر امر رجوع دهم. اگر بیان نازله توانست در روح و قلبِ طالب مؤثّر گردد، فَبِهَا المَطلوب.
ب: علاوه بر قدرت کلامِ مَظهَرِ ظهور ، شاهد و دلیل دیگر دوران و نحوۀ حیات ایشان است. نوشتن شرح حیات حضرت بهاءالله از حوصلۀ این مقال خارج است و فقط کافی است به این نکته اشاره شود که تاریخ دیانت بهائی و مخصوصاً حیاتِ جَمالِ مُبارک [حضرت بهاءالله] سراسر حقیقت و عاری از قصّه پردازی است. حقیقتی است که امروزه در صحنۀ بازیگری تاریخ برعکس آنچه که مطلوب « افسانه پرستان» است و چیزی بجز تقلیدی بی ارزش از داستانهای تاریخی نیست، ظاهر میگردد. حال آنکه این تاریخ، اگر چه امروزه هنوز برای جامعۀ عظیم انسانی ناشناخته است، تاریخی است بسیار آشنا، نزدیک و ملموس، تاریخی که طلیعۀ فجرِ یومِ جدیدی است که شاهد فداکاریهای حماسه سرایانی است که در آینده مُجَلّداتِ عدیده را بر اعتبار و صحّت این آئین نازنین رقم خواهند زد.
ج: به عنوان جنبه ای از این تاریخ (زندگانی حضرت بهاءاللّه)، باید به تأثیرات جانبی حیات ایشان بر روی اطرافیانشان اشاره نمود و این اثرات حیرت انگیز را پذیرفت و حتّی با نظری گذرا، مورد تقدیر قرار داد. ولی با مطالعۀ عمیقتر منابع مختلف و متفاوتی که مورّخین از خود بجا نهاده اند میتوان بدون تردید شاهد تأثیرات معجزه آسای شخصیّت والای حضرت بهاءاللّه بر روی اطرافیان ایشان بود. ناظر تقلیبِ ستمگران سیاسی، زندانبانان و حتّی آنانی که قصدِ جانِ حضرتش را نموده و به جرگۀ بندگان وفادار ایشان پیوسته اند.
د: حضرت بهاءالله تحقّق نبوّاتِ تمامی ادیان گذشته بودند. چنین تحقیقی فصلی تازه را در مطالعۀ امور اسرارآمیز ادیان میگشاید. تحقیقی که محتاج به همّت، دقّت و بصیرتِ خاصّ بوده و برای مورّخینی که اوقات خویش را صرف تحقیق در نبوّاتِ ادیان مینمایند همانند معدنی سرشار از تأییدات روشنگرانه بشمار میرود.
ه: و نهایتاً، حضرت بهاءاللّه نفسِ نفیسی بودند که مبحثِ استمرار ظهورات الهیّه و تسلسل ادیان را بیان فرمودند. با اندکی دقت ، به یقین میتوان گفت که هیچ نفسی، بهتر از آخرین حلقۀ این سلسله، قادر به تشریح مبحث تسلسل ادیان نمیباشد.
سؤال پنجم. مکتب درس این مربّی کجاست؟
تقریباً به انتهای سفر خویش که رسیدن به کبابخانۀ سنتی موکسی (Moxi Calssic Grill) در انتاریو (Ontario) بود نزدیک میشویم ولی اجازه دهید در میان چنان مرکز خرید عظیمی راه خویش را گم ننمائیم! زیرا تنها یک گردش بسیار مهمّ باقی مانده که باید انجام گیرد تا به هدف برسیم.
کاملاً صحیح و درست است که به آنچه حضرت بهاءاللّه در نظر داشته اند اذعان نموده و احترام گذاشت ولی تا چه حدّ میتوان مطمئن بود که دیانتی که به نام بهائی امروزه در جهان استقرار یافته دقیقاً همان است که حضرت بهاءاللّه در نظر داشته اند؟ به عبارت دیگر اگر حضرت بهاءاللّه آن مربّی هستند که خالقِ مطلق برای بشر فرستاده چگونه میتوان فهمید که دیانت بهائی هم همان کلاس درس حضرتشان میباشد؟
شاید در این باره بتوان از بیانات حضرت مسیح کمک گرفت که بنحو بهتری در انجیل مَتّی فصل هفتم از آیات ۱۵ تا ۲۰ توضیح فرمودند:
«امّا از انبیایِ کَذبه احتراز کنید، که به لباس میش ها نزد شما می‌آیند ولی در باطن، گرگان درّنده می‌باشند. ایشان را از میوه‌ های ایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از خار و انجیر را از خس می‌چینند؟ همچنین هر درخت نیکو، میوهٔ نیکو می‌آورد و درخت بد، میوهٔ بد می‌آورد. نه میتواند درخت خوب میوۀ بد آوَرَد، و نه درختِ بد میوۀ نیکو آوَرَد. هر درختی که میوۀ نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود. لهذا از میوه های ایشان، ایشان را خواهید شناخت».
از ثمراتشان ایشان را خواهید شناخت. امروزه تاریخ بیش از ۱۷۰ سال دیانت بهائی بهترین گواهِ تاثیرات و اهداف این آئین است. ممکن است همگی آنانی که این دیانت را پذیرفته اند متعهّد به حفظ وحدت آن نبوده اند، ولی آنانی که سعی در انشقاق آن داشته اند متلاشی و پراکنده شده اند.
در همین حال تشکیلاتی که بر اساسِ اَوامِرِ حضرت بهاءاللّه تأسیس گردیده و عهد و میثاقی که پیروان این آئین به آن پایبند بوده اند ـ مانند اطاعت از حضرت عَبدُالبهاء [فرزند و جانشین منصوص حضرت بهاءالله] بعد از صعود [وفات] حضرت بهاءاللّه و بعد از ایشان توجّه به حضرت شوقی افندی، نوۀ اَرشَدِ (بزرگترین) حضرت عبدالبهاء [و جانشین منصوص حضرت عبدالبهاء] و به دنبال ایشان اطاعت از هیأتِ انتحاب شدۀ بیتُ العَدل اعظم ـ تشکیلی که تدریجاً رشد نموده و به شکوفائی درخشانی رسیده است – و خود نشان دهندۀ عظمتی است که حاصل تلاش دوشادوش پیروان این امر اعم از زن و مرد بوده و تحت حمایت، تأئید و ارادۀ اِلهی، به وجود آمده است و سبب حصول چنین فتوحات بی نظیری گشته است.
در طی فقط هفده دهه، دیانت بهائی به مقام دوّمین دیانت از نظر گستردگی جغرافیائی در سطح جهان نائل آمده و دارای طیف وسیعی از پیروان از تمامی اقوام و اجناس و مؤمنین به ادیان سلف میباشد که روز به روز همچنان در حال فزونی است. با چشم بصیرت میتوان مشاهده نمود که اَبنیۀ مرتفعه در حَدائِقِ اَرضِ اَقدَس [در حیفا و عکّا] ـ مقام حضرت باب، روضۀ مبارکۀ (آرامگاه) حضرت بهاءاللّه و مَشرِقُ الاَذکارهای (معابد) مرتفعه در تمامی قارّات ـ همگی و در مجموع، ثمرات ظاهریِ جمال و زیبائیِ استوار و پایدارِ این نهال برومند روحانی می باشند.
حال بطور خلاصه می توان در مورد سلسلۀ ادیان چنین نتیجه گرفت:
۱. اگر کیهان موجود است، پس خدائی هم هست.
۲. اگر بشر موجود است، پس خدائی خاص هم هست.
۳. اگر خدای خاص موجود است، پس پیامبران وی هم هستند.
۴. اگر پیامبران وی موجود هستند، پس (حضرت) بهاءالله هم ظاهر شده اند.
۵. اگر (حضرت) بهاءالله موجود هستند، پس دیانت بهائی نیز موجود است.
چرا بهائی هستم؟ این است دلائل من.

القاب حضرت بهاء الله



1-وجه الله 2-جمال الله 3-جمال قدم 4-وجه 5-لقاءالله 6-نفس الله
7-ولایت الله 8-حجت الله 9-دلیل الله 10-نداء الله 11-مظهر نفس الله 12-سدره الهیه
13-حق 14-اسم قیوم 15- نفس المهیمن قیوم 16-مالک عرش و سرا 17-اّب
18-مالک کلمة الله 19- مالک البرّیه 20- مالک اسماء 21-مالک قوا 22- مالک اَنام
23-مالک الامم 24-بهاء 25-منظر ابهاء 26-ربّ علی الابهاء 27- ابهاء
28-اسم الله البهی الابهی 29-رب ابهاء 30-اسم ابهاء 31- رب علی اعلاء 32-وجه رب
33- رب الارباب 34- قلم اعلی 35-قلم قدم 36-قلم الله 37- نقطه علم و حکمت
38-افق اعلی 39-افق وحی 40- اسم اعظم 41- مقصود 42-موعود 43- مذکور
44-سلطان ظهور 45-سلطان معلوم 46-اسم عظیم 47-اسم عظیم 48- بحر اعظم
49-قدیم 50-شطر قدیم 51-رب جلیل 52-ربّه 53- رب المختار
54- فاطر الارضین و السموات 55-وهاب 56-محبوب عالم 57-مصلح عالم
58-سراج العالمین 59- محبوب 60-مقبل عالم 61-قبله عالم 62-رب الرحمن
63-الذی بظهر الادیان فی الاکوان 64-شجره طیور 65- سدره امر
66-نار مشتعل از شجره خضراء 67-والد 68-معذی 69-نزول ثانی از آسمان
70-الذی اتی فی ظل من الغمام 71-روح القدس 72-نباء عظیم 73-ساعة
74- مصور الامم 75-مطلع الظهور 76-مطلع وحی 77- قلم وحی 78-مشرق ظهور
79- مشرق جمال 80-فاطر اسماء 81-فاطر سماء 82- مطلع اسماء 83-مطلع آیا
84- مظهر امر 85- منظر باقی 86-مبش العالمین 87-محی العالمین 88-منظر اکبر
89- لسان عظمته 90-مطله عظمته و کبریاء 91-نور مشرق از افق المنیع
92-اسم المهیمن علی من فی ممالک البیت الشهود93-هیکل مبین94-تجلی اسماء الحسنی
95-من سمّی باسماء الحسنی 96 -مسمّی 97- شمس 98-مطلع شمس الهام99- شمس ولایت
100-شمس حقیقت101 -قمر هدایت102-قمر بقاء103-نجم عنایت 104- شجره ولایت
105-افق حکمت و الطغیان106 -افق وجه 107- ورقه108-ورقا 109-ورقا البقاء
110-طیر قدسی 111-شجره مثمره مرفوعه112- عبد 113- مظلوم114-فانی بحر معانی
115- غلام الهی 116- اعلام ایام

سالگرد صعود بهائیه خانم، دختر حضرت بهاءالله



اگر طاهره برجسته ترین زن در دور بابی بود در دور بهائی بانویی دیگر جایگاهی مشابه یافت. بهائیه خانم، دختر مقدس حضرت بهاء الله، از زبان پدرش به این کلمات مخاطب شد: «قد جعلناک من خیرة الإماء و اعطیناک مقاماً لدی الوجه الذی ما سبقة النساء» (مضمون بیان: «ما تو را از اماء [زنان و کنیزان] برگزیده و برتر قرار دادیم و نزد وجه [نزد مظهر ظهور الهی] مقامی به تو اعطا کردیم که هیچ زنی در قبل آن را نداشت و از آن سبقت نگرفت»)
حضرت شوقی افندی، برادرزادۀ ارشد بهائیه خانم، ایشان را با عبارت «قهرمان ممتاز امر بهائی» ستوده اند. ویژگی های شخصیتی وی که باعث این مقام عالی شد در متن ذیل، به قلم حضرت ولی امرالله، خلاصه شده اند:
«خواه در ادارۀ امور منزل که در آن مهارت تام داشتند و خواه در روابط اجتماعی که در آن برای حفاظت حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء، هر دو، سعی بلیغ مبذول می داشتند و كوششی كه ایشان برای مواظبت دقیق از پدر بزرگوارشان و تلاشی كه برای رفع احتیاجات روزانۀ اَبِ بزرگوارشان می کردند و مراتب سخاوت و محبّت و مودّتی که از خود بروز می دادند، موجب شد كه این لیاقت و شایستگی ایشان را در ردیف نفوس خادمه و مخلصه ای درآورد که در مجهودات سراسر حیات حضرت بهاءالله شرکت داشتند.»
حضرت شوقی افندی به محرومیت ها و اذیت های شدید دورۀ تبعید و حبس که بهائیه خانم از شش سالگی به همراه پدرشان در تحمل آنها شریک بودند اشاره می فرمایند که ایشان در نهایت آرامش، همواره تمامی اعضای عائلۀ مقدسه و کلیۀ زائرینی که از شرق و غرب می آمدند را مورد عنایت قرار می دادند. شکنندگی جسمشان با قدرت روحی ایشان در تضادی آشکار بود. این قدرت روحی به خصوص در زمان درگذشت حضرت عبدالبهاء به اشدّ ظهور نمایان شد:
حضرت شوقی افندی که در آن زمان دانشجویی جوان در دانشگاه آکسفورد بود ابتدا از شنیدن خبر فوت پدربزرگش عمیقاً پریشان گشته بود و سپس با اطلاع از وظیفه ای که در الواح وصایای حضرت عبدالبهاء برای رهبری جامعۀ جهانی بهائی بر عهده اش گذاشته شده بود از پای درآمد. زمانی که ولی امر جوان، عزلت گزیده، خود را برای پذیرش بار مسئولیتی که بر شانه اش گذاشته شده بود آماده می کرد، عمۀ بزرگوارش که در آن زمان بیش از ٧٠ سال از سنش می گذشت برای بار دوم، سکان جامعۀ بهایی را در دست گرفت و تا زمان مراجعت او امور را هدایت نمود. سال ها بعد، حضرت شوقی افندی در تکریم غرّایی که پس از وفات ایشان نوشت از ایشان به عنوان «بهترین تسلّی دهنده» شان و «الهام بخش حیات» شان یاد نموده است
در نامه های بهائیه خانم، خطاب به بهائیان سراسر عالم، مقام روحانی و قدرت بیان ایشان نمایان است. اعمال خیانتکارانۀ تنی چند از اعضای خانوادۀ ایشان باعث شد مشکلات ناشی از بی وفایی و عدم اتحاد را با تمام وجود درک کند. لذا متن زیر که او به فاصلۀ کوتاهی پس از صعود حضرت عبدالبهاء در بحبوحۀ بحران جامعۀ بهائی نوشته است، اهمیتی ویژه می یابد:
«کلمۀ ثبوت، جامع فضائل عالم انسانی است اگر به شرایطش عمل نماییم و جالب تاییدات رحمانی و جاذب مواهب آسمانی است اگر به تکالیفش قیام کنیم.»
دیگر دست نوشته های ایشان دربارۀ خدمت، هدف زندگی ایشان را نشان می دهد.
«امروز، هیچ چیز به اندازۀ خدمت به امر اهمیت ندارد. آیا حضرت عبدالبهاء خود را «عبد» بهاء نخواند و در تمام مدّت حیات، کمال مراتب بندگی نسبت به خدا و انسان را ظاهر نساخت؟ برای ما که خواهان متابعت از احکامی هستیم که حضرت بهاءالله آن را نازل فرموده و حضرت عبدالبهاء به انتشار آن قائم و بر طبق آن عامل بودند هیچ گامی برای تقرّب به ملکوت که سبب مسرّت خاطر ولیّ امر محبوب، حضرت شوقی افندی نیز گردد، بزرگ تر از آن نیست که از روی خلوص و محبّت به خدمت عالم انسانی پردازیم.»