جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

موسیقی بهایی و سُرور روح

در دنیای بهایی، موسیقی جایگاه ویژه‌ای دارد. نه تنها عاشق موسیقی هستیم و به خلق آن تشویق می‌شویم، بلکه حتی بهاییان معتقدند که موسیقی بر زندگی روحانی ما نیز تاثیر بسزایی دارد:
«در میان بعضی از ملل شرق نغمه و آهنگ مذموم بود ولی در این دور بدیع نور مبین در الواح مقدس تصریح فرمود که آهنگ و آواز رزق روحانی قلوب و ارواح است. فن موسیقی از فنون ممدوح است و سبب رقت قلوب مغمومه.» (حضرت عبدالبها، گلزار تعالیم بهایی، ص293)
سال گذشته، در یک مدرسۀ تابستانی بهایی، در نزدیکی بندر لهستانی گدانسک (Gdansk)، گروهی از نوجوانان، در مورد قهرمان موسیقی من، سوال کردند. علاوه بر دیزی گیلسپی(Dizzy Gillespie)، سنت ماری(Sainte-Marie)، راسل گارسیا(Russell Garcia)، سِلِست باکینگهام(Celeste Buckingham)، داگ کامرون(Doug Cameron)، رد گرامر(Red Grammer)، گرانت هیندین میلر(Grant Hindin Miller)، جیمی سیلز(Jimmy Seals) و دَش کرافتس(Dash Crofts)، که من شانس ملاقات بسیاری از آنها را داشته‌ام، مارتین کِر(Martin Kerr) را به آنها معرفی کردم. من افتخار آشنایی با مارتین را از زمانی که او یک پسربچۀ چشم درشت سه ساله بود، داشتم، او بسیار مهربان بود و مشتاقانه به زندگی نگاه می‌کرد و بسیاری از ظرافت‌ها و اتفاقاتی را که دیگران نمی‌دیدند، مشاهده می‌کرد. به یاد دارم که مارتین جوان از پدرومادرش پرسید آیا دلیل اینکه حضرت عیسی به مردم توصیه فرمود که همسایگان خود را دوست بدارند، این بود که بقیه مردم جهان خیلی دورتر زندگی می‌کردند؟ اینها کلماتی بود که به مدت طولانی در قلب من باقی مانده بود. او با منطق پاک خود، اینگونه نتیچه گیری کرده بود که وقتی بزرگ شود سفر خواهد کرد و از این طریق همسایگان جدیدی پیدا می‌کند. مارتین عاشق خواندن بود و همین‌طور که بزرگ می‌شد استعداد خود را پرورش داد و احساسات خود را با کرامت و وقار، حفظ کرد. و اکنون او فرزندان خود را دارد و هنوز هم صدای او بازتاب کنندۀ صداقت و شخصیت او است.
هروقت که به اجرای زندۀ مارتین گوش می‌کنم، به مردمی که اطرافم هستند نگاه می‌کنم. خیلی جالب است. صرف نظر از اجراهای منتخب او، چه قطعه هنری جدید باشد یا کاوری از آهنگ‌های هنرمندان دیگر، مخاطبان فقط دست نمی‌زنند یا فقط همراه با او آواز نمی‌خوانند، بلکه مشتاقانه به شعر نیز گوش می‌کنند. کلمۀ «گوش دادن» مناسب به نظر می‌رسد. همانطور که به چهره‌هایشان نگاه می‌کنم، می‌بینم که احتمالا این اولین باری است که این افراد، معنای ضمنی زندگیشان را در اشعاری که با صدای مارتین خوانده می‌شود، می‌شنوند؛ صدای مارتین، دریچۀ روشنی برای ارئۀ معانی باطنی است. از لحاظ فلسفی، مارتین قصد دارد که با موسیقی خود برای قلب و ذهن شنوندگانش شور و شعف بیاورد، چرا که گاهی اوقات او به مردم یادآوری می‌کند که: خدا موسیقی را به عنوان نردبانی برای روح قرار داده است. تماشای این که چقدر مارتین این‌ کار را به سهولت انجام می‌دهد، جالب است. احساس می‌کنید که او در صحنه کاملاً حضور دارد، فراتر از وقار، صدا و زمان‌بندی مناسب . این تجربه همیشه نشاط‌‌بخش است. چه زیر نور صحنه، گیتار آکوستیک و مضراب دستش باشد، و چه در اتاق نشیمن روشن‌تر، کودکانش را در آغوش گرفته باشد، در هر حال این حضور، طبیعت او است.
موسیقی مارتین، مثل زندگیش، مفهوم و روح دارد. این خواننده و ترانه‌سرا، در کارنامۀ خود، دعاهای ملودیکی را برای دوستی نوع بشر، خوانده است. امیدوارم که او و سایر موسیقیدان‌های بهایی مثل او، در موسیقی‌های جدید به عنوان پیشرو شناخته شوند، و از پیش خبر از استانداردی برای آینده بدهند که در آن توجه به مادیات، پیروی از نفس، اخلاقیات سطحی، نزاع و ساخته‌های تکراری که اغلب، گوش ما را پر کرده است، مثل امروزه، وجود نداشته باشد. همان‌طور که من به نسل جدید اروپای مرکزی گفتم، جهان نیاز به موسیقی‌هایی دارد که باعث بیداری روح شده و آن را به اوج برساند. ما به ملودی‌ها و شعرهایی نیاز داریم که موجب تکامل روح شود و پیشبرد هماهنگیِ اجتماعی و نشاط شخصی را به همراه داشته باشد و در نتیجه باعث شکوفایی پتانسیل درونی زندگی شود. ما نیاز داریم که از طریق هنرمندانی مانند مارتین کلر، آهنگهای نرم‌تر، ظریف و آسمانی بیشتری بشنویم، آهنگ‌هایی که انگار از فرشتگان می‌آید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر