جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۷ دی ۲۶, چهارشنبه

درخواست ازدواج حضرت ولی امرالله

در انتهای زیارتشان (در سال 37) بود که روزی مادر حضرت ولی امرالله به ملاقات می ماکسول می‌روند و به ایشان می‌گویند که حضرت ولی امرالله قصد ازدواج با دخترشان را دارند. مری از این داستان تا چند هفته‌ای اطلاع نداشت. روحیه خانم اغلب خاطرات آن ایام را در حالی که بارقه شعف در چشمانشان می‌درخشید چنین یاد می‌کردند. آن شبهای فراموش نشدنی بعد از شام حضرت ولی امرالله شخصا به ایشان سرمشق خط فارسی می‌دادند. به ایشان یک سری قلمهای نی ریز و درشت و یک دوات مرکب و کاغذ مخصوص داده بودند و هنر خوش‌نویسی می‌آموختند. همچنین قطعاتی که خطاط معروف مشکین‌قلم کلمات مکنونه را به سه شیوه خط نوشته بود به ایشان عنایت فرمودند که از رویش بنویسند. روزهای اولیه که من (ویولت نخجوانی) و همسرم به حیفا آمده بودیم روحیه خانم کتابچه‌ای را که حضرت ولی امرالله در آن با خط بسیار شیوایشان سرمشق نوشته بودند به ما نشان داده فرمودند که «من هرگز نتوانستم مثل آن خط ظریف بنویسم و به آخر جمله که می‌رسیدم طول خط من اقلا دو برابر خط ایشان شده بود» و با لبخندی دلربا می‌فرمودند که «خیال می‌کنم که این خط نویسی بهانه‌ای بود که ایشان می‌خواستند کمی بیشتر با من باشند و مرا بهتر بشناسند».
اوایل بهار بود که درختان گل ابریشم (میموزا) از گلهای زرینش پر شده بود، روزی خواهر کوچکتر حضرت ولی امرالله نزدشان آمده و گفتند حضرت شوقی افندی ایشان را در اطاقشان احضار فرموده‌اند. روحیه خانم ابدا حدس نمی‌زدند که موضوع از چه قرار است. سر راه که از مسافرخانه بیرون می‌آمدند یک شاخه کوتاه از گل ابریشم را چیدند و وقتی حضور حضرت ولی امرالله مشرف شدند آن شاخه گل را تقدیم نمودند. آن روز بود که هیکل مبارک قصد ازدواج خود را به ایشان اظهار فرمودند از آن به بعد هر وقت چشمشان به این گلهای بهاری می‌افتاد آن روز را به خاطر می‌آوردند. روحیه خانم می‌فرمودند که «قبل از ازدواجمان فقط 15 دقیقه با حضرت شوقی افندی تنها بودم».
ارمغانی به حضرت امه البهاء روحیه خانم ص 31 و 32

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر