جستجوی این وبلاگ
۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سهشنبه
روح انسان جاودانه است
«از برای وجود موت نيست. نهايت انتقال از حالی به حالی است. زيرا روح انسانی مرکّب نه و ترکيب از عناصر نيست تا تحليل شود… در اين شبهه ئی نيست» (حضرت عبدالبهاء، خطابات حضرت عبدالبهاء، جلد 2، ص 208)
«انسانی که بیبصيرت و وجدانست هميشه خود را پژمرده و مرده میبيند. هر وقت احساس موت ميکند ميترسد و خود را فانی ميداند. ولی نفوس مبارکه چنين نيستند. احساس مينمايند که باقی و نورانيند. ابداً فنائی ندارند … منتها اينست که جسد متلاشی ميشود، ولی روح در عالم الهی باقی و ابديست» (حضرت عبدالبهاء، مائده آسمانی، جلد5، صص63-62)
بسیار خوب. بیایید در ذهن خود یک تمرین جدی انجام دهیم. تصور کنید: در آینده، کسی ماشینی اختراع خواهد کرد که فورا بیماری را تشخیص می دهد و درد را از بین می برد و تمام بیماری ها را درمان می کند و هر آسیبی را التیام می دهد و روند پیری را معکوس می کند. افسانهی اکسیر جوانی به حقیقت می پیوندد!
درواقع ما حرکت خود را به این سمت شروع کرده ایم: چند سال پیش بنیاد ایکس پرایز (XPrize)، اعلام کرد که 10 میلیون دلار برای تشویق پیشتازان در جهت ساخت دستگاه قابل حمل تشخیصی پزشکی، در نظر گرفته است. هنوز کسی موفق به کسب این جایزه نشده است، اما مخترعان و شرکتهای زیادی در تلاش هستند. البته، تشخیص و درمان دو موضوع کاملا متفاوت است – اما ممکن است این رویا به واقعیت تبدیل شده و روزی در آیندهی دور، یک دستگاه شفابخش جهانی ساخته شود.
درست است که این موضوع بسیار بعید است، اما خیالبافی و ساختن سناریویی از آن در ذهن، خالی از لطف نیست. حال ببینید می توانید به این سوال مهم پاسخ دهید: آیا آن زمان، هنوز هم نگران خواهیم بود؟
اگر هیچ موضوع جدی برای نگرانی وجود نداشته باشد – هیچ رنج جسمی، ضعف و مرگی – دیگر چه چیزی برای ترسیدن وجود دارد؟ اگر چیزی برای نگرانی ما وجود نداشته باشد، پس ما می توانیم انرژی خود را وقف قسمت های سازندهتر و مثبت تر زندگی کنیم. هنوز هم ترس های جزئی دیگری وجود دارند– ترس از بی اعتنایی های اجتماعی، شکست اقتصادی، یک روز نحس – اما باید خود را از دلایل اصلی ترسهای انسانی عاری سازیم.
چه پیشرفت های باورنکردنی در تاریخ بشر اتفاق خواهد افتاد. این طور نیست؟
بسیار خوب، بهائیان معتقدند که میتوان با پذیرش حضرت بهاالله و اعتقاد به اصول او، در حقیقت خود را از ترس از آسیب دیدگی، بیماری و مرگ رها ساخت. بهاییان حقیقی از مرگ و عواقب آن نمی ترسند – در عوض، آنها آینده را، زندگی دوم خود می بینند و مرگ را مثل تولدی برای ورود به زندگی ابدی می شمارند. آموزه های بهایی می گویند که مرگ تنها در تصورات انسان است و از ما می خواهند تا درک کنیم روحمان جاودانه است و این ترس ها را رها کنیم.
این است اکسیر جوانی شما که در ذهن و روح انسان وجود دارد. تعالیم بهایی می گوید، وقتی شما در حال حاضر وجود دارید، پس به این معنی است که شما تا ابد وجود خواهید داشت:
«انسان فنا ندارد هميشه باقی است زيرا بقای روح مسلّم است روح ابدی است. فنا و نهايتی ندارد و برهان عقلی آن اين است که انسان دو حقيقت دارد. حقيقت جسمانيّه و حقيقت معنويّه. حقيقت جسمانيّه فانی است؛ امّا حقيقت معنويّه باقی. زيرا فنا عبارت است از انتقالات از صورتی به صورت ديگر» (حضرت عبدالبهاء، خطابات حضرت عبدالبهاء، جلد 3، ص 54)
«روح انسانی بعد از خلع اين قالب عنصری حيات جاودانی دارد. … لهذا از برای انسان بعد از وفات طلب ترقّی و طلب عفو و طلب عنايت و طلب مبرّات و طلب فيوضات جائز است. چه که وجود قابل ترقّيست» (حضرت عبدالبهاء، مفاوضات، صص175-174)
«اين واضح است که از برای روح توقّف نيست. تدنّی نيست. چون تدنّی نيست لابدّ رو به ترقّی است و هر چند مراتب محدود است، ولی فيوضات ربّانی غير محدود و کمالات الهی نامتناهی. لهذا از برای روح ترقّی دائمی است. زيرا اکتساب فيض مستمرّ است. ملاحظه فرمائيد روح و عقل انسان را از بدايت حيات رو به ترقّی است. عالم رو به تزايد است. لهذا معلومات تناقصی ننمايد. بلکه در تزايد است. به همچنين روح انسانی بعد از انقطاع از اين جسد همواره رو به ترقّی است. چه که کمالات نامتناهی است. اينست که در اديان الهی از برای نفوس متصاعده امر بر خيرات و مبرّات است. زيرا سبب علوّ درجاتست و طلب عفو و مغفرت است. اگر ترقّی روح بعد از وفات مستحيل اينگونه امور عبث است. ديگر چرا دعا ميکنی! چرا خيرات و مبرّات مينمائی! چرا علوّ درجات ميطلبی! در جميع کتب الهی مذکور است که به جهت اموات خيرات و مبرّات کنيد. دعا و نماز و نياز نمائيد. طلب مغفرت کنيد» (حضرت عبدالبهاء، مائده آسمانی، جلد5، صص53-52)
صدها و شاید هزاران، قطعه از آثار بهایی، همین پیام را منتقل می کند – این که روح انسانی هرگز نمی میرد.
بنابراین، اکنون بیایید تا یک بار دیگر قوه ی تخیل خود را به کار گیریم: تصور کنید اگر کاملا به این موضوع اعتقاد داشتید، چه تاثیری بر شما می گذاشت :
«اُذُن واعيه طاهره مقدّسه در جميع احيان از کلّ اشطار، کلمه مبارکهء انّا لِلّه و انّا اليهِ راجِعون اصغاء مينمايد. اسرار موت و رجوع، مستور بوده و هست. لَعمر اللّه اگر ظاهر شود، بعضی از خوف و حزن هلاک شوند و بعضی به شأنی مسرور گردند که در هر آنی از حق جلّ جلاله موت را طلب نمايند. موت از برای موقنين به مثابه کأس حيوان است؛ فرح بخشد و سرور آرد و زندگانی پاينده عطا فرمايد. مخصوص، نفوسی که به ثمره خلقت که عرفان حقّ جلّ جلاله است فائز شدهاند. اين مقام را بيانی ديگر و ذکری ديگر است» (حضرت بهاءالله، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص222)
آزادی حضرت عبدالبهاء
حضرت عبدالبهاء بعد از صعود پدرشان حضرت بهاءالله، در اسارت خانگی اسماً یک زندانی باقی ماندند، ولی چندین سال از میزان آزادی نسبی در عکّا بهرهمند شدند. ایشان اغلب به اطراف شهر حیفا سفر میکردند، و بزرگ و کوچک ایشان را به عنوان یک شهروند مهم در منطقه میشناختند. حضرت عبدالبهاء در طول آن مدّت به خاطر انساندوستی و رفتار نیکوکارانۀ خود بیش از پیش شناخته شده بودند.
با این وجود، در سالهای بعد از صعود حضرت بهاءالله، حکومت عثمانی به شدّت توسّط بحرانهای داخلی و فشارهای خارجی تهدید میشد. حکومتهای عثمانی که زمانی قدرتمند بودند، در محافل غربی به «مرد بیمار اروپا» شهرت یافته بودند و به آرامی زیر وزن سالها سوءمدیریّت و فساد در حال تجزیه شدن بودند. به همۀ اینها فشار مضاعف ناشی از ظهور قدرتهایی چون روسیه، آلمان، و بریتانیای کبیر نیز اضافه شده بود که حال به اوج تأثیر خود رسیده و مشتاق بودند از ضعف عثمانی بهرهبرداری کنند.
سلطان عثمانی، عبدالحمید، که برای حفظ کنترل امپراطوری خود تلاش میکرد، به گزارشهای شورش یا مخالفت به شدّت حسّاس شده بود. در پاسخ به تعدادی شایعات و اتّهامات دروغین نسبت به حضرت عبدالبهاء، سلطان یک کمیسیون تحقیق چهار نفره تشکیل داد و فوراً به عکّا فرستاد.
شایعاتی شروع به پخش شدن نمود که حضرت عبدالبهاء به بیابانی دورافتاده در تریپلیتانیا تبعید خواهند شد، تا ارتباطشان با بقیّۀ دنیا قطع شود. یکی از مقامات عثمانی به طور علنی تهدید کرد که حضرت عبدالبهاء را اعدام میکند:
«فرماندهء كلّ قوای ترک، جمال پاشای غدّار و سفّاک، عدوّ صائل و خصم لدود شريعة الله، نظر به تلقينات و تحريکات مغرضين و سوء ظنّ شديد که نسبت به امر الهی حاصل نموده بود به مخالفت بیمنتهی برخاست و به انعدام كلمة الله مصمّم گرديد. حتّی صريحاً اظهار داشت که چون از دفع دشمنان خارج فراغت يابد، به تصفيهء امور داخل اقدام و در اوّلين قدم، حضرت عبدالبهاء را علی ملأ الاشهاد مصلوب و روضهء مبارکه را منهدم و با خاک يکسان خواهد نمود» (حضرت شوقی ربانی، قرن بدیع،صص621-620)
این حوادث باعث جسارت بعضی مردم شد که بهاییان ایرانی دیگر در همسایگی خود را آزار دهند و تهدید کنند. ولی حضرت عبدالبهاء در همۀ مدّت بحران آرامش و شجاعت از خود نشان دادند و بهاییان را مطمئن ساختند که خطر خواهد گذشت.
سپس روزی یکی از اعضای کمیسیون تحقیق سوار یک کشتی شد تا آنها را به پایتخت بازگرداند. کشتی، بنا بر تصوّر شاهدان یقیناً برای این که حضرت عبدالبهاء را زندانی کند، به سمت عکّا راهی خلیج شد. بهاییان در ناامیدی انتظار میکشیدند، ولی حضرت عبدالبهاء به آرامی در حیات منزل خود قدم میزدند.
ناگهان کشتی مسیر خود را تغییر داد، و در نور کم هنگام غروب آفتاب، به سمت دریای آزاد حرکت کرد و در افق ناپدید شد.
معلوم شد که اخبار بحرانی خطرناک در پایتخت، کمیسیون را مجبور کرده بود با عجله به قسطنطنیه بازگردند. مجموعهای از اتّفاقات آغاز شده بود که در انقلابی به رهبری گروه مشهور ترکهای جوان به اوج خود رسیده بود. عبدالحمید آنقدر توجّهش به واسطۀ توطئههای اطراف خود منحرف شده بود که پرداختن به مورد حضرت عبدالبهاء را از یاد برده بود. به زودی سلطان عزل میشد و باقی عمر خود را در سلّولی بسته میگذراند.
همین که به نظر رسید سرنوشتی شوم به حضرت عبدالبهاء نزدیک میشود، خطر به نحوی معجزهآسا دور شد. به زودی حکومت جدید ترکهای جوان فرمانی را صادر میکردند مبنی بر این که همۀ زندانیان سیاسی و مذهبی عبدالحمید بلافاصله آزاد شوند. این فرمان شامل حضرت عبدالبهاء نیز میشد.
سال 1908 بود. حضرت عبدالبهاء 64 ساله بودند. ایشان به مدّت پنجاه و شش سال، از زمانی که کودکی هشت ساله بودند، در زندان و تبعید بودند. حال برای اوّلین بار پس از این همه سالهای طولانی، ایشان بالاخره آزاد شدند:
«حضرت بهاءاللّه به جهت اتحاد عالم انسانی و ترويج صلح عمومی و اين ارتباط و اتحاد جميع صدمات را تحمّل فرمود. چهل سال در زندان عبدالحميد بود و اوقات مبارک در اعظم بلايا گذشت. و همچنين من متجاوز از چهل سال در حبس و زندان بودم تا جمعيت محترمهء اتحاد و ترقّی سبب آزادی من شدند و نهايت محبّت و مهربانی نمودند و ممکن شد که من به اين ممالک آمدم. اگر جمعيت اتحاد و ترقّی نمی بود، آمدن من به اين ممالک ممکن نبود» (حضرت عبدالبهاء، خطابات حضرت عبدالبهاء، جلد2، ص 32)
صعود حضرت عبد البهاء
صعود حضرت آقا ، غصن اعظم ، فرع سدرهٔ منتهی ، مولی الوری ، سِرّاللّه ، قوّت العین بهاء ، حضرت عبد البهاء
عبد البهاء ست سرور و سردار بندگی
با او تمام شد به خدا کار بندگی
آثار او نشانهٔ فضل و کمال وجود
ایثار او تجلّی آثار بندگی
آن مظهر خلوص و تجلّی گه صفا
آمیخت نار عشق به انوار بندگی
با پای شوق رفت به جولانگه بلا
با نقد جان شتافت به پیکار بندگی
جز راه وصل یار نپیمود لحظه ای
آن سروری که بود خریدار بندگی
در حیرتم از آن همه عرفان و عِلم وحِلم
وان راز ها که جُست در اسرار بندگی
آن سالک یگانه و بیگانه با غرور
پیمود راه عشق به رفتار بندگی
چون تاج بندگی به سر ، عبد البهاء نهاد
صد مرحبا به طالع بیدار بندگی
شعر از : جناب هوشنگ روحانی
عفّت و پاکدامنی از آموزه های ضروری و اساسی دیانت بهائی است.
حضرت عبدالبهاء در این خصوص می فرمایند:
عِندَاللّه اَمری اَعظم از عِصمَت و عِفَّت نیست. این اَعظم مقاماتِ عالَمِ انسانیست و از خصائصِ این خلقتِ رَحمانی؛ و دُونِ آن از مُقتضیاتِ عالَمِ حیوانی.
بدایع الآثار، ج ٢ ، ص ٢٦٨
و نیز: ذرهای عِصمت، اَعظَم از صدهزار سال عبادت و دریایِ معرفت است.
گلزار تعالیم بهائی، ص ٢١۸.
در سده ها و هزاره های گذشته که آن را به تعبیری می توان دوران کودکی جامعۀ بشری فرض کرد، به عفت و عصمت صرفاً از منظری جنسیتی و مردسالارانه ، آن هم بیشتر در مورد خانم ها نگاه می شد. با این نگاه اگر مردی مرتکب فساد و فحشا می شد، آن اندازه مورد نکوهش نبود که زنی در صورت ارتکاب آن مورد ملامت واقع می شد. نتیجۀ عملی این دید آن بود که زنان باید بیشتر در خانه ها و بدور از اجتماع و در حجاب و اِستتار به سر می بردند که از جمله نتایج آن محرومیت ایشان از بعضی حقوق انسانی و از جمله تعلیم و تربیتِ معمول زمان بود. به تعبیری دیگر، از بعضی جهات و به مقتضای زمان، یکی از راه های اجتناب ناپذیر حفظ جامعه از فحشا، خانه نشین و مَستور کردن زنان بوده است. بایستی زنان را که از جمله مظاهر بارز زیبایی اند در حجاب و یا دور از چشم مردان نگه می داشتند تا مبادا ایشان همچون کودکانی که نمی توانند جلوی خود را در برابر شیرینی بگیرند، با دیدن زنان زیبا روی پایشان بلغزد و مرتکب فحشا شوند.
امّا از آنجا که :
هر امری را منع و مقاومت می توان نمود مگر اقتضای زمان را.
حضرت عبدالبهاء، پیام ملکوت، ص ١٣٩
اینک در هزارۀ سوّم که بشریت دوران کودکی خود را پشت سر گذاشته و در آستانۀ دوران بلوغ خود قرار گرفته، نظر به این ضرورت و اقتضا دریافته است که این نگاه را باید به نحوی اصلاح کرد که بتوان در عین حضور زنان در صحنۀ اجتماع و برخورداری از حقوق اجتماعی و در تعامل با مردان، عفّت و عصمت عمومی را نیز حفظ کرد. در چنین دوره ای مردان باید به چنان بلوغی از نظر ایمانی و فرهنگی رسند كه به آسانی به امتحان نیافتند! در چنین عصری دیگر فقط زنان نیستند كه باید عفت و عصمت داشته باشند بلكه مردان نیز باید تقوی و انضباطِ معنوی ، اخلاقی پیشه سازند، تا هر دو جنس بتوانند با رعایت اعتدال و ادب و حیا و عفت و تقوی با هم در جامعه ای سالم تعامل و ارتباطی معنوی ، انسانی ، علمی ، فرهنگی ، هنری ، اقتصادی داشته باشند. با توجه به روند تکاملی ادیان باید بدانیم که اینک هنگام تحقق تدریجی این مقصد بلندِ اَعلی فرا رسیده است.
با یك مثال ازده ها نمونه تغییر وتكامل احكام دینی درخصوص زنان درسیر ادیان الهی، می توان حقیقت فوق را دریافت. درارتباط با آیات ،
سورهٔ احزاب دربارهٔ زنان، حدیثی نیز هست كه حضرت محمد ص فرموده اند:
و نَهی اَن تتكلمَ المَرئه عِندَ غیرِ زَوجِها وَغیرِ ذی مَحرَم ٍ مِنها اَكثرَمِن خَمسِ كلِماتٍ مِمّا لابُدَّ لَها مِنه. یعنی و نهی فرمود این كه زن نزد غیر شوهر خود وغیرمحرم خود تكلم نماید بیش از پنج كلمه از آنچه آن را ناچار است.
كتاب عایشه در حیات محمد ص ، سپهروز مولودی، نشراوحدی، چاپ ۸ ، ص ٤٤
در همین مورد حضرت باب پس از حدود ١٢ تا ١٣ قرن از ظهور اسلام، در كتاب بیان فارسی، می فرمایند :
دروقت احتیاج اِذن داده شده تكلم مَرء با مَرئه به قدری كه كفایت كند درظهور ثمر، و اگر از بیست و هشت كلمه تجاوز نشود، اَقرَب به تقوی است، و اگر مفید نیفتد، زیاده اِذن داده شده
واحد ۸، باب ١۰
امّا درظهور بهایی كه به فاصلهٔ كمی پس از ظهور حضرت باب در بستری كه ایشان آماده فرموده بودند، واقع شد، حضرت بهاءالله محدوده ای برای آن حكم تعیین نفرمودند، جز آنكه باارائهٔ تعالیم مهم كلی و جزئی، هرگونه ارتباطی را مشروط به رعایت تقوی وعفت وعصمت وادب و وقار و حیا فرمودند. ملاحظه می شود در سیر تکاملی اجتماع و ادیان از دوران کودکی به سمت بلوغ ، محدودهء ارتباط گفتاری ، اجتماعی زن و مرد وسیع تر و بیشتر شده است.
حضرت بهاءالله با توجه به این نیاز و در جهت تغییر نگرش در این خصوص، می فرمایند:
آمده ام در این عالم پر آلایش که از ظلم ظالمین و تعدّیِ خائِنین بابِ آسایش بر تمام وُجود مَسدود است بِه حول الله و قوّته چنان امانت و صیانت و دیانتی در آفاق ظاهر و باهِر نمایم که اگر یکی از پرده نشینانِ خَلفِ حِجاب که پَرتوِ جَمالش آفتاب را به ذره ای در حساب نیارد و در شؤونِ حُسن و جَمال بی نظیر و مثال باشد و به جمیع جواهر و زینت های خارج از اِحصای اولی النُّهی مزیّن، بی سِتر از خَلفِ حِجاب بیرون آید وبه تنهائی بی رفیق از مَشرقِ اِبداع تا مغربِ اِختراع سفر نماید و به هر دیاری دَیّار و در هر اِقلیمی سَیّار شود، انصاف و امانت و عدل و دیانت و فقدانِ خیانت و دنائت به درجه ای باید برسد که نه یک دستِ تعدّی و طمع به ذیلِ ثروت او دراز شود و نه یک نظرِ خیانت و شهوت به جَمالِ عِصمت او باز گردد تا بعد از سیر در هر دیار با قلبی بی غبار و وَجهی پُراِستبشار به محل و موطن خود راجع شود... به حول الله عالم را به این مقامِ بلندِ اَعلی منتقل خواهم نمود و این بابِ اَعظم را بر وَجهِ کُلّ خواهم گشود .
لوح پنج کنز
وعده و مژدۀ رسیدن به چنین دوران بلوغ عالم انسانی به شکل های گوناگون در متون دینی سابق وجود دارد. چنانکه در همین خصوص حضرت علی چنین مژده داده اند:
اگر قائم ما قیام كند، آسمان باران خود را فرو می ریزد و زمین نباتات خود را بیرون می دهد، و كینه ها از دل بندگان خدا زائل می شود، و درندگان و حیوانات با هم ساخته از یكدیگر رم نمی كنند، تا جائی كه زنی كه می خواهد راه عراق و شام را بپیماید همه جا قدم بر روی سبزه و گیاهان می گذارد و زینت های خود را بر سردارد- وكسی طمع به آن نمی كند؛ نه درنده ای به او حمله می آورد و نه او از درندگان وحشت دارد .
بِحارُ الاَنوار، ج ۱۳، ترجمۀ آقای دوانی، ص ۱۱۰۹
به عنوان طلیعۀ این حرکتِ بدیع، بهائیان حقیقی را چنین توصیف می کنند::
اَهلِ بَها نفوسی هستند كه اگر بَر مَدائِنِ ذَهَب مرور كنند، نظرِ اِلتفات به آن ننمایند، و اگر چه جمیع نساء ارض به أحسَن ِ طِراز وَ أبدَع ِ جَمال حاضر شوند، به نظر هوی درآنها نظر نكنند.
گنجینۀ حدود و احكام، ص۲۹۹
شاید این شبهه پیش آید در این روندِ تعامل زنان و مردان در جامعه ، تکلیف و جایگاه غریزۀ جنسی چه خواهد بود. دیدگاه بهائی در این خصوص آن که:
برداشت بهائی از روابط جنسی بر این عقیده استوار است که عفّت و عصمت باید هم از طرف مرد و هم از طرف زن کاملاً رعایت گردد، نه تنها به این علّت که عصمت به خودی خود از نظر اخلاقی بسیار قابل ستایش است بلکه از این نظر که تنها راه یک زندگی خانوادگی شاد و موفّق نیز می باشد... دیانت بهائی ارزش انگیزۀ جنسی را تصدیق مینماید ولی استفادۀ نامشروع و ناشایسته از آن را در مواردی مانند رابطۀ جنسی آزاد و با هم زیستن بدون ازدواج و غیره که همه را کاملاً به ضرر انسان و جامعه می داند محکوم می سازد. استفادۀ صحیح از غریزۀ جنسی حقّ طبیعی هر فرد می باشد و نهاد ازدواج نیز دقیقاً به همین منظور به وجود آمده است. بهائیان معتقد به سرکوب نمودن انگیزۀ جنسی نیستند بلکه معتقد به کنترل و تعدیل آن هستند.
ترجمهٔ مکتوب ۵ سپتامبر ١٩٣۸ حضرت ولی امرالله به یکی از بهائیان ، انوار هدایت، شمارهٔ ١١۵٦، به نقل از جزوۀ حیات بهائی
معیار دیانت بهائی در شؤون مربوط به اخلاقیات جنسی بسیار بالاست ولی به هیچ وجه به نحو نامعقولی سخت و شدید نیست. ضمن اینکه روابط جنسی آزاد مردود شمرده شده است، ازدواج به منزلۀ عملی مقدّس محسوب گردیده که هر انسانی باید به انجام آن تشویق شود، ولی اجبار جایز نیست. غریزۀ جنسی، مانند دیگر غرایز بشری لزوماً شیطانی نیست بلکه نیرویی است که اگر به نحو صحیح هدایت گردد می تواند شادی و رضایت فرد را به همراه آورد. ولی اگر مورد سوء استفاده قرار گیرد نه تنها برای خود شخص بلکه برای جامعه ای که در آن زندگی می کند قطعاً زیان بسیار خواهد داشت. در عین حال که بهائیان ریاضت و خودآزاری افراطی را مردود می شمرند ولی در عین حال نسبت به فرضیه های متداول راجع به اخلاق جنسی که صرفاً موجب از هم گسیختگی جامعۀ بشری می گردد نیز نظر موافقی ندارند.
ترجمه مکتوب ٢٩ مه ١٩٣۵ ، حضرت ولی امرالله به یکی از بهائیان، انوار هدایت، شمارهٔ ١١۵٦، به نقل از جزوۀ حیات بهائی
با این توضیح، ساختن جامعه ای نو آن طور که مدِّ نظر حضرت بهاءالله است، مستلزم آن است که بشر مقام انسانی خود را در این دورۀ بلوغ جامعۀ بشری دوباره بررسی نماید و دریابد که ظهور و بروز مقام و موقف انسانی و معنوی و اخلاقی او باید بسی عظیمتر از ادوار گذشتۀ تاریخ باشد .
اگر انسان به قدر و مقام خود عارف شود، جز اَخلاق حَسَنه و اَعمال طَيِّبۀ راضيۀ مَرضيّه از او ظاهر نشود.
حضرت بهاءالله دریای دانش ص ٢٦
مشکل آنجاست که بشر مقام حقیقی خود را فراموش کرده. برای یادآوری این مقام عظیم، انسان باید تعمق و تفکری مجدّد نماید که :
انسان به جسم انسان نیست، بلکه انسان به روح انسان است.
خطابات ، ج١، ص ١٣٢
یعنی علاوه بر جنبۀ جسمانی که شبیه به حیات حیوانی است، انسان دارای دو جنبۀ انسانی و معنوی نیز هست که از جمله صفات ممیّزۀ آن: وجود روح انسانی و قوۀ تفکر و اختیار و مسؤولیت و تصمیم گیری و عواطف و وجدان بشری و آگاهی از وجود خود می باشد. بلوغ جامعۀ بشری وقتی آشکار می گردد که انسان بر هر سه جنبۀ وجود خود ارج نهد و از همۀ آنها بهره مند گردد.
امروز روز ظهور مقامات انسانيست جهد نمائيد تا از شما ظاهر شود آنچه لايق هست.
حضرت بهاءالله. گلزار تعالیم بهائی، ص ٢۷۸.
عفت و عصمت زمانی در این دورۀ بلوغ جلوۀ بیرونی می یابد که از جنبۀ معنوی حقیقت انسان نشأة گیرد. فقط در صورتی که جنبۀ معنوی انسان بر قلب و روح او حاکم باشد، زنان و مردان می توانند در عین تعامل با یکدیگر در جامعه ای سالم عفت و پاکدامنی خود را حفظ کنند و از فحشا و فساد مصون مانند. این جنبۀ معنوی انسان همان موهبتی خدایی است که توسط مربیان آسمانی به بشر عرضه می گردد. وقتی قلب انسان عفیف شد، این عفت و پاکی در ظاهر او نیز نمود می یابد؛ و اگر قلب فاسد گردد، جمیع وجود او را فاسد می سازد.
حضرت بهاءالله می فرمایند: انظُر فِي الانسان اِذا فَسَدَ قلبُهُ يُفسِدُ كُلَّ الاَركان.
آثار قلم اعلی، ج ٤، ص ٢٩۷
اگر بشر مي خواهد اين فساد را تبديل به اصلاح كند، بايد آینۀ قلب و روح انسانی خود را رو به خورشید مربیان آسمانی نماید تا روح ایمانی در آن منعکس گردد.
آنچه در دل تجلي نمايد و تجليات كند، در جميع اَعضاء سرايت نمايد. به قسمي كه ديده بگريد و لب بخندد و سراپا به رقص و حركت آيد.
مائده آسمانی، ج٢، ص ٩۷
با این توضیح باید گفت بدون توجه به مقام حقیقی انسان آنچنان که گفته شد، طرق سیاسی واقدامات وحركات تند فمینیستی وتقلید وشبیه سازی ازمردان توسط زنان یا به عبارتی مردانه شدن زنان ، كه بعضی آن را به اشتباه راه رسیدن به حقوق زنان تلقی نموده اند حال آنكه موجب تأخیر دراعتلای زنان به عنوان موجودی خاص ومكمل مرد می گردد ، ویا درگیری با مردان، بطور مؤثر قادر به ایجاد آن جامعۀ بالغ سالم عفیفی که ذکرش رفت، نخواهد بود.
در عوض، آنچه حضرت بهاءالله قصد دارند در این عصر جدید بر قلوب و ارواح و افکار زنان و مردان بتابانند، آموزه هایی است که در هر سه بعد جسمانی ، انسانی ، معنوی، موجد و حافظ عفت و عصمت روح و قلب و فکر و جسم ایشان و ظهور و بروز مقام حقیقی انسان است. عفت و عصمتی که با قدرتِ اختیار و ارادۀ انسانی در همۀ ابعاد زندگی بشر تجلی می یابد. از جملۀ این آموزه ها اعتقاد به تساوی حقیقت روح و جان و حقوق زنان و مردان است؛ از جمله تعلیم و تربیت اجباری و عمومی دختران و پسران هر دو است؛ از جمله تقدّس و اهمیت خانواده و ازدواج و حکم تک همسری و اولویت تربیت دختران و نهی از خريد و فروش غلام و کنيز و الغای بردگی است؛ از جمله لزوم شریک شدن زنان در اقدامات و خدمات معنوی و علمی و تربیتی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است که از جمله شروط ضروری برای برقراری هدف دیانت بهائی یعنی صلح جهانی و وحدت عالم انسانی است.
این تنزیه و تقدیس با شؤون و مقتضیات آن از عفّت و عصمت و پاکی و طهارت و اصالت و نجابت مستلزم حفظ اعتدال در جمیع مراتب و احوال از وضع پوشش و لباس و ادای الفاظ و کلمات و استفاده از ملکات و قرائح هنری و ادبی است. همچنین توجه و مراقبت تام در احتراز از مشتهیات نفسانیه و ترک اَهواء و تمایلات سخیفه وعادات و تفریحات رذیلۀ مفرطه ایست که از مقام بلند انسان بکاهد و از اوج عزّت به حَضیض ذلّت متنازل سازد و نیز مستدعی اجتناب شدید از شرب مُسکرات و افیون و سایر آلایش های مضرّه و اعتیادات دنیة نالایقه است. این تقدیس و تنزیه هر امری را که منافی عفّت و عصمت شمرده شود خواه از آثار و مظاهرهنر وادب و یا پیروی از طرفداران خلع حجاب و حرکتِ بِلا اِستتار درمَرآی ناس و یا آمیزش بر طریق مصاحبت و یا بیوفایی در روابط زناشویی و به طور کلّی هر نوع ارتباط غیر مشروع و هر گونه معاشرت و مجالست مُنافی با احکام و سنن الهیه را محکوم و ممنوع می نماید و به هیچ وجه با اصول و موازین سَیِّئه و شؤون و آداب غیرمرضیۀ عصر مُنحَط و رو به زوال کنونی موافقت نداشته بلکه با ارائه طریق و اقامه برهان و دلیل، بطلان این افکار و سخافت این اذکار و مَضارّ و مَفسدت اینگونه آلودگی ها راعملاً مکشوف و هتک احترام از نوامیس و مقدسات معنویه، منبعث از تجاوزات و انحرافات مضلّه را ثابت و مدلّل می سازد.
شوقی ربانی ، ظهور عدل الهی، ص ۶۴- ٦٣
از فقر منال و به توانگری مبال
از فقر منال و به توانگری مبال و از عسرت در معيشت محزون مباش و از تنگی دست دلخون مگرد. ايّامی است در گذر است و حياتی است بی اثر و ثمر،مگر نفوسی که به نَفَس رحمان زنده گردند و قلوبی که به ذکر حق مشغول شوند و حیات ابدیه یابند و موهبت سرمدیه جویند .الطاف ربّانی بينند عواطف سبحانی مشاهده نمايند. آيات هدی ترتيل نمايند . تأييد ملأ اعلی ملاحظه فرمايند . این نفوس بزرگوارند و به موهبت پروردگار باقی و بر قرار خواه غنی باشند و خواه فقير خواه اسير باشند و خواه امير .....عبد البهاء عباس
منتخباتی از مکاتیب حضرت عبد البهاء ج ۳ ص ۵۶
مثل در کمالات ، عبد البهاء ست
مثل در کمالات ، عبد البهاء ست
شهنشاه میثاق عبد البهاء ست
خداوند آفاق عبد البهاء ست
مه برج لاهوت ، عبد البهاء ست
به خورشید و مه ، نور عبد البهاء ست
همه سِرّ و اسرارحقّ در وی است
که آثار نائی ، همه در نی است
گهر های دانش ، ز دریای اوست
ندای حقیقت ز آوای اوست
بیانات حقّ را مبیّن وی است
به جام روان از لب وی می است
که در بندگی بی همال است او
درین بندگی ، جمله تابندگی است
که این بندگی رمز تابندگی است
مثل در کمالات ، عبد البهاء ست
نماینده ذات ، عبد البهاء ست
به نظم بهایی ، بقا در وی است
که منشور نظم بهاء از وی است
به قاموس خلقت ، جز این نام نیست
اگر هست ، جز ردّ اوهام نیست
همه بنده ، مولاست عبد البهاء
همه مرده ، عیسا ست ، عبد البهاء
بیت العدل اعظم
مطالب زیر به درخواست دوست عزیزی جمع آوری شده که مشتاق آشنایی بیشتر با ماهیت، وظایف و عملکرد بیت العدل اعظم الهی بودند. با امید به یاری همه دوستان برای تکمیل کردن هر چه بیشتر این مجموعه .
حضرت بهاءاللّه فرموده اند که وسيلۀ اصلی برای تحوّل جامعه و رسيدن به صلح پايدار، ايجاد عدل در جميع شئون حيات است و «مقصود از آن (عدل) ظهور اتّحاد است بين عباد.» [۱] آن چه جامعۀ بهائی را متمايز مي نمايد، اعتقاد ايشان به تحقق اتحاد عالم انساني است و در راه اين عقيده با اخلاص و رغبت، جهد و کوشش مي نمايند. بهائيان در سراسر جهان مي کوشند جوامعي بر اساس همکاری و عدالت بسازند و در اين راه از نظام تشکيلاتی که حضرت بهاءاللّه بنفسه تأسيس فرموده اند، بهره مند مي باشند.
حضرت بهاءاللّه نظم نوين جهاني را در عصر جديد، تعليم داده اند تا عموم مردمان، با يكديگر مشورت كرده، تصميم بگيرند، با هم عمل کنند و تصميم و عملشان بر اساس اصول روحانی باشد؛ حضرت بهاالله اشاره مي نمايند كه برای آنکه مطمئن باشيم نيروی دين وسيلۀ اجراي عدالت ميگردد و حکومت، خادم نيازمنديهای حقيقی عالم انسانی، بايد مقامی که اختيار تصميم گيري دارد، در دست هيأتهای رسمی باشد نه در دست افراد. « در جميع امور بمشورت متمسّک شويد » [۲] «بلوغ و ظهور خرد به مشورت ظاهر.» [۳] به اين ترتيب ملاحظه مي کنيم که هر چند حضرت بهاءاللّه مانند تمام مظاهر ظهور قبل به بسط و اعلان حقائق روحانی پرداخت و اگر چه با ظهورش در عالم انسانی روحی جديد دميد ، ولی علاوه بر اين موارد، ايشان ،احکام و مؤسساتي را ايجاد فرمودند تا تحقّق عدالت را در جميع شئون انسانی تضمين نمايند.
بهائيان معتقدند «نظم اداری»اي که حضرت بهاءااللّه خلق فرموده و جانشينان ايشان آنرا بنا نمودند، طرحی را بر اساس تصميم گيری، توسّط هيأتهای عمومی و كنش و واكنشهاي اجتماعی عرضه مي کند تا استعدادهاي معنوی و خلاّق نهفته در ذات انسان را پرورش دهد و ظاهر سازد. اين طرح، نمونه و الگويی بنيادین است که برای حيات جامعه در سطح جهانی لازم ميباشد؛ طرحيست متنوع و حافظ منافع عموم. اساسش بر شفقت و حسن اخلاق و رفتار است. از اعظم جنبه های نظام اداری بهائی آن است که توازنی بين حفظ آزادی فردی و ترويج خير عمومی نگاه مي دارد. حضرت ولیّ امراللّه چنين مرقوم فرمود :
«اين نظم ادارى اساساً با آن چه انبياى سلف وضع فرموده اند متفاوت است زيرا حضرت بهاءالله به نفسه، اصولش را بيان و تأسيساتش را استوار و مبيّن کلمه اش را معيّن فرموده اند و به هيئتى که مأمور تکميل و تنفيذ احکام شرعيّه اش بوده اختيارات لازم عنايت کرده اند.» [۴]
نظم اداري بهائي با روح دموكراسي و روشهاي دمكراتيك عجين شده است. اين نظام بر اصول بي همتاي انتخاب و مشورت استوار است. نظم اداري بهائي از شوراهاي حاكمه اي تشكيل شده است كه بصورت آزادانه انتخاب ميشوند و در سطوح محلي، ملي و بين المللي فعاليت مينمايند. تصميم گيري در چنين ساختار سلسله مراتبي به پايين ترين سطوح منتقل ميشود. بدين وسيله، عرصه بي بديلي براي مشاركت افراد در اداره جامعه فراهم ميگردد در عين حال كه لايه اي به منظور هماهنگي و سرپرستي را در سطح جهاني فراهم ميسازد. حضرت بهاءالله اين شوراي بين المللي حاكمه را «بيت العدل» ناميده اند.
امروز ، بيت العدل اعظم فعّاليّت های جامعۀ جهانی بهائی را هدايت مي کند. حضرت بهاءاللّه بيت العدل اعظم را به عنوان هيئت مركزي و رأس قانون گذاري نظم اداری بهائی مقرّر فرموده است. اعضايش به فرمودۀ حضرت بهاءاللّه « ايشانند امناء اللّه بين عباد» [۵]
بيت العدل اعظم در اساسنامۀ خويش مرقوم داشته اند که «منشأ بيت العدل اعظم و سلطه و اختيار وظائف و دايرۀ اقداماتش، کل ، منبعث از آيات منزلۀ حضرت بهاءالله است. اين آيات باهرات با تبيئنات و توضيحات مرکز ميثاق و ولىّ امرالله که بعد از حضرت عبدالبهاء ، يگانه مبيّن منصوص بيانات مقدسّه اند ، کل مجموعاً مرجع واجب الاطاعـت و اسّ اساس بيت العدل اعظم محسوب.» [۶]
طبق بيانات حضرت بهاءاللّه و حضرت عبدالبهاء، قوانينی که بيت العدل اعظم تشريع مي کند همان اعتبار و قوت آثار مقدّسۀ بهائی را دارد و تفاوتش در اين است که بيت العدل اعظم مختار است که چون مقتضيّات زمان ايجاب نمايد آن چه را خود تشريع نموده تعديل يا لغو نمايد. البته قوانينی که در آثار مقدّسه آمده است قابل تغيير نيست. حضرت عبدالبهاء مي فرمايند كه هر امری در آثار مقدّسه نباشد «راجع بيت عدل عمومى. بيت عدل آن چه بالاتفاق و يا به اکثريت آراء تحقق يابد همان حق و مرادالله است » [۷]
ادارۀ امور بهائی در سطح محلّی و ملّی در حال حاضر با محافل روحانی محلّی و ملّی است اين مؤسّسات انتخابی، بر همان منوال و اصول مشورتی به کار مي پردازند که معمول بيت العدل اعظم است و اين محافل روحانی بالمآل "بيت العدل" نامیده خواهند شد. بهائيان معتقدند که بيت العدل های محلّی و ملّی، ضامن رفاه مردمند امّا تنها تصميمات بيت العدل اعظم ملهم بوده، اطاعت از آن فرض است. حضرت بهاءاللّه فرموده است که چنين موهبتی را پروردگار توانا به بيت العدل اعظم عطا فرموده و قانونگذاری آن هيأت را مصون از خطا شمرده است: «آن چه از حدودات در کتاب بر حسب ظاهر نازل نشده بايد امناى بيت عدل مشورت نمايند آن چه را پسنديدند مجرى دارند. انّه يلهمهم ما يشاء و هو المدبّر العليم.» [۸]
حضرت بهاءالله فرموده اند به دليل آن که « هر روز را امری و هر حين را حکمی مقتضی لذا امُور بوزرای بيت عدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند معمول دارند نفوسی که لوجه اللّه بر خدمت امر قيام نمايند ايشان ملهمند بالهامات غيبی الهی » [۹]
به اين ترتيب، حضرت بهاالله، بيت العدل اعظم را واسطۀ هدايت الهی قرار فرموده و نبايد آن را فقط هيئت بين المللی اداری بهائی انگاشت. حضرت عبدالبهاء نيز تأئيد فرموده ا ند که بيت العدل اعظم «تحت حمايت و عصمت حقّ است.» [۱۰] امّا بايد دانست که اين مواهب مختصّ هيأت بيت العدل اعظم است نه تك تك اعضاي مرکّبۀ آن.
تشکيل بيت العدل اعظم، فصل جديدی در تاريخ امر بهائی آغاز کرد. هدايات مطاع الهی، اوّل به واسطۀ مظهر ظهور (حضرت بهاءاللّه) و سپس به واسطۀ مرکز ميثاق (حضرت عبدالبهاء) و بعد، ولیّ امراللّه (حضرت شوقی افندی) به جهانيان واصل مي شد امّا پس از صعود حضرت ولیّ امراللّه و تأسيس بيت العدل اعظم، هدايت جامعۀ بهائی از طريق منتسبين حضرت بهاءالله حاصل نمي شود بلکه هيأتی که افراد بهائيان، خود انتخاب نموده اند واسطۀ هدايت ميباشند.
رابطه بيت العدل اعظم و ارکانش که محافل محلّی و ملّی هستند، مسألۀ بسيار مهمّی است. بشر امروز به مرحله ای رسيده است که در آن قواي عقل و ادراک نيروی تازه ای يافته اند. حضرت بهاءاللّه گسترده تر كردن امر تصميم گيري و ادارۀ امور را در بين عموم افراد بشر ، بسيار ارج مي نهند و گرامي مي دارند، از اين رو، نظم اداری بهائی به محافل ملّی و محلّی اين اختيار و قدرت را میبخشد تا تعامل و مشارکت بين همۀ افراد، به ويژه مردمی که در سراسر تاريخ از تصميم گيری و ادارۀ امور خويش محروم بوده اند صورت پذيرد و طرحی نو پديد آيد. در نتيجه، مسئوليّت اجراء اصول روحانی و اجتماعی، اساساً به محافل روحانی ملّی و محلّی راجع است و اين هيأت ها هستند که مسئوليّت دارند تا وعدۀ حضرت بهاالله، يعني تحقّق اصل تجديد حيات و ايجاد جامعه ای متّحد و متّفق را تضمين نمايند. به علاوه، اين مؤسّسات اداری بهائی بنا به دستور حضرت بهاءاللّه بايد مواظبت نمايند که جامعه های بهائی مروّج منافع و مطيع قوانين در محل و کشور خويش باشند. حضرت بهاءاللّه موكداً، بيان فرموده اند که همه چيز را به ما واگذاشته اند و تنها «قلوب را از برای خود مقرّر داشت.» [۱۱] اطاعت و وفاداری از حکومت در هر کشوری که بهائيان در آن ساکنند چه در اقلّيّت باشند يا در اکثريّت، واجب است و در هر کشوری که محفل ملّی تشکيل شده، يکی از وظائفش، مواظبت در اجراء اصل مهمّ مذکور مي باشد، از اين روی بيت العدل اعظم نيز بلندپايه ترين مقام و ضامن تمسك جامعۀ بهائي به احكام و قوانين حضرت بهاءالله در سراسر جهان است.
اولين دوره بيت العدل اعظم در سال ۱۹۶۳ و توسط اعضاء محافل روحاني ملي سراسر جهان انتخاب شد. ايشان در فضايي آكنده از خلوص و از خود گذشتگي و تفكر و تعميق عميق، نه نفر از بهائيان جهان را به عنوان اعضاء اين مؤسسه انتخاب نمودند. بهائيان، اين واقعه را بعد از انتصاب حضرت شوقي افندي به عنوان ولي امر الله، عظيم ترين واقعه تاريخي در دوراني مي دانند كه به عنوان «عصر تكوين» امر بهائي معروف است. حتي نحوۀ انتخابات هم برازندۀ مقام اين مؤسسه عاليقدر بود كه توسط حضرت عبدالبهاء به عنوان «مصدر كل خير» [۱۲] توصيف شده است. جريان انتخابات بهائي كه با رأي مخفي انجام مي شود، ثبت نام و معرفي نامزدها را ممنوع مي كند و به اين ترتيب بيشترين ميزان آزادي را به انتخاب كنندگان مي دهد و از حزب گرايي و قدرت طلبي كه امروزه ويژگي متداول انتخابات سياسي است، جلوگيري مي نمايد. انتخابات بيت العدل اعظم هر پنج سال يك بار در همان فضاي روحاني و عشق انجام مي شود. در كانونشن (Convention) بين المللي در آپريل ۲۰۰۸، نمايندگاني از ۱۵۳ جامعۀ ملي در انتخابات شركت كردند.
تأسيس بيت العدل اعظم فراتر از اهميت اداري آن، نشان از وحدت دارد، خصوصيت ممتازي كه بهائيان، آن را جوهر اعتقاد خود مي دانند.اين اعتقاد هر چقدر قلبي و حقيقي باشد، به تنهايي نمي تواند تضمين نمايد كه وحدت يك جامعۀ ديني تداوم خواهد داشت. ظهور بيت العدل اعظم به عنوان مرجع هدايت كنندۀ تمام امور جامعه به اين معنا بود كه امر بهائي در طول بحراني ترين دوران تاريخيش، يعني قرن اول كه آسيب پذيرترين دوران در هر دين محسوب مي شود و تقريباَ در تمام اديان تفرقه و انشقاق به نحو اجتناب ناپذيري ريشه دوانده است، ديانت بهائي وحدت خود را حفظ نموده است. بيت العدل اعظم مدت كوتاهي پس از تشكيلش در ۱۹۶۳ در دستخطي بدين مضمون مرقوم داشت ند: «ميثاق حضرت بهاءالله محفوظ و قوۀ فراگير آن تخطي ناپذير است... مجراي هدايت الهي كه ضامن انعطاف پذيري در تمامي امور نوع انسان است، از طريق مؤسسه اي كه حضرت بهاءالله بنا فرموده و به آن اقتدار عظيم و هدايت خطا ناپذير عطا نموده، همچنان گشوده باقي مي ماند.» [۱۳]
براي بهائيان، وعدۀ محكمۀ حضرت بهاءالله تحقق يافته بود: « دست قدرت ظهورش را بر پايۀ مستحكمي بنا فرموده كه بادهاي سعي و كوشش انساني قادر نيست اساسش را متزلزل سازد و افكار وهم آلود انساني، هرگز به نابودي بنايش موفق نخواهد شد.») مضمون) [۱۴]
بيت العدل اعظم که عالي ترين مقام در ساختار نظم اداری بهائی است از ميراثی که باو رسيده به راههای گوناگون محافظت مينمايد مانند: ترويج «همّت در تحسين اخلاق و اتصّاف بصفات و کمالات رحمانيه است که ما به الامتياز حيات فردى و اجتماعى بهائى است»؛ حفظ آثار و آيات مقدسه از «تصرف و تحريف»؛ دفاع و حمايت از جامعه بهائی و آزاديش از «قيود مقهوريت و مظلوميت»؛ حراست و توسعه مرکز جهانی روحانی و اداری امر بهائی؛ و محافظت «حقوق شخصى و تأمين ابتکار و آزادی افراد» [۱۵]
علاوه بر اين، بيت العدل اعظم، مسؤوليت هماهنگ ساختن امر بهائي با « حوائج و مقتضيات جامعهء دائم التّغيير بشری» را بر عهده دارد و به همين خاطر اين قدرت به ايشان تفويض شده است تا دربارۀ امور غير منصوصه به تشريع قوانين بپردازد. [۱۶]
تشريع قوانين در امر بهائی در نامه ای از طرف بيت العدل اعظم چنين بيان شده است » : در ادوار [اديان] گذشته تمايل بشر چنان بود که براى هر سؤالى جواب گيرند و در جزئيات امور عقيدتى و عملى مقيد به آن تفاصيل گردند. امّا در دور بهائى از آغاز ظهور حضرت بهاءالله چنين بوده است که اصول کلّى را بيان نمايند، جزئيات اساسى و لازم را که بر همه اطاعتش لازم است معين سازند. امّا قسمت بزرگى از تفاصيل را به وجدان افراد مؤمنان واگذارند. در امور ادارى و تشکيلاتى نيز کاربر همان منوال است. «
رويكردي كه در جامعۀ بهائي نسبت به تشريع قوانين وجود دارد، در نامه اي از طرف بيت العدل اعظم چنين توضيح داده شده: «تمايل بشري در ادوار (ديني) گذشته، اين بود كه تمام سؤالات پاسخ داده شود و دربارۀ تمام جزئيات كوچك چه در اعتقادات و چه در اعمال، تصميم گيري هاي قطعي انجام گيرد. اما در دور بهائي با ظهور حضرت بهاءالله، تمايل بر اين بوده است كه اصول اساسي حاكمه روشن شود، قرارهاي قطعي دربارۀ جزئيات اساسي گذاشته شود، اما محدودۀ وسيعي به وجدان نفوس واگذار شده است. همين تمايل در مورد مسائل اداري نيز وجود دارد.» [۱۷]
بيت العدل اعظم، علاوه بر مسؤوليتي كه در قبال هدايت رشد و توسعۀ جامعۀ جهاني بهائي بر عهده دارد، از جانب حضرت بهاءالله سفارش شده است كه به رفاه عمومي نوع بشر كمك نمايد. حضرت بهاءالله بيت العدل را موظف فرموده اند تا صلح پايدار را ميان ملل جهان برقرار سازند تا «عالم از مصاريف باهظه، فارغ و آزاد شود» و از «محاربه» و «مجادله» خلاصي يابد. [۱۸]
همچنين دعوت شده است كه قدم هايي بردارد تا «تربيت عباد و تعمير بلاد و حفظ نفوس و صيانت ناموس» [۱۹] تضمين شود. مطابق با اين دستورات حضرت بهاءالله، بيت العدل اعظم به نهايت قوت برنامۀ فشرده اي را به منظور ارتقاء صلح و امنيت بين المللي تعقيب كردند و اقدامات متعددي را در زمينۀ حقوق بشر، ترقي زنان، و توسعۀ اقتصادي و اجتماعي به جريان انداختند. در سال ۱۹۸۵ در بيانيه اي با عنوان «وعدۀ صلح جهاني» خطاب به «اهل عالم» كه تقريباَ به تمام سران دولت ها در سراسر جهان داده شد، بيت العدل اعظم، مقدمات لازم براي تأسيس صلح و سعادت جهاني را به طور خلاصه بيان فرمودند .طبق تصريح حضرت بهاءالله، مقر بيت العدل اعظم در كوه كرمل در حيفا، اسرائيل، در نزديكي آرامگاه حضرت باب و حضرت بهاءالله قرار دارد.
مراجع:
]١ [« رأس كل ما ذكرناه لك هو الانصاف» حضرت بهاءالله - مجموعه الواح بعد از كتاب اقدس،لانگنهاين: لجنه نشر آثار،سال ۱۹۸۰، ص ۳۶.
[٢] حضرت بهاءالله - درياي دانش، ص ۲۱.
]٣ [مائده آسمانی جلد ۸، ص ۶۰.
[٤] شوقى ربانى،دور بهائى (لانگنهاين: لجنه نشر آثار، نشر سوم، ۱۹۸۸)، ترجمه لجنه ملى ترجمه آثار امرى، صص ۷۲-۷۳.
[٥] حضرت بهاءالله - مجموعه الواح بعد از كتاب اقدس،لانگنهاين: لجنه نشر آثار،سال ۱۹۸۰، ص ۷۵.
[٦] بيت العدل اعظم، ترجمه قانون اساسى بيت العدل اعظم، ص ۳.
[٧] حضرت عبدالبهاء، الواح وصاياى مبارکه حضرت عبدالبهاء (کراچى: محفل روحانى ملى بهائيان پاکستان، ۱۹۶۰)، ص ۲۱.
]٨ [حضرت بهاءالله - مجموعه الواح بعد از كتاب اقدس،لانگنهاين: لجنه نشر آثار،سال ۱۹۸۰، ص ۳۷.
[٩] همان ماخذ – ص ۱۴.
[١٠] حضرت عبدالبها – مفاوضات – ص ۱۳۰.
]١١ [حضرت بهاءالله - مجموعه الواح بعد از كتاب اقدس،لانگنهاين: لجنه نشر آثار،سال ۱۹۸۰، ص ۱۳۵.
] ١٢ [حضرت عبدالبهاء، الواح وصاياى مبارکه حضرت عبدالبهاء (کراچى: محفل روحانى ملى بهائيان پاکستان، ۱۹۶۰)، ص ۱۵.
[١٣] مضموني از Universal House of Justice, Wellspring of Guidance (Wilmette: Bahá'í Publishing Trust, ۱۹۶۹ , ص ۱۳.
]١٤» [انّه وضع امره علی اساس ثابت راسخ متين لا تزعزعه ارياح العالم و لا اشارات الاُمم « .
حضرت بهاءالله - نقل در دور بهائي، ص ۲۲-۲۳.
] ١٥ [بيت العدل اعظم، ترجمه قانون اساسى بيت العدل اعظم، صص ۳-۴.
] ١٦ [شوقى ربانى،نظم جهاني بهائي، منتخباتي از آثار صادره از قلم حضرت ولي امرالله (انتاريو، كانادا، نشر دوم، ۱۹۹۵ (، ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم - ص ۳۲.
] ١٧ [مضمون از نامه اي از جانب بيت العدل اعظم خطاب به يكي از افراد احباء – ۳ ژانويه .۱۹۸۲
بِسْم الله الامنع الاقدس
اي اَمَة الله هر عُسري را يُسري از عقب و هر اضطرابي را اطمينان از پي و فِراق را قرب و لِقا مُقدَّر و اگر اِماءِ زاكيات و عباد موقنين به هستي و بقاي حق مُوقن شوند از نيستي و فناي خود نترسند و از هيچ حوادثي محزون نشوند چه كه لَم يَزَل ظـلّ مَعَ الشّمس بوده و در حول او متحرّك و ثَمرمَع شجر ، منتهيٰ گاهي ظاهر وگاهي مستور ولكن نيستي و فناي ظلّ سبب قُرْب و لِقا و هستي او شده و جز اَبرار را از اين كأس نصيب نبوده و نخواهد بود و هر نفسي به اين مقام فائز شد و اراده خود را در اراده حق فاني نمود لازال در قرب حضرت لايزال بوده، لذا هرجا باشي نزد ما حاضري و بين يدي الله قائمي.
آيات الهي ج ٢ ص٣٥٩
پانزدهم فوريه
خیر و شر
مطالب زیر نظریات شخصی در رابطه با سؤال دوست عزیزی است که خداوند را مورد انتقاد قرار داده، پرسیده بودند که : " چرا خداوندی که قادر مطلق است و همه کائنات را خلق کرده ، "خیر" و "شر" هر دو را آفریده ؟ اگر فقط خیر را میآفرید و بدی وجود نداشت، دنیای امروز دچار هیچ مشکلی نمیشد و همه در روح و ریحان زندگی میکردند " .
این پرسش جای بسی تعمق دارد و از دیدگاه های مختلفی میتوان آن را به گونه ای محکمه پسند ، به تحریر کشید. ولی چون سخن به درازا میکشد، در اینجا فقط دیدگاه " طبیعت وجودی خیر و شر" را مورد بررسی قرار داده ، به بیان ضوابط خلقت آن دو اکتفا میکنیم. اگر چه صحبت بر سر خیر و شر است ، ولی این گفتار در مورد هر دو متضادی صدق میکند، مثل نور و تاریکی، گرما و سرما، علم و جهالت ،.... که همگی بطور سمبولیک به گونه ای معرف "خوبی و بدی" هستند.
در نوجوانی ، معلمی بسیار خردمند و نازنین داشتم که بعدها به علت بهایی بودن شهید شد. در کلاسهای او که معمولا در صبح روزهای جمعه بر قرار بود ، روزی صحبت بر سر خلق و خوی نیک انسانی و علت عدم وجود آن ، در بسیاری از انسانها بود ، که ایشان سخن از مفهوم جدیدی گفتند و آن این بود که :
" خالق ، شر را نیافریده، آنچه شر به نظر میرسد ، عدم وجود خیر است همین و بس "
نیاز به گفتن نیست که برای درک این مفهوم ، مدت مدیدی با خود کلنجار رفتم . او میگفت: به دنیای اطراف خود خوب و با دقت نگاه کن ، ببین که " شیوه " خلقت در تمام کائنات یکسان است، یکی را درک کن، همه را میفهمی. به عنوان مثال، کسی که در اعمال او غیر از شر دیده نمیشود ، این نیست که او در رابطه با فراگیری شر زحمت کشیده آن را اکتساب کرده باشد، اشکال او این است که " خلق و خوی نیک " را هرگز فرا نگرفته است ، و یا بقولی " عدم وجود خیر" سبب میشود که اعمال او چنین بد جلوه کند. پس آنچه فراگرفتنی و اکتسابی است، " نیکی " است ، " صفات رحمانی " است ، که همان نفس خیر است. پس آنچه آفریده شده " وجود خیر" است ، و "شر " فقط نماد فقدان آن "خیر" میباشد .
سالها گذشت ..... در دانشگاه ، کلاسی داشتم در رابطه با مبحث " ترمودینامیک " که کلا در مورد انرژی حرارتی است ، در این کلاس آموختم که " گرما " چیزیست که در طبیعت ، وجود خارجی دارد ، به داخل یا خارج از اجسام انتقال پیدا میکند و " سرما " اساسا عدم وجود گرماست و در طبیعت وجود خارجی ندارد . مثلا کولر گرمای اتاق را گرفته به خارج منتقل میکند ، و با کاهش گرما ، سرما که چیزی جز نبودن گرما نیست ، احساس میشود. به یاد آن معلم عزیز دوران نو جوانی افتادم و صحبت های او د ر مورد "خیر و شر" و آنکه میگفت : " شیوه " خلقت در تمام کائنات یکسان است، یکی را درک کن، همه را میفهمی.
مثالی دیگر:علم و جهالت. تا به حال شنیده اید کسی به دانشگاه برود که کسب جهالت کند؟ علم و دانش را خدا آفریده ، وجود خارجی دارند تا من و شما با اکتساب آنها ، پیشرفت روحی کنیم و زندگی بهتری داشته باشیم. جهالت چیزی نیست به جز نماد " فقدان علم".
مثالی دیگر: نور و تاریکی. نور را خدا آفریده و وجود خارجی دارد. حتی میتوان بطور علمی حساب کرد که ذرات نوری که از خورشید به طرف زمین حرکت میکنند، چه مدت زمان در راه هستند تا به ما برسند . تاریکی نماد نبودن نور است و به خودی خود وجود خارجی ندارد.
به همین منوال میتوان هزاران مثال آورد که همگی نشان دهنده حقیقت واحدی هستند که در بالا بیان شد . البته سالها طول کشید، ولی بالاخره مطلب را دریافتم ، پس اگر روزی بگوییم که " در طبیعت غیر از خیر آفریده نشده " ، غیر از حقیقت نگفته ایم.
در اینجا میتوان دید که وجود "شر" در زندگی ما تقصیر خدا نیست. اگر ما انسانها در کسب "خیر" بیشتر کوشیده بودیم، زشتی در اعمال ما ، این چنین جلوه نمیکرد. چون در این دنیا نسبیت حکمفرما است، هر چه در اکتساب صفات رحمانی بیشتر بکوشیم، جلوه خلق و خوی حیوانی کمتر میشود و بتدریج نفس این عمل قادر است "شر" را از دنیا ریشه کن کند . براستی منصفانه نیست که سهل انگاری و کم کاری خود را تقصیر آفریدگار بدانیم.
با آرزوی سلامتی تن و روان برای همه شما عزیزانم
ستارهٔ راهنمائی
آنان که در جستجوی نورند ، تعاليم بهائی را ستارهٔ راهنمائی گيرند که جميع را به جهان فهم و درايت می رساند و انسان را اطمينان و آرامش خاطر می بخشد و بر روح نوع دوستی و عواطف وديّه زنده می سازد .
....و امّا از جهت ديگر تاريخ حيات مبارک کامل نمی گردد مگر با ذکر حوادث فجيعه ناقضين پرکين . نزاع تاريکی با نور دائمی بوده است .هر چه ظلمت شديدتر گردد تجلّی انوار نمودارتر می گردد .اين حقيقت مسلّمه در سراسر تاريخ انسانی کاملاً مشهود است به محض آنکه خورشيد نور می افکند سايه ايجاد ميشود .چراغ روشنی می بخشد و در زير خود سايه می اندازد .هر چه نور شديدتر ، سايه هم غليظ تر است .برخی از افراد مبعوث ميشوند که متوجّه علوّو ارتفاع نيکی در جهان شوند . در سراسر حيات حضرت ولی امرالله اين منازعه نور و ظلمت را مشاهده می کنيم . زندگانی ايشان ممتلی از لطمات اين نفوس بود که از روی جاه طلبی ، جنون ، حسادت و نفرت بر ضدّ هيکل مبارک قيام نمودند آنها چنين انديشيدند که با اين اقدامات سيّئه يا امر الهی را بالمرّه از بين ميبرند و يا حضرت ولی امرالله را بد نام نموده خويشتن را بجای ايشان نماينده و سرور جمع اهل بهاء معرّفی می نمايند و چنين خيال می کردند که چون بر مرکب مُراد سوار شوند ، جميع افراد مطيع و منقاد گرديده و مُجری نيّات دنيّه آنها می شوند ، تا امر الهی را بر محور آمال پست خود به حرکت آورند . در اين زمينه تاريخ امر شهادت می دهد که احدی از آنان موفّق نگرديد و چنين موقعيّتی برای هيچکس حاصل نيامد و با وجود اين آن دستهای که مبتلا به امراض روحانی بودند هرگز از اقدامات شنيعه خود باز ننشستند .آنها مجانين گمراهی بودند که چون از امر مبارک مطرود شدند نهايت سعی و جدّيت را مبذول داشتند که ثابتين را در امر الهی متزلزل سازند .
گوهر يکتا....ص۱۷۶
اشتراک در:
پستها (Atom)