وقتی دختر کوچکی بودم، چیز زیادی در مورد دین نمیدانستم، به جز اینکه فقط میدانستم ما مسیحی هستیم و مادرم گفته بود خدا یعنی عشق و او کسی است که همه را عاشقانه دوست دارد.
وقتی کمی بزرگتر شدم، رفتن به کلیسای رسمی را شروع کردم، حضرت عیسی تنها پیامبری بود که درمورد او تا آن زمان چیزی شنیده بودم. از چیزهایی که شنیده بودم، به نظر میرسید خداوند تنها عاشق مسیحیان است چرا که فقط مسیحیان را نجات داده است.
به نظر نمیرسید که این موضوع صحت داشته باشد. قطعا این آن چیزی نبود که مادرم به من آموخته بود. همینطور که بزرگتر میشدم، نادرستی و مضحک بودن این موضوع، بیشتر برایم آشکار میشد. به یاد دارم که این آهنگ را یاد میگرفتم:
حضرت عیسی کودکان را دوست دارد
همهی کودکان جهان را
در چشم او، قرمز و زرد، سفید و سیاه همه ارزشمند هستند
حضرت عیسی همه کودکان کوچک جهان را دوست دارد. (ترجمه)
بنابراین، آیا این یعنی خداوند همهی مخلوقات خود با هر پیش زمینه ای را دوست دارد اما مسیحیان را بیشتر از بقیه دوست دارد؟ اگر شما به خاطر مسیحی بودن، تنها افرادی باشید که می توانید وارد بهشت شوید که دیگر خدا خیلی دوست داشتنی نبود. پس چه بر سر اکثریت مردم این سیاره که مسیحی نیستند میآید؟ آیا همهی آنها گمراه و محکوم به فنا هستند؟
خوشبختانه در سن 14 سالگی، زمانی که شروع به مطالعهی آموزه های دیانت بهایی کردم، پیشنهاد مادرم بیشتر مفهوم پیدا کرد. من متوجه شدم که خداوند همهی ما را بی قید و شرط دوست دارد. من آموختم که اساس آموزههای معنوی همهی ادیان بزرگ یکی است و این موضوع حقیقتاً موجب تسلی و آرامش است. دیگر هیچ ما و آنهایی وجود ندارد. خداوند همهی ما را بدون استثنا دوست دارد:
من برای همه به طور یکسان هستم! نه از کسی تنفر دارم و نه کسی را بر دیگری ترجیح میدهم. همه چیز از من به وجود آمده، اما عاشق آنهایی هستم که من را با عشق پرستش میکنند. آنها در من و من در قلب آنها هستم. – آیین هندو (ترجمه نگارنده)
«با محبت ازلی تو را دوست داشتم» (ارمیاء نبی، باب 31، آیه 3)
«خداوند کریم و رحیم است و دیر غضب و کثیرالاحسان. خداوند برای همگان نیکوست و رحمت های وی بر همه اعمال وی است» (کتاب مزامیر، مزمور 145، آیه 8 )
«ای اهل رضوان من، نهال محبت و دوستی شما را در روضه قدس رضوان به ید ملافت غرس نمودم و به نیسان مرحمت آبش دادم …» (حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 34)
در آموزههای بهایی این را فهمیدم که عشق خداوند به مخلوقاتش، مشروط به مذهب، نژاد، جنسیت یا هر معیار دیگری نیست. لازم نیست برای این که مورد عشق خالق خود قرار بگیریم، به درجهی بالای روحانی رسیده باشیم یا هر شرط دیگری را داشته باشیم. اگر به خاطر ترس از بیارزش بودن خود را ببازیم، دیگر از عشق پایدار او که همیشه اطراف ما وجود دارد، آگاه نمیشویم.
«ای خاک متحرک، من به تو مأنوسم و تو از من مأیوس … و در جمیع حال به تو نزدیکم و تو در جمیع احوال از من دور» (همان، فقره 21)
«ای پسران غفلت و هوی، دشمن مرا در خانه من راه داده ايد و دوست مرا از خود رانده ايد. چنانچه حبّ غير مرا در دل منزل داده ايد. بشنويد بيان دوست را و به رضوانش اقبال نمائيد* دوستان ظاهر نظر به مصلحت خود يكديگر را دوست داشته و دارند، ولكن دوست معنوی شما را لاجل شما دوست داشته و دارد، بلكه مخصوص هدايت شما بلايای لا تحصی قبول فرموده؛ به چنين دوست جفا مكنيد و به كويش بشتابيد» (همان، فقره 52)
رامونا براون (Ramona Brown)، 80 ساله، دوست مطلع و بسیار روحانی من، این بینش را با من در میان گذاشت. با او در مورد تجربه هایی که در دوران آشفتگی 16 سالگی داشتم صحبت کردم و او گفت این خیلی خوب است که این درد را در آن سن احساس کردی. او که حضرت عبدالبهاء را ملاقات کرده بود، صحبت های فوقالعاده ای برای گفتن داشت. او گفت: این یعنی، اکنون خداوند حقیقتاً به تو چشم دوخته است! رامونا گفت سختی های زندگی، نشانه هایی از عشق خداوند هستند چرا که آنها ما را به خدا نزدیکتر میکنند. بدون عشقی که خداوند در قالب امتحانات الهی نثار ما میکند، ما هرگز نمیتوانستیم توانایی های خود را کشف کنیم؛ درواقع این امتحانات بزرگترین نشانهی عشق و رحمت خداوند هستند. وقتی جوانتر بودم، فکر میکردم که اگر دختر خوبی باشم خدا هم مرا دوست خواهد داشت و همهی چیزهای خوب را سر راه من قرار میدهد. تا حدودی این نگرش درست بود، اما این بدان معنا نیست که زمانی که اتفاقات بدی برایم افتاد، یعنی من سزاوار عشق خدا نبودهام. این گفتگو با دوست عزیزم به من نشان داد که خداوند عشق خود را تنها در نعمتهای فوقالعاده ای که در زندگی ما قرار داده است به ما نثار نمیکند بلکه حتی عشق خود را در اتفاقات ناخوشایند زندگی نیز نمایان میکند.
«صدمات و بلايا موهبت است. زيرا در ممالک شرقيّه، مادر مهربان چون طفل شيرخوار را از شير قطع خواهد تا مائده های لذيده تناول نمايد، پستان را به صَبِر تلخ آلوده نمايد تا تلخی سبب نفرت طفل گردد و ترک شيرخواری نمايد» (حضرت عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد3، ص30)
«پدر و معلّم، اطفال را گهی بنوازند و گهی بيازارند. اين آزار به جهت تربيت است و عين نوازش و لطف محض است و عنايت صرف. اگر به صورت قهر است ولی به حقيقت الطاف است. اگر به ظاهر عذاب است ولی به باطن عذب فرات است. باری در هر صورت بايد تضرّع و زاری نمود و مناجات به درگاه الهی کرد که در امتحان ثابت مانيد و در بلايا صابر باشيد» (حضرت عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد2، صص149-148)
خداوند ما را دوست دارد، همهی ما را دوست دارد، فرقی نمیکند چه کسی هستیم. او میداند ما نقص هایی داریم و اشتباهاتی انجام میدهیم، اما او هرگز ما را، حتی برای یک لحظه هم از عشق خود محروم نمیکند. وقتی به خودمان اجازه میدهیم که این عشق را حس کنیم، این عشق نیز به ما قدرت میبخشد. ما احساس بهتری نسبت به خودمان پیدا میکنیم و آنوقت میتوانیم هر کاری را انجام دهیم. من فکر میکنم، دنیا بسیار به بهشت نزدیکتر میشود، اگر این حقیقت ساده را به یاد داشته باشیم که خداوند بدون قید و شرط شما را دوست دارد و شما خود عشق هستید.