جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ تیر ۱۷, شنبه

شهادت حضرت رَبّ اعلى نقطه اولى روح ما سواه فدا...

بگرفت خورشيد جهان تاریک شد ارض و سماء
‎مبهوت شد مر غ چمن، افتاد از شور و نوا
‎شعبان به پایان میرسد،اندوه و ِحرمان میرسد
‎دوران هجران می رسد، فریاد از این جور و جفا
‎رخسار گل بيرنگ شد، دلها غمين و تنگ شد
‎هر نغمه بد آهنگ شد، تبریز شد ماتم سرا
‎آن غنچۀ باغ ِاَرم، شد غرق دریای َاَلم
‎در ناله آمد زین ستم،مظلوِم دشت کربلا
‎او کيست، فخر ِانس و جان، موعود ادیان جهان
‎او مهدی صاحب زمان، ِمرآ ِت انوار خدا
‎بس عاِلمان کور دل،واماند پاهاشان به ِگل
‎گشتندمحو و مضَمحل درپيش آن شمس ضُحی
‎بس مردم کوتاه بين، ِکشتندتخم بغض وکين
‎گاهی به نام حفظ دین، گاهی به نيرنگ و ریا
‎چون مژده دادازحّق و دین،جهل وعداوت شد قرین
‎شد آن وجود نازنين آماج صد تير بلا
‎غّرید سقف آسمان درگریه آمد کهکشان
چًون ربّ إعلاى جوان آمد به ميدان فدا
‎ دیو گنه بيدار شد وان بی گنه بر دار شد
‎شليک چندین بار شد پيچيد دودی در هوا
‎بنشست چون دود هوا نامردِم مردم نما
‎دیدند آن مظلوم را بنشسته در حال دعا
‎بار دگر بر دار شد شليک و آتشبار شد
‎این بار کار از کار شد واحسرتا واحسرتا
‎تبریز خون آگين شدی از خون حق رنگين شدی
‎سر تا به پا ننگين شدی خاکت به سر خونت به پا
‎دشت و َدَمن بی تاب شد چشم َفَلک پر آب شد
‎خون در دل اصحاب شد از تلخی این ماجرا
‎آن نقطۀ باب و بيان در راه حق شد جان فشان
‎وقت است تا هفت آسمان بر تن کند َرخت َعزا
خونخوارگا ِن مرده جان نامردما ِن بد نهان
‎این ننگ بر دامانتان تا حشر می ماند به جا
‎ای وای از دست بشر، زین جيره خوار خيره سر
‎فریاد از این موجود شر، این غول بی شرم و حيا
‎شوقش چو در قلبم َد َمد آتش به جانم می زند
‎شورم طنين می افکند در بارگاه کبریا
‎تا ِسّرعشق آموختی"سرکش"چه زیبا سوختی
‎سرمایه ای اندوختی صد آفرین صد مرحبا
شعر از جناب هوشنگ روحانى

روز شهادت حضرت اعلى ٢٨ شعبان ١٢٦٦ قمرى

١٧ شهرالرحمه سال ٦ بديع
٩ جولاى ١٨٥٠ ميلادى
١٨ تير سال ١٢٢٩ هجرى شمسى
شهر تبريز - سربازخانه شهر
جمع كثيرى در حول و حوش سرباز خانه تبريز اجتماع كرده اند ، دليل چيست؟
امروز ميخواهند سيد على محمد باب را هدف هزاران تير قرار دهند ، او كيست؟
جوانى از سلاله رسول اكرم ، حاوى پيامى از جانب خدا ،. چند ساله است؟
امروز فقط سى و يك بهار از عمرش ميگذرد ، متولد شهر شيراز است ، ٢٠ اكتبر ١٩١٧ در شهر شيراز. ، خانواده اش اينجايند؟
پدرش را در كودكى از دست داد ، مادرش هم چنان چشم براه اوست ، فرزندش احمد را در دوسالگى از دست داد و همسرش منتظر اوست ،. اكنون تنهاست؟
خير ، عاشق او جناب انيس همراهش ميباشد و سوداى شهادت در سر دارد ،، پيامش چيست؟
او صاحب دينى مستقل ( بابى) و كتابى آسمانى ( بيان) ميباشد و اهل عالم را بشارت به ظهور موعود جميع كتب آسمانى (من يظهره الله)
داده ،. كجا و چه موقع اظهار امرشان بود؟
در سال ١٢٦٠ قمرى يعنى ١٨٤٤ ميلادى فقط شش سال پيش در شهر شيراز نزد ملاحسين بشرويه بعد از آن به مكه براى زيارت رفتند به همراه يكى از پيراونشان كه علاقه شديد به ايشان داشت
پيروانش كه هستند؟
در ابتدا هجده نفس مقدس (حروف حى ) به ايشان ايمان آوردند ، بعد جمع غفيرى به ايشان گرويدند و بسيارى در قلعه شيخ طبرسى و نيريز و زنجان و .... در راه مولاى محبوبشان به شهادت رسيدند ،، قبل از سربازخانه كجا بودند؟
مدتهاى مديدى در قلعه ماكو و چهريق و شهرهاى ديگر مسجون و گرفتار بودند و مورد آزار و اذيت و شكنجه ،،. آثار و كتابهايشان كدام است؟
كتاب آسمانى ايشان بيان ميباشد به فارسى و عربى ، ساير آثارشان ، قيوم الأسماء ( تفسير سوره يوسف) ، دلائل السبعه ، كتاب الأسماء و بسيارى تواقيع مختلفه و ادعيه و مناجات
حال چه خواهد شد؟
تا لحظاتى ديگر ايشان را به ميدان خواهند آورد
دو گروه آماده هستند تا جسم پاك ايشان را با گلوله هاى خود هدف قرار دهند
وا مصيبتا ، وا حسرتا ، دريغا كه مقام ايشان را درك نكردند و خود را به معصيتى عظيم دچار خواهند نمود ، تاريخ از امروز خواهد نوشت ، اشكها ريخته خواهد شد و جگرها خون خواهد گرديد،،. مسبب كيست؟
همانهايى كه وجود حضرت اعلى را خطرى براى خود ديدند ، شاه و درباريانش و مجتهدين و علماء نتوانستند سطوت و قدرت ايشان را ببينند و در آخر وزير حكومت با دسيسه و نيرنگ حكم إعدام سيد باب را گرفت و اينك ميخواهد با از بين بردن ايشان به خيال خود با قلبى طاهر و آسوده به استقبال ماه رمضان برود ، اما زهى خيال باطل. ،. براستى چه ميتوان گفت؟
باب حق است او فرستاده خداوند است مى فرمايد:
" يا الهى أنتٓ ترىٰ موقفى فى وٓسٓطِ الجبل هذا و تٓشهٓد على صبرى بِأنٓنى ما أردت الا حُبِك و حُب من يُحِبُك..."
و اينك ظهر روز ٢٨ شعبان ١٢٦٦ قمرى
غريد سقف آسمان. در گريه آمد كهكشان
چون رب اعلاى جوان. آمد به ميدان فدا
ديو گنه بيدار شد. وان بى گنه بر دار شد
شليك چندين بار شد. پيچيد دودى در هوا
و اينچنين آن نقطه باب و بيان و روح پر فتوحش مظلومانه به ملكوت الله پرواز كرد