جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

نامه سرگشاده یک شهروند بهایی به نامزدهای انتخابانی

شما شعار کرامت انسانی و رعایت عدالت و رافت و محبت دینی می‌دهید ولی در شهر شما و منطقه‌ای که به نمایندگی تبلیغ می‌کنید ارزش نهادن به کرامت انسانی که خود اصلی است که در سرزمین ما درباره تمام کسانی که فقط تفکر و اعتقادشان، تفکر حاکم نیست، نادیده گرفته می‌شود. از مورد خشم و ضرب و جرح قرار دادن به قصد مصادره و اخراج و تبعید و محروم کردن از تحصیل و مشاغل دولتی تا قتل و زندان و اعدام و….
نامه سرگشاده یک شهروند بهایی خدمت کاندیداهای نمایندگی مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان
اگر اعتقاد و نظر شما این است که:
– همه انسان هستند اما برخی انسان‌تر هستند
– همه برادرند اما برخی برادرترند
– همه برابرند اما برخی برابرترند
با شما سخنی ندارم، اگر معتقد به یگانگی حضرت پروردگار هستید و اعتقاد دارید همه نزد حق مساوی هستند
اما شما اگر شاهدید که:
– بهاییان دیده نمی‌شوند
– بهاییان شنیده نمی‌شوند
– بهاییان حق اظهار نظر ندارند و حقوق شهروندی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و علمی ایشان رعایت نمی‌شود
– و شما به عنوان یک انسان و معتقد به خداوند هستید و با ظلم به هر شکل مخالف هستید، جهت سخنم با شماست.

همانگونه که مستحضرید ۳۷ سال است در این مرز و بوم انسانهایی پاک و خدوم که هدفی جز سربلندی کشور مقدس ایران ندارند از حقوق شهروندی و آزادی بیان و امکان رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و علمی محروم شده‌اند و تنها جرم ایشان بهایی بودن و داشتن اعتقادی متفاوت است اما ما بهاییان همچون جمیع ادیان به خداوند یگانه اعتقاد داریم و به پیامبران و رسولان الهی خصوصا پیامبر اسلام معتقد هستیم و اقلیتی هستیم که به ائمه اطهار دلبسته هستیم اما در این کشور مقدس بهاییان به قتل می‌رسند و با چاقو مجروح می‌شوند و مورد صد‌ها ظلم متفاوت واقع می‌شوند اما مرجعی پیگیری جدی نمی‌کند.
عجب است که این حوادث در کشوری رخ می‌دهد که پایگاه و جایگاه حکومت اسلامی و عدل علی است و حاکمان و مسئولان آن همگی در برابر این ظلم و بی‌عدالتی نه تنها سکوت پیشه کرده‌اند و ناظر بر اعمال و رفتار این خودسران و لجام گسیختگان هستند؛ بلکه‌گاه در رسانه‌های جهانی منکر این اتفاقات شده‌اند.
شما شعار کرامت انسانی و رعایت عدالت و رافت و محبت دینی می‌دهید ولی در شهر شما و منطقه‌ای که به نمایندگی تبلیغ می‌کنید ارزش نهادن به کرامت انسانی که خود اصلی است که در سرزمین ما درباره تمام کسانی که فقط تفکر و اعتقادشان، تفکر حاکم نیست، نادیده گرفته می‌شود. از مورد خشم و ضرب و جرح قرار دادن به قصد مصادره و اخراج و تبعید و محروم کردن از تحصیل و مشاغل دولتی تا قتل و زندان و اعدام و….
در این سالهای سخت و بی‌مهر، فکرمان این بود که نمایندگان محترم مجلس شورا و مجلس خبرگان که قانونگذار و فرهنگ‌ساز و تاثیر گذار کشورمان هستند، مانعی بر سر راه ایجاد تبعیض و کاشتن تخم تعصب در ذهن و دل هم میهنانمان می‌گشتند و اساس و قوانین و فتاوی مناسب تری می‌نهادند.
ما ناظر و مشتاق پی‌گیری‌ها و عدالتخواهی شما کاندیداهای محترم و نمایندگان محترم مجلس شورا و مجلس خبرگان در آینده نزدیک هستیم ارتباط با حفظ جان، مال و ناموس هموطنان غیر مسلمانتان هستیم همانگونه که وقتی در حوزه حکومت علی بر یک بانوی یهودی ظلمی رفت، فریاد زد: اگر در این غصه جان ببازیم عجیب نیست.
ما یقین داریم شما بزرگواران در آینده‌ای نزدیک این مظالم وارده به هموطنان بهایی و سایر دگراندیشان ایرانی را محکوم نموده و با درایت و عدالتخواهی از تمام توان خود در جهت کنترل تعصبات کور مذهبی، استفاده خواهید کرد.
اما؛ یک لحظه تصور کنید که چقدر دردناک است که در نقطه‌ای از این دنیای بزرگ یک انسان مسلمان را از کفن و دفن با احترام اموات خود بازدارند و یا گورستان‌هایی که محل دفن عزیزان آنهاست تخریب نمایند.
شاید روزی فرا رسد که بالاخره پس از سال‌ها، سند جامعی تدوین گردد که پایانی بر مظالم و مشکلات ناشی از تضییع حقوق اقلیت‌ها خواهد بود. فی حد ذاته اقدام بسیار بزرگی خواهد بود و سزاوار تمجید و تکریم ولی متاسفانه در مورد بزرگ‌ترین اقلیت دینی کشور که تعداد پیروانش صد‌ها هزار و از مجموع کل اقلیت‌های مذهبی دیگر مملکت افزون است اکثر مسئولین راه سکوت پیش گرفته‌اند و این سکوت می‌تواند سبب شود که‌‌ همان مسیر و جریانی که در طول چند دههٔ گذشته و تا کنون باعث قتل و غارت بهائیان و مصادرهٔ اموال آنان، ضبط و تخریب اماکن مقدسه‌شان، اخراج از دانشگاه‌ها و برخی مدارس، توهین و تخفیف فرد فرد آنان، ضبط و تخریب و مصادره گورستان‌های بهائی، اخراج از مشاغل، زندانی نمودن تعداد کثیری از آن‌ها و کوچ ناخواسته تعدادی از آن‌ها بر اثر فشار‌های امنیتی، اقتصادی و محرومیت‌های اجتماعی و تضییقات مصائب دیگر شده، ادامه باید.
برخی از شما به‌زودی به مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان راه خواهید یافت و عالی و به خوبی واقفید که این اقلیت مظلوم در تمامی طول تاریخ خود در هر سرزمینی که ساکن بوده با صداقت و تعهد تمام رفتار نموده به نحوی که از شهروندان صدیق وامین محسوب بوده‌اند، لذا چشم پوشی از حقوق حقهٔ آنان در سرزمینی مقدس ایران، خلاف عدل و انصاف است. اگر بنظر دقیق در حال این مظلومان مداقه شود به خوبی مشهود است که جمعی از ایرانیان مطیع که در این کشور، از پدر و مادری ایرانی به دنیا آمده، در شهر‌های مختلف این سرزمین پراکنده و ساکن بوده، در این مملکت به مدرسه رفته و به کسب و کار مختصری مشغول بوده و با همه همسایگان و شهروندان در کمال امانت رفتار نموده، در فعالیت‌های اجتماعی پیشگام بوده، به دولت متبوعه مالیات پرداخت نموده، در خدمت سربازی مشارکت کرده، در هنگام جنگ تحمیلی به جبهه شتافته، اسیر گشته و حتی در راه دفاع از میهن به شهادت رسیده و همواره در خدمات عمرانی این مملکت کوشا بوده، این‌ها بهائیان این مملکت را تشکیل می‌دهند. اگر برآن‌ها نتوان نام شهروند نهاد پس شهروند کیست؟ شما طبق قانون اساسی سوگند خواهید خورد که مدافع قانون و انسانیت باشید اما:
– اگر این‌ها حق زندگی دارند، پس عزت و احترامی که شایستهٔ همه شهروندان این سرزمین است چرا در مورد آنان رعایت نمی‌شود؟
– اگر این شهروندان حق ازدواج و طلاق دارند چرا احوال شخصیه آنان به رسمیت شناخته نمی‌شود؟
– اگر این شهروندان حق تحصیلات عالیه دارند چرا فوج فوج از دانشگاه‌ها اخراج می‌شوند و همه ساله به بهانهٔ نقص پرونده از ورود جوانان بهائی به دانشگاه‌ها ممانعت می‌شود؟
– اگر اینان حق کار کردن دارند چرا از دوایر دولتی اخراج شده‌اند و راه ترقی آن‌ها در بخش خصوصی که نیاز به پروندهٔ کسب و کار دارد مسدود می‌شود؟
– اگر بهائیان حق مردن دارند چرا گورستان‌های آن‌ها ضبط شده و مجبور به دفن در بیابان‌ها در نقاط نا‌مشخص و بدون نشان معین می‌گردند و حتی این اماکن بعد‌ها تخریب می‌گردد؟
– چرا با بودجه‌های کلان، ده‌ها سازمان و از جمله صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به تهیه و نمایش برنامه‌هایی پر از افترا و به‌تان به عقاید این جمع می‌پردازند و حق دفاع از بهائیان سلب می‌شود؟ چرا این‌ها نمی‌توانند از کوچک‌ترین امکانات جهت رفع شبهات استفاده نمایند؟

تصور بفرمایید که چقدر جانسوز است که جوانی مسلمان را در یک کشور غیر مسلمان از ادامه تحصیل باز دارند و راه ترقی او را مسدود نمایند. آموزه‌های بهائی هیچگونه تبعیضی را در هیچ کجای دنیا که باعث پایمال شدن حقوق انسان‌ها گردد تایید نمی‌کند. تعالیم بهائی متجاوز از یکصد و سی سال قبل فرهیختگان و دانایان ایران را به آبادی و عمران این مملکت دعوت نموده و در این مدت همواره بهائیان پیشگام سازندگی و عمران و تعلیم و تربیت و بهداشت این سرزمین که برای آن‌ها از تقدس خاصی برخورد دار است بوده‌اند و تعالی این مملکت را وظیفهٔ روحانی و وجدانی خود دانسته و می‌دانند. آیا حق آن‌ها نیست که از حقوقی شایسته و مناسب برخوردار باشند؟
وقت آن رسیده که مطابق و موافق با حقوق مطرح در منشور بین المللی حقوق بشر و نیز حقوق مطروحه در فصل سوم قانون اساسی حقوق کلیه اقلیت‌ها و از جمله بهائیان رعایت گردد. لطفا به همکاران خود توصیه اکید فرمایید که ضمن درج حقوق شایسته برای این شهروندان در موطن مادری خود، مراقبت نمایند که قوانینی وضع شود تا بساط تعدی و ظلم وارده بر آن‌ها بر چیده شود و اجرای صحیح آن ضمانت گردد.
بهائیان همواره آماده همکاری برای ساخت و احیا و تعالی ایران بوده و هستند و حاضرند برای رفع تبعیض بین شهروندان ایرانی و تدوین و گسترش حقوق شهروندی و حرکت به سوی جامعهٔ مطلوب با ارزش‌های متعالی که درشان ملت بزرگ ایران است کمک نمایند.
گاه برخی بزرگواران مسئول می‌فرمایند: «داشتن یک عقیده و مرام، آزاد ولی اعلان و ابراز آن به منظور تحریف افکار دیگران، جریان سازی و یا تبلیغ و تظاهر به قصد اغواگری و تشویش اذهان دیگران و عناوین مشابه مجاز نخواهد بود.»
این «ولی» بر چه اساسی است؟ آیا از مندرجات و تبصره‌های‌‌ همان قانون است؟ یا از استنیباطات و تفسیرات برخی از مسئولین است؟ در بیانیه آزادی ادیان، اتفاقا مصادیق آزادی عقیده تقریبا‌‌ همان چیزهائی است که برخی مسئولین آن‌ها را ممنوع می‌شمارند: تبلیغ و بیان عقیده، برگزاری اجتماعات و مناسک مذهبی و عقیدتی آزاد و برنامه‌ها و فعالیت‌های مربوط به اعتقادات فرد و گروه دینی و عقیدتی.
برخی می‌فرمایند که: بهائیان ایران جاسوسند. آیا هیچ نهاد امنیتی – اطلاعاتی دیگری در سراسر عالم نیست که به اندازه ایرانی‌ها از ۱۶۰ سال پیش متوجه ماهیت خطرناک و جاسوس ماب بهائیان شده باشد؟ بهائیان ایران جاسوسی می‌کنند، دومیلیون بهائی هندی برای کجا جاسوسی می‌کنند؟ بهائیان ژاپنی، استرالیائی، گواتمالائی، هلندی، پروئی، اندونزییائی، مراکشی و صد‌ها کشور دیگر برای کجا جاسوسی می‌کنند
جواب ساده است. چون اصلا بحث جاسوسی در کار نیست. موضوع مخالفت با عقیده است. از اول هم موضوع همین بوده هنوز هم همین است و خدا می‌داند تا کی ادامه خواهد داشت.
اما چرا این نامه و امثال این نامه سرگشاده نوشته می‌شود؟
شاید منظور شما این است که بهائیان ساکت بنشیدند و بزرگان اگر خواستند و هوس کردند و صلاح دیدند ماهی یک جمله یا نیم عبارت در دفاع از حقوق بهائیان بگویند یا سه چهار خط در گزارش یک ارگان جهانی منعکس بشود یا نشود.
تلاش برخی از مسئولین جمهوری اسلامی برای انکار ماهیت مذهبی جنبش بهائی و توصیف آن به عنوان یک جنبش سیاسی منتسب به دولت‌های بزرگ در برخی از سخنان نمایندگان آن در مراکز بین المللی بازتابی روشن یافته است
واقعیت این است که برای پی بردن به ریشه‌های نقض گسترده حقوق بشر در اذهان تعدادی از متفکرین جمهوری اسلامی باید آرمان‌های سیاسی و نوع فعّالیت‌های قربانیان اصلی نقض این حقوق را در نظر گرفت. امّا برای درک خصومت عمیق این افراد در نظام جمهوری اسلامی نسبت به پیروان آئین بهائی و نیز نقش گسترده حقوق آنان به انگیزه‌ها و دلایلی سیاسی استناد نمی‌توان کرد. ریشه‌های این خصومت را باید در تشویش و اضطراب شریعتمداران متعصب اهل برخی مدعیان تشیّع دید. اینان از ابتداء با توسل به بحث‌ها و جدل‌های متداول مذهبی به مقابله با آئین جدید برخاستند و کوشیدند تا باطل بودن آن را با استدلال‌های دینی اثبات کنند. امّا به تدریج و از اوائل قرن بیستم مخالفت و ستیز با آئین بهائی و پیروان آن از مسیر بحث‌های مذهبی خارج شد و رنگ و بوئی سیاسی یافت. این گفتمان تازه علیه بهائیان در عین حال واژه‌ها و تعبیرهای احساساتی گفتمان ناسیونالیستی و ضد امپریالیستی متداول در جواع جهان سوم را نیز به عاریت گرفت. این دگرگونی در ماهیت و شیوه ستیز با بهائیان پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی شتابی تازه یافت. برخی از رهبران این نظام از ابتدا کیش بهائی را به مثابه یک فرقه سیاسی شمردند و پیروان آن را به فعالیت‌های ضد انقلابی و جاسوسی برای دشمنان امّت متهم ساختند. برای آنان دست زدن به هرنوع استدلال و جدل مذهبی و غیرسیاسی در رد بهائیت خود متضمن نوعی به رسمیت شناختن آئین بهائی و در نتیجه امری ناپذیرفتنی بود.
به این ترتیب، به نظر حقیر و بهاییان ایران تأمین و تضمین احترام به حقوق بشر در ایران در گرو تغییر روی کرد عمومی، سیاست‌های دولت و قوانین تبعیض آمیز نسبت به بهائیان است یعنی نسبت به جامعه‌ای که هوّیت و موجودیتش در قانون اساسی و قوانین عادی کشور انکار شده و از حد اقل حمایت‌های قانونی محروم گردیده. از همین رو، تا هنگام تحقق این دگرگونی اساسی به پیدایش یک فرهنگ گسترده و امروزین حقوق بشری در ایران امیدوار نمی‌توان بود. لازمه ایجاد چنین فرهنگی احترام به حقوق و آزادی‌های هر فرد ایرانی است، به عنوان یک انسان آزاد و برابر با دیگران و نه به عنوان عضوی از یک جامعه مذهبی یا فرهنگی یا سیاسی. به سخن دیگر، احترام و اعتقاد به حقوق و آزادی‌های پیروان کیش بهائی است که باید ملاک نهائی سنجش رفتار جامعه و نظام سیاسی ایران در زمینه حقوق بشر قرار گیرد.
درسال‌های اخیر، گسترش آگاهی‌های سیاسی و اجتماعی مردم ایران فضای تازه‌ای در جامعه آفریده که در آن امکان گفت‌و‌گو، گرچه محدود و محتاطانه، در باره ضرورت احترام به آزادی و حقوق همگان به ویژه دگراندیشان فراهم آمده است. بدیهی است که چنین گفت‌و‌گوئی می‌تواند زمینه فرهنگی و اجتماعی تأمین حقوق مدنی و سیاسی مردم ایران و در ‌‌نهایت امر زنان و جوامع گوناگون مذهبی را مهیا سازد. امّا، واقعیت آن است که هنوز در این گفت‌و‌گو کمترین سخنی در باره بهائیان و ضرورت احترام به آزادی‌ها و حقوق آنان به میان نیامده است.
این نامه را نمی‌دانم به دست کدام کاندیدا و نماینده فردا خواهد رسید اما مردم ایران را به این چالش شخصی دعوت می‌کنم که این نامه را در شبکه‌های مجازی در گروه‌ها و صفحات سایت‌ها منتشر کنند شاید بدست فردی از آحاد نمایندگان برسد که اهل تفکر و تعقل و دور از تعصب باشد و اهل رضای الهی و گوشی شنوا انشاءالله داشته باشد.
تمنا دارم تا روز انتخابات اگر تمایل دارید این نامه را به دست کاندیدهای منطقه خود برسانید.
این متنی برای تاریخ است که فردا در محضر حق قاضی حقیقی حضرت پروردگار عالمیان است این حقیر به اندازه وسع خود تلاش کردم که مشکل و معضلی را بیان کنم و آن که این کلمات را شنید و در جهت رفع تعضیقات تلاش کرد و آنکه خود مانع بیشتری ایجاد کرد را در حضور حضرت حق به قضاوت شاهد باشیم.
شهروند بهایی
۲۹/۱۱/۱۳۹۴

تشدید تلاش های وزارت اطلاعات برای محدودیت فعالیت اقتصادی بهائیان




در شرایطی که در دوران پس از تحریم، کشورهای مختلف برای سرمایه‌گذاری به ایران سرازیر شده‌اند به تازگی اسنادی به دست ایران وایر رسیده که طبق آن‌ اسامی شرکت‌های تجاری که در اختیار بهاییان است از سوی وزارت اطلاعات به حراست شرکت‌ها و همین‌طور شرکت‌های پیمان‌کار ابلاغ می‌شود تا از مبادله اقتصادی با آن‌ها جلوگیری شود. لیستی به همراه تاریخ و شماره پرونده که از دهه ۷۰ تا به امروز در حال به روز شدن است.
حراست شرکت‌های تجاری زیر نظر وزارت اطلاعات فعالیت می‌کند؛ در نتیجه این لیست توسط این وزارت‌خانه که زیرمجموعه دولت محسوب می‌شود طبق دستور شورای عالی انقلاب فرهنگی که در سال ۱۳۶۹ ابلاغ شده، در تلاش است تا با حضور اقتصادی بهاییان طوری برخورد کند که «راه ترقی و توسعه آنان مسدود شود.»
در خرداد ماه سال جاری، سایت سحام‌نیوز اسنادی «محرمانه» منتشر کرد که مفاد آن‌ها در جلسه‌های مورخ ۶۹/۱۱/۱۶ و ۶۹/۱۱/۲۰ به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده و برای دستور رهبر جمهوری اسلامی به محمد گلپایگانی ریاست دفتر آیت‌الله خامنه‌ای ارسال شده بود. در این سند ممانعت از ترقی و پیشرفت بهاییان به صراحت ذکر شده است. مطابق همین دستور در حوزه فرهنگی بهاییان با مشکل ادامه تحصیل روبه‌رو هستند.
مقابله با تجارت و قدرت‌گیری اقتصادی بهاییان پس از صدور دستور آیت‌الله خامنه‌ای قوت گرفت. در همان دهه که سیاست ادارات «پاکسازی» تعریف شده بود بسیاری از بهاییان که در رده‌های بالای فعالیت اقتصادی قرار داشتند، از کار بی‌کار شدند. شماری از آن‌ها در خارج از ایران تحصیل کرده بودند و به عنوان مثال در صنایع الکترونیک و صنعت نفت مشغول به کار بودند. حتی مدیر شرکت زیمنس در شیراز نیز پس از اخراج به ساختن عصا و واکر روی آورده بود.
در دهه‌های بعد اما شماری از بهاییان کسب و کار کوچک خود را گسترش داده و دوباره وارد چرخه اقتصاد شدند. نام برخی از آن‌ها حتی در خارج از ایران نیز شهره است. بسیاری از آن‌ها صاحب دانشی خاص در حوزه‌ای از اقتصاد هستند که دیگر وزارت‌خانه‌ها مثل وزارت نیرو به بقای آن‌ها نیازمند است اما بهایی بودن در ایران دلیلی‌ست برای سرکوب شدن؛ چه در کسب‌ و کارهای کوچک و چه در مبادلات اقتصادی بزرگ.
لیستی که در این گزارش منتشر شده؛ فهرستی‌ است که هر ساله به تمامی ادارات دولتی ابلاغ می‌شود و از آن‌جایی که بخش بزرگی از بازار به دولت برمی‌گردد در نتیجه در عموم پروژه‌های اقتصادی نام شرکت‌های بهایی یا پرسنل بهایی مهر ممنوعه می‌خورد. پروژه‌هایی که عمده آن‌ها به سدسازی، ایجاد کارخانه، راه‌سازی و پروژه‌های نفت و گاز مربوط است.
شرکت‌های دولتی برای انجام هر خریدی بایستی مناقصه برگزار کنند. تمامی این شرکت‌ها اگر خواستار فروش یا خرید محصولی به دولت باشند باز هم با این لیست مواجه می‌شوند. به عنوان نمونه یکی از نهادهای صادر کننده فاکتورهای خرید و فروش حراست است و شرکت‌هایی را که می‌خواهند در مناقصه‌ها مشارکت داشته باشند با این لیست مطابقت می‌دهد تا نه در منقاصه شریک شوند و نه در خرید و فروش‌ها.
از سوی دیگر بیش از ۸۰ درصد شرکت‌های پیمان‌کاری دولتی یا نیمه‌دولتی هستند. لیستی که پیش‌تر به آن اشاره شد از طرف دولت به شرکت‌های پیمان‌کاری نیز ابلاغ می‌شود که اگر قرار است برای انجام پروژه‌ای با دولت قراردادی بسته شود این ممنوعیت معامله و خرید وجود دارد.
بهاییان برای فعالیت اقتصادی در شرکت‌های خصوصی نیز با مشکل روبه‌رو هستند. اگرچه ممکن است استخدام یک یا دو نفر در شرکتی خصوصی در شهرهای بزرگ به چشم نیاید اما بسیاری از آن‌ها در شهرستان‌ها با تهدید مواجه می‌شوند که یا به اخراج آن‌ها ختم می‌شود یا خودخواسته از ادامه فعالیت استعفا می‌دهند.
یکی از بهاییانی که در یکی از این شرکت‌های خصوصی در تهران مشغول به فعالیت بود برای ایران وایر روایت کرد از ۱۵ کارمند این شرکت ۹ نفر آن‌ها بهایی بودند. اما مدیر شرکت پس از چند ماه از آغاز کار آن‌ها، به همگی‌شان می‌گوید که از طرف وزارت اطلاعات هشدار داده شده که بایستی از پرسنل بهایی شرکت کاسته شود. تعدادی از این پرسنل نیز برای آن‌که ضرری متوجه شرکت نشود از آن استعفا دادند.
روش دیگری برای جلوگیری از پیشرفت اقتصادی بهاییان مقابله با کسب و کارهای کوچک آن‌هاست. همان‌طور که هر از گاهی خبری از بسته شدن تعدادی مغازه بهایی در شهرستان یا تهران به گوش می‌رسد. در حال حاضر بیشترین شغلی که بهاییان خصوصا در شهرستان‌ها به آن مشغول هستند مشاغلی چون مکانیکی، مغازه‌داری، تزریقات‌چی و امثال آن است که صرفا می‌تواند پاسخ‌گوی تامین معیشت روزانه آن‌ها باشد.
یکی از منابع ایران وایر که تاجری‌ است بهایی و به ایران رفت و آمد دارد فشار اقتصادی روی جامعه بهاییان را چنین تحلیل کرد: «با هر راهی که فکر کنند باعث پیشرفت بهاییان می‌شود مقابله می‌کنند. می‌گویند امرار معاش بکن تا نمیری. هرچند چنان فشاری می‌آورند که عطای بودن در وطن را به لقایش ببخشیم و گروه گروه ایران را ترک کنیم. هدف آن‌ها پاک کردن صورت مساله است و نه حل آن.»
به گفته‌ وی حتی پیش آمده که معلمی بهایی برای تدریس خصوصی با مشکل برخورد کرده، به طوری‌که از منبعی ناشناس به خانواده شاگرد خبر داده‌اند فلان معلم بهایی‌ است.
این تاجر ایرانی معتقد است که با آزادسازی اقتصاد و خروج آن از اختیارات دولت می‌توان به بهبود فضای اقتصادی برای بهاییان امیدوارم بود: «هرچه دست وزارت اطلاعات از اقتصاد کم‌تر شود احتمالا راحت‌تر می‌توان فعالیت اقتصادی داشت. حتی اگر پیمان‌کاران دولتی و نیمه دولتی نباشند باز هم تاثیر مثبتی برای ما دارد.»

آیا تهمت های بی اساس علیه آئین بهائی هنوز خریدار دارد؟




شکی نیست که در 35 سال گذشته شدت تضیقات و حملات ظالمانه بر علیه آئین بهائی و پیروانش در خاک مقدس ایران که زادگاه این آئین نوین است بیشتر شده. البته شدت این حملات توأم با زیر پا گذاشتن ابتدائی ترین حقوق شهروندی بهائیان و سایر دگراندیشان توسط دولت و عوامل وابسته به دولت بوده و هنوز هم ادامه دارد.
برای من و شاید میلیونها شهروند ایرانی این سوال قابل تفکر و تأمل است و احتیاج به بازنگری دارد که آیا در این عصر نوین ادامه تحقیر و آزار واذیت دگراندیشان آن هم توسط دولت که مسئول حفظ جان و مال شهروندان خود میباشد جایگاهی در اجتماع دارد؟ و یا اصلاٌ با توسعه ارتباطات بین المللی؛ شبکه های مجازی اجتماعی که کره خاکی مانند یک نماد دهکده کوچک شده ، این جور طرز تفکر و بی عدالتی علیه بهائیان و سایر دگراندیشان می تواند جایگاهی برای خودش داشته باشد؟ آیا سردمداران جمهوری اسلامی ایران فکر نمی کنند که خودشان هم یک دگراندیش هستند؟
سوال دیگری که اخیراً از طرف عده ای از نویسندگان روشن فکر و فعالان حقوق بشر عنوان شده این است که اصلاً ترس جمهوری اسلامی ایران و روحانیت وابسته به آن از جامعه بهائی چیست؟ و چرا آنها واقعیت های عینی در مورد آئین بهائی را کتمان می کنند؟
در جستجوی پاسخ و حلاجی سوالات ذکر شده در بالا من قصد ندارم مسئله را پیچیده کرده یا به دنبال بازگوئی قوانین موجود مملکتی و بین المللی در این زمینه باشم. چون مواد و اصول قانون اساسی ایران، قرآن کریم و تعالیم اسلام واقعی و قوانین و منشورهای بین المللی حق آزادی بیان ، عقیده و مذهب را بدون استثناء شامل همه احاد جامعه قلم داد می کنند و حقوق شهروندی را یک حق ذاتی هر انسانی بشمار می آورند.
بطور خلاصه براساس اصول 14، 19، 20، و 30 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، حقوق شهروندی همه افراد جامعه تضمین شده و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و عدل اسلامی عمل نمایند و مردم ایران از هر قوم ، قبیله و رنگ و مانند اینها بطور یکسان در حمایت قانون قرار دارند. دولت موظف است تسهیلات آموزش و پرورش رایگان برای همه ملت … فراهم سازد.
اعلامیه جهانی حقوق بشر که در سال 1948 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسید آزادی دین و اندیشه برای همه ساکنان کره ارضی را تضمین کرده. بعد از تصویب این اعلامیه ، میثاق و معاهدات گوناگون به وظائف و تعهدات بین المللی تبدیل شده که ایران هم جزو امضا کنندگان این میثاق ها می باشد.
حقوق شهروندی در مفهوم ملت و کشور یک حقوق ذاتی انسانی است و در مواد 1 و 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر واضحاٌ به آن اشاره شده است.
از طرف دیگر طبق میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی 1966 سازمان ملل و ماده 18 آن هر کس حق آزادی فکرو مذهب را دارد و طبق ماده 19 افراد جامعه هرجا که باشند حق تحصیل دارند و اشاعه عقیده و مذهب از الزامات این آزادی است.
حقوق دانان کشوری و بین المللی ، فعالان حقوق بشر و روحانیون باانصاف و عالم بارها و بارها اعمال ضد انسانی علیه بهائیان ایران توسط دولت را تقبیح کرده و شماره مصوبات سازمانهای بین المللی حقوق بشر و پارلمانهای کشورهای مختلف ، شخصیت های برجسته جهانی واعتراض های هزاران هزار آحاد جامعه در ایران و سایر کشورها که دارای وجدانی آگاه هستند روز بروز اضافه می شود.
استقامت سازنده با الگوی غیرخصمانه بهائیان ایران در مقابل آزار و اذیت و اتهامات بی پایه علیه آئین بهائی از طرف دولت ایران در 35 سال گذشته شاهدی زنده است که باعث ستایش اکثر آحاد ملت گشته و هموطنان عزیز با گذشت زمان به عمق بی عدالتی ها علیه بهائیهان پی می برند و دنیای خارج این واکنش بهائیان را عملی قابل تقدیر و شجاعانه که شایسته بلوغ انسانسی است بحساب می آورند.
تاریخ 170 ساله آئین بهائی در ایران نشان دهنده این است که از بدو ظهور آئین بهائی تعداد بیشماری از روحانیون و مراجع تقلید بلند مرتبه به این آئین روی آورده اند و همچنین در تقاطع تاریخی مختلف علمائی بوده و هستند که طریق انصاف و عواطف اسلامی را بر شعله ور کردن فضای تنفر ترجیح داده و می دهند.
بطوریکه در سالهای اخیر شهامت این نوع علمای با انصاف در دفاع از حقوق شهروندی بهائیان ایران باعث تقدیر همه دنیا و بهائیان شده است.
حکومت جمهوری اسلامی ایران و سردمداران وابسته به دولت بلوغ فکری و آگاهی وجدانی ملت را ندیده گرفته و روز به روز از طریق روزنامه ها، شبکه های اینترنتی ، رادیو و تلویزیونهای وابسته به دولت تبلیغات عظیم ناروا و بی پایه ای که پر از تناقضات هم هست به خرد مردم می دهند. این تبلیغات ضد بهائی و ضد انسانی از نظر هزینه و تعداد بقدری بالاست که باعث تعجب همگان است و خود این عمل سوال برانگیز است ! چون از یک طرف دولت ایران در سازمانها و مجامع بین المللی حتی حاضر نیستند کلمه بهائی را بدون پسوند و یا پیشوندهای زننده و تحقیرآمیز به زبان بیاورند و مدعی هستند که تعداد بهائیان چندان رقم قابل ملاحظه ای نیست. (در صورتیکه بهائیان ایران بزرگترین اقلیت مذهبی و دینی کشور است) ولی از طرف دیگر برنامه های تنظیم شده برای نسل کشی بهائیان و فشارهای اقتصادی علیه آنها همراه با هزینه های سرسام آور تبلیغاتی ضد بهائی که صرفاٌ برای حفظ و بقاء دولت بحساب می آید در کار است.
فقط بعنوان نمونه به چند فقره از این ارقام سرسام آور که جمع آوری شده اشاره می کنم:
طبق آمار جمع آوری شده توسط جامعه جهانی بهائی از تاریخ ژانویه 2014 تا اکتبر سال 2015 بیش از7000 مقالات و نوشتجات ضد بهائی دولت و عوامل وابسته اش منتشر شده. (1)
باز هم طبق آمار جمع آوری شده که در دسترس همگان است در یک دوره 16 ماهه (بین دسامبر 2009 تا ماه مه 2011) تبلیغات ضد بهائی بصورت رده بندی شده شامل موارد زیر بوده است: ( 2 )
367 مقاله در گستره وسیعی از رسانه های چاپی و اینترنتی
58 سمینار ، کنفرانس و همایش
3 مجموعه مستند تلویزیونی و 3 برنامه تلویزیونی دیگر
3 سریال رادیوئی
5 نمایشگاه رسمی
2 بانک اطلاعاتی نرم افزاری آنلاین یا بصورت دیسک قابل دسترسی همه
اخیراٌ هم یک سریال تلویزیونی جدید بنام ” معمای شاه” که درحال حاضر در نمایش است.
اگرچه پیچیده ترین و در عین حال گمراه کننده ترین اقدامات ضد بهائی در 35 سال گذشته مسئله فتوا از طرف حضرات علمای مراجع تقلید بوده، ولی بطور کلی این نمادهای ضد انسانی و اتهامات بی پایه و اساس علیه بهائیان همیشه جنبه سوء استفاده از اعتقادات دینی و فرهنگی جامعه سرچشمه گرفته که ضمن آمیختگی به خرافات برای ایجاد تنفر و تفرقه اندازی علیه بهائیان مهندسی شده.
یکی از عوام فریبی ها که بطور مرتب از طریق تبلیغات ضد بهائی از طرف دولت و بهائی ستیزان به آن تکیه می کنند این است که آئین بهائی را ساخته و پرداخته عجنبی ها و کشورهای مختلف غربی شمرده و بهائیان را جاسوس قلمداد می کنند.
در 35 سال گذشته مقامات جمهوری اسلامی و عوامل وابسته به آن با تحریف تاریخ، ساختن سریالهای تلویزیونی و رادیوئی و غیره خواسته اند که این اتهامات بی اساس را واقعیت نما جلوه دهند ولی کوچکترین مدرکی که قابل قبول تاریخ نویسان و محققین بی طرف باشد ارائه نداده اند.حال بیائیم مسئله را از دید و شواهد عینی در 35 سال گذشته بررسی کنیم:
آئین بهائی در اواسط قرن نوزدهم در تاریک ترین نقطه تاریخ کشور ایران از بطن این مملکت ظهور کرده و با یک انقلاب روحانی غیر قابل تصور ، جو اجتماعی و باورهای دینی را ٔتحت تاثیر قرار داد .
ادعای وابسته بودن آئین بهائی به عوامل خارجی در واقع طنزی بیشتر نیست و هیچ شاهد و مدرک تاریخی و یا مذهبی در اثبات این ادعای بی اساس وجود ندارد. ما همواره در طول تاریخ 170 ساله آئین بهائی شاهد این بوده ایم که بستگی به جو سیاسی و تاریخی مملکت وابستگی آئین بهائی از دید مدعیان بطور معجزه آسا به این قدرتهای عجنبی عوض شده و می شوند! گاهی این وابستگی را به روسها و بعضی موقع ها به انگلیس ها و یا آمریکائی ها و غیره نسبت می دهند!
برای هر فرد با انصافی این سوال پیش می آید چنانچه اگر عقیده ای اساس نداشته باشد و با یک انگیزه سیاسی و یا مصلحتی بوجود آمده باشد چطور ممکن است که بعد از 170 سال روز بروز به تعداد پیروانش اضافه شود و اهدافش که استقرار صلح و دوستی است و لازمه این دوران نوین می باشد همچنان پایدار باشد؟ پس باید یک حقانیتی در این آئین باشد که بتواند جوابگوی نیازهای این عصر نوین باشد.
آئین بهائی از لحاظ ساختار یک دین مستقل و شناخته شده جهانی است که در 189 کشور مستقل و 46 ناحیه تابعه دنیا استقرار یافته، در بیش از 11740 نقاط مختلف دنیا دارای تشکیلات محلی است. آثار بهائی به بیش از 800 زبان در سطح جهانی ترجمه و منتشر شده ، پیروان آئین بهائی در سراسر کره زمین از نژادها ، مذاهب و فرهنگهای مختلف که شامل 2100 قبیله و عشایر و گروههای مختلف عالم است پراکنده شده اند. آئین بهائی دینی است که فاقد هرنوع طبقه و مقام روحانیت است و در عوض سازمان دهی امور و فعالیتهای این جامعه از طریق نظام شوراهای انتخابی در سطح محلی ، ملی و بین لمللی انجام می شود. ( 3 )
جامعه جهانی بهائی یکی از فعال ترین عضو غیردولتی و غیرانتفاعی سازمان ملل متحد می باشد که فعالیت هایش شامل توسعه حقوق بشر، تساوی حقوق زن و مرد، تعلیم و تربیت مجانی برای همه ، توسعه های اجتماعی و اقتصادی در سطح جهانی و کشورهای جهان سوم و امثالهم می باشد.
بطور کلی جامعه جهانی بهائی در سطح جهانی بعنوان مروج صلح و دوستی و بازنگری به مشکلات در همه سطوح از طریق شور و مشورت بدون توسل به الگوهای خصمانه معروف است.
پس آیا می توان این همه شواهد عینی و حقایق غیر قابل کتمان در مورد آئین بهائی را یک بازیچه و یا ساخته و پرداخته عجنبی واهی تلقی کرد؟
آیا استقامت سازنده با یک الگوی غیر خصمانه که طبق تعالیم آئین بهائی، بهائیان ایران به آن عمل می کنند ساخته و پرداخته دشمنان واهی دولت جمهوری اسلامی است؟ آیا وقتیکه جوانان بهائی را به دانشگاهها راه نمی دهند و بهائیان ایران با تمام روح و جان تلاش کرده و می کنند تا تحصیلات دانشگاهی این جوانان محروم از تحصیل را از طریق همت و فداکاری داوطلبان در خانه های خودشان درس دانشگاهی بدهند، این عمل ساخته و پرداخته عجنبی واهی است؟ آیا وقتیکه به دستور دولت و وابستگانش به جان و مال و مغازه های بهائیان در نقاط مختلف کشور حمله می کنند و بهائیان طبق تعالیمشان کوچکترین خشونت نشان نمی دهند، این عمل ساخته و پرداخته کدام عجنبی واهی است؟ و یا اگر آئین بهائی ساخته و پرداخته عجنبی است بعد از 170 سال این عجنبی واهی کجاست که به داد بهائیان برسد و ساخته و پرداختگان خود را نجات بدهد؟! پس این دشمن تراشی واهی دیگر نمی تواند خریدار داشته باشد!
در ارتباط با ساختگی بودن آئین بهائی ، دولت جمهوری اسلامی و بهائی ستیزان نسبت جاسوس بودن به بهائیان میدهند تا اینکه مورد نفرت و انزجار هموطنان ایرانی گردند. اگر موضوع را دوباره از دید عملی بازنگری بکنیم می بینیم که دولت جمهوری اسلامی در 35 سال گذشته بهائیان را از تمام پست های دولتی اخراج کرده اند و هیچ بهائی حق استخدام در مشاغل دولتی را ندارد، جوانان بهائی را به دانشگاهها راه نمی دهند، بهائیان حق تدریس یا کار در دانشگاهها و مدارس ندارند، جواز تجارت صادراتی و یا وارداتی به بهائیان نمی دهند ، در بانکها، بیمارستانها و صدها نوع شغل و حرفه بهائی ها حق کار ندارند، حتی کارهای کشاورزی را برای بهائیان محدود کرده اند. در کارهای رادیو و تلویزیون و ارتباطات به هیچ عنوان اجازه کار ندارند … پس سوال این است چطور بهائیان جاسوسی می کنند ، اطلاعات را از کجا می گیرند و اصلاٌ به کجا می فرستند و هدف از این جاسوسی چیست؟ آیا در این 35 سال گذشته کوچکترین مدرک قابل قبول بدست آمده که این ادعای بی اساس را ثابت بکنند؟
در عمل و طبق تعریف کسی که جاسوس است باید یک کار و حرفه ای در دستگاههای دولتی و یا مراکز حساس داشته باشد تا اینکه بتواند جاسوسی بکند.
بهائیان در 35 سال گذشته غیر از فشارهای اقتصادی ، آزار و اذیت، توهین و تحقیر و نداشتن حق ابتدائی شهروندی چیز دیگری نداشته اند که بتوانند جاسوسی بکنند.
آیا این عمل دولت غیر از گسترش تنفر علیه گروهی از هموطنان ایرانی نیست؟ آیا این عمل دولت توهین به همه هموطنان ایرانی نیست که با این خرافات و اتهامات بی پایه می خواهند رعب و وحشت در جامعه بیندازند؟
نسبت دادن فساد اخلاقی به بهائی ها و آئین بهائی، مورد دیگری است که دولت ایران و روحانیت بهائی ستیز از باورهای دینی و فرهنگی جامعه سوء استفاده کرده و می خواهند بهائیان را مورد تنفر و انزوا قرار بدهند.
واقعاٌ این نهایت بی انصافی با پائین ترین درجه اش می تواند باشد، در صورتیکه عفت و پاکدامنی به مفهوم کامل خود بقدری برای بهائیان اهمیت دارد که احتیاجی نیست نوشته و یا دلیل آورد. آیا یک بهائی در ایران به جرم دزدی و یا فحشا ، مواد مخدر و یا هر عمل قبیه دیگر محکوم و زندانی شده ؟ ایا یک فرد بهائی را می توانید پیدا کنید که سهیم دزدیهای کلان داخل کشور باشد که گوش زد بزرگ و کوچک شده ؟
توجه داشته باشید این در شرایطی است که دولت و عوامل وابسته به آن نهایت فشارهای اقتصادی و سایر ظلم و ستم را به بهائیان اعمال می کنند.
برای نمونه دو نوشته مختصر از آثار بهائی ( حضرت عبدالبهاء) راجع به اهمیت عفت و عصمت را متذکر می شویم: “نزد خدا امری اعظم از عصمت و عفت نیست، این اعظم مقامات عالم انسانی است و از خصایص این خلقت رحمانی و دون آن از مقتضیات عالم حیوانی” ( 4 ) و نیز ” ذره ای عصمت، اعظم از صد هزار سال عبادت و دریای معرفت است”.( 5 )
به نظر می رسد که سردمداران حکومت جمهوری اسلامی و وابستگانش بعد از 35 سال ظلم و ستم تحقیر و بی احترامی علیه بهائیان و آئین بهائی در ایران، بلوغ فکری و آگاهی وجدانی آحاد مردم را نادیده می گیرند، چون ظلم و ستم علیه بهائیان باعث شده که اکثریت ملت ایران به عمق این بیدادگری پی برده و روز بروز همدردی و حمایت خود را نسبت به بهائیان بصورت عملی و اخلاقی نشان بدهند. عمل استقامت سازنده با یک الگوی غیر خصمانه از طرف بهائیان در مقابل بی عدالتی های دولت ، باعث تمجید و ستایش هم وطنان و انسانهای باوجدان در سراسر جهان شده و روز بروز هم اضافه می شود.
در مد ت 35 سال گذشته بهائیان ایران در مقابل ظلم و ستم ، تحقیر و بی عدالتی های دولت و بهائی ستیزان ، وقار و ارزش انسانی خود را حفظ کرده و برای خود گوشه عزلت نگزیدند بلکه با صبر و استقامت سازنده با سختی های متوالی زندگی شرافتمندانه خود را ادامه داده و می دهند.
وقتی جوانانشان را به دانشگاه راه ندادند خانه هایشان را به دانشگاه تبدیل کردند و اگر جواز کار ندادند بدنبال کار شرافتمندانه دیگر رفتند. اگر ظلم و ستم دیدند صبر و بردباری نشان دادند، همیشه از طریق شور و مشورت بفکر خدمت به کشورشان و هم وطنان و نوع بشر را ادامه داده و میدهند.
دولت ایران برای احیاء اقتصاد داخلی و جذب سرمایه گذاریهای کشورهای غربی و رونق ارتباطات تجاری و گردشگری با دنیای خارج، عملیات تیلیغاتی وسیعی را شروع کرده که ستایش برانگیز است. ولی از طرف دیگر به طور مستمر فشارهای اقتصادی و بی انصافانه علیه پیروان آئین بهائی که بزرگترین اقلیت مذهبی آن کشور هستند ادامه داده و روز بروز عرصه زندگی را بر آنها تنگتر می کند، دولت ایران به بهائیان آزادانه اجازه فعالیتهای تولیدی و اقتصادی نمی دهند، در بیشتر موارد مال و اموال بهائیان را بدون هیچ مجوز قانونی تصرف می کنند و صدها نوع بی عدالتی دیگر. این هم یک نوع دیگر از معیارهای دوگانه دولت ایران است که غیر از بی اعتبار کردن خود در سطح بین المللی نتیجه ی دیگری نخواهد داشت، چون تجارت و سرمایه گذاری در بازار آزاد ایجاب می کند که قراردادها و منشورهای رایج بین المللی رعایت شود و اعتبار اجرائی و قانونی داشته باشد. حال اگر یکی از حضرات مراجع تقلید مهر ضد اسلامی و کفر بر روی یکی از این سرمایه گذاران خارجی بزند و قراردادهای بین المللی بازیچه معیارهای دوگانه دولت قرار بگیرد، دیگر تکلیف روشن است!؟
یکی دیگر از بهانه های بی روا و ضد انسانی دیگر که مسئولین امور و دولت جمهوری اسلامی بعنوان دستاویزی برای آزار و اذیت و تحقیر بهائیان استفاده می کنند این است که آنها را متهم به تبلیغ دین خودشان می کنند! البته حقیقت امر این است که این هم یک دستاویز دیگری است که دولت و روحانیت حاکم بتوانند عملیات ضد انسانی خود را علیه بهائیان توجیه کنند. این عمل دولت عیناٌ مثل این است که به بهائیان می گویند ” شما حق زنده ماندن را دارید ولی فقط نمی توانید نفس بکشید!”
یعنی وقتیکه یک ایرانی اتهامات بی اساسی را در روزنامه ، تلویزیون وسایر وسائل ارتباطی کنترل شده توسط دولت را می بیند، و از دوست یا همسایه بهائی اش راجع به این اتهامات سئوال می کند، و شخص بهائی در رد این اتهامات توضیح می دهد، از دید دولت این یک جرم است و تبلیغ بهائی بحساب می آید! اگر یک ایرانی در جمعی راجع به تحصیلات دانشگاهی صحبت و بحث می کند و یک نفر در آن جمع بهائی باشد و اشاره به این واقعیت بکند که ایشان را به خاطر بهائی بودن به دانشگاه راه نمی دهند این عمل از دید دولت و روحانیت یک عمل تبلیغ بهائی است و یک جرم محسوب می شود !
اگر از یک مغازه دار بهائی سوال بشود که چرا مغازه ات پلمپ شده و ایشان جواب بده که چون روزتعطیل بهائی بود و ایشان مغازه اش را بسته بود، اداره اماکن آمده مغازه را پلمپ کرده! جواب دادن به این سوال یک تبلیغ بهائی محسوب می شود حتی اگر یک فرد بهائی فوت بکند و بستگان و عزیزان این فرد متوفی دنبال کارهای دفن و تشییع جنازه باشند، از دید و منطق دولت و مسئولان امور، این یک عمل تبلیغ آئین بهائی است! و متوفی و بستگان همه مجرم هستند! چون مسئولین امور حتی با کفن و دفن مردگان بهائیان مخالفت دارند.
بنظر می رسد که درستکاری ، امانت کاری، احترام و محبت و دوستی همه جرم محسوب می شود جون بهائیان عاملش هستند ! و فقط کلمه بهائی کافیست که ترس و اضطراب در وجود سردمداران دولت جمهوری اسلامی ایران بیندازد چون بهائیان حامل پیام دوستی، خدمت و محبت هستند.
درماندگی و ترس دولت و سردمدارانش تا آن حد رسیده که آمد و رفت و زندگی خصوصی شهروندان مسلمان را نیز زیرنظر می گیرند و دنبال این بهانه هستند که اگر متوجه بشوند آنها با خانواده و یا دوستان بهائی رفت و آمد می کنند ، با فوریت به سازمانهای اطلاعاتی دولت احضار می شوند ، تهدیدات و دستورالعمهای مخصوصی برای قطع رابطه با بهائیان را به آنها اعلام می دارند.
اخیراٌ بتاریخ 14 دسامبر 2015 ، وزارت اطلاعات در شهرستان کرمانشاه افراد مسلمان را که با شهروندان بهائی رفت و آمد می کنند و در ارتباط هستند احضار کرده و مورد تهدید قرارداده اند. بیش از 15 شهروند مسلمان کرمانشاهی در حال حاضر رسماٌ اخطاریه گرفته اند که با افراد بهائی قطع رابطه بکنند. ( 6 )
تقریباٌ حدود یک سال پیش هم در رشت اداره اطلاعات یک عده از شهروندان مسلمان که ظاهراٌ با افراد و یا خانواده های بهائی در ارتباط بودند اخطاریه گرفته اند که در ارتباط با بهائیان تجدید نظر بکنند (بتاریخ 12/11/1393) ( 7 )
این نوع عکس العمل از طرف دولت و کنترل رفت وآمدهای شخصی شهروندان مسلمان در همچون موقعیت زمانی شاید شبیه افسانه ها است ولی واقعیتی است که در کشور عزیز ایران در جریان است.
در خاتمه لازم به تذکر است که آئین بهائی شاید تنها آئینی است که طبق آثار و نوشته های دیانت بهائی ، پیروانش دین مبین اسلام واقعی را از دل و جان می پرستند و با وجود شدیدترین تضیقات و آزار و اذیت از طرف دولت و روحانیت حاکم که بر آنها اعمال میکنند ، آنها به هیج عنوان حاضر نیستند کوچکترین بی احترامی نسبت به اسلام واقعی ابراز کنند و حتی در سخت ترین شرایط مدافع اسلام واقعی هستند. آثار دیانت بهائی مملو از این نوشته های تحسین آمیز نسبت به دین اسلام و حضرت محمد (ص) می باشد.
بهائیان نه تنها در ایران بلکه در هر جای دیگر دنیا که ساکن هستند نه قصد عوض کردن دولت را دارند و نه طرفدار یک گروه خاص و یا حزب مخصوصی هستند، بلکه همواره مطیع دولت هستند و انتظارشان این است که حقوق شهروندی و حرمت انسانی و آزادیهای مورد قبول مراجع بین المللی برای همه رعایت بشود.
بهائیان همچنین به یک عدل الهی ( و یا به عبارت دیگر Natural Justice) معتقدند و همچنانکه آگاهی وجدانی مردم برای احیاء حقوق شهروندی بهائیان در ایران رو به ازدیاد و گسترش است جای خوشحالی است و در نهایت این آحاد مردم هستند که قدرت واقعی را در تصمیم گیری در دست خواهند گرفت.
پیروان آئین بهائی هرجا که باشند طبق تعالیم آئینشان می خواهند محبت و دوستی در قلب آحاد مردم ایجاد کنند، و دعوتشان از همه، با هر رنگ و مذهب این است که با کمک و همکاری یکدیگر و با نشان دادن بلوغ انسانی می توان به صلح واقعی رسید و برای رسیدن به آن ایمان و اعتقاد کامل دارند و اگر شرایط فعلی دنیا را زیر سوال ببریم کاملاٌ روشن است آنچه که نیاز داریم فقط محبت و دوستی ، مشورت و همکاری بدون توسل به خشونت است ، تا همت مردم دنیا در رسیدن به آن چی باشد.
ــــــــــ
References
1.Baha’i International Community – Current situation of Baha’is in Iran, updated 2 October 2015
2.Baha’i International Community – Inciting Hatred , October 2011
3.Baha’i Distribution Services Australia – Flowers of one garden & waves of one sea, pamphlet 2012
4. گلزارتعالیم بهایی ص۲۱۸
5. بدایع الاثار ص۲۶۸ جلد۲
6. IranWire.com – news items December 2015
7.Iranian.com – news items date as noted

استقامتِ سازنده: پاسخ بهائیان به ظلم و ستم



درآمد: این مقاله تلاشی است برای ارائه‌ی الگوی غیرخصمانه‌ی تغییرات اجتماعی. این الگو، با الهام از تجربه‌ی زیسته‌ی بهاییان، بر ایجاد و بسط شیوه‌های بدیلی از زیست جمعی تأکید دارد که به جای تمرکز بر منافع و هویت‌های متضاد، مبتنی بر همبستگی و وحدت ارگانیک افراد و نهادها است.
در میانه‌ی مبارزات مهمِ قرن بیستم برای ایجاد تغییرات اجتماعی از طریق مخالفت خشونت‌پرهیز و نافرمانی مدنی، جامعه‌ی بهائیِ ستمدیده‌ی ایران، رهیافتی کاملاً غیرخصمانه‌ به‌ تغییرات اجتماعی را دنبال کرده است. در آثار مربوط به تغییرات اجتماعی، به این الگوی غیرخصمانه چندان توجه نکرده‌اند. بنابراین، این مقاله در پی جلب توجه به این الگو است و به این منظور، با بیان خلاصه‌ای از تجربه‌ی ستمدیدگی جامعه‌ی بهائی، به بررسی اصول اساسی پاسخِ جمعیِ بهائیان به ظلم و ستم می‌پردازد. سپس، از نتایج این پاسخ سخن می‌گوییم و به مجموعه‌‌ای از دریافت‌های ابتکاری (heuristic insights) می‌پردازیم که می‌تواند راهنمای کاوش‌های بعدی در بابِ پویایی صلح و تغییر باشد.
ga
تا پایان قرن بیستم، کتب و مقالات فراوانی به بررسی نظری و عملیِ مقاومت خشونت‌پرهیز در برابر ظلم و ستم پرداختند. این آثار، مبتنی بر نوشته‌ها و کارهای اشخاص بانفوذی همچون ماهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ، جنبش‌های مُلهم از ایشان، و سنت‌های اخلاقی و روحانی ژرف‌تری بودند که الهام‌بخش آنها به شمار می‌رفتند. از میان این مبارزه‌های مهم در قرن بیستم می‌توان به پاسخ کاملاً غیرخصمانه‌ی جامعه‌ی بهائی ایران به ظلم و ستمِ خشونت‌آمیز اشاره کرد. هر چند این پاسخ «یکی از معدود موارد مستندی» است « که اقلیتی موفق به مقاومت صلح‌آمیز» در برابر کارزاری مستمر و منظم با هدفِ نسل‌کشی شده، اما عمدتاً نادیده مانده است .[1]
بیش از 160 سال است که جامعه‌ی بهائی ایران در معرض امواج پیاپیِ تبلیغات خصمانه و سانسور، طرد و انزوای اجتماعی، محرومیت از تحصیل، محرومیت از اشتغال، محرومیت از فرایند دادرسی عادلانه، غارت و تخریب اموال، مصادره‌ی دولتی دارایی‌های فردی و جمعی، آتش‌‌سوزی، خشونت اوباش، بازداشت و حبس خودسرانه ، شکنجه‌ی جسمی و روانی، تهدید به مرگ، اعدام، ربایش و ناپدید‌شدن قرار داشته است. هدف از همه‌ی این کارها نابودی این جامعه بوده است.[2] اکثر ایرانیان خصومتی با بهائیان ندارند، و تعالیم اسلام هم به‌ صراحت رواداری دینی را ترویج می‌کند. با وجود این، بخش‌های قدرت‌مندی از نهاد روحانیت شیعه در ایران همواره با بهائیان دشمنی ورزیده و پیروان تندرو خود را به مبارزه با بهائیان برانگیخته، از فراز منابر و در رسانه‌‌ها به انتشار تهمت و افترا پرداخته، و در نتیجه باعث بی‌اعتنایی وسیع ایرانیان به اوضاع اسف‌بار بهائیان شده، و مخالفانِ نقضِ حقوق شهروندی بهائیان را مرعوب کرده است.[3]
در میانه‌ی مبارزات مهمِ قرن بیستم برای ایجاد تغییرات اجتماعی از طریق مخالفت خشونت‌پرهیزانه و نافرمانی مدنی، جامعه‌ی بهائیِ ستمدیده‌ی ایران، رهیافتی کاملاً غیرخصمانه‌ به‌ تغییرات اجتماعی را دنبال کرده است.
از سال 1979، موج جدید آزار و خشونت [علیه بهائیان] توجه جهانیان را به خود جلب کرده و محکومیت این اقدامات توسط مجمعِ عمومیِ سازمان ملل متحد و دیگر نهادهای سازمان ملل، سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر، دولت‌های گوناگون، دانشگاهیان و روزنامه‌نگارانِ شمار فراوانی از کشورها، ایرانیان پیشرو در داخل و خارج از ایران، و فعالان مسلمان حقوق بشر را در پی داشته است. همه‌ی این مجامع به بی‌گناهی و رنج دیرینه‌ی بهائیان اشاره کرده و از مقام‌های ایران خواسته‌اند به کارزار سرکوب منظمِ جامعه‌ی بهائی پایان دهند.[4] در نتیجه، توجه فزاینده‌ی ناظران خارجی به وجوه دیگری از این دین جهانیِ نوظهور جلب شده؛ دینی که از میان آشوب و بحران خاورمیانه‌ی معاصر برخاسته است. گسترش جهانیِ مستمرِ این آیین، گرایش‌های دموکراتیک آن، و پایبندی‌اش به صلح و عدالت به‌دقت بررسی و به‌طور گسترده‌ای ثبت شده است.[5] اما پاسخ جامعه‌ی بهائی به ظلم و ستم، عمدتاً نادیده مانده است. هدف این مقاله، جلب توجه به پاسخ بهائیان به عنوان الگویِ کاملاً غیرخصمانه‌ی تغییرِ اجتماعی، در مواجهه با آزارِ خشونت‌آمیز است.
پیشینه: ظلم و ستم به بهائیان ایران
آیین بهائی در میانه‌ی قرن نوزدهم توسط جوانی ایرانی به نام میرزا حسین‌علی، معروف به بهاءالله (1892-1817)، بنا نهاده شد. بهاءالله در جوانی به ثروت و رفاه پشت کرد و از پذیرش منصبی در دربار شاه سر باز زد تا به فقرا و نیازمندان کشورش رسیدگی کند. او از 36 سالگی تا پایان عمر، به جرم رهبری یک جنبش دینیِ «بدعت‌آمیز» که متعهد به بنای صلح‌آمیز نظم اجتماعی جدیدی بود، در تبعید و زندانِ دولت‌های ایران و عثمانی به سر برد.[6] این جنبش بر این باور است که همه‌ی نظام‌های دینیِ بزرگِ جهان از یک منبع الهی و شناسایی‌ناپذیر سرچشمه می‌گیرند، مراحل متوالی فرآیند تکامل روحانی واحدی را شکل می‌دهند و تفاوت آنها تنها ناشی از زمینه‌های فرهنگی و تاریخی مختلفی است که در آن ظاهر می‌شوند. تعالیم اجتماعی این جنبش عبارتند از برابری کامل زن و مرد، محو فقر و ثروتِ مفرط، هماهنگی علم و دین، و نیاز به تعلیم و تربیت عمومی. اما با توجه به رشد روزافزون وابستگیِ متقابل جهانی، محور مهم‌ترین تعالیم این دین، ترویج وحدت و عدالت در این شرایط است.[7]
جامعه‌ای که بر اثر تعالیم بهاءالله پدید آمد، اکنون بازتابی از تنوع جمعیتی کره‌ی زمین است. جامعه‌ی بهائی بیش از پنج‌میلیون عضو از 2100 قبیله‌ی بومی، نژاد، و گروه قومی دارد که معرّف همه‌ی ملل و طبقات اجتماعی-اقتصادیِ جهان به شمار می‌روند.[8] اکنون آیین بهائی را به عنوان یک دین مستقل جهانی به رسمیت می‌شناسند؛[9] دینی که فاقد هر گونه مقام و منصبِ روحانی است. جامعه‌ی بهائی از طریق نظام شوراهای انتخابی محلی در هزاران نقطه در سراسر جهان، شوراهای انتخابی ملی در 179 کشور، و یک هیئت انتخابی بین‌المللی که هماهنگی و هدایت فعالیت‌های این جامعه را در سطح جهانی بر عهده دارد، سازماندهی می‌شود.[10] بر این اساس، امروزه در میان جوامع موجود– خواه دینی و خواه غیردینی- جامعه‌ی بهائی یکی از متنوع‌ترین، جهانی‌ترین، دموکراتیک‌ترین، و رو به رشدترینِ آنها است.
جامعه‌ی بهائی بیش از پنج‌میلیون عضو از ۲۱۰۰ قبیله‌ی بومی، نژاد، و گروه قومی دارد که معرّف همه‌ی ملل و طبقات اجتماعی-اقتصادی جهان به شمار می‌روند.
تعالیم بهائی، بهائیان را از مداخله در سیاست حزبی منع می‌سازد و آنها را به وفاداری و اطاعت از قوانین کشور متبوع خود فرامی‌خواند.[11] بهائیان به «عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان» توصیه شده‌اند.[12] به‌رغم این تعهدات، جامعه‌ی بهائی از ابتدای پیدایش خود با آزار و اذیت خشونت‌آمیزِ مراجع دینی و مقام‌های حکومتی گوناگون و پیروان و حامیان آنها در ایران روبرو بوده است.[13] مبشّر آیین بهائی، سید علی‌محمد، معروف به باب (1850-1819)،[14] در سن 30 سالگی، به جوخه‌ی آتشی مرکب از 750 نفر سپرده و اعدام شد.[15] پس از اعدام باب، حدود بیست‌هزار تن از پیروان او، از جمله زنان و کودکان، اغلب به وحشیانه‌ترین و غیرانسانی‌ترین شیوه‌ها، به قتل رسیدند و شمار بیشتری از آنها شکنجه، زندانی، و مضروب شدند و اموال‌شان غارت یا نابودشد.[16] شاهدان عینی اروپاییِ این وقایع از داغ و درفش‌کردن بابیان، سنگسار آنها، خرد‌کردن جمجمه‌های‌شان، دو شقه‌کردن آنها با گلوله‌ی توپ، وارونه‌بستن آنها به درختان برای تمرین تیراندازی، بیرون‌کشیدن دندان‌ها و از حدقه درآوردن چشم‌های آنها، وادارکردن ایشان به خوردن قطعات بریده‌شده‌ی بدن خودشان، شمع‌آجین‌کردن آنها در غل و زنجیر در خیابان‌ها، کَندن پوست کف پای آنها و قرار‌دادن آن در روغن جوشان و نعل‌کردن آن، و سپس وادارساختن ایشان به دویدن پیش از اعدام سخن گفته‌اند.[17]
execution
از زمان این قتل عام اولیه که تولد این جامعه را در میانه‌ی قرن نوزدهم رقم زد، بهائیانِ ایران اقلیتی ستمدیده و آسیب‌پذیر بوده‌اند و در معرض امواج پیاپی آزار و اذیتِ خشونت‌آمیز قرار داشته‌اند. این آزار و اذیت‌ها که به تحریک روحانیون بر فراز منابر و همچنین از طریق تبلیغات رسانه‌ای صورت گرفته، بازتاب تلاشی است حساب‌شده برای برانگیختن عواطف عمومی علیه بهائیان و ارعابِ ایرانیانِ منصف و دلسوزی که ممکن بوده از بهائیان دفاع کنند.[18] در اکثر موارد، بهائیان از حمایت‌های مدنی اساسی‌ای که در ایران به دیگر اقلیت‌های دینی اعطا شده، محروم بوده‌اند— به‌رغم این واقعیت که آیین بهائی تنها اقلیتِ غیرمسلمان ایران است که به رسالت محمد، اصالت قرآن، و منشأ الهیِ اسلام شهادت می‌دهد.[19]
انزوای اجتماعی و طرد حقوقی بهائیان در ایران با رواداری دینی در دوران شکوفایی تمدن اسلامی تضادی آشکار دارد.[20] مسلمانان میانه‌رو در سراسر جهان و در ایران از رواداری دینی دفاع می‌کنند. اما امنیت جامعه‌ی بهائی بر اثر جنگِ قدرت میان مراجع دینی و مدنی ایران در بخش اعظم قرن نوزدهم و بیستم به خطر افتاده ‌است.[21] بهائیان در این جنگِ قدرت، قربانی و بلاگردان شده‌اند—این امر شباهت فراوانی به نقش جوامع یهودی سراسر اروپا در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دارد که به هولوکاست منتهی شد.[22] افزون براین، در کل، هرگاه قدرت روحانیون شیعه نسبت به قدرت مراجع سکولار افزایش یافته، آزار و اذیت بهائیان شدت گرفته است.[23]
آن چه واهی بودن اتهامات دولتمردان ایران علیه بهائیان را بیش از پیش آشکار می‌سازد این واقعیت است که همواره به بهائیان وعده می‌دهند به شرط انکار عقاید دینی خود از زندان، شکنجه، و اعدام رهایی خواهند یافت.
در قرن بیستم، شماری از گروه‌های تندروی اسلامی با هدف نابودی آیین بهائی در ایران تشکیل شدند، به‌رغم این‌که قرآن رواداری را توصیه می‌کند و محمد به ‌صراحت می‌گوید که «انّ الله لا یحبّ المعتدین» (بقره، آیه 190) و «لا اکراه فی الدین» (بقره، آیه 257). این گروه‌ها عبارتند از جمعیت مذهب جعفری، جامعه‌ی تعلیمات اسلامی، انجمن تبلیغات اسلامی، که بعدها به انجمن ضد بهائی شهرت یافت، و انجمن حجتیه. هدف اصلی انجمن حجتیه مبارزه با آیین بهائی بود و برای آزار و ارعاب بهائیان، شبکه‌ی گسترده و سازمان‌یافته‌ای را با 12000 عضو در سراسر ایران ایجاد کرد که از حمایت و پشتیبانی مراجع دینی و همکاری پلیس مخفی شاه یا همان ساواک بهره می‌برد.[24]
1979_hWJdlVU
پس از انقلاب اسلامی 1979 به رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی، جامعه‌ی بهائی با موج تازه‌ای از آزار و اذیت روبرو شد. آیت‌الله خمینی پیش از به قدرت رسیدن، از دشمنی خود با آیین بهائی سخن گفته و اعلام کرده بود جامعه‌ی بهائی، که با بیش از 300000 عضو بزرگ‌ترین اقلیت دینی ایران به شمار می‌رفت، بر خلاف دیگرِ اقلیت‌های دینی ایران، از حقوق بشر محروم خواهد بود.[25] علاوه بر این، رهبران انجمن های ضدبهائی، بسیاری از مناصب مهم جمهوری اسلامی را اشغال کردند.[26] بنابراین، بلافاصله پس از انقلاب، معلوم شد که بهائیان در معرض خطر شدیدی قرار دارند زیرا رژیم اسلامی برنامه‌ی «خصومت بی‌امان علیه بهائیان» را دنبال می‌کرد.[27] بی‌درنگ بخش‌هایی از جمعیت علیه بهائیان تحریک شدند، بهائیانی که حمله به آنها پیگرد قانونی نداشت زیرا قانون اساسی اسلامی جدید (هم‌صدا با قانون اساسی 1906)، عامدانه از به رسمیت شناختن حقوقی بهائیان یا اعطای حمایت‌های مدنی به آنها سرباز زد و «در عمل، این آیین را غیرقانونی کرد».[28]دادگاه‌های جمهوری اسلامی هم بهائیان را از حق دادرسی عادلانه، دریافت غرامت، یا محافظت در برابر قتل، حمله، و سرقت اموال محروم ساختند و حکم کردند که ایرانیانی که مرتکب چنین اعمالی علیه بهائیان شوند، مجرم نیستند زیرا بهائیان «کافر حربی»، «مرتد» و «مهدور الدم» به شمار می‌روند.[29]
علاوه بر تشویق شهروندان ایران به ارتکاب جنایت علیه بهائیان و چشم‌پوشی از چنین اعمال شنیعی، مسئولین جمهوری اسلامی کارزار منظم و مستندی را برای حل «معضل بهائیان» از طریق «جلوگیری از پیشرفت و ترقی آنها» توسط حکومت به راه انداختند.[30] به این منظور، پس از سال 1979، ایران شاهد “اِعمال قوه‌ی قهریه‌ی همه جانبه‌ی حکومت علیه بهائیان» بود.[31] در این کارزار، بیش از دویست بهائی— از جمله تعداد زیادی از رهبران جامعه‌ی بهائی که به‌طور دموکراتیک انتخاب می‌شوند— اعدام شده‌اند. حدود هزار نفر دیگر زندانی و هزاران تن بیکار شده‌، حقوق بازنشستگی آنها قطع شده، مجبور به بازپرداخت حقوق و مستمری گذشته‌ی خود شده‌، از مدارس و دانشگاه‌ها اخراج و از خدمات درمانی محروم شده‌اند، اموال‌شان به تاراج رفته و به قبرهای‌شان هتک حرمت شده است.[32] رفتار با بسیاری از بهائیان چنان شنیع بوده که در مواردی اعضای خانواده‌ی اعدام‌شدگان را مجبور به پرداخت هزینه‌ی گلوله‌ها کرده‌اند؛ و زنان- که در میانشان دخترانی 17 ساله هم وجود داشتند- به جرم تعلیم و تربیت کودکان بهائی در خانه‌های‌شان، به دار آویخته‌ شده‌اند.[33] افزون بر این، اماکن مقدس و بناهای تاریخی جامعه‌ی بهائی را در سراسر کشور با خاک یکسان کرده‌اند. اخیراً، رهبر رژیم جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، «به نیروهای نظامی و پلیس دستور داده تا همه‌ی بهائیانی را که در حوزه‌ی مسئولیت آنها زندگی می‌کنند، شناسایی کرده و زیر نظر بگیرند،» و شواهد، حاکی از آن است که این دستور اجرا شده است.[34] این همان کاری است که پیش از کشتارهای جمعی توسط رژیم‌های خودکامه در دیگر کشورها انجام شده است.
1 (1)
بنابراین، بهائیان ایران «در کشوری به‌سر می‌برند اما از نظر حقوقی، تبعه‌ی این کشور نیستند (حکومت از آنها حمایت نمی‌کند)، و در واقع آماج حملات این حکومتند ».[35] در واقع، در دو دهه‌ی نخست پس از انقلاب اسلامی، دولت حتی بهائیان را از حق خروج از کشور هم محروم ساخت— سیاستی که یادآور قتل‌عام‌های قرن نوزدهم بود که طی آن دروازه‌های شهر را می‌بستند تا بهائیان نتوانند وقتی آنها را خانه به خانه شکار می‌کنند، از شهر بگریزند.[36]
مقام‌های ایران در دفاع از اقدامات خود علیه بهائیان به ادعاهای بی‌اساس و اغلب متناقضی متوسل می‌شوند مبنی بر این‌که آیین بهائی جنبشی سیاسی و فتنه‌گر است؛ این‌که بهائیان عامل صهیونیسم و جاسوس اسرائیلند؛ ضد اسلام و شیطان‌صفتند؛ دشمن حکومتند؛ سعی در اشاعه‌ی ظلم و بی‌عدالتی در جهان دارند و متحد کمونیسم‌اند؛ به ترویج بی‌عفتی، فحشا، و دیگر رذایل می‌پردازند؛ و همکار ساواک، پلیس مخفی شاه، بوده‌اند. بی‌پایه و اساس بودن همه‌ی این ادعاها به اثبات رسیده و سازمان ملل، سازمان‌های حقوق بشر، و پژوهشگرانِ بی‌طرف آنها را رد کرده‌اند. برای نمونه، اتهام بی‌عفتی و فحشا ناشی از این واقعیت است که مراجع شیعه ازدواج بهائی را معتبر نمی‌دانند، و در نتیجه، همه‌ی ازدواج‌های بهائی، فحشا و بی‌عفتی به شمار می‌رود. به همین ترتیب، اتهام عاملِ صهیونیسم و جاسوسِ اسرائیلبودن ناشی از این واقعیت است که مرکز روحانی و اداری جامعه‌ی جهانی بهائی در عکا و حیفا، واقع در اسرائیل، قرار دارد؛ اما تنها دلیل این امر آن است که بهاءالله در سال 1868 توسط دولت‌های ایران و عثمانی به آنجا تبعید شد و تا پایان عمر در سال 1892 در آنجا زندانی بود.[37]
پاسخ بهائیان به ظلم و ستم، متأثر از بینشی‌ است که وحدت و وابستگیِ متقابل را مرحله‌ی بعدی در تکامل اجتماعی جمعی بشریت می‌داند—مرحله‌ای که نشان‌گرِ بلوغِ جمعیِ نوع بشر است.
آن چه واهی بودن اتهامات دولتمردان ایران علیه بهائیان را بیش از پیش آشکار می‌سازد این واقعیت است که همواره به بهائیان وعده می‌دهند به شرط انکار عقاید دینی خود از زندان، شکنجه، و اعدام رهایی خواهند یافت— درخواستی که نقض حق آزادی عقیده است، حقی که سازمان ملل و سازمان‌های گوناگون حقوق بشر با صراحت از آن سخن گفته‌اند. این درخواست به‌روشنی نشان می‌دهد که «آزار و اذیت دینی انگیزه‌ی اصلی» اقدامات رژیم ایران علیه بهائیان بوده است.[38] مرکز اسناد حقوق بشر ایران این تلاش‌ها برای تغییر دین اجباری را «یادآور روش‌های تفتیش عقاید در اسپانیا» خوانده است.[39]
به نظر می‌رسد که تلاش برخی از روحانیون شیعه، یا همان علما، برای نابودی آیین بهائی دو دلیل الهیاتی و مادی دارد. به‌طور کلی، بسیاری از علما از نظر الهیاتی مایل به پذیرش دینی پس از اسلام نیستند چون این امر با منطق تفسیری آنها برای فهم اسلام (و نیز جایگاه ممتاز خودشان در آن) ناهمخوان است .[40] به‌طور خاص، بسیاری از علما مایل به مدارا با ادعای چالش برانگیز باب و بهاءالله نیستند؛ ادعایی مبنی بر تحقق تدریجی وعده‌ها و آمال ادیان بزرگ گذشته در قرون آتی؛ یعنی زمانی که بشریت به عصر عدالت و روشنگری وارد می‌شود، عصری که سرانجام علما در آن جایی نخواهند داشت.[41] بنابراین، آیین بهائی را نوعی تهدید مفهومی به شمار می‌آورند که جایگاه الهیاتی، اجتماعی و اقتصادی روحانیون، از جمله نظام گسترده‌ی اوقاف، حق‌العمل‌ها و منافع آنها را تهدید می‌کند، چیزهایی که حفظ آنها تنها تا وقتی ممکن است که جایگاه ممتاز علما در ذهن ایرانیان دست نخورده بماند.[42] این درهم‌تنیدگی تفاسیر الهیاتی و منافع مادی، مشوّق نیرومندی برای آزار و اذیت بهائیان در 160 سال گذشته بوده است.
همان‌طور که تاریخ بسیاری از کشورها نشان داده، بخش‌های کوچک اما قدرتمند جامعه، همچون روحانیون شیعه‌ی جاه‌طلب و متعصب ایران، اغلب قادرند با تهییج عواطف عمومی، تحریک اوباش، ایجاد جوّ بی‌اعتنایی در میان مردم، و با ارعاب یا ساکت‌کردن اقشار دلسوز جامعه که ممکن است به دفاع از اقلیت‌های ستمدیده برخیزند، کارزارهای وسیع آزار و اذیت و خشونت علیه اقلیت‌‌های آسیب‌پذیر را به راه اندازند. همین امر در ایران رخ داده است. آنچه اهمیت دارد این است که در سال‌های اخیر، اقشار دلسوز جامعه‌ی ایران، اغلب با به جان خریدن خطرهای شدید، به دفاع از بهائیان برخاسته‌اند.[43]
پاسخ بهائیان به ظلم و ستم
پاسخ جامعه‌ی بهائی به این ظلم و ستم‌ها، ریشه در تعالیم بهاءالله و جانشینان منصوب او دارد. بهاءالله پیش از درگذشتش در سال 1892، در دستورالعملی مکتوب پسر ارشد خود، عبدالبهاء (1921-1844)، را به عنوان مرکز عهد و میثاق و عالی‌ترین مرجع هدایت و اقتدار در جامعه‌ی نوپای بهائی منصوب کرد. عبدالبهاء تا پایان عمر در این سِمَت خدمت کرد. او در وصیت نامه‌ی خود ولی امرالله و بیت‌العدل اعظم را به عنوان دو جانشین خود برگزید. نوه‌ی او، شوقی افندی (1957-1897)، تا پایان حیات به عنوان ولی امرالله امور جامعه‌ی بهائی را اداره کرد. شش سال پس از درگذشت او، جامعه‌ی بهائی آن قدر رشد کرده بود که توانست هیئت حاکمه‌ی بین‌المللی خود را، که در آثار بهاءالله از آن سخن گفته شده ، انتخاب کند. بنابراین، بیت‌العدل اعظم نخستین بار در سال 1963 انتخاب شد و اکنون به عنوان مرکز دائمی هدایت و اقتدار، اداره، و هماهنگ‌سازی امور جامعه‌ی جهانی بهائی را بر عهده دارد.[44] آثار بهاءالله و توضیحات این سه مرجع [یعنی عبدالبهاء، شوقی افندی، و بیت‌العدل اعظم]، بینش و اصولی را مشخص می‌کند که پاسخ بهائیان به ظلم و ستم را شکل می‌دهد.
بینش بهائی
تعلیم اساسی آیین بهائی، نیاز به وحدت در این عصر وابستگی متقابل جهانی است. به نظر بهاءالله، هدفِ تکاملِ اجتماعیِ جمعیِ ما این است که «اَن یری مَن فی الاکوان کنفس واحدة و هیکل واحد».[45] عبدالبهاء توضیح می‌دهد که در گذشته، «به کلی ائتلاف من علی الارض غیر قابل حصول، زیرا وسائل و وسائط اتحاد مفقود … اما حال وسائل اتصال بسیار و فی الحقیقه قطعات خمسه‌ی عالم حکم یک قطعه یافته … و همچنین قطعات عالم یعنی ملل و دوَل و مُدُن و قُری محتاج یکدیگر و از برای هیچ‌یک استغنای از دیگری نه! … لهذا اتفاق کل و اتحاد عموم ممکن.»[46] شوقی افندی در شرح و بسط این امر می‌گوید که «وحدت نوع بشر»، «اصل محوری» آیین بهائی است.[47] بیت‌العدل اعظم تکرار می‌کند که «اصلِ اساسی تمام اهداف آیین بهائی، وحدت است».[48] پاسخ بهائیان به ظلم و ستم، متأثر از بینشی‌ است که وحدت و وابستگیِ متقابل را مرحله‌ی بعدی در تکامل اجتماعی جمعی بشریت می‌داند— مرحله‌ای که نشان‌گرِ بلوغِ جمعیِ نوع بشر است. به قول شوقی افندی،
اصل وحدت عالم انسانی که محور جمیع تعالیم حضرت بهاءالله است … نه تنها درباره‌ی افراد کاربرد دارد بلکه در درجه‌ی اول به ماهیت آن روابط ضروریه‌ای مربوط می‌شود که باید همه‌ی حکومت‌ها و ملل را به‌مثابه اعضای یک خانواده‌ی بشری به یکدیگر پیوند دهد … این اصل، متضمّن تغییری ارگانیک، در ساختار جامعه‌ی کنونی است، تغییری که جهان نظیر آن را به چشم ندیده است … این تغییر نشانگر بلوغ تکامل بشری است.[49]
به نظر بهائیان، وحدت نه تنها یکی از اهداف اصلی تکامل اجتماعی است بلکه همچنین «قوه‌ای است که این اهداف به‎تدریج از طریق آن تحقق خواهند یافت».[50] بهاءالله تصریح می‌کند که «نور اتفاق آفاق را روشن و منوّر سازد».[51]بنابراین، رهیافت بهائیان به تغییر اجتماعی حاکی از اجتناب از هر گونه کنش تفرقه‌انگیز یا خصومت‌آمیز است. بدیهی است که رهیافت بهائی هر گونه مقاومت یا انقلاب خشونت‌آمیز را رد می‌کند.[52] افزون بر این، جامعه‌ی بهائی، خود را در نظر و عمل با مخالفت خشونت‌پرهیز و نافرمانی مدنی که مشخصه‌ی بسیاری از جنبش‌های اجتماعی و سیاسی قرن بیستم بود، همراه نمی‌بیند. بهاءالله می‌گوید، «نزاع و جدال را نهی فرمود، نهیاً عظیماً فی الکتاب».[53] بنابراین، رهیافت بهائیان کاملاً غیرخصمانه یا غیرتقابل‌آمیز است. با تعقیب این رهیافت، بهائیان بعضی از رایج‌ترین مفروضات قرن بیستم را رد می‌کنند. مهم‌ترینِ آنها
این عقیده است که وحدت، آرمانی دور از دسترس و تقریباً حاصل‌نشدنی است و تنها زمانی می‌توان به آن پرداخت که بسیاری از اختلاف‌های سیاسی حل شده، نیازهای مادی برآورده شده، و بی‌عدالتی‌ها رفع شده باشند. بهاءالله تصریح می‌کند که عکس این قضیه صادق است. به عقیده‌ی او، بیماری اصلی‌ای که جامعه را مبتلا می‌سازد و امراضی می‌آفریند که آن را فلج می‌کنند، تفرقه‌ی نوع بشر است؛ بشریتی که وجه امتیازش قابلیتی‌ است که برای همکاری دارد و پیشرفتش تاکنون وابسته به میزان وحدتی بوده که در زمان‌ها و جوامع گوناگون به آن دست یافته است.[54]
این نوع نگرش به وحدت، به‌مثابه‌ی وسیله و هدف تغییرات اجتماعی، جزئی چنان اساسی از باورهای بهائی است که همان‌طور که تجربه‌ی جمعی بهائیان ایران نشان می‌دهد، اقدامات جامعه‌ی بهائی حتی در مواجهه با ظلم و ستمِ خشونت‌آمیز را متمایز می‌سازد. البته پایبندی به این بینش در چنین شرایطی اراده و تعهد بهائیان ایران را در معرض امتحان قرار داده و به درد و رنج و زیان بسیاری از آنها انجامیده است. در هر نسلی، برخی از بهائیان از این آیین کناره‌گیری کرده‌اند، عده‌ی اندکی به تعالیم بهائی بی‌اعتنا و از نهادهای بهائی دوری گزیده‌اند، و معدودی از آنها موازین رفتار بهائی را نادیده گرفته‌اند هرچند به‌طور صوری بهائی مانده‌اند. اما اکثر بهائیان ایران در ایمان خود راسخ مانده‌اند، و، در کل، جامعه‌ی بهائی استقامت چشم‌گیری از خود نشان داده، و نهادهای جامعه‌ی بهائی، توسعه‌ی این جامعه را به شکلی سازگار با بینش بلندمدتِ مندرج در آثار بهاءالله هدایت کرده‌اند. از این نظر، تجربه‌ی تاریخی جمعیِ جامعه‌ی بهائی ایران به ما اجازه می‌دهد که به کارایی رهیافتی کاملاً غیرخصمانه به تغییرات اجتماعی نگاهی گذرا بیندازیم . ابتدا به بعضی از مفاهیم و اصول بنیادین این رهیافت می‌پردازیم و سپس این تجربه را بررسی می‌کنیم.
اصول و مفاهیم مؤثر بر پاسخ بهائیان به ظلم و ستم
بهاءالله، همچون بنیانگذاران ادیان بزرگ پیشین، تأیید می‌کند که طبیعت بشری دو جنبه‌ی مادی و روحانی دارد. براساس تعالیم او، روح انسانی در شبکه‌ای از نیروهای مادی و روحانی متعاملی رشد می‌کند که زندگی درونی و بیرونی ما را متأثر می‌سازند. به تعبیر شوقی افندی
نمی‌توان قلب انسان را از محیط بیرون جدا ساخت و گفت وقتی یکی از این دو اصلاح شود، همه چیز اصلاح خواهد شد. انسان با جهان رابطه‌ی ارگانیک دارد. زندگی درونی او محیط را شکل می‌دهد و در عین حال به‌شدت از محیط متأثر می‌شود. هر یک از این دو بر دیگری تأثیر دارد و هر تغییر پایداری در زندگی انسان، نتیجه‌ی این واکنش‌های متقابل است.[55]
بنابراین، بهائیان عقیده دارند که راهبردهای ایجاد تغییرات اجتماعیِ پایدار— از جمله راهبردهای غلبه بر ظلم و ستم خشونت‌آمیز— باید به ابعاد مادی و روحانیِ تغییر، از جمله تقلیب قلوبِ ظالمان و مظلومان، توجه کنند. از این رو، راهبردهای تقابل‌آمیزی که گروهی را به مبارزه‌ی خشونت‌آمیز یا غیرخشونت‌آمیز با گروهی دیگر وامی‌دارد، به دگرگونی روحانی و تغییر پایدار نمی‌انجامند. در نتیجه، بهائیان از هر گونه کنش اجتماعی تفرقه‌آمیز، از جمله مشارکت در سازمان‌دهی و مخالفت سیاسی حزبی، دوری می‌گزینند. بیت‌العدل اعظم به جامعه‌ی بهائی چنین توصیه می‌کند:
بهائیان اغلب به علت اجتناب از مشارکت در سیاست، به دوری گزیدن از «مشکلات واقعی» همنوعان‌شان متهم می‌گردند. هرگاه این اتهام را می‌شنویم باید به یاد داشته باشیم که این افراد معمولاً مادی‌گرایانی آرمان‌خواهند که هدف مادی را تنها هدف واقعی می‌شمارند، در حالی که ما می‌دانیم دنیای مادی تنها بازتابی از اوضاع روحانی است و تا نتوان این اوضاع را تغییر داد، هیچ تغییر پایداری در امور مادی حاصل نخواهد شد.[56]
علاوه بر توجه به ملزوماتِ روحانیِ تغییر، از جمله تقلیب قلوب بشر، بهاءالله بر فرایندهای توسعه‌ی اجتماعی و نهادیِ جمعی به ‌شدت تأکید می‌کند. آثار بهائی می‌گویند که بشریت از مراحلی مشابه با نوزادی و خردسالیِ آدمی عبور کرده و به مرحله‌ی بلوغ جمعی رسیده و سرگرم فعلیت‌بخشیدن به همه‌ی قوای جسمانی خود به عنوان یک نوع است؛ اما هنوز نیاموخته که این قوا را با حکمت و بصیرتی که ملازم بلوغ است، ترکیب و تعدیل کند.[57] برای دستیابی به بلوغی که مدت‌ها منتظرش بوده‌ایم، در این مرحله از پیشرفت جمعی خود باید بیاموزیم که چگونه به شیوه‌ای عادلانه و پایدار با یکدیگر زندگی کنیم و امور جمعی خود را سامان بخشیم. البته بهائیان انتظار ندارند که این گذار به نظم اجتماعیِ بالغانه‌تر آسان باشد. به عقیده‌ی آنها، این گذار به میزان زیادی ناشی از وخامت روز افزون اوضاع بشر خواهد بود، بشریتی که هنوز به الگوهای رفتاری نابالغانه پایبند مانده است.[58]
به قول شوقی افندی،
جهان، در حقیقت، به سوی سرنوشت خود در حرکت است. وابستگی متقابل ملل و اهالی کره‌ی زمین، صرف نظر از گفتار یا کردار رهبران قوای تفرقه‌برانگیز دنیا، به واقعیت پیوسته است. اکنون وحدت اقتصادی را فهمیده و پذیرفته‌اند. بهروزیِ جزء در گروِ بهروزیِ کل است و پریشانیِ جزء سبب پریشانیِ کل …. آتشی که در نتیجه‌ی این بلای عظیم شعله‌ور شده، ناشی از نپذیرفتن این واقعیت است. البته همین آتش تحقق این وحدت را شتاب می‌بخشد. ناچار باید بلایی طولانی، جهانی، و زجرآور، همراه با آشوب و ویرانی عمومی، مللِ جهان را تکان دهد، وجدانِ جهان را بیدار سازد، توده‌ها را آگاه کند، تغییری شدید در نفسِ مفهوم جامعه پدید آورد، و سرانجام اعضای تکه‌پاره و خون‌آلودِ نوع بشر را به صورت هیکلی واحد و جدایی‌ناپذیر درآورد.[59]
بهائیان انتظار دارند که این فرایند دشوارِ گذار، چند نسل به طول انجامد زیرا کنارگذاشتنِ نهادهای قدیمی و الگوهای رفتاریِ موروثی سخت است، و پذیرش نهادها و الگوهای رفتاریِ جدید به ‎تدریج و در پاسخ به فشارِ فزاینده‌ی ناشی از موفقیت‌های تولیدی و تکنولوژیکی نوع انسان رخ خواهد داد. بنابراین، رهیافت بهائیان به تغییرات اجتماعی، از جمله پاسخ آنها به ظلم وستم، در چارچوب زمانی‌ای دنبال می‌شود که چند نسل را دربرمی‌گیرد. این امر مستلزم پایداری، ایمان، دوراندیشی، و پذیرش این واقعیت است که «فرآیندهای معمولاً آرامِ تکاملِ اجتماعی مستلزم صبری دردناک است.»[60]
بهائیان انتظار دارند که این فرایند دشوارِ گذار، چند نسل به طول انجامد زیرا کنارگذاشتنِ نهادهای قدیمی و الگوهای رفتاریِ موروثی سخت است، و پذیرش نهادها و الگوهای رفتاریِ جدید به ‎تدریج و در پاسخ به فشار فزاینده‌ی ناشی از موفقیت‌های تولیدی و تکنولوژیکی نوع انسان رخ خواهد داد.
در این زمینه، آثار بهائی به توصیف دو فرایند متضاد می‌پردازند که در عصر فعلیِ گذار به یک جامعه‌ی جهانیِ هماهنگ‌تر در سراسر کره‌ی زمین در جریانند. شوقی افندی از این فرایندها با عنوان فرایندهای همزمانِ «پیوند و گسست، نظم و آشوب» یاد می‌کند.[61] به نظر بهائیان، قوای گسست و آشوب به کمک نیاز ندارند زیرا نهادهای ناکارآمد و هنجارهای فرسوده‌ی اجتماعی به علت ناتوانی و ناسازگاری خود با شرایط کنونی جهان از میان می‌روند. ما به نهادها و هنجارهای جایگزینی احتیاج داریم که با وابستگی متقابل روزافزون جهانیان سازگار باشند.
بهائیان تشویق می‌شوند که وقت و انرژی خود را صرف فرآیندهای یکپارچه‌سازی کنند که لازمه‌ی بنای یک نظم پایدار است. این یکی از دیگر دلایل خودداری بهائیان از مشارکت در فرایندهای تفرقه‌آمیز سیاسی است. در مقابل، بهائیان می‌کوشند الگوهای جدیدی از حکمرانی دموکراتیک و تعامل اجتماعی را بیافرینند که به عقیده‌ی آنها به‎تدریج جایگزین نظم سیاسی-اجتماعی موروثی خواهد شد.[62] به قول بیت‌العدل اعظم،
راه بهائیان از کسانی که خواهان اصلاح جامعه هستند، کاملاً جداست. بهائیان برای دستیابی به اهداف خود به روش‌های سیاسی متوسل نمی‌شوند، و به احیای قلوب، افکار، و رفتار مردم و ارائه‌ی الگویی کارآمد می‌پردازند که شاهدی است بر واقعی و عملی بودن روش زندگی‌ای که ترویج می‌کنند.[63]
اما بهائیان در پی تحمیل آرای خود درباره‌ی حکمرانی، یا دیگر جنبه‌های حیات جامعه‌ی بهائی، بر دیگران نیستند. به عقیده‌ی آنها، الگوی حکمرانی‌ای که سرگرم توسعه‌ی آنند، و الگوهای تعامل اجتماعی‌ای که مشغول فراگیری آنهایند، تنها در صورتی پایدار خواهد بود که به صورتی «کاملاً داوطلبانه» پذیرفته شود.[64] بهائیان هر گونه زور، اجبار، تحمیل، فشار، یا تبلیغ دینی را برای تغییرات اجتماعی رد می‌کنند. راهبرد آنها سازندگی و جذب است: جایگزینی پایدار بسازید؛ هر قدر این جایگزین بیشتر بتواند خود را به اثبات رساند و با نظام‌های ناعادلانه و ناپایدارِ نظم اجتماعی کهن مغایرت داشته باشد، به‎تدریج تعداد بیشتری از مردم را جذب خواهد کرد.[65]
عبدالبهاء به بهائیان توصیه کرده: ‘نظر را از مشاهده‌ی غیر پاک نمائید. بیگانه نبینید، بلکه جمیع را آشنا دانید زیرا با وجود ملاحظه‌ی بیگانگی محبت و یگانگی مشکل است.’
این راهبرد در مواجهه با ظلم و ستمِ خشونت‌آمیز ویژگی خاصی پیدا می‌کند. همان‌طور که بیت‌العدل اعظم می‌گوید، به نظر بهائیان، «پاسخ مناسب به ظلم و ستم نه تسلیم است و نه پیروی از خلق و خوی ستمگران. قربانی ظلم و ستم می‌تواند به کمک قدرتی درونی که روح را از کینه و نفرت حفظ می‌کند و رفتار منسجم و اخلاقی را تداوم می‌بخشد بر ظلم و ستم غلبه کند.»[66] بیت‌العدل اعظم پاسخ بهائیان به ظلم وستم را ترجمان استقامت سازنده می‌داند. بیت‌العدل اعظم در نامه‌ای به جوانان بهائی ایرانی این مطلب را شرح و بسط داده است. مسئولان جمهوری اسلامی درباره‌ی ورود این جوانان به مدارس عالی و دانشگاه‌ها دروغ گفته بودند تا آنها را ناامید سازند و پیشرفت آنها را متوقف کنند:
رویدادهای اخیر، وقایع جانگداز تاریخ امر و نیرنگ‌های ظالمانه علیه نیاکان شما را به یاد می‌‌آورد. شایسته‌ی شما عزیزان این است که بکوشید با همان استقامت سازنده‌ای که پیشینیان شما در واکنش به تزویر دشمنان از خود نشان دادند، بر این خصومت غلبه کنید. آن نفوس قهرمان به امری فراتر از مشکلاتی که بر ایشان هجوم آورده بود، نظر دوختند و کوشیدند تا تعالیم آیین جدید را برای پیشرفت روحانی و اجتماعی به کار گیرند. وظیفه‌ی شما نیز همین است. هدف آنان بنا، تقویت، و تهذیب تار و پود جامعه‌ی خود بود و بنابراین، به تأسیس مدارس برای دختران و پسران پرداختند؛ اصول مترقی و علوم را رواج دادند؛ و گام‌های مهمی در حوزه‌های مختلفی نظیر کشاورزی، بهداشت و صنعت برداشتند که همگی به سود ملت بود. شما هم بکوشید به وطن خود خدمت کنید و در احیای تمدن مشارکت کنید. نیاکان شما در برابر اعمال غیرانسانی دشمنان صبر، آرامش، ثبوت و رسوخ، و رضا پیشه کردند و حیله و نیرنگ را با صداقت، و ظلم و ستم را با حسن نیت به همگان پاسخ دادند. شما نیز همین صفات حسنه را از خود نشان داده‌اید و با تمسک به همین اصول، بی‌پایه و اساس بودن اتهاماتی را که به شما نسبت می‌دهند، ثابت کرده و تحسین اهل انصاف را برانگیخته‌اید.[67]
اما این اصول استقامت سازنده و اطاعت از قوانین کشور به این معنا نیست که بهائیان از دادخواهی برای خود و دیگر اقلیت‌های ستمدیده از مجاری قانونی مناسب منع شده باشند.[68] در واقع، از بهائیان خواسته شده که از «هر ابزار مشروعی» برای دفاع از خود و دیگران در برابر ظلم و ستم استفاده کنند و برای توانمندسازی ستمدیدگان جهان بکوشند[69]؛جامعه‌ی بهائی سابقه‌ی دیرینه‌ای در حمایت از ستمدیدگان و فعالیت اجتماعی در این زمینه دارد.[70] با این همه، بهائیان تشویق شده‌اند در صورت تداوم بی‌عدالتی نسبت به جامعه‌ی خود حتی «در سخت‌ترین شرایط» هم در تلاش برای حفظ «حیات اجتماعی پرشور»، « واقع‌بینی و خلاقیت» خود را از دست ندهند.[71]
بهائیان در حالی که با استقامت سازنده به شیوه‌هایی غیرخصمانه در مسیر عدالت گام برمی‌دارند، بر اساس اصول مندرج در نامه‌ی پیش‌گفته و دیگر آثار بهائی به ظلم و ستم پاسخ می‌دهند. این اصول عبارتند از عشق و محبت در واکنش به نفرت و آزار و اذیت؛[72] تقویت بر اثر بلا و مصیبت، و دستیابی به ارزش‌ها و اهداف والاتر روحانی با فداکردن آسایش و نیازهای مادی نازل‌تر؛[73] پرورش صفات و فضائل روحانی در خود و اتکا بر قدرت الگوی شخصی برای جذب و تقلیب قلوب دیگران؛[74] و خدمت فعال به همه‌ی مردم برای بهبود اوضاع همگان، فارغ از تمایزهای مبتنی بر عقاید دینی یا هر مقوله‌ی هویتی دیگری.[75] بیت‌العدل اعظم در پیامی به دانش آموزان بهائی ایرانی که از تحصیل محرومند، چنین می‌گوید:
بنابراین با وجدانی روشن و بینشی جهان‌گستر، با پرهیز کامل از هر گونه سیاست حزبی، و با رعایت نظم و قانون، در احیای کشور خود بکوشید. با خدمات و اعمال پسندیده، قلوب اطرافیان خود را جذب کنید، و حتی احترام دشمنان قسم‌خورده‌ی خود را هم برانگیزید تا شاید بی‌گناهی جامعه‌ی بهائی در مهد امرالله را به اثبات رسانید و احترام و پذیرش روزافزون هموطنان خود را جلب کنید … مخالفت با حقایق نوظهور الهی همواره بخشی از تاریخ بشر بوده و در هر عصری تکرار می‌شود. اما تاریخ به این واقعیت شهادت می‌دهد که هیچ امری نمی تواند مانع از گسترش عقیده‌ای شود که زمانش فرا رسیده است. زمان آزادی عقیده، هماهنگی علم و دین، عقل و ایمان، ترقی زنان، آزادی از انواع تعصبات، احترام متقابل میان ملل و مردم جهان، و، در واقع، وحدت کلِ نوع بشر فرا رسیده است … خدمت به دیگران تنها راه است … دست در دست و شانه به شانه‌ی هموطنان خود برای ترویج امور عام‌المنفعه بکوشید.[76]
بنابراین، بهائیان تشویق شده‌اند تا همواره به انسانیت مشترک خود با دیگران توجه کنند و «غیریت» نبینند. عبدالبهاء به بهائیان توصیه کرده: «نظر را از مشاهده‌ی غیر پاک نمائید. بیگانه نبینید، بلکه جمیع را آشنا دانید زیرا با وجود ملاحظه‌ی بیگانگی، محبت و یگانگی مشکل است.»[77]
در کل، رهیافت بهائی به تغییرات اجتماعی بر اساس این آرمان‌ها استوار است: تعهد جمعی به وحدت عالم انسانی، پذیرش ابعاد مادی و روحانی واقعیت انسانی، دوراندیشی همراه با ایمان، صبر و استقامت، رد هر گونه کنش اجتماعی یا سیاسیِ خصمانه و تفرقه‌انگیز، وفاداری و اطاعت از قوانین کشوری که بهائیان در آن به سر می‌برند، پرورش صفات روحانی و اتکا به قدرت الگوی شخصی، بنای صلح‌آمیز الگوهای نهادی جایگزین، جذب مداوم دیگران برای پذیرش داوطلبانه‌ی این الگوهای زندگی فردی و جمعی، استقامت سازنده در مواجهه با ظلم و ستم، تعهد به عشق و محبت در واکنش به نفرت و آزار و اذیت، پذیرش نقش بلا و مصیبت در فرایندهای رشد و توسعه‌ی فردی و جمعی، و اصل خدمت فعال به دیگران، فارغ از پیشینه یا عقاید آنان، حتی تحت ظلم وستم.
البته در عمل، بعضی از بهائیان گاهی به این آرمان‌ها پایبند نمی‌مانند. طبیعی است که میزان تعهد، درونی‌سازی، و اجرای موفقیت‌آمیز آرمان‌های اعلام‌شده‌ی هر جامعه در بین اعضایش متفاوت باشد. اما تاریخ نشان داده که تعهد به آرمان‌ها می‌تواند نیروی مهمی در جهت تغییر و ایثار شخصی برای خیر عموم باشد. شاید بتوان قدرت آرمان‌های فوق را بیش از هر چیز در آمادگی هزاران شهید بهائی، در سالیان دراز آزار و اذیتِ خشونت‌آمیز، برای ایثار جان خود در راه این آرمان‌ها و ایمان به آنها دید.[78]
تجربه‌ی جامعه‌ی بهائی
تجربه‌ی جامعه‌ی بهائی در پاسخ سازنده و غیرخصمانه به ظلم وستم، پیچیده و چند وجهی بوده است. تعداد اندکی از بهائیان قادر یا مایل به پایبندی به آرمان‌های فوق یا ایثار در راه آنها نبوده‌اند و از جامعه‌ی بهائی دور شده یا ایمان خود را از دست داده‌اند. در هر نسلی، معدودی از بهائیان، آگاهانه اصولی مثل پرهیز از سیاست حزبی را نقض کرده‌اند و در نتیجه نهادهای انتخابی بهائی حق عضویت آنها در جامعه‌ی بهائی را سلب کرده‌اند. برخی از بهائیان به فعالیت‌های دیگری پرداخته‌اند که با تعالیم بهائی ناسازگار است و در نتیجه بر وخامت اوضاع جامعه‌ی بهائی افزوده‌اند زیرا به دشمنان آیین بهائی بهانه‌ داده‌اند تا کارزار تهمت و افترا را علیه کل این جامعه به راه اندازند. برای نمونه، در دوره‌های نسبتاً آرامی که بهائیان اجازه داشته‌اند در ایران تحصیل و کار کنند، بعضی از بهائیان تعالیم بهائی درباره‌ی پرهیز از فقر و ثروت مفرط، و ضرورت اعتدال در همه‌ی امور، را نادیده گرفته و به ثروت‌اندوزی شدید پرداخته و سوءظن، حسادت، و خصومت بعضی از ایرانیان را برانگیخته‌، و، در نتیجه، برای دشمنان بهانه‌ای فراهم آورده‌اند تا به کل جامعه‌ی بهائی حمله کنند. اما در کل، بهائیان تعهد جمعیِ چشم‌گیری به آرمان‌های مندرج در تعالیم بهائی، از جمله آرمان استقامت سازنده در مواجهه با ظلم وستم، نشان داده‌اند.
در داخل ایران، جامعه‌ی بهائی گام‌های بلندی در جهت تحقق بینش بهاءالله برداشته است. برای نمونه، در جامعه‌ای پدرسالار که زنان از بسیاری از آزادی‌ها، حقوق، و فرصت‌های مردان محرومند، بهائیان اولین گروهی بودند که حجاب زنان را نپذیرفتند و با اعلام برابری کامل زن و مرد، این اصل را در تمام حیطه‌های زندگی خانوادگی و اجتماعی اجرا کردند. بهائیان نخستین مدارس دخترانه را در ایران تأسیس کردند. این مدارس مختص بهائیان نبود بلکه به روی پیروان همه‌ی ادیان باز بود. در واقع، اولین نسل از زنان متخصص در ایران در مدارس بهائی تحصیل کردند و بر کل جامعه تأثیر گذاشتند.[79]
در داخل جامعه‌ی بهائی، ترقی زنان کاملاً محسوس بود. وقتی جامعه‌ی بهائی به تدریج یاد گرفت که تعالیم بهاءالله را در عمل اجرا کند- که البته مستلزم نقض هنجارهای دیرینه‌ی فرهنگی بود- زنان به‎تدریج در همه‌ی کارهای جامعه‌ی بهائی با مردان همراه شدند. پس از چند نسل، زنان در نهادها و هیئت‌های انتخابی بهائی دوش به دوش مردان فعالیت می‌کردند. در این فرایند، مهارت‌های ارزشمندی را به دست آوردند و احساس کرامت و عزت نفس پیدا کردند. البته این امر به این معنا نیست که در جامعه‌ی بهائی هیچ مشکلی در بابِ برابری جنسی وجود ندارد یا این‌که افراد و خانواده‌های بهائی با میراث تبعیض جنسی دست و پنجه نرم نمی‌کنند. با این همه، در کل، دستاوردهای جامعه‌ی بهائی ایران در زمینه‌ی ترقی زنان چشم‌گیر بوده است. برای نمونه، تا سال 1974، 100 درصد از زنان بهائی زیر 40 سال باسواد بودند، در حالی که این رقم در ایران 15 درصد بود.[80] به نوبه‌ی خود، این تعهد به ترقی زنان، همراه با تعهدات عمیق به تعلیم و تربیت و اخلاق حرفه‌ای، توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی سریعِ جامعه‌ی بهائی را درپی داشت، و بهائیان در میانه‌ی قرن بیستم، در همه‌ی بخش‌های حرفه‌ای ایران مناصب ممتازی داشتند.
همزمان با استقامت سازنده‌ی بهائیان ایران در برابر ظلم و ستم، راهبرد جامعه‌ی جهانی بهائی، اطلاع‌رسانی درباره‌ی وضعیت بهائیان ایران به منظور افزایش آگاهی جهانی و نیز دادخواهی در چارچوب هنجارهای نوظهور حقوقی و اخلاقی بین‌المللی، بوده است.
پس از انقلاب اسلامی 1979، بسیاری از بهائیان از شغل‌های مهم خود اخراج شدند،[81] و بر اثر تحمیل مقررات دولتی که «برای نابودی حیات اقتصادی جامعه‌ی بهائی طراحی شده بود»، هزاران بهائی به فقر دچار شدند،[82] و هزاران کودک و جوان بهائی در سراسر کشور از تحصیل محروم گشتند.[83] اما بهائیان به جای مبارزه‌ی سیاسی علیه مسئولین حکومت یا تسلیم و انفعال، با بسیج منابع محدود خود شیوه‌های خلاقانه‌ای را برای تضمین بقای خود در پیش گرفتند. برخی از کارآفرینان بهائی، با وجود تلاش‌های دشمنان برای بیرون راندن آنها از میدان، توانستند کسب و کارهای کوچکی را حفظ کنند. در جریان این امر، بسیاری از آنها، بهائیانی را استخدام کردند که پیشتر از کار اخراج شده بودند. بهائیان ایران برای مراقبت از سالمندانی که حقوق بازنشستگی خود را از دست داده بودند، و نیز برای تعلیم و تربیت کودکانی که از مدارس اخراج شده بودند، ساختارهایی را پدید آوردند.
بهائیان در فرایندی که نیویورک تایمز آن را «اقدامی ماهرانه برای بقا» خوانده، «دانشگاه آزاد» خود را تأسیس کردند.[84]مؤسسه‌ی آموزش عالی بهائیان (BIHE) در سال 1987 برای تأمین نیازهای آموزشی جوانان بهائی تأسیس شد؛ جوانانی که از دسترسی به مدارس عالی و دانشگاه‌های ای