جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۵ اسفند ۲۰, جمعه

دلنوشته یک نوجوان بهایی درخصوص شرایط بهائیان روشنکوه


این یادداشت که در اختیار خبرگزاری بهایی نیوز قرار گرفته است به شرح زیر می باشد.
" پدربزرگ عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده از ۴ سالگی دیگه ندیدمت و الان هم که دیگه یه نوجوون ۱۳ ساله ام ولی روح شما از عالم ملکوت ناظر اعمال و رفتار ماست . مدتهاست که ذهنم مشغوله از اینکه من کجاییم؟ پدرم کجایی است ؟ شما کجایی بودید؟ پدرتون کجایی بودند ؟ و اصلا اصل و نسب ما از کجاست ؟ 
به شناسنامه که مراجعه می کنم خودم پسوند روشنکوهی دارم . پدرم همینطور * شما هم همینطور *پدرتون هم همینطور * و... 
اینکه شما ۷۵ سال عمری رو که خدا بهتون داد در روشنکوه روستایی در شهرستان ساری بخش ۴ دانگه سپری کردید پدرتون هم همینطور . فرزندانی به دنیا آوردید با کشاورزی و دامپروری به امرار معاش پرداختید تا به نسل ما رسید. 
به این مسئله فکر میکنم که اگر چند نسل قبل من در روشنکوه زندگی کرده اند حال چه شده که منابع طبیعی به این فکر افتاده تا منازل بعضی از دوستان و بستگان ما را در روشنکوه جزء محدوده ی حفاظتی خود بداند و دستور تخریب بدهد. 
مگر شما و پدرتان و بقیه بستگان هم دوره ی شما در این روستا زندگی نمی کردید ؟ مگر شما در این زمین ها کشاورزی نمی کردید تا امرار معاش کنید و شکم ۱۰-۸ بچه رو سیر کنید؟ مگر شما فرزندانتان را در این روستا به دنیا نیاوردید و بزرگ نکردید ؟ 
مگر... مگر... مگر... 
هم اکنون ۸ سال از صعود شما می گذرد و ۷۵ سال در این عالم ناسوت زندگی کردید مجموعا ۸۳ سال می شود پس حداقل از ۸۳ سال قبل شما در این روستا زندگی می کردید و همینطور پدرتون 
حال چرا باید سالیان سال انسانهایی پاک و خالص به دور از هر گونه بغض و تعصب در روستایی کوچک با زحمت و عرق جبین ولی با آرامش در کنار هم زندگی می کردند و جز عشق و محبت و وحدت هدف دیگری نداشتند حال نوادگان آن ها باید به اجبار از املاک اجدادی خود چشم بپوشند و منازل ساخته شده در ملک اجدادی خود را با خاک یکسان تصور نمایند . چرا ؟؟؟؟؟؟؟ 
در ذهن کوچکم حقایق رو تجزیه و تحلیل می کنم و علتی جز اینکه اهالی این روستا بهایی اند و به حضرت بهاءالله اعتقاد دارند 
نمی یابم . کجای دنیا چنین جور و جفایی در حق شهروندان خود اعمال می کنند آن هم با شهروندانی که با عشق و محبت با دیگران معاشرت می کنند و خیرخواه عالم اند. 
در این مدت ۱۳ سال عمرم شاهد اتفاقات عجیبی بوده ام اخراج دختر عمه ی عزیزم از دانشگاه زمانی که امتحانات ترم آخر رو می گذرانید. اخراج دایی عزیزم از دانشگاه از رشته ی مهندسی معماری . پلمپ شدن مغازه ی صمیمی ترین دوستم که مدت ۴ ماه است می گذرد و مراجعات قانونی هیچ نتیجه ای نداشت و کم کم به شب عید نزدیک هم می شویم. 
در واقع داشتن شغلی آزاد بر پایه ی صدق و راستی ممنوع است . 
پدر بزرگ عزیزم مطمئنا شما هم زمانی که در قید حیات بودید حتما این تبعیض ها و تضییقات رو دیده اید این را می دانم که به علت اعتقاد به دیانت بهایی از کارخانه ی نکا چوب اخراج شده بودید و فرزندانتان از ادامه تحصیلات عالیه محروم بوده اند حتی پدرم تعریف می کرد که ثبت نام کنکور کرده بود ولی برایش کارت صادر نشد. 
همه ی بهاییان ایران کماکان با این قضایا شب و روز را سپری می کنند و همه ی اینها جز اعتقاد به حضرت بهاءالله نیست .هر چند منسوب بودن به حضرت بهاءالله افتخاری است عظیم که نصیب ما بهاییان شده ولی به یاد فرمایشات حضرت علی (ع) می افتم که می فرمایند : ما مسلمانان ناگزیریم که به هر چه غیر از آزادی و مساوات است پشت پا بزنیم و همگان را با هم همسر و هموزن دانیم. 
اگر قرار است طبق بیانات حضرت علی (ع) رفتار شود پس این همه تضییقات از برای چه؟ این همه ظلم و تعدی برای چه ؟ تخریب و تصرف منازل برای چه ؟ تخریب قبور از برای چه ؟ محروم بودن جوانان از دانشگاه برای چه ؟ محروم بودن از مشاغل دولتی و حتی مشاغل آزاد برای چه ؟...
پدر بزرگ عزیزم مادرم میگه مردگان هم برای زنده ها دعا می کنند از شما و دوستانتان که در آن عالم روحانی هستید می خواهم که در حق نوادگا نتان در حق هموطنانتان دعا کنید و اینکه تاییدات حضرت بهاءالله نصیب همه ی ایرانیان شود و بتوانیم در کنار بقیه هموطنان ایرانی آباد و سرافراز داشته باشیم و هر ایرانی در موطن خود با آرامش بسر برد. 
اینکه خداوند به مسئولان کشورمان دیده ی بصیرت عطا کند تا با وجدانی بیدار و با عدل حضرت علی (ع ) با همه ی هموطنان من جمله بهاییان رفتار نمایند. باز هم به یاد بیانی از حضرت علی (ع) افتادم که خطاب به مالک اشتر می فرمایند : هرگز مگو که من مامورم و معذور هرگز مگو که به من دستور داده اند و باید کورکورانه اطاعت کنم . 
به امید اینکه در هیچ جایی از کشور عزیزمون ایران حق کسی تضییع نشه و همه با عشق و محبت و یگانگی در کنار هم زندگی کنند.

روشنکوهی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر