جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

لوح ملّاح القدس


حضرت بهاءالله در ١٢٤٢ هجري شمسي (١٨٦٣ ميلادي)، درست قبل از این که مجبور شوند از بغداد به استانبول بروند، این آیات را نازل کردند و در آن روزهای تاریک آینده را پیش بینی کردند. حضرت بهاءالله و همراهانشان، برای جشن گرفتن نوروز، در بیرون از بغداد چادرهای خود را برپاکرده بودند. یکی از نویسندگان تاریخ زندگی حضرت بهاءالله، نبیل، آنجا حاضر بود. نبیل می نویسد:
«هنگامی که لوح ملّاح القدس با صدای بلند تلاوت شد، اقیانوسهای غم و اندوه در قلب شنوندگان موج می زد.... برای همه روشن بود که فصل بغداد رو به اتمام بود و فصل جدیدی به جای آن در حال گشوده شدن. پس از تلاوت این لوح، حضرت بهاءالله دستور دادند چادرها باید جمع شوند و تمام همراهان ایشان باید به شهر برگردند. وقتی داشتند چادرها را جمع می کردند، حضرت بهاءالله فرمودند ’اين سراپرده‏ها چون بساط فريبندۀ عالم امکان است همين قدر که گسترده شد بايد منتظر انقضاء و انطواء آن بود‘ شنوندگان از این سخنان فهمیدند که این چادرها دیگر هرگز در آن مکان برپا نخواهند شد.» (٤٠)
عکس ٥ از ٦: رونوشت لوح ملّاح القدس، با خطّاطی حضرت عبدالبهاء.

نمونه ای از کلمات مبارکۀ مکنونه به دست خط حضرت بهاءالله


از کلمات مکنونه فارسی:
«*ای اهل رضوان من* نهال محبت و دوستی شما را در روضۀ قدس رضوان بید ملاطفت غرس نمودم و بنیسان مرحمت آبش دادم حال نزدیک بثمر رسیده جهدی نمائید تا محفوظ ماند و بنار امل و شهوت نسوزد.» (٣٨)
«*ای پسران من* ترسم که از نغمۀ ورقا فیض نبرده بدیار فنا راجع شوید و جمال گُل ندیده بآب و گِل بازگردید.» (٣٩)
عکس ١ از ٦: دو آیه از کلمات مکنونۀ عربی (شماره های ٦٨ و ٦٩٩) به دست خط حضرت بهاءالله که مدتی بعد تذهیب و تزیین شده اند.
آیات حضرت بهاءالله که به اعزاز عید رضوان نوشته شده

خطاط: حضرت عبدالبهاء
تذهیب کار: موهبت
عکس ٣ از ٦: آیات حضرت بهاءالله که به مناسبت عید رضوان نازل شده، و خطاطی و تذهیب شده است، در اتاق ایشان در قصر مزرعه به نمایش گذاشته شده است.

دلنوشته شبنم مددزاده زندانی سیاسی و همبندسابق مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی در دهمین سال بازداشت مدیران جامعه بهایی ایران



شبنم مدد زاده یکی زندانیان زن سابق زندان اوین که به مدت پنج سال همبند مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی بود در دهمین سال بازداشت مدیران جامعه بهایی ایران دلنوشته ی نوشته است که در اختیار خبرگزاری بهایی نیوز قرار گرفته است.
در متن این نامه شبنم مددزاده به دوران سخت زندان دو تن از مدیران جامعه بهایی ایران پرداخته و به ویژگی های شخصیتی مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی از اعضای هفت نفره مدیران پیشین جامعه بهایی ایران اشاره کرده است.

متن این نامه به شرح زیر می باشد.
برای مهوش و فریبا عزیزم، به یاد تنگی وحشت سلول های ۲۰۹ و سردابهای اوین و گوهردشت و قرچک ورامین و روزهای ۵ سال پیوند ناگسستنی مان...
برای مهوش که شعرها و احساس های پاک انسانی اش "مهلکه های ظلم و جور را هویدا می کند "و به یاد روزها و ثانیه هایی که شعرهای پر از احساس وزیبا و به قول خودش شعرهای "داغ و از تنور " در آمده، که بر خواسته از عواطف انسانی وهمدردی و قلب آکنده از مهرش بود را برای من می خواند ..
برای فریبا نازنینم ، برای صلابت و استواری اش ، که روی گشاده و لبخندهایش دنیای آرامش بود، به یاد تمامی واژه های کتاب هایی که باهم خواندیم ، به یاد لحظه های بعد از ملاقات که روی تختش بارها و بارها لحظات و جملات ۲۰ دقیقه دیدار را مرور می کردیم و سرشار می شدیم... هنوز لحظه ها و حالتش وقتی این شعر را به یاد یکی از هم وطنان بهایی اعدام شده در دهه سیاه ۶۰ برایم خواند ، جلوی چشمانم است:"يادته گفتي و گفتم كه چه تنگه قفسامون؟/توي اين تنگي وحشت چه ميگيره نفسامون؟/تو ميخواستي كه فدا شي من ميخواستم كه رها شم/تو ميخواستي كه فنا شي من ميخواستم كه نباشم..."
مهوش و فریبا عزیز!
از اولین سخن های بی واژه و بی کلاممان از دریچه ی کوچک در ِ آهنین سلول های انفرادی ۲۰۹ آنجا که یافتن برق نگاه دو جفت چشم درمیان غبار تیره ی مرگ که بر ثانیه هایش نشسته عظمت زندگی است، نگاههای بی واژه در اندک زمانی که از آن راهروی باریک عبور می کردیم و مشت های کوبیده شده بر دیوار زمخت و بتنی سلول، و شکارغفلت پاسدار بند برای دیدن هم زنجیری نا آشنا ، همه وهمه جاری کردن مقاومت بود در لحظه های لنگر انداخته ی زمان در میانه تحقیر و فشار و بازجویی و شکنجه ...، تا هم سلولی شدن ۴ ماه مداوم در۲۰۹،در روزهای تابستان پرالتهاب۸۸ که التهاب خیابان های ایران با رفت و آمد زندانیان دیگر و خبرهای جسته و گریخته به سلول کوچکمان سرایت کرده بود، درد ها و زخم های بی خبری ، روزهای پر از ظلم گوهردشت که رنج و ستم رفته بر زنان سرزمینمان را لحظه به لحظه شاهد بودیم ، صدای بلندگوی زندان برای ممنوع کردن رفت و آمد سایر زندانیان به سلول شما و صدای زن پاسداربند برای تبعیدتان به بند زندانیان خطرناک (بند۲۰) زندان گوهردشت، بازجویی هایتان به خاطر محبت کردن و رسیدگی به زندانیان عادی ، لحظه های جانکاه تبعید به قرچک ورامین و زندگی کردن در سوله های درد و اندوه وصف ناشده ی زنان بی پناه و تنها ،زندگی کردن لحظه به لحظه ی جور و ستم با نگاههای دردمند دخترکان مظلوم،با هم نشستیم و درد شدیم و بی صدایی زنان سرزمینمان را بغضی کردیم در گلو، با هم نشستیم در میان عمق ظلم و جنایت ، با هم نشستیم و از روز زیبای آزادی گفتیم وآن روزها را به سخره گرفتیم و خندیدیم که قلبمان ایمان داشت به آزادی ...و باز انتقال به زندان اوین و ایزوله کردن در میان سکوت و سکون و بی خبری با هفته ای ۲۰ دقیقه ارتباط با خانواده ،اما در مسیر خنده ههای ما و دست هایی که به هم دستبند شده بود نوید پیوندی عمیق را دادند ، پیوند قلب های انسانی که مرزی را نمی شناسد ...
در میان ظلم و ستم و بی عدالتی ، همدلی و هم صدایی و یکی بودن در تارو پود لحظه هایمان گره خورد و ما در هم تنیده شدیم ... بی واژه ،بی شکل ازجنس صلح و برابری ... ما ظلم و جنایات را با چشم هایمان دیدیم و بی عدالتی را نفس کشیدیم و آنجا بود که پرده های جهل و جور در مقابل چشمانمان به زمین افتاد...
۹ سال گذشت و شما تمام این سالها را روزها و شب هایش را ایستادید و ادامه دادید... تن نداید به انجماد لحظه ها و به گردباد ثانیه های پرستم ،به شکنجه ها و اتهام های بی اساس و دادگاههای نمایشی و حکم های ۲۰ ساله و ۱۰ ساله .. تن ندادید به دروغ و نیرنگ و فریب.
من زخم های نشسته بر تنتان را از نزدیک دیده ام ، گلگون شدنشان را وقتی خبری از ظلم و جنایت های ضد انسانی بر جامعه بهایی ایران به شما می رسید را هم، و همدلی و همراهیتان را با یاران همبندتان در زندان گوهردشت را...
من همه آنها را دیدم و توشه ی راهم کردم برای بازستاندن حق زندگی انسانهای بی گناه سرزمینم ، برای بازستاندن حق آزادی عقیده و اندیشه و بیان...
ما دردهای مشترکمان" را با هم زیسته ایم، باعشق و ایمان روزهای روشن فردا را باهم بارها تصویر کرده ایم ، من تکه هایی از قلبم را میان همان راهروهای سرد و باریک ۲۰۹ و سلول های گوهردشت و سوله های قرچک ورامین میان همان زنها و دختران و پشت در بزرگ زندان اوین جا گذاشته ام و به حرمت همان لحظه ها و دردهای مقدسمان عزم جزم کرده ام که تا جان دارم در رکاب بیشماران و عاشقان صلح و آزادی فریاد شوم تمامی آن درد ها را، تا پای میز محاکمه بکشانیم جانیان و قاتلان هزاران نفر ازانسانهای بیگناه ، مبارزان و عاشقان این سرزمین و صدها تن از هموطنان بهاییمان را... ناقوس مرگ ظالمان و جنایتکاران این سرزمین به صدا در آمده است و ایمان دارم ما در سپیده ای روشن و درخشان از صلح و آزادی و امنیت در ایران دوباره همدیگر را درآغوش خواهیم کشید...
به امید آن روز
مجموعه بهایی نیوز نسبت به مطالب عنوان شده در نامه ها و دلنوشته های که منتشر می کند هیچگونه جهت گیری نداشته و مطالب نوشته شده الزاما دیدگاه خبرگزاری بهایی نیوز نمی باشد.

اصفهان،دو نفر آزاد و یک نفر همچنان در بازداشت


به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز محسن مهرگانی و سعید عظیمی دو تن از شهروندان بهایی که در شهر اصفهان توسط ماموران امنیتی بازداشت شده بودند،آزاد شدند. @bahainews
بنابرگزارش مجموعه خبری بهایی نیوز سعید عظیمی در تاریخ ۴ آبان ۱۳۹۵ توسط ماموران وزارت اطلاعات در منزل خود بازداشت و پس از بازجویی به زندان دستگرد اسفهان منتقل شد که وی پس از گذشت بیش از ۲۰۰ روز بازداشت با قرار وثیقه آزاد شد ، همچنین محسن مهرگانی یکی دیگر از شهروندان بهایی که همزمان با منوچهر رحمانی توسط ماموران امنیتی وزارت اطلاعات بازداشت شده بود با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.
به گفته یک منبع مطلع محسن مهرگانی که بیش از سه ماه در بازداشت بود به دلیل بیماری دیابت و عدم تزریق انسولین به مدت سه ماه دچار مشکلات جسمی و سوچشم شده است که این موضوع نیز موجب آزادی با قرار وثیقه این شهروند بهایی شده است.
در حالی محسن مهرگانی با قرار وثیقه آزاد می شودکه وی پیشتر به همراه منوچهر رحمانی در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۹۵ در منزل خود توسط ماموران امنیتی بازداشت شدند و همچنان با گذشت بیش از صد روز از بازداشت منوچهر رحمانی به این شهروند بهایی اجازه آزادی داده نشده است و همچنان وی در بازداشتگاه ودوران بازجویی به سر می برد.@bahainews
همچنین دادگاه سعید عظیمی نیز در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ برگزار شد و قاضی اعلام کرده بود که تا ۱۰ روز دیگر وضعیت این شهروند بهایی مشخص خواهد شد اما این شهروند بهایی تا مدتها در بلاتکلیفی به سر می برد.
ماموران امنیتی در زمان بازداشت این سه شهروند بهایی تمامی وسایل منزل آنان را مورد بررسی قرار داده و وسایل شخصی آنان از جمله موبایل، سیستم های کامپیوتر، کتاب ، عکس و دیگر وسایل الکترونیکی آنان را توقیف کرده اند.
در سالهای گذشته بازداشت شهروندان بهایی در استان های مختلف بارها تکرار شده است. به اعتقاد جمهوری اسلامی شهروندان بهایی دارای حقوق شهروندی در ایران هستند اما شهروندان بهایی پس از انقلاب از تمامی حقوق شهروندی در ایران از جمله عدم حق تحصیل ، حق اشتغال در مراکز دولتی و.. محروم شده اند.
به ما در مجموعه خبری بهائي‌نیوز ( @bahainews ) بپیوندید.

اعدام مونا محمودنژاد، معلم ۱۷‌ ساله بهایی


۳۱ سال پیش در چنین روزی، «مونا محمودنژاد» به همراه ۹ زن بهایی دیگر در پادگان عبدالله مسگر (میدان چوگان شیراز) اعدام شد در حالی که تنها ۱۷ سال سن داشت. مونا هنگام اعدام، دانش‌آموز دبیرستان و معلم کلاس اخلاق و تعلیمات دینی کودکان بهایی بود. او در ۱۸ شهریور ۱۳۴۴ متولد شد و اگر زنده ‌می‌ماند اکنون زنی ۴۸ ساله بود.
محمودنژاد در ۲۱ آبان ۱۳۶۱ در منزل به همراه پدرش بازداشت شد و به مرکز سپاه پاسداران انتقال پیدا کرد و پس از مدتی به زندان عادل‌آباد شیراز فرستاده شد، در حالی که پدرش نیز در بازداشت به سر می‌برد. طی مدت بازداشت، تحت بازجویی و فشار‌های بسیاری برای بازگشت از باور دینی‌اش قرار گرفت؛ باوری که در پایان به خاطر عدم پذیرش فشارها و خواسته‌های بازجویان، به محکومیت اعدام وی منجر شد. مونا در روز اعدام تنها نبود، گرچه جوان‌ترین عضو این اعدام گروهی بود. در آن روز ۹ زن جوان و میانسال به خاطر اعتقادشان به آیین بهاییت بالای دار فرستاده شدند. رویا اشراقی (۲۳ ساله)، سیمین صابری (۲۴ ساله)، اختر ثابت (۲۵ ساله)، شیرین دالوند( ۲۷ ساله)، مهشید نیرومند (۲۸ ساله)، زرین مقیمی‌ابیانه (۲۹ ساله)، نصرت غفرانی (۵۶ ساله)، طاهره ارجمند و عزت اشراقی همگی در گروهی بودند که همراه مونا اعدام شدند . پدر مونا محمود نژاد هم سه ماه پیش در اسفندماه ۱۳۶۱ به دار آویخته شده بود.
مونا محمود نژاد که امروزه یکی از نماد‌های مظلومیت و بی‌گناهی بهاییان است، طبق گفته‌های خواهرش قلمی بسیار شیوا و روان داشت و نوشته‌های تاثیرگذار و زیبایی در درس انشا می‌نوشت اما عقاید و صحبت در مورد اعتقادش عموما مورد پذیرش معلمان نبود. مونا چند روز پیش از بازداشتش انشایی با موضوع «اسلام درختی است که ثمره‌اش آزادی است» نوشته بود که مورد اعتراض مسئولان دبیرستان قرار گرفت و از او خواسته شده بود که اعتقادش را تغییر دهد. مونا در این یادداشت از آزار و اذیت هم‌کیشانش نوشت و ظلمی که بر آنها می‌رفت را بیان کرد: « چرا در کشور من هم‌کیشانم از خانه‌هایشان ربوده می‌شوند؟ شبانه و با لباس خواب به مساجد برده می‌شوند و شلاق می‌خورند؟ همانگونه که اخیرا در شهر خودمان (شیراز) دیده‌ایم، خانه‌هایشان غارت و آتش زده می‌شوند؟ صدها نفر با ترس خانه‌هایشان را ترک می‌کنند. چرا؟ به‌دلیل نعمت آزادی‌ای که اسلام آورده است؟ چرا من آزاد نیستم تا عقایدم را در این جامعه بیان کنم؟ چرا آزادی بیان نداشته‌ام به طوری که در نشریات بنویسم و در رادیو و تلویزیون درباره عقایدم حرف بزنم؟».
مادر مونا در دی ماه سال ۱۳۶۱، طی پیگیر‌ی‌هایش برای بازداشت همسر و دخترش به اتهام عضویت در گروه «عقد و الفت» یا همان «انجمن دوستی بهاییان» بازداشت می‌شود. تنها دختر او که بیرون از زندان بود، نامش‌ «ترانه» است و آن زمان ۲۲ سال سن داشت.
ترانه طی سال‌های گذشته تلاش بسیاری برای زنده نگه داشتن یاد پدر و تنها خواهرش انجام داده است. او در مصاحبه‌ای می‌گوید که مادرش پنج ماه در بازداشت و بازجویی به سر برد تا اینکه چند روز پیش از اعدام مونا آزاد شد. مدتی که مادر مونا در زندان به سر می‌برد، همسرش «یدالله محمودنژاد» در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۶۱ اعدام می‌شود. پدر مونا معلم و یکی از اداره‌کنندگان جمعیت بهاییان بود. او پیش از گرایش به بهاییت، به دین اسلام اعتقاد داشت و همین موضوع سبب صدور حکم ارتداد برای او شد. طبق شنیده‌ها و منابع موثق، بسیاری از بهاییان اعدام شده در آن زمان، یک روز پیش از اجرای حکم امکان ملاقات داشتند در حالیکه خود و خانواده‌هایشان از این موضوع که فردا اعدام می‌شوند، بی خبر بودند.
اتهام مونا در مدت بازداشت باور به آیین بهاییت بود و بازجویان به او چهار جلسه فرصت داده بودند تا از عقیده‌اش بازگردد. آن‌ها همچنین به مونا و دیگر بازداشت‌شدگان فشار آورده بودند که بیانیه‌ای را در رد آیین بهاییت امضا کنند تا از اعدامشان جلوگیری شود. طبق نوشته‌ها و اسناد موجود، جزئیات چندانی از دادگاه و اتهامات مونا در دست نیست. گرچه به نظر می‌رسد که دوبار حکم آزادی مشروط با قرار ۵۰۰ هزار تومانی برای مونا صادر شد ولی با وجود مراجعه مادرش خبری از اجرای آن نشد.
فضای بازداشت‌ها و دستگیری و اجرای حکم در دهه ۶۰ بسیار تاریک و مخفیانه بوده است و بسیاری از خانواده‌ها و بستگان زندانیان پس از مصاحبه‌های مسئولان یا قاضی داد‌گاه‌ها از شرایط و وضعیت عزیزان‌شان با خبر می‌شدند. حاکم شرع و مسئول پرونده و رئیس دادگاه انقلاب اسلامی شیراز در همان زمان مصاحبه‌ای با روزنامه «خبر جنوب» انجام می‌دهد و بیان می‌کند که متهمان بهایی به دلیل فعال بودن در تشکیلات بهاییان بازداشت شده‌اند و رابطه مستقیم یا غیرمستقیم با بیت‌العدل دارند که محل استقرار آن در اسرائیل است.
حکم صادر شده برای بهاییانی که در بازداشت به سر می‌بردند نیز توسط رئیس دادگاه انقلاب اسلامی شیراز در مصاحبه‌ای با روزنامه خبر جنوب اینگونه اعلام می‌شود:‌ «این افراد که محکوم به اعدام شده‌اند از اعضای فعال بهائیت بودند که از شر آن‌ها افراد ساده لوح امان نداشتند و وابستگی‌شان به شیاطین داخل و خارج، محرز و عنادشان نسبت به اسلام و مسلمین در حد زیادی آشکار بود».
پس از این مصاحبه، خانواده‌های بازداشت‌شدگان تلاش بسیاری جهت آزادی بستگا‌‌ن‌شان انجام می‌دهند اما نتیجه‌ای در پی ندارد و پس از چند روز طی اتفاقات و اخبار رسیده، اطلاع می‌یابند که آنها اعدام شده‌اند. مونا کوچک‌ترین عضو در این گروه بود و در آخر کار به او مهلت می‌دهند که از باور مذهبی‌اش بازگردد. دستوری که مونا آن را رد می‌کند و در نهایت حلق‌آویز می‌شود.
جسد وی به خانواده‌اش تحویل داده نمی‌شود و مخفیانه همراه دیگر کشته‌شدگان بدون برگزاری مراسم و آیینی در قبرستان بهاییان شیراز دفن می‌شود. قبرستانی که در اردیبهشت ماه ۱۳۹۳ خبر رسید که توسط سپاه پاسداران تخریب شده است. این قبرستان تنها یادمانی است که از اعدام‌شدگان بهایی در آن سال‌ها به جای مانده بود و گفته می‌شود که نزدیک به ۹۰۰ نفر از کشته‌شدگان و اعضای این اقلیت مذهبی در آنجا به خاک سپرده شده‌اند.
مونا در وصیت‌نامه‌ای که از خود به جای گذاشته است، از باورش به مشیت الهی و سرنوشت می‌گوید. اعدام او که در سنین نوجوانی واقعه‌ای تکان‌دهنده برای خانواده و دوستان و جمعیت بهاییان بود، امروزه به یکی از نماد‌های مظلومیت این گروه دینی تبدیل شده است.
متن وصیت نامه مونا محمودنژاد از این قرار است:
«الهی به امید تو
مادر عزیزتر از جانم و خواهر مهربانم چه بگویم چه بنویسم از فضل حق که بسیار است و در جمیع احوال شامل حال بندگانش می‌شود حتی بنده عاجز و ناتوانی چون من که لایق و سزاوار بندگی درگاهش را ندارم.
عزیزان، از دل و جان برایمان دعا بخوانید که در هر صورت راضی به رضای الهی باشیم دل به قضا دربندیم و چشم از غیر دوست در پوشیم و تا جای امکان از عهده شکر الطافش بر‌آییم.
فدایتان شوم، فراموش نکنید که آنچه کند، او کند؛ ما چه توانیم کرد؟ پس باید سر تسلیم در برابر حق فرود آوریم و توکل بر رب رحیم نماییم پس رجا داریم که غم و حزن را به خود راه ندهید و برایمان دعا کنید که محتاج دعاییم.
مونا محمود‌نژاد»

سخنگوی جامعه جهانی بهایی: وضعیت بهاییان در چهار سال گذشته تغییر نکرده یا بدتر شده است



سیمین فهندژ، سخنگوی جامعه جهانی بهاییان در ژنو به کمپین حقوق بشر در ایران گفت وضعیت حقوق بشر شهروندان بهایی در ایران در چهار سال گذشته، با وجود شعارهای امیدبخش، همچون ۳۸ سال گذشته جمهوری اسلامی بوده و ازجهاتی بدتر نیز شده است.

سخنگوی جامعه بهاییان به کمپین گفت در طول چهار سال ریاست جمهوری حسن روحانی، بازداشت و زندانی شدن شهروندان بهایی، پلمپ محل کار، منع تحصیل شهروندان بهایی و حتی در مواردی قتل شهروندان بهایی به دلایل نفرت مذهبی ادامه داشته است.

سیمین فهندژ درباره وضعیت بهاییان در طول چهار سال دولت میانه‌رو حسن روحانی به کمپین گفت: «در طول چهار سال گذشته متاسفانه وضعیت تغییری نکرده و اگر نگاهی به آمار بازداشت شهروندان بهایی بیندازید، وضعیت بدتر هم شده است. ما الان حدود ۹۰ بهایی در زندان داریم، دانشجویان بهایی هنوز از تحصیل محروم‌اند، صدها مغازه بهاییان بدون دلیل قانونی بسته شده‌اند و آزار و اذیت‌های دیگری هم وجود دارد که شهروندان بهایی به صورت روزمره تحمل می‌کنند.»

خانم فهندژ با اشاره به شعارهای امیدبخش مبنی بر احقاق حقوق شهروندی که از جمله وعده‌های حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ بود، گفت: «دولت آقای روحانی قبل از انتخابات با شعارهای امیدبخش و عدالت برای همه ایرانیان به طور یکسان وارد انتخابات شد و پیروز شد، ولی بعد از چهار سال همه انواع نقض حقوق شهروندان بهایی افزایش پیدا کرده و بهاییان علاوه بر زندان و بازداشت، با فشارهای اقتصادی شدیدی مواجه شده‌‌اند.»

سخنگوی جامعه بهایی درباره فشارهای اقتصادی و پلمپ محل کار بهاییان به کمپین گفت: «محل کار شهروندان بهایی به صورت هفتگی و ماهانه بدون دلیل یا با دلایل غیرقانونی پلمپ می‌شود، بهاییانی هستند که به دلیل این که محل کارشان بسته شده به ناچار برای امرار معاش خانواده در خیابان و یا روبروی مغازه‌شان کار می‌کنند، این یک بی‌عدالتی کامل است که دولتی سعی کند در بین بخش بزرگی از جامعه‌اش فقر ایجاد کند، دولتی که وظیفه و هدفش ایجاد یک جامعه سازنده است باید سعی کند از استعدادها و توانایی‌های همه شهروندان فارغ از دین و مذهب و نژاد استفاده کند و این انتظاری است که ماهم از دولت داریم.»

کمپین مطلع شده است که از روز سیام فروردین و همزمان با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و شروع تبلیغات، وزارت اطلاعات دولت حسن روحانی که خود یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری است، بیش از ده شهروند بهایی را در شهرهای بندرعباس، قشم، شیراز و چابهار به دلایل اعتقادی بازداشت کرده است.

طی چهار سال گذشته نیز دهها بهایی به اتهامات مختلف بازداشت و محکوم شده‌اند و همچنین دهها دانشجو بهایی به دلیل اعتقاد به مذهب بهاییت از دانشگاه های ایران اخراج شده‌اند. محل کار صدها شهروند بهایی نیز به طور غیرقانونی پلمب شده است.

وزارت اطلاعات در حالی به بازداشت شهروندان بهایی در ایران ادامه می‌دهد که هم قانون اساسی و هم «منشور حقوق شهروندی» که در اواخر آذرماه سال ۹۵ از سوی دولت میانه‌رو حسن روحانی منتشر شد، حق آزادی بیان و عقیده و حریم خصوصی شهروندان را محترم و مصون از تعرض شناخته است.

قانون اساسی ایران اگر چه آیین بهاییت را به عنوان یک دین یا اقلیت مذهبی به رسمیت نشناخته ولی اصل بیست و سوم این قانون تصریح کرده است که «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.»

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ و همزمان با رقابت‌های انتخاباتی در ایران، بازداشت هفت تن از مدیران پیشین جامعه بهایی ۹ ساله شد. این مدیران که «یاران ایران» خوانده می‌شوند، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ با اتهامات امنیتی بازداشت شدند و همچنان در زندان به سر می‌برند. در همایش انتخاباتی حسن روحانی در ساری، تعدادی از حاضران پلاکاردهایی در حمایت از آزادی مدیران جامعه بهایی بالا بردند، پلاکاردی که روی آن نوشته بود: «۹ سال گذشت، یاران ایران را آزاد کنید.» و همچنین دست‌نوشته دیگری که به جایگاه شهروندان بهایی در حقوق شهروندی اشاره داشت: «منع از تحصیل، پلمپ مغازه، تخریب گورستان؛ بهاییان کجای حقوق شهروندی‌اند؟»

جامعه جهانی بهایی در روز ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۵ طی نامه‌ای سرگشاده به حسن روحانی، رییس جمهور ایران، از او خواست تا به «سرکوب اقتصادی بهاییان» در ایران خاتمه دهد. در این نامه ضمن تاکید براینکه تهاجم شدید اقتصادی علیه شهروندان بهایی «سیاست عمدی» دولت ایران است، به اخراج کارمندان بهایی از بخش های دولتی، محدودیتهای متعدد برای آنان در بخش خصوصی، محرومیت شان از طیف گسترده‌ای از حرفه‌ها و مشاغل با دست‌آویز «نجس» بودن آنان، مصادرۀ اموال، اذیت و آزار صاحبان مشاغل و بستن مغازه‌ها اشاره شده و در نهایت از حسن روحانی رییس جمهور ایران خواسته شده است تا با فوریت به وضعیت بهائیان رسیدگی کند و شرایطی فراهم کند تا موانع موجود در مورد کسب و کار بهاییان برداشته شود.

صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه ایران نیز روز دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، بهاییت را «مجعول و ساخته اجانب و استعمارگران» دانست و با طرح این ادعا که «سران بهاییت با کشورهای بیگانه اتصال دارند و از آنها دستورات امنیتی می‌گیرند.»

آیت‌الله محمد موسوی بجنوردی، یکی از اعضای سابق شورای عالی قضایی در زمان آیت الله خمینی بسیار فراتر از این حرف ها رفت و در گفتگویی به خبرگزاری فارس در آذر ماه ۱۳۹۳ حتی حق شهروندی بهاییان را در ایران زیر سوال برد:«هیچوقت ما نمی‌گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلا حقوق شهروندی ندارد.» او تصریح کرد «مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان از حق شهروندی برخوردارند. در مجلس نماینده دارند، زیرا ادیان ابراهیمی هستند و ما با آنها تعامل داریم و نمایندگان آنها با ما دوست هستند.»