جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ خرداد ۱۰, چهارشنبه

ایقان. . . . آیهء 213


و لیکن ای برادر من، شخص مجاهد که اراده نمود قدم طلب و سلوک در سبیل معرفت(در راه شناخت) سلطان قدم گذارد باید در بدایت امر قلب را که محل ظهور و بروز تجلی اسرار غیبی الهی است از جمیع غبارات تیرهء علوم اکتسابی و اشارات مظاهر شیطانی پاک و منزه فرماید و صدر(سینه)را که سریر ورود و جلوس(که محل دخول و نشست و برخاست) محبت محبوب ازلی است لطیف و نظیف نماید. و همچنین دل را از علاقهء آب و گل یعنی از جمیع نقوش شبحیه و صور ظلیه مقدس گرداند به قسمی که آثار حب و بغض(دوستی و دشمنی) در قلب نماند که مبادا آن حب(ان دوستی) او را به جهتی بی دلیل میل دهد و یا بغض(دشمنی) او را از جهتی منع نماید. چنانچه الیوم اکثری(امروزها بیشتر) به این دو وجه،از وجه باقی و حضرت معانی باز مانده اند و بی شبان (بی چوپان)در صحراهای ضلالت و نسیان (گمراهی و فراموشی)می چرند. و باید در کل حین توکل به حق نماید و از خلق اعراض کند و از عالم تراب (دنیای خاکی)منقطع شود و بگسلد و به رب الارباب دربندد. و نفس خود را بر احدی ترجیح ندهد و افتخار و استکبار را از لوح قلب بشوید و به صبر و اصطبار دل بندد و صمت (خاموشی و سکوت)را شعار خود نماید و از تکلم بی فائده احتراز کند(از سخن بیهوده دوری کند). چه زبان ناری(آتشی) است افسرده و کثرت بیان(سخن زیادی) سمی است هلاک کننده. نار ظاهری(آتش معمولی) اجساد را محترق نماید(بسوزاند) و نار لسان(و آتش زبان) ارواح و افئده(جان ها و دلها) را بگدازد.اثر آن نار(آتش) به ساعتی فانی شود(از بین برود) و اثر این نار به قرنی(این آتش صدها سال)باقی ماند.و غیبت را ضلالت(گمراهی) شمرد و به آن عرصه هرگز قدم نگذارد، زیرا غیبت سراج منیر قلب(چراغ روشن دل) را خاموش نماید و حیات دل را بمیراند. ایقان. . . . آیهء 209 و 210 و 211 و 212
و در مراتب علم و جهل و عرفان و ایقان او در کتابی که ترک نشد از آن امری ذکر شده، این است که می فرماید:(( إن شجرة الزقوم طعام الاثيم.))(بدرستی که درخت تلخ جهنم غذای گناه کاران است.)بيانات ديگر می فرماید تا اینکه منتهی می شود به این ذکر:((ذق إنك أنت العزيز الكريم. ))ملتفت شده. و این شخص هم خود را در کتاب خود از بابت خفض جناح(فروتنی و تواضع) عبد اثیم(بنده خطاکار) ذكر نموده؛ اثیم فی الکتاب و عزیز بین الأنعام و کریم فی الإسم.(خطاکار در کتاب و مهربان عزیز بین مردم و بخشنده در نام) تفکر در آیهء مبارکه نموده تا معنی((ولا رطب ولا يابس إلا في كتاب مبين.))درست در لوح قلب ثبت شود. با وجود این جمعی معتقد او شده و از موسی علم و عدل اعراض نموده و به سامری جهل تمسک جسته اند و از شمس معانی که در سماء لایزالی الهی مشرق است معرض گشته اند و کان لم یکن انگاشته اند . باری ای برادر من، لئالی علم ربانی(دانش گرانبها خدایی) جز از معدن الهی بدست نیاید و رائحهء ریحان معنوی(بوی خوش الهی) جز از گلزار حقیقی استشمام نشود و گل های علوم احدیه جز از مدینهء قلوب صافیه نروید. ((و البلد الطيب يخرج نباته بإذن ربه و الذي خبث لا يخرج إلا نكدا".))و چون مفهوم گشت که تغینات ورقاء هویه(آواز پرنده الهی ) را احدی ادراک ننماید إلا اهلش لهذا بر هر نفسی لازم و واجب است که مشکلات مسائل الهیه و معضلات إشارات مطالع قدسیه را بر صاحبان افئدهء منیره(دلهای روشن) و حاملان أسرار احدیه(و حمل کنندگان راز های الهیه) عرضه دارد تا به تاییدات علوم اکتسابی. ((فاسئلوا أهل الذكر إن كنتم لا تعلمون.)).
1-سورهء دخان، آيهء 34 _44
2-سورهء دخان، آيهء 49
3-سورهء انعام، آيهء 59 ایقان. . . . آیهء 206 و 207 و 208
باری، بسیار متعجب شدم، در این بیانات ندیدم مگر اینکه می خواهد بر مردم برساند که جمیع این علوم نزد ایشان است با وجود اینکه قسم به خدا نسیمی از ریاض علم الهی نشنیده و بر حرفی از اسرار حکمت ربانی اطلاع نیافته. بلکه اگر معنی علم گفته شود البته مضطرب شود و جبل(کوه) وجود او مندک (متلاشی و پراکنده)گردد.با وجود این اقوال سخیفهء(گفته ها و سخن های سبک و زشت) بی معنی چه دعوی های زیاده از حد نموده. سبحان الله، چقدر متعجبم از مردمی که به او گرویده اند و تابع چنین شخصی گشته اند. به تراب(خاک) قناعت نموده اند و اقبال جسته اند و از رب الارباب معرض(و از خدای خدایان رویگردان) گشته اند و از نغمهء بلبل و جمال گل به نعیب زاغ و جمال کلاغ قناعت نموده اند. و دیگر چه چیز ها ملاحظه شد از کلمات مجعولهء(ساختگی) این کتاب. فی الحقيقه حیف است که قلم به تحریر ذکر آن مطالب مشغول شود و یا اوقات مصروف به آن گردد ولیکن اگر محکی یافت می شد(میزانی پیدا میشد) حق از باطل و نور از ظلمت و شمس از ظل(و آفتاب از سایه) معلوم می آمد. از جمله علومی که این مرد مدعی به آن شده صنعت کیمیاست.بسیار طالبم که سلطانی و یا نفسی که مقتدر باشد ظهور این علم را از عالم لفظ به عالم شهود و از قول به فعل از ایشان طلب نماید و این بی علم فانی هم که دعوی علوم ننموده و بلکه کون(هستی و بود) این علوم و فقدان آن(و نبودن آن) را علت علم و جهل(دانش و نادانی ) نمی دانم با این مرد در همین فقره قیام نمائیم تا صدق و کذب(تا راست و دروغ ) معلوم شود. ولیکن چه فائده، از ناس(از مردم) این زمان جز زخم سنان(نیزه) ندیده ام و غیر سم قاتل(زهر کشنده) چیزی نچشیده ام. هنوز اثر حدید(آهن) بر گردن باقی است و هنوز علائم جفا(ظلم و ستم)از تمام بدن ظاهر. ایقان. . . . آیهء 204 و 205
فنعم ما قال:
متهم دارى کسانی را که حق
کرد امین مخزن هفتم طبق
و یک نفر از اهل بصیرت و دانش و صاحبان علوم و عقول ملتفت این مزخرفات نشده. با اینکه بر هر صاحب بصیرتی واضح و هویدا است که این گونه علم ها لم یزل مردود حق بوده و هست. و چگونه علومی که مردود است نزد علمای حقیقی، ادراک آن شرط ادراک معارج معراج می شود با اینکه صاحب معراج حرفی از این علوم محدودهء محجوبه حمل نفرموده و قلب منیر آن سید لولاک(حضرت محمد رسول الله ) از جمیع این اشارات مقدس و منزه بوده؟ چه خوب می گوید:
جمله ادراکات بر خرهای لنگ
حق سوار با پران چون خدنگ
والله هر کس بخواهد سر معراج را ادراک نماید و قطره ای از عرفان این بحر(دریا)بنوشد اگر هم این علوم نزد او باشد یعنی مرآت قلب(آئینه دل)از نقوش این علوم غبار گرفته باشد البته باید پاک و منزه نماید تا سر این امر در مرآت قلب(در آئینه دل) او تجلی نماید. و الیوم متغمسان بحر(شناگران دریای) علوم صمدانی(دانش یزدانی) و ساکنان فلک(آسمان ) حکمت ربانی مردم را از تحصیل این علوم نهی می فرمایند و صدور منیرشان(سینه های نورانی شان)بحمد الله منزه از این اشارات است و مقدس از این حجبات. حجاب اکبر را که می فرماید :((العلم حجاب الاکبر))به نار محبت یار سوختیم و خیمهء دیگر برافراختیم و به این افتخار می نمائیم که الحمد الله سبحات جلال را به نار جمال محبوب سوختیم و جز مقصود در قلب و دل جا ندادیم نه به علمی جز علم به او متمسکیم و نه به معلومی جز تجلی انوار او متشبث. ایقان. . . . آیهء 203
مثلا" در کتاب یکی از عباد(بندگان) که مشهور به علم و فضل است و خود را از صنادید قوم(بزرگان قوم) شمرده و جمیع علمای راشدین(علمای اهل سنت) را رد و سب نموده(منکر و دشنام نموده) چنانچه در همه جای از کتاب او تلویحا" و تصریحا" مشهود است. و این بنده چون ذکر او را بسیار شنیده بودم اراده نمودم که از رسائل او(نوشتجات او) قدری ملاحظه نمایم. هرچند این بنده اقبال به ملاحظهء کلمات غیر نداشته و ندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سؤال نموده و مستفسر شده بودند لهذا لازم گشت که قدری در کتب او ملاحظه رود و جواب سائلین(درخواست کننده گان) بعد از معرفت و بصیرت(بعد از شناخت و آگاهی ) داده شود. باری،کتب عربیه او بدست نیفتاد تا اینکه شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمی به ((ارشادالعوام))است(هدایت و راهنمایی نادانان و بیسوادان) در این بلد(شهر) یافت می شود. اگرچه از این اسم رائحهء کبر و غرور(بوی خودپسندی و تکبر) استشمام شد که مردم را عوام(بیسواد نادان) و خود را عالم فرض نموده و جمیع مراتب او فی الحقيقه از همین اسم کتاب معلوم و مبرهن شد که در سبیل نفس و هوی سالکند(که در راه خودپرستی و خودخواهی رهروند) و در تیه جهل و عمی(بیابان گمراهی و نابینایی) ساکن، گویا حدیث مشهور را فراموش نموده اند که می فرماید :((العلم تمام المعلوم و القدرة و العزة تمام الخلق.))با وجود این كتاب را طلب نموده، چند روز معدود(اندک) نزد بنده بود و گویا دو مرتبه در او ملاحظه شد.از قضا مرتبهء ثانی(بار دوم) جائی بدست آمد که حکایت معراج سید لولاک(حضرت محمد رسول الله ) بود.ملاحظه شد که قریب بیست علم او ازید،(یا بیشتر)شرط معرفت معراج نوشته اند و همچو مستفاد شد که اگر نفسی این علوم را درست ادراک ننموده باشد به معرفت این امر عالی متعالی فائز نگردد. و از جملهء علوم، علم فلسفه و علم کیمیا و علم سیمیا را مذکور نموده و ادراک این علوم فانیهء مردوده را شرط ادراک علوم باقیهء قدسیه شمرده. سبحان الله، با این ادراک چه اعتراضات و تهمت ها که به هیاکل علم نامتناهی الهی وارد آورده. .. ایقان. . . . آیهء 201 و 202
بعد از استماع(بعد از شنیدن )، نفی علم از آن حضرت نمودند. و همچنین در آیهء روح که می فرماید :( و يسألونك عن روح قل الروح من امر ربى.) (معنی:سؤال میکنند از روح؛بگو روح از امر پروردگار است.)این جواب مذکور شد کل فریاد واویلا برآوردند که جاهلی(نادانی) که نمی داند روح چه چیز است خود را عالم علم لدنی(دانش خدا دادگی) می داند. و الیوم (و امروزها)چون علمای عصر به اسم آن حضرت مفتخرند و آبای خود را هم مذعن دیده اند لهذا تقلیدا" حکمش را قبول دارند. چنانچه اگر انصاف باشد و الیوم در جواب امثال این مسائل چنین جواب بشنوند البته رد نمایند و اعتراض کنند و همان سخن های قبل را اعاده نمایند چنانچه نمودند. با اینکه آن جواهر وجود مقدسند از کل این علم های مجعوله(دانش های ساختگی) و منزه اند از جمیع این کلمات محدوده و متعالی اند از ادراک هر مدرکی(و بالاترند از فهم هر فهمیده یی). کل این علوم نزد آن علم کذب(دروغ) صرف است و جمیع این ادراکات افک محض(تهمتی بی چون و چرا). بلکه هرچه از آن معادن حکمت الهی و مخازن علم صمدانی ظاهر می شود علم همان است.((والعلم نقطة كثرها الجاهلون))دليل بر آن. ((و العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء ))مثبت اين بيان.بارى، چون معنی علم را ادراک ننموده اند و افکار مجعولهء خود را که ناشی مظاهر جهل شده، اسم آن را علم گذاشته، بر مبدء علوم وارد آورده اند آنچه دیده اید و شنیده اید.... ایقان. . . . آیهء 197 و 198 و 199 و 200
در این زمان نسمة الله(دم و نفس خدایی) وزیده و روح الله احاطه نموده، قلم از حرکت ممنوع و لسان(زبان) از بیان مقطوع گشته. باری،نظر به این مقام، ذکر ربوبیه و امثال ذلک از ایشان ظاهر شده و در مقام رسالت اظهار رسالت فرمودند و همچنین در هر مقام به اقتضای آن ذکری فرمودند و همه را نسبت به خود داده اند از عالم امر الی عالم خلق و از عوالم ربوبیه الی عوالم ملکیه. این است که آنچه بفرمایند و هرچه ذکر نمایند از الوهیت و ربوبیت و نبوت و رسالت و ولایت و امامت و عبودیت، همه حق است و شبهه ای در آن نیست. پس باید تفکر در این بیانات که استدلال شده نمود تا دیگر از اختلافات اقوال مظاهر غیبیه و مطالع قدسیه احدی را اضطراب و تزلزل دست ندهد.باری، در کلمات شموس حقیقت باید تفکر نمود و اگر ادراک نشد باید از واقفین مخازن علم(از آگاهان به خزینه دانش) سؤال شود تا بیان فرمایند و رفع اشکال نمایند نه آنکه به عقل ناقص خود کلمات قدسیه را تفسیر نمایند و چون مطابق نفس و هوای خود نیابند بنای رد و اعتراض گذارند.چنانچه الیوم (امروزها)علماء و فقهای عصر که بر مسند علم و فضل(بر صندلی دانش و بخشش) نشسته اند و جهل را علم(نادانی را دانایی) نام گذاشته اند و ظلم را عدل نامیده اند اگر مجعولات خاطر(ساختگی های فکری) خود را از شمس حقیقی سؤال نمایند و جواب موافق آنچه فهمیده و یا از کتاب مثل خود ادراک نموده اند نشنوند البته نفی علم را از آن معدن و منبع نمایند. چنانچه در هر زمانی این واقع شد.مثل اینکه مذکور شد در سؤال از أهله که از سید وجود نمودند و آن حضرت به امر الهی جواب فرمود که ((هی مواقيت للناس.)) ایقان. . . . آیهء 195 و 196
و از بیانات محققهء مثبته ادراک فرما مسائل خود را که سؤال نموده بودی، تا در دین الهی راسخ(استوار) شوی و از اختلافات بیانات انبیاء و اصفیاء متزلزل نشوی. و اگر شنیده شود از مظاهر جامعه :((إنی أنا الله))،حق است و ریبی(شکی)در آن نیست. چنانچه به کرات(بارها) مبرهن(واضح و روشن) شد که به ظهور و صفات و اسمای ایشان ظهور الله و اسم الله و صفة الله در ارض ظاهر(در زمین پدیدار). این است که می فرماید :( و ما رميت إذ رميت ولكن الله رمى) و همچنین((إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله.))و اگر نغمهء إني رسول الله بر آرند، اين نيز صحيح است و شكى در آن نه.چنانچه مى فرماید:((ما كان محمد أبا أحد من رجالكم ولكن رسول الله.)) و در اين مقام همه مرسل اند(همه فرستاده و رسول اند) از نزد آن سلطان حقیقی و كينونت ازلى(پدیدآورنده ابدی). و اگر جمیع ندای انا خاتم النبیین (من آخرین پیامبرانم)برآرند آن هم حق است و شبهه را راهی نه و سبیلی نه زیرا که جمیع حکم یک ذات و یک نفس و یک روح و یک جسد و یک امر دارند و همه مظهر بدئیت و ختمیت و اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت آن روح الأرواح حقیقی و ساذج السواذج ازلی اند.(بی ریای بی ریا و ساده همیشگی اند)و همچنین اگر بفرمایند:((نحن عباد الله))(ما بندگان خدائیم)این نیز ثابت و ظاهر است. چنانچه به ظاهر در منتهی رتبهء عبودیت(بندگی) ظاهر شده اند،احدی را یارای آن نه که به آن نحو از عبودیت در امکان ظاهر شود. این است که از آن جواهر وجود در مقام استغراق در بحار قدس صمدی و ارتقاء به معارج معانی سلطان حقیقی، اذکار ربوبیه و الوهیه ظاهر شد. اگر درست ملاحظه شود در همین رتبه منتهای نیستی و فنا در خود مشاهده نموده اند در مقابل هستی مطلق و بقای صرف، که گویا خود را معدوم صرف دانسته اند و ذکر خود را در آن ساحت شرک شمرده اند. زیرا که مطلق ذکر در این مقام دلیل هستی و وجود است و این نزد واصلان بس خطا، چه جای آنکه ذکر غیر شود و قلب و لسان(زبان) و دل و جان به غیر ذکر جانان مشغول گردد و یا چشم، غیر جمال او ملاحظه نماید و یا گوش، غیر نغمهء او شنود و یا رجل(پا و قدم) در غیر سبیل او مشی نماید.(در غیر از راه و مسیر او حرکت نماید). ایقان. . . . آیهء 191 و 192 و 193 و 194
از قبل دو مقام از برای شموس مشرقه(خورشیدهای درخشنده ) از مشارق الهیه بیان نمودیم . یکی مقام توحید و رتبهء تفرید(یکی رتبهء یگانگی و گوشه گیری برای عبادت)،چنانچه از قبل ذکر شد :((لانفرق بین احد منهم.))و مقام دیگر مقام تفصیل و عالم خلق و رتبهء حدودات بشریه است. در این مقام هر کدام را هیکلی معین و امری مقرر و ظهوری مقدر و حدودی مخصوص است چنانچه هرکدام به اسمی موسوم و به وصفی موصوف و به امری بدیع و شرعی جدید مامورند. چنانچه می فرماید :( تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من كلم الله و رفع بعضهم درجات و أتينا عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس.))نظر به اختلاف این مراتب و مقامات است که بیانات و کلمات مختلفه از آن ینابیع علوم(چشمه های دانش) سبحانی ظاهر می شود و الا فی الحقيقه نزد عارفین(دانایان و آگاهان) معظلات مسائل الهیه، جميع در حکم یک کلمه مذکور است. چون اکثر ناس(بیشتر مردم) اطلاع بر مقامات مذکوره نیافته اند این است که در کلمات مختلفهء آن هیاکل متحده مضطرب و متزلزل می شوند. باری،معلوم بوده و خواهد بود که جمیع این اختلافات کلمات از اختلافات مقامات است. این است که در مقام توحید و علو تجرید، إطلاق ربوبیت و الوهیت و احدیت صرفه و هویهء بحته بر آن جواهر وجود شده و می شود زیرا که جمیع بر عرش ظهور ساکن و بر کرسی بطون الله واقف.(بر صندلی نهانی خداوندی ایستاده)یعنی ظهور الله به ظهورشان ظاهر و جمال الله (اندام خدایی)از جمالشان باهر.(از اندامشان نمایان) و در مقام ثانی که مقام تمیز و تفصیل و تحدید و اشارات و دلالات ملکیه است عبودیت صرفه و فقر بحت(مسکینی بی غل و غش) و فنای بات(و از خودگذشتگی قاطع و قطعی) از ایشان ظاهر است.چنانچه می فرماید :( إنى عبدالله و ما انا إلا بشر مثلكم. ) ایقان. . . آیهء 187 و 188 و 189 و 190
چنانچه الیوم مشهود است(امروز دیده می شود) که به سیما اهل ضلالت(که به چهره اهل گمراهان)اصحاب هدایت(یاران راستی)معلوم و واضح اند. و اگر این عباد خالصا" لله و طلبا" لرضائه (مردم خالصانه برای خدا و رضایت خاطر او)در آیات کتاب ملاحظه نمایند جمیع آنچه را که می طلبند البته ادراک می نمایند. به قسمی که جمیع امور واقعه(کارهای اتفاق افتاده)این ظهور را از کلی و جزئی در آیات او ظاهر و مکشوف ادراک می نمایند حتی خروج مظاهر اسماء و صفات را از اوطان(از کشور و وطنشان)، و اعراض و اغماض(و رویگردانی و دشمنی) ملت و دولت را، و سکون و استقرار(و قرار گرفتن و مستقر شدن) مظهر کلیه در ارض معلوم مخصوص(در زمین مشخص شده و معلوم). ولكن لا يعرف ذلك إلا اولوالباب(و اما نمیدانند مگر آنانکه به این راه داخل شده اندیعنی مومنین). أختم القول بما نزل على محمد من قبل ليكون ختامه المسك الذي يهدى الناس إلى رضوان قدس منير. قال و قوله الحق:((والله يدعو إلى دارالسلام و يهدى من يشاء إلى صراط مستقیم.))(معنی آیه :و خداوند مردم را به دارالسلام دعوت می کند و هر کسی را که بخواهد به راه راست هدایت می کند ) ((لهم دارالسلام عند ربهم و هو وليهم بما كانوا يعملون.)) ليسبق هذا الفضل على العالم و الحمد لله رب العالمين. بيان را در هر مطلب مکرر نمودیم که شاید هر نفسی از اعالی و ادانی (دانایان و نادانان)از این بیانات به قدر و اندازهء خود قسمت و نصیب بردارد و اگر نفسی از ادراک بیانی عاجز باشد، از بیان دیگر مقصود خود را ادراک نماید.ليعلم كل أناس مشربهم.قسم به خدا که این حمامهء ترابی(این کبوتر زمینی) را غیر این نغمات نغمه هاست و جز این بیانات رموزها که هر نکته ای از آن مقدس است از آنچه بیان شد و از قلم جاری گشت. تا مشیت الهی چه وقت قرار گیرد که عروس های معانی بی حجاب از قصر روحانی قدم ظهور به عرصهء قدم گذارند. و ما من امر الا بعد إذنه و ما من قدره إلا بحوله و قوته و ما من إله إلا هو. له الخلق و الأمر و کل بأمره ینطقون و من أسرار الروح یتکلمون.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر