جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ فروردین ۶, یکشنبه

چرا برای پیامبر ایرانی آثار عربی شده؟



و از جمله اعتراضات آن است که حضرت باب و حضرت بهاءالله با وجود اينکه ايراني و فارسي زبان بوده اند چرا کتب آها به زبان عربي است آيه «مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ[i]» يعني ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم را دليل بر مدعاي خود آورده اند.اول آنکه حضرت مسيح با اينکه در ميان قوم يهود مبعوث شدند انجيل مقدس به لسان يوناني نوشته شد نه به زبان عبري؛ عارف کامل حکيم سنائي غزنوي مي فرمايد:زبان گر بهر حق خواهي چه عبراني چه سريانيمکان کز بهر حق جوئي چه جابلقا چه جابلسادوم آنکه مقصود از لسان قوم آن نيست که فارسي يا عبري يا سرياني باشد بلکه مقصود اين است که مطابق فهم و استعداد قوم بوده باشد:بهر کودک آن پدر تي تي کند گرچه علمش هندسه گيتي کندچونکه با کودک سروکارت فتاد پس زبان کودکي بايد گشادسوم آنکه اگر برگرديم به دوران سلطنت قاجاريه و اوضاع و احوال مردم ايران در آن زمان خواهيم دانست که در کشور ايران دو زبان معمول بوده (عربي و فارسي) زبان مذهبي و علمي عربي بوده و کتب درسي و علمي آن روز از قبيل علم طب و منطق و حکمت و فقه و اصول و علوم ادبي و رياضي همه به زبان عربي تدريس مي شده، کما اينکه آثار بسياري از دانشمندان ايراني همچون ابن سينا نيز به عربي نوشته شده اند. بسياري از آثار ادبي مشهور ايران از جمله شاهکار سعدي گلستان، زيبائيش در بکار بردن استادانه همين سبک است: «خطيبي کريه‌الصوت خود را خوش آواز پنداشتي و فرياد بيهده برداشتي گفتي نغيب غراب البين در پردهء الحان اوست يا آيت انّ انکرالاصوات در شان او.» و يا در جاي ديگر مي‌گويد: «عالِم ناپرهيزگار کوريست مشعله‌دار. يهدي به و هو لايهتدي.» و از حافظ ياد کنيم:الا يا ايهاالساقي ادر کأساً و ناولها که عشق آسان نمود اوّل ولي افتاد مشکلهااصولا زبان فارسي متداول آن روز و حتي امروز هم زباني است مرکب از لغات فارسي و عربي و بعضي لغات ديگر.چهارم آنکه ائمه اطهار متجاوز از هزار سال قبل در اخبار پيشگويي کرده اند که اصحاب قائم عجم (غير عرب) هستند «ولکن لايتکلمون الا بالعربيه[ii]» يعني جز به زبان عربي صحبت نمي کنند و در حديث ديگر مي فرمايد: «يظهر بآثار مثل القرآن[iii]» يعني آثاري مانند قرآن ظاهر مي کند. با اين حال اگر به فارسي هم کتاب بيان و اقدس نازل مي شد باز معرضين اعتراض مي کردند که چرا به عربي نازل نشده است.[iv]پنجم آنکه حضرت بهاءالله و حضرت باب آثار فارسي زيادي نيز دارند و حتي الواحي از ايشان نازل گرديده که کاملا به فارسي سره نوشته شده و هيچ لغت با ريشه عربي در آن نيامده است و آثار عربي نيز به اين سبب نازل شده اند که ريشه اعتقاد اسلامي در اين سرزمين، انس و ارتباط مردم با متون نيايشي عربي، همچون نماز و ديگر ادعيه، بسيار بيش از فارسي بوده و براي ايشان زباني نا مفهوم و نا آشنا محسوب نمي گردد. به علاوه در يک و نيم قرن گذشته اختلاط زبان عربي و فارسي بسيار بيش از امروز بوده است و به يکباره گسستن از اين ريشه، به پيوستگي و ارتباط اعتقاد جديد و قديم لطمه وارد مي آورد، بنا براين به جهت سهولت برقراري اين ارتباط و انتقال ، آثار به مقتضاي حال مخاطبين نازل شده اند چرا که اساس اديان الهي که تخلق به اخلاق رحماني و فضائل يزداني است ثابت است و آنچه تغييرمي کند، نحوه تطابق اين فضائل با زندگي انسانهاست و آموزش بينشهائي مطابق با درک و نياز انسانهاي هر زمان، مثلا در الواحي که زرتشتيان مورد خطاب بوده اند، حتي لغات با ريشه عربي را نيز بندرت بکار برده اند. في المثل حضرت بهاءالله در لوح شيرمرد مي فرمايند: «امروز کيش يزدان پديدار، جهان دار آمد و راه نمود کيشش نيکوکاري و آئينش بردباري، اين کيش زندگي پاينده بخشد و اين آئين مردمان را به جهان بي نيازي رساند». همچنين ترجمه بسياري از کتب و آثار مقدسه بهائي تاکنون براي ممالک غرب به زبان انگليسي و السن ديگر نيز نتشر گرديده است.ششم آنکه اين ظهور جديد فقط براي ايران ظاهر نشده بلكه طبق بشارات پيامبران قبل، ظهوري جهاني است ومخاطَب آن همه جهانيان هستند.در هر صورت زبان وسيله اي براي انتقال مفاهيم است و هر زباني که براي بيان مفهومي کارآمد تر باشد بايستي مورد استفاده قرار گيرد، همچون بسياري مقالات علمي که امروز توسط اساتيد ايراني به انگليسي نوشته مي شوند. از طرفي همان طور که مي دانيد زبان عربي کامل ترين و فصيح ترين زبان است، مثلا هر فعل در عربي شانزده صيغه دارد و برخي خصوصيات اين زبان در ديگر زبان ها يافت نمي شود، از اين رو برخي مفهومات را نمي توان در زبان ديگري به طور کامل بيان کرد. گذشته از اين موارد، بيش از نيمي از کلماتي که ما در فارسي بکار ميبريم در اصل عربي هستند و فارسي و عربي آنچنان به هم آميخته اند که تفکيک آن ممکن نيست.آنچه در اين ديانت انقلابي و نو بشمار مي‌آيد آنست که بنيان‌گذارانش با نگارش آثاري ديني به زبان فارسي و بيان انديشه‌هاي خود به اين زبان، دين را از انحصار ملّايان و عربي دانان در آوردند و براي توده‌مردم قابل فهم ساختند. نه تنها به فارسي آثاري آوردند بلکه به ترجمه آثار عربي خود به فارسي پرداختند مانند کتاب بيان فارسي از قلم حضرت باب، و برخي آثار که حضرت بهاءالله شارع ديانت بهائي آن را به فارسي نيز ترجمه نموده است.حضرت بهاء‌الله با اينکه با اين زبان و وسعت و قواعد آن آشنا نبودند، با نوشتجات خود لسان عربي را غني ساختند و همچنان که حضرت محمّد در زمان خود سبک تازه‌اي خلق نمودند حضرت بهاء‌الله نيز سبک بديعي بوجود آورده‌اند که الهام ‌بخش نويسندگان و دانشمندان بهائي بوده و هست. اين حقيقت در مورد آثار مبارکه آن حضرت به زبان فارسي نيز صادق و معتبر است. حضرت بهاء‌الله در يکي از الواح مبارکه عربي را بعنوان «‌لغت فصحي» و فارسي را بنام «‌لغت نورا‌» و «‌لسان شکرين‌» معرّفي فرموده‌اند. الواح عربي آن حضرت مهيمن و مشحون از قدرت و اقتدار است و آيات منزله در آنها در کمال جلالت و فصاحت جلوه‌گر مي‌شود. آثار فارسي نيز زيبا با حرارت و روح‌افزاست.[v] فارسي لطيف و ظريف است و زبان عربي عظيم و وسيع است و وقتي عظمت و وسعت با لطافت و ظرافت توأم گردد، مفاهيم عالي‏تر و بيشتري را مي‏توان بيان نمود. مثلاً درباره‏ي عشق ملاحظه فرماييد، در کلمات مکنونه‏ي عربي، عشق الهي به صورت قلعه‏ي مستحکمي که پناهگاه ماست، مجسم شده که آن قلعه‏ي عشق باعث حفظ و حراست ماست، ولي عشق الهي در زبان فارسي شاعرانه است، لطيف است، دلنشين است، به گونه‏اي است که دل‏ها را مي‏ربايد و ما را به معشوق حقيقي مي‏رساند. در عربي راجع به اين موضوع بياني مي‏فرمايد که مضمونش اين است که: اي پسر هستي، عشق من قلعه‏ي من است، هر که بدرون آن رفت، نجات يافت و ايمن گرديد و هر که از آن بدر رفت، گمراه شد و بمرد. همين مفهوم عشق را ملاحظه فرماييد، در کلمات مکنونه‏ي فارسي چگونه تعبير فرموده‏اند: «اي دوست، در روضه‏ي قلب جز گل عشق مکار» و يا «اي بلبل معنوي، جز در گلبن معاني جاي مگزين».[vi]گذشته از اين، اينکه آثار بهائي به دو زبان فارسي و عربي نوشته شده جزء امتيازات اين ديانت است که موجب نزديکي قلوب عرب زبانان و فارسي زبانان مي گردد و انتقاد از آن تعجب برانگيز است و نهايت اينکه ديانت بهائي ديانت قومي نيست بلکه يک ديانت جهاني است و طبعا خود را محدود به «لسان قوم» نميداند و در بين همه اقوام مخاطبيني براي خود دارد . کما اينکه ادعيه و آثاري از حضرت عبدالبها به ترکي نوشته شده و آثار بسيار زيادي از شوقي افندي به زبان انگليسي است و هم اکنون در بين اديان آثار بهائي به بيشترين زبانها ترجمه شده و تقريبا همه زبانهاي زنده دنيا را پوشش داده است. اگر کسي بخواهد متون عربي ديانت بهائي را بي‌طرفانه ارزيابي کند از اعتراف به اين نکته گريزي نخواهد داشت که روح اين آثار فرهنگ و جهان بيني ايراني است، و نمي‌توان آنها را جز بخشي از ادبيات فارسي چيز ديگري بشمار آورد، بلکه آن آثار نيز از فرهنگ و ادب ايران و اصطلاحات ادبي فارسي متاثر است.حضرت بهاءالله جل اسمه الاعلي در يکي از مناجاتها مي فرمايند: «اگر از لغات مختلفه عالم عرف ثناي تو متضوّع شود همه محبوب جان و مقصود روان، چه تازي چه فارسي اگر از آن محروم ماند قابل ذكر، نه چه الفاظ چه معاني». همچنين حضرت عبدالبهاء مي فرمايند: «فارسي و عربي و ترکي هر سه لسان عاشقان جمال جانان است. عشق را خود صد زبان ديگر است. مقصد معاني است نه الفاظ، حقيقت است نه مجاز، صهباي حقايق و معاني در هر کأس گوارا، خواه جام زرّين باشد خواه کاسه گلين. ولي البته جام بلور و مرصّع لطيف‌تر است[vii]».بنابراين مهم مفاهيمي است که در آيات الهي وجود دارند، نه زبان آنها.[i]. سوره ابراهيم – آيه 4[ii]. جنات نعيم، فتوحات مکِه، رساله علائم ظهور[iii]. بحارالانوار مجلسي[iv]. برگرفته از برهان واضح – صفحات 156 – 158[v]. برگرفته از کتاب ظهورحضرت بهاءالله جلد اوّل – صفحات 32 و 33[vi]. يک ساعت تفکّر- صفحات 27و28[vii]. مائده آسماني جلد ۹ – صفحه ۳۵This entry was posted in چرا برای پیامبر ایرانی آثار عربی شده؟

بمناسبت 5 شهرالبها روز بین المللی 14- روزبين المللي جوانان بهائي


 طرح اين جلسه وانتخاب روزي را بعنوان روز بين المللي جوانان كه تمام جوانان بهائي در يك زمان جلسه اي را تشكيل داد ه به جشن و شادي ونيايش بپردازند ازابتكارات لجنه ملي جوانان بهائي امريكا است و آنرا بساحت مقدس حضرت ولي امرالله عرض نمودند و مورد تأئيد حضرتش قرار گرفت وبراي اولين بار درروز 24 مارس 1936 در چند نقطه امريكا جلساتي بدين منظور دائر شد و چون نتيجه اين احتفالات بي اندازه سودمند ومفيد واقع شد لجنه ملي جوانان امريكا ساير لجنات مليه جوانان رادراقاليم مختلفه عالم به اهميت ولزوم دين مشروع جديد آشنا نمود وازآن پس همه ساله اين جشن منعقد مي گرديد . درسال دوم علاوه بر سي جلسه كه درشهرهاي مختلفه امريكا منعقد شد جوانان بهائي انگلستان – فرانسه – آلمان – هندوستان – مصر – عراق – ژاپن – چين واستراليا نيز دعوت جوانان امريكا را لبيك گفته جشن هايي برپا ساختند .
 روز بين المللي جوانان روزي است كه درتمام اقاليم جهان كليه جوانان بهائي براي ايجاد ارتباط معنوي وبه نشان هماهنگي و وحدت جامعه جوان درتحقق نواياي مقدس خويش اجتماع مي نمايند وازساحت مولاي توانا موفقيت دراجراي اوامرش را مسئلت مي كنند .
 احتفالاتي كه در اين روز منعقد مي گردند نه تنها به ايجاد الفت و صميميت وارتباط روحاني بين جوانان بهائي عالم كمك مي كند بلكه خود فرصت مناسبي است تا جوانان درباره وظايف خطيره خويش به تفكر پردازند و تبادل آراء نمايند و با اتخاذ تصميمات جديد ازنيروي جواني خويش به نحو اكمل جهت خدمت به عالم انساني وتعميم وترويج تعاليم مباركه استفاده نمايند .
درايران اولين بار در 7 اسفند 13166 جلساتي به نام روز بين المللي جوانان درتهران منعقد گرديد كه سبب سرور خاطر وجود مبارك حضرت ولي امرالله قرار گرفت . درسال 1329 لجنه ملي جوانان بهائي با توجه به اينكه يوم هفتم اسفند هيچگونه خصوصيتي نداشت ونيز مصادف با فصل سرما بود به لجنه ملي جوانان امريكا پيشنهاد كرد روز پنجم شهرالبهاء مطابق 25 مارس را كه مصادف با يوم حركت حضرت عبدالبهاء ازشرق به غرب است براي روز بين المللي جوانان درنظر بگيرند وبعدازاستقبال لجنه جوانان امريكا اين روز جهت اين مشروع تعيين گرديد .
 روز بين المللي جوانان روزي است كه درتمام اقاليم جهان كليه جوانان بهائي براي ايجاد ارتباط معنوي وبه نشان هماهنگي و وحدت جامعه جوان درتحقق نواياي مقدس خويش اجتماع مي نمايند وازساحت مولاي توانا موفقيت دراجراي اوامرش را مسئلت مي كنند .
 احتفالاتي كه در اين روز منعقد مي گردند نه تنها به ايجاد الفت و صميميت وارتباط روحاني بين جوانان بهائي عالم كمك مي كند بلكه خود فرصت مناسبي است تا جوانان درباره وظايف خطيره خويش به تفكر پردازند و تبادل آراء نمايند و با اتخاذ تصميمات جديد ازنيروي جواني خويش به نحو اكمل جهت خدمت به عالم انساني وتعميم وترويج تعاليم مباركه استفاده نمايند .
درايران اولين بار در 7 اسفند 13166 جلساتي به نام روز بين المللي جوانان درتهران منعقد گرديد كه سبب سرور خاطر وجود مبارك حضرت ولي امرالله قرار گرفت . درسال 1329 لجنه ملي جوانان بهائي با توجه به اينكه يوم هفتم اسفند هيچگونه خصوصيتي نداشت ونيز مصادف با فصل سرما بود به لجنه ملي جوانان امريكا پيشنهاد كرد روز پنجم شهرالبهاء مطابق 25 مارس را كه مصادف با يوم حركت حضرت عبدالبهاء ازشرق به غرب است براي روز بين المللي جوانان درنظر بگيرند وبعدازاستقبال لجنه جوانان امريكا اين روز جهت اين مشروع تعيين گرديد .
: اين تنها روزي است كه درتمام اقاليم جهان كليه جوانان بهائي درقري وقصبات براي ايجاد ارتباط معنوي واثبات وحدت جامعه جوان واظهار هم آهنگي درتحقق نواياي مقدسه خويش تجمع نموده با استمداد از تأئيدات لاريبيه طلعات مقدسه موفقيت هرچه بيشتر خود را در راه خدمت به عالم انساني ازطريق قائم به خدمت بودن درتشكيلات آرزو نمايند . نكته جالب اين است كه شركت دراين جلسه منحصرو محدود بجوانان بهائي نبوده درصورت اقتضاي محل ونبودن مشكلي جوانان غير بهائي نيز مي توانند درآن شركت نمايند . درسالهاي بعددراغلب نقاط ايران جشنهائي برپا گرديد وچندين هزار نفر ازجوانان بهائي با شوق وعلاقه وافري دراين جلسات شركت جستند وازآن به بعد نيز اين شيوه مرضيه همچنان ادامه دارد . برنامه اين جلسات معمولاً‌ زيارت الواح مباركه – نطق و سخنراني – شور ومشورت واجراي موسيقي و پذيرائي وعكسبرداري مي باشد . روز بين المللي جوانان بهائي كه براي زنده نگه داشتن خاطره سفر پرثمر هيكل مبارك حضرت عبدالبهاء به اروپا وامريكا تعيين شده ازايام مخصوصه است كه تاريخ آن درتقويم امري يادآوري مي شود وگرنه ازايام محرمه محسوب نمي گردد.

🌹🌷🌻🌹🌷🌻مفهوم خدا در دیانت بهائی🌹🌷🌻



اعتقاد بهائی به خدای یگانه بدین معنی است که جهان هستی و کلیه موجودات و نیروهای آن به وسیله قدرتی یگانه و ماورای طبیعی خلق شده است. این وجود که ما او را خدا می نامیم دارای اختیار تام بر خلقت خود (قدرت مطلق) و واجد علم تمام و کمال به آن (علم مطلق) است. اگر چه ذات الهی ممکن است برای ما مفاهیم متفاوتی داشته باشد، اگرچه ممکن است با زبان های مختلف به او دعا کنیم و با نام های مختلف –الله یا یهوه، خدا یا برهما- او را بخوانیم، ولی همه به همان ذات یگانه نظر داریم.
حضرت بهاءالله در ستایش خلقت الهی می فرماید:
جواهر توحيد و لطائف تحميد متصاعد بساط حضرت سلطان بيمثال و مليک ذو الجلالی است که حقايق ممکنات و دقايق و رقايق اعيان موجودات را از حقيقت نيستی و عدم در عوالم هستی و قِدم ظاهر فرمود و از ذلّت بعد و فنا نجات داده بملکوت عزّت و بقا مشرّف نمود و اين نبود مگر بصرف عنايت سابقه و رحمت منبسطه خود [2]
به فرمودۀ حضرت بهاءالله خداوند عظیم تر و لطیف تر از آن است که برای ذهن محدود بشری آن طور که شایسته است قابل درک باشد و یا بتوان تصویر دقیقی از او به نظر درآورد:
توحيد ِ بديع ِ مقدس از تحديد و عرفان ِ موجودات، ساحت ِ عزّ ِ حضرت ِ لايزالی را لايق و سزاست که لَم يَزَل و لايزال در مکمن قدس اجلال خود بوده و فی ازل الآزال در مقعد و مقرّ استقلال و استجلال خود خواهد بود چه قدر غنی و مستغنی بوده ذات منزّهش از عرفان ممکنات و چه مقدار عالی و متعالی خواهد بود از ذکر سکّان ارضين و سماوات... [3]
بر اساس تعالیم بهائی، خدا چنان از خلق خود برتر است که مردمان تا ابد نخواهند توانست که حتی تصویر روشنی از او در ذهن خود شکل دهند و یا به چیزی جز ستایشی از دوردست ها نسبت به حقیقت متعالی او دست یابند. حتی اگر گفته شود که خدا قادر مطلق است، خدا محبوب اصلی است و یا بی نهایت عادل است، چنین عبارت هایی از تجربۀ بسیار محدود بشر نسبت به قدرت، عشق و عدالت سرچشمه گرفته است زیرا در حقیقت دانش ما از هر چیز، به دانش ما از صفات یا کیفیاتی که برایمان قابل درک است محدود می گردد:
بدانکه عرفان بر دو قسم است معرفت ذات شیء و معرفت صفات شیء. ذات شیء بصفات معروف ميشود و الّا ذات مجهولست و غير معلوم. و چون معروفيّت اشيا و حال آنکه خلقند و محدودند بصفاتست نه بذات پس چگونه معروفيّت حقيقت الوهيّت که نامحدود است بذات ممکن... لهذا ادراک عبارت از ادراک و عرفان صفات الهی است نه حقيقت الهيّه. آن عرفان صفات نيز بقدر استطاعت و قوّه بشريّه است کما هو حقّه نيست [4]
بنابراین عرفان و شناخت خدا برای انسان به معنای شناخت صفات و کیفیات اوست، نه عرفان ذات او، ولی چگونه می توان به شناخت صفات الهی دست یافت؟ حضرت بهاءالله فرمود همه چیز در خلقت ساختۀ دست خداست، بنابراین هر یک بخشی از صفات الهی را منعکس می سازد. برای مثال، حتی در ترکیب آشنای تخته سنگ یا بلور می توان نظم خلقت الهی را مشاهده کرد. ولی هر چه شیء پاک تر و پالوده تر باشد، بهتر می تواند صفات الهی را منعکس سازد. از آنجا که پیامبران یا مظاهر ظهور الهی عالی ترین شکل خلقت هستند که ما می شناسیم، می توانند کامل ترین شناخت صفات الهی را که برایمان در دسترس است، فراهم کنند:
آنچه در آسمانها و زمين است محالّ بروز صفات و اسمای الهی هستند چنانچه در هر ذرّه آثار تجلّی آن شمس حقيقی ظاهر و هويداست... خاصّه انسان که از بين موجودات باين خلع تخصيص يافته... چنانچه جميع صفات و اسمای الهی از مظاهر انسانی بنحو اکمل و اشرف ظاهر و هويدا است... و اکمل انسان و افضل و الطف او مظاهر شمس حقيقتند بلکه ما سوای ايشان موجودند باراده ايشان و متحرّکند بافاضه ايشان. [5]
اگر چه یک صخره یا درخت نیز بخشی از لطافت و ظرافت آفریدگار خود را ظاهر می سازند، ولی فقط موجود هوشیاری مثل انسان می تواند صفات الهی را در زندگی و اعمال خود به نمایش درآورد و از آنجا که مظاهر الهی از ابتدا در مرتبۀ کاملی از وجود قرار دارند، در زندگی آنان به کامل ترین وجه می توان معنای عمیق ترِ صفات الهی را درک نمود. خداوند در جسم خاکی محدود نیست و به همین جهت انسان نمی تواند به صورت مستقیم او را ببیند یا به شخصیت وی پی برد. بنابراین در حقیقت شناختن مظاهر الهی نزدیک ترین راه شناسایی پروردگار است.