جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ خرداد ۲, سه‌شنبه

دادگاه چهار شهروند بهایی در کرمان برگزار شد


به گزارش خبرگزاری بهایی نیوز روز گذشته در تاریخ یکم خرداد ۱۳۹۶ چهار تن از شهروندان بهایی زندانی در دادگاه انقلاب کرمان به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محاکمه شدند. @bahainews
بنابرگزارش مجموعه خبری بهایی نیوز امرالله خالقیان ، احسان الله امیری نیا ، نیما رجب زاده و آرمان بندی شهروندان بهایی بازداشت شده توسط ماموران امنیتی که هم اکنون در زندان مرکزی کرمان محبوس می باشند با حضور وکلای خود در شعبه یک دادگاه انقلاب کرمان به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق ترویج آئین بهایی محاکمه شدند.
بنابرگزارشها امرالله خالقیان به همراه همسرشان در تاریخ ۱ دی ماه ۱۳۹۵ توسط ماموران امنیتی استان کرمان پس از تفتیش کامل منزل بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات شهر کرمان منتقل شد و پس از ساعاتی همسر ایشان خانم فریبا روحانی آزاد شد اما امرالله خالقیان همچنان پس از گذشت ۱۵۴ روز بازداشت در زندان مرکزی کرمان محبوس می باشد.
همچنین احسان امیری نیا، نیما رجب زاده و آرمان بندی سه شهروند بهایی ساکن در شهر کرمان نیز در تاریخ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵ پس از تفتیش کامل منازل آنان توسط ماموران امنیتی بازداشت شدند و پس از گذشت ۱۰۵ روز همچنان در بازداشت به سر می برند .
به گفته یک منبع مطلع قاضی پرونده اعلام کرده است که طی ده روز آینده نتیجه دادگاه مشخص و به متهمین در زندان ابلاغ خواهد شد. @bahainews
به گفته یک منبع مطلع « روند دادگاه به این صورت بود که اول امرالله خالقیان وارد دادگاه شد و دو ساعت طول کشید و بعد از آن احسان امیری نیا یک ساعت طول کشید و بعد آقای نیما رجب زاده نیم ساعت و نفر آخر هم آقای آرمان بندی بود که بیست دقیقه زمان دادگاه وی طول کشید که کل دادگاه از ساعت یک ربع به ده صبح شروع و تا ساعت دو ظهر نیز به طول انجامید».
به گفته یک منبع مطلع دیگر هر چهار زندانی بهایی با دستبند و پابند به داخل دادگاه منتقل شده بودند.
هزاران نفر از پیروان آیین بهایی پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی زندانی، شکنجه یا اعدام شده‌اند. بسیاری دیگر از پیروان این آئین نیز از سایر حقوق اجتماعی خود مانند حق تحصیل یا کار محروم شده‌اند
به ما در مجموعه خبری بهائي‌نیوز (  @bahainews ) بپیوندید.
https://www.facebook.com/bahainews1/photos/a.579885608820200.1073741828.578902082251886/959430284199062/?type=3&theat

عدم دخالت در سیاست - الگوی بهائی در متحوّل ساختن عالم حضرت ولی امرالله می فرمایند :


گاهی اوقات، احساسات اشتباه، ما را به این تفکّر می‌اندازد که به نحوی می‌توانیم با فعّالیت‌هایی خارج از امر مبارک، که سبب ورود احبّاء به عالم سیاست می‌شود، می‌توانیم به هم‌نوعان خویش مساعدتی نماییم. این توهّمی خطرناک است. منشی حضرت ولیّ امرالله از طرف هیکل مبارک مرقوم داشت: "آنچه بهائیان باید با آن مواجه شوند این حقیقت است که جامعه بشری به سرعتی در حال متلاشی شدن است؛ که مسائل اخلاقی که نیم قرن پیش کاملاً واضح و بدیهی بود امروز به نحوی مأیوس کننده آشفته شده است و، مهم‌تر از آن، کاملاً با علائق منازعات سیاسی در هم آمیخته است. به این علّت است که بهائیان باید جمیع قوای خود را به مجرای ایجاد جامعۀ بهائی و نظام اداری آن هدایت کنند. آنها در حال حاضر به هیچ طریق دیگری نه می‌توانند دنیا را تغییر دهند نه می‌توانند به متحوّل شدن آن کمک کنند. اگر در مسائلی که حکومت‌های عالم دربارۀ آن به مبارزه مشغولند وارد شوند، لطمه خواهند دید. امّا اگر الگوی بهائی را ایجاد نمایند، وقتی کلّیه نظام‌های دیگر از درمان آلام بشر عاجز بمانند، می‌توانند این الگو را به عنوان شفای امم عرضه کنند." (ترجمه)
"ما باید نظام بهائی خود را ایجاد کنیم و نظام‌های ناقص و معیوب عالم را بگذاریم به راه خود بروند. ما نمی‌توانیم با داخل شدن در آنها، اقدام به تغییر آنها کنیم؛ بالعکس، آنها ما را نابود خواهند کرد."
(ترجمه – Principles of Baha’i Administration، ص31)

روايتى متفاوت برجريان اظهار امر حضرت اعلى وشب بعثت ايشان از زبان ملاحسين از كتاب تاريخ جديد ميرزا حسين همدانى :




حاجى ميرزا جانى .....در ذكر چگونگى تصديق نمودن اقاخند ملاحين بشروئى نوشته است كه خود بلاواسطه از جناب ميرزا عبدالوهاب خراسانى كه از اجله علما بود شنيدم كه ميفرمودند از جناب اقا خند ملا حسين كيفيت تصديق شان را پرسيدم فرمودند پس از انتقال سيد اعلى المقامه (وفات سيد كاظم رشتى )حالت انقلاب واضطرابى در وجه وجود من بروز داشت در هنگام مجاهده وتفحص از كربلا به شيراز رفتم بعزم انكه خفغان قلبى كه داشتم معالجه نمايم وچون در سفريكه حضرت سيد عليمحمد به عتبات تشريف فرماشده بودند اظهار التفات به من مينممودند .
بعد از ورود به شيراز تفحص منزل ايشانرا نمودم بدر دولتسراى ايشان رفتم وباطنانيز مايل بودم كه در اينجا چندروزى را منزل كنم دق الباب نمودم از قضا خود ايشان عقب در تشريف اوردند در را گشودند بعد از ديدن وشناختن من تبسم نموده وفرمودند من از صبح تا بحال ميل نكردم برفتن كاروان سرا، اكنون معلوم شد به جهت امدن شما بوده است.خلاصه بالاتفاق رفتيم باطاق ونشستيم .پس از تعارفات رسمي فرمودندگويا عقيده شما شيخى ها اين بود كه پس از رحلت سيد مرحوم لازم است ديگرى قائم مقام او باشد ،حال پنج ماه است سيد مرحوم شده پس از مرحوم سيد صاحب امر كيست؟عرض كردم هنوز كسيرا نشناخته ام .فرمودند چگونه كسى بايد صاحب امر باشد؟من قدرى از صفات را بيان كردم علما وعملا.فرمودند اين صفات را در من ميبينى؟چون به هيچ وجه اثار علم از ايشان در مدت دو ماه كه در كربلا تشريف فرما بودند نديده بودم وتحصيل علوم در مدارس وتعلم وتلمذ خدمت اساتيد،ميدانستم، ننموده اند ، گفتم كه در شما اين صفات را هيچ نميبينم.چيزى نفرمودند .پس ازساعتى در طاقچه چند جلد كتاب بنظر برسيد.برداشتم ديدم تفسيري است بر سوره مباركه بقره .چون قدرى خواندم ديدم تفسير بى نظيرى است تعجب نمودم پرسيدم اين تفسير را كه نوشته ؟فرمودند جوانى تازه كار نوشته واظهار علم وبزرگى زياد مينمايد.گفتم كيست وكجاست؟فرمودند ميبينى.وباز من ملتفت معنى ميبينى ، نشدم.صفحه ديگر را ملاحظه نمودم .نوشته بود تفسير باطن باطن.بنظرم تفسير باطن امد.عرض كردم اينجا بايد تفسير باطن باشد وباطن باطن نوشته اند.فرمودند من چگويم صاحب تفسير زياده بر اينها اظهار جلالت وعظمت ودانش مينمايد بدقت ملاحظه كنيد.من مجدادا اعاده در مرور نمودم ديدم تفسير باطن باطن است كه نوشته اند.گفتم صحيح است وليكن من خسته ام شما بخوانيدمن مستمع ميشوم.ايشان قدرى خواندند.على رسم ساير ناس[يعنى مانند افراد عادى درست نميخواندند]عرض كردم كفايت ميكند، ديگر زحمت نكشيد.
وقت عصر چايى فرستادند وچند نفر از علماى شيخيه وتجار را نيز اطلاع داده بودند وبديدن اينجانب امدند.ودر مقام صحبت بتقويت جناب ايشان مرا مجبور بگفتن درس نمودند وبنا گذاشتند كه فردا در مسجد ايلخانى جمع شده ومشغول شنيدن درس بشوند.
فردا صبح حسب الوعده حضرات در مسجد جمع شدندواينجانب نيز رفتم .وقتى خواستم مشغول تدريس بشوم ديدم با وجود طلاقت لسان وفصاحت بيان ،گويى زبانم را بسته اند كه بهيچ وجه قادر بر تكلم نيستم.تعجب نمودم كه بروز اينگونه خلاف عادت وطبيعت بى جهت نيست.ومتحير بودم كه اين جذاب نهانى كيست وان مقتدر پنهانى از برون دل وعقد لسان من مقصودش چيست كه مرا در اين مجلس ازمن بمن نموده واز خود بيخود كرده؟ ولهذا محض عدم قدرت وشدت حالت واله وحيران شدم وقوه بيان مطلبى در خود نديدم لابدا باختصار واعتذار كوشيدم مجلس منقضى شد ومتحيرانه به منزل امدم ومتفكر بودم تا روز ديگر باز هم هنگام تدريس خودرا بيشتر از روز اول لايعلم وابكم ديدم.ناچار عذر حضار را خواستم وبرخواستم وكذالك روز ديگر بر همين منوال گذشت.در نهايت حالت افسردگى وحيرت از مسجد بيرون امدم.جناب ايشان فرمودند رفقاى ديگر بمنزل خودشان بروندوشما خود بيائيد.
چون بخانه رسيديم فرمودند صاحب امر را بكدام برهان ودر چه رتبه ميتوانى بشناسى؟وبا وجوديكه سرگشته وگم گشته وادى طلبى كدام دليل را بوصول محبوب ومقصود خودمقدم ميدانى واعتقاد واعتماد كامل بدلالت وارشاد ان دارى؟عرض كردم بشئونات علميه وبنقطه علمى كه مبدا منشاء ومركز جميع علوم انبياء واولياى سلف وخلف بوده باشد.فرمودند اين صفات را در من ميبينى؟وچه ميشود اگرمن صاحب اين صفات باشم؟عرض كردم صحيح است هرچند جناب شما صاحب تقدس وتقوى وداراى ذهد وورع هستيدوليكن اين مقام عالى اعلا را علم لدنى ومعلومات لانهايه الهى دليل ودخيل است.بر وفق تعجب ساكت شدند ومن با خود گفتم اين جوان زاهد وعابدچه تصور كرده است كه اصرار در اظهار اينمطلب دارد.على اى حال بايد مسئله از جناب ايشان پرسيد وسوال نمود كه ابدا استماع ننموده باشند ونتوانند جواب بدهند تا از خيالات واهيه خود منصرف بشوند.مسئله را كه در زمان سيد مرحوم همواره مكنون خاطرم بود وحل انرا بسى مشگل ميديدم وتا زمان انتقال مرحوم سيد بطور كفايت فرصت سوال ورفع اشكال نشده بود از جناب ايشان پرسيدم فورا جواب شافى كافى بدون تامل فرمودند.فوق العاده متحير شدم مسائل مشكله ديگر سوال كردم باز هم در نهايت احاطه واستيلا چنان جواب قاطعى بيان فرمودند كه مات ومبهوت گشتم وبا خود انديشه كردم مگر اين همان شخص نيست كه چند يوم قبل عبارات تفسير سوره بقره را درست نميخواند واكنون چه شده كه منبع ومبداء جميع علوم ربانيه شده؟خيالات بر من غلبه كرد ودر انحين ديدم متوركا در نهايت استقلال وجلالت نشستند ودست چپ را بروى زانو ى چپ گذاشته ودست راست را نيز بالاى ان نهاده وشروع فرمودند بتلاوت ايات بديعه ودر ان حين هر گونه خيالى كه بخواطرم خطور ميكرد فورا بلسان ايات جواب نازل ميشد تا انكه هفتاد ايه ويا قرب بهشتاد ايه از ان مهبط وحى حضرت رب العالمين صادر وظاهر گرديد ودر حين نزول ايات از شدت خشيت وخوفى كه داشتم منتظر سكوت ايشان بودم پس ساكت شدند ومن شدت وهشت بمانند مقصرى كه از سلطان مقتدر قهار بطاش بگريزد بعزم گريختن برخواستم .فرمودند بنشين كجا ميروى هر كس تورا باينحالت ببيند گويد ديوانه شده حسب الامرلابدانشستم ايشان بحرم تشريف بردند ودر ان حين خيالات دورو دراز با من انباز وهمراز شدند وحب بعضى شئونات ملكيه واحتمال صدمات دنيويه انچه مرا باجتناب واحتراز باز داشتندوهرچند تخيل وتعقل نمودم در محضر حضرت رب الارباب نميتوانم بهيچ عذر وايرادى متعذر شوم وجواب بدهم ومفرى جز طريق اقراروگريزگاهى غيراز مقام قبول ندارم وزياد از حد مشوش ومضطرب بودم .پس از ساعتى برخلاف روزهاى ديگر چائى خودشان اوردند ونزديك باينجانب نشستند وهمى اظهار ملاطفت فرمودند وچائى مرحمت نمودند وليكن من حالت مجانين را داشتم بازهم از كثرت حيرت مرخصى خواستم فرمودند حالتت متغير است وتو ملتفت نيستى وهر كس تورا باين احوال به بيند حمل بر جنون تو ميكند.
پس از ساعتى ديگر مرخص فرمودند وكذلك در مجلس ديگر تفسيرى ديدم كه بر حديث جاريه نوشته اند ومرحوم سيد در زمان حيات ميفرمودند ان حجتى كه ظاهر خواهد شد شرحى متقن بر حديث جاريه مينويسد. اثر فرموده ايشانرا ظاهر ديدم ونيز روزى متفردا شرفياب خدمت جناب سيد مرحوم شدم در كتاب خانه تشريف داشتند در بين صحبت سئوال نمودم كه چرا سوره يوسف را در قران احسن القصص ناميدند؟فرمودند در اين زمان موقع بيان جهت ان نيست واين فقره مكنون خواطرم تا انكه يكروز بدون اظهار وابرازاينجانب فرمودند خواطرت هست كه وقتى از جناب مرحوم سيد سوال نمودى كه بچه جهت سوره يوسف را احسن القصص ناميده اند جواب فرمود كه الحال وقت بيان اين مطلب نيست وليكن اكنون موقع بيان ان است وتفسيرى در كمال فصاحت وبلاغت اظهار فرمودند (تاريخ جديد-ميرزا حسين همدانى-نسخه خطى )
نگارش اين متن مطابق با نگارش نسخه اصلى انجام شد .ف.ر٩٦/٢/٣١

در تأثير انبيا در ترقّی و تربيت نوع انسانی



حضرت اعلی ، باب🌺
امّا حضرت اعلی روحی له الفدا در سنّ جوانی يعنی بيست و پنج سال از عمر مبارک گذشته بود که قيام بر امر فرمودند. و در ميان طائفه شيعيان عموماً مسلّم است که ابداً حضرت در هيچ مدرسه ای تحصيل نفرمودند و نزد کسی اکتساب علوم نکردند و جميع اهل شيراز گواهی ميدهند. با وجود اين بمنتهای فضل بغتةً در ميان خلق ظاهر شدند و با آنکه تاجر بودند جميع علمای ايرانرا عاجز فرمودند.
بنفس فريد بر امری قيام فرمودند که تصوّر نتوان زيرا ايرانيان بتعصّب دينی مشهور آفاقند اين ذات محترم بقوّتی قيام نمود که زلزله بر ارکان شرايع و آداب و احوال و اخلاق و رسوم ايران انداخت و تمهيد شريعت و دين و آئين نمود. با وجود اينکه ارکان دولت و عموم ملّت و رؤساء دين کلّ بر محويّت و اعدام او قيام نمود منفرداً قيام فرمود و ايرانرا بحرکت آورد.
چه بسيار از علما و رؤسا و اهالی که در کمال مسرّت و شادمانی جان در راهش دادند و بميدان شهادت شتافتند. و حکومت و ملّت و علمای دين و رؤسای عظيم خواستند که سراجش را خاموش نمايند نتوانستند عاقبت قمرش طالع شد و نجمش بازغ گشت و اساسش متين شد و مطلعش نور مبين گشت. جمّ غفيری را بتربيت الهيّه پرورش داد و در افکار و اخلاق و اطوار و احوال ايرانيان تأثير عجيب نمود و جميع تابعين را بظهور شمس بهاء بشارت داد و آنانرا مستعدّ ايمان و ايقان کرد.
و ظهور چنين آثار عجيبه و مشروعات عظيمه و تأثير در عقول و افکار عموميّه و وضع اساس ترقّی و تمهيد مقدّمات نجاح و فلاح از جوانی تاجر اعظم دليلست که اين شخص مربّی کلّی بوده شخص منصف ابداً توقّف در تصديق نمينمايد.
(پرسش و پاسخ حضرت عبدالبهاء عباس)

مأموریت و وظیفۀ اهل بهاء



ما مکلّف به احکام کتاب اقدس هستيم و، به نصّ قاطع، ممنوع از ادنی تعرّض. بلکه مأمور به مهربانی و محبّت و وفا و صفا با هر امّت و ملّت و اطاعت حکومت و صداقت به سرير سلطنت و عدم مداخله در امور سياست؛ حتّی محاوره و مکالمه در اين خصوص جائز ندانسته به هيچ وجه يعنی تعلّق به اين امور نداريم.
وظائف اصليّه ما عرفان حضرت کبريا و ايقان به وحی مُنزَل از سماء و عبوديّت آستان ابهی و عبادت حقّ به خلوص و انجذاب وجدانی و الفت با جميع افراد انسانی در نهايت صدق و مهربانی و آشتی و راستی و حقيقت‌پرستی و آنچه مادون آن تعلّقی به عالم جان و وجدان ما نداشته و ندارد.
فرض نمائيم که اگر اهل شهری جميع آشنا گردند و بيگانه معدودی قليل و در نهايت عداوت و بغضا؛ با وجود اين يارانِ آشنا را محبّت بايد و مدارا شايد که نهايت رعايت مجری دارند و چشم از خطا بپوشند و بر عطا بيفزايند اينست نصوص الهيّه و مادون آن لاينبغی لأهل العرفان ع‌ع (مکاتیب عبدالبهاء، ج4، ص31)

داستانی از حضرت باب




در همان سالی که حضرت اعلی اظهار امر فرمودند سفری هم به مکّه برای حج تشریف بردند. در این سفر جناب قدوس و غلام حبشی ایشان را به اسم«مبارک» همراه بردند. کشتی بسیار آهسته حرکت می کرد. دریا هم گاهی طوفانی می شد و موجهای بلند کشتی را به شدّت تکان می دادند.
این سفر دو ماه طول کشید. به خاطر طوفانهای شدید بارها خطر غرق شدن کشتی پیش آمد.
همه می ترسیدند و فریاد می زدند امّا حضرت اعلی اصلا اهمّیت نمی دادند در کمال آرامی گاهی مشغول دعا و مناجات بودند و گاهی آیات نازل می فرمودند و جناب قدوس می نوشت.
سایر مسافرین تعجّب می کردند که چطور جوانی مثل ایشان اصلا نمی ترسد و به طوفان و
غرق شدن کشتی اهمّیت نمی دهد.
در بین مسافرین کشتی شخصی بود به نام شیخ ابوهاشم.
برادر این شخص به نام شیخ ابوتراب امام جمعه شیراز بود و از کودکی حضرت اعلی را می شناخت و خیلی به ایشان علاقه داشت. بعد از اظهار امر حضرت اعلی شیخ ابوتراب خیلی زود مؤمن شد.
احترامی که همیشه شیخ ابوتراب به حضرت اعلی می گذاشت باعث حسادت برادرش شیخ ابوهاشم شده بود.
شیخ ابوهاشم چون خودش را آدم مهمّی می دانست دیگران را آدم حساب نمی کرد و مرتّب باعث ناراحتی آنها می شد. بیشتر از همه مزاحم حضرت اعلی بود و خیلی آزار می رسانید. بالاخره پس از مدّتی مسافران کشتی از دست شیخ ابوهاشم خسته شدند. کاپیتان کشتی که یک مرد عرب بود دستور داد شیخ ابوهاشم را بگیرند به دریا بیندازند.
شیخ ابوهاشم خیلی ترسید چون میدانست حتما در آب خفه خواهد شد. حضرت اعلی از کاپیتان کشتی خواهش کردند که او را ببخشد. کاپیتان قبول نکرد و ملاحان شیخ ابوهاشم را گرفتند که به دریا بیندازند.
حضرت اعلی خود را روی شیخ ابوهاشم انداختند و مانع شدند. کاپیتان کشتی که به حضرت اعلی خیلی احترام می گذاشت پرسید چرا شما از او حمایت می کنید؟ او که بیشتر از همه شما را ناراحت می کند.
حضرت اعلی فرمودند: « آدمهائی که مثل این شیخ دیگران را آزار می دهندبیشتر از همه به خودشان ضرر می زنند بنابراین ما باید آنها را ببخشیم و نادانی آنها را نادیده بگیریم»
کاپیتان کشتی به خاطر حضرت اعلی از کشتن شیخ ابوهاشم دست برداشت شیخ هم تا آخر سفر یک گوشه نشست و دست از کارهایش برداشت.
کتاب نور ایمان ص 28

((امشب دوعید توأم شده است با هم // بعثت زِ ربِّ اعلی مولودِ غصن اعظم))


مبعث فرخنده و همایون حضرت مبشّر-نقطهٔ اولی روحی لدمه الاطهر فدا و مولود حضرت عبدالبهأ-غصنِ اعظم ما عداه فدا بر عموم اهلِ عالم مبارک و تهنیت باد.
اندکی پیش از اظهار امر هر پیامبر اعظم یا مظهر ظهور خداوند منان مبشّر یا "جارچی" را برای بیدار کردن اذهان عموم و هموار کردن مسیر از برای پیدایش <<پیامبر جدید>> برگزیده اند، چنانکه وقتی زمان اظهار امر مظهر ظهور فرا رسید، نفوسی حاضر باشند تا به فرامینِ ایشان گوش جان بسپارند و در راه نصرت و اعتلایِ امر مبارکشان قیام نمایند. این مبشّر و یا "جارچی" از شیپور و یا هر آلت موسیقی دیگری استفاده نکرده اند، بلکه ایشان از <<کلام الهی>> برای بیداری نفوسِ مشتاق بهره برده اند. شما احتمالاً <<یحیای تعمید دهنده>> را بخاطر می آورید که یک مبشّر و یا جارچی بودند، ایشان قبل از ظهور حضرت عیسی ملیح بعنوان <<مسیح>> در بین عموم ظاهر شدند. یحیای تعمید دهنده از شیپور استفاده نکردند، بلکه او مردمان را بشارت به ظهور جدید دادند که در آیندهٔ نچندان دور به وقوع خواهد پیوست و آنها میبایست رسوم و عادات کهن را رها کرده و با بیداری و هوشیاری و فراستِ هر چه فزونتر برای تصدیق و خدمت به امر آسمانی نوین آماده شوند.
شما به یاد می آورید که سالیانی پیش از آنکه یحیای تعمید دهنده قیام به دعوت همگان از برای ظهور جدید نمایند سه "مرد خردمند" می زیستند که برآن باور بودند که جهان تشنه و نیازمند از برای ظهور جدیدی است و شروع به تفحص کردند تا اینکه ایشان را یافتند، <<عیسیِ کودک>>. همچنین شما بخاطر می آورید که در آن وقت <<ستارهٔ درخشنده>> در آسمان رویت شد.
اینک، چیزی مشابهٔ تاریخ گذشتگان رخ داده، حتی با اهمیتی صد چندان بیشتر، چراکه این یومِ تکمیل بشارات کتب و صحف تمامی ادیان سالفه بوده است. بدین معنی که، در سنهٔ ۱۲۶۰ ه.ق نَه فقط سه "مرد خردمند" حضور داشته اند که معتقد بودند زمانِ ظهور از برای پیغام آوری جدید فرا رسیده، بلکه هجده "مرد خردمند". یک یه یک آن نفوس کریمه جلای کاشانه و خانواده و کسب و کار بطور خود انگیز به نیت تحری از برای <<شمس حقیقت>> کردند و قدم در وادی طلب نهادند و هریک از ایشان به شخصه و مستقلانه در تفحص خویش نائل به یافتن حضرت مبشّر آمدند. حضرت باب اعلام نمودند که مبشّر هستند، بابی [دَری] بسوی دنیایِ نوین، بابی بسوی ملکوت آسمان، و بواسطهٔ حضرت ایشان دیگران قادر خواهند بود که به جستجو و جوییدن موعود کل ادیان سالفه [من یظهره اللّه-حضرت بهأاللّه] فائز شوند.
در روز پنجم جمادی الاولی سنهٔ ۱۲۶۰ ه.ق بود، که حضرت باب مأموریت الهی خود را به شخص اول از بین آن هجده "مرد خردمند" یا "حروف حَیّ"، مردی که <<ملا حسین>> نام داشت، اظهار کردند. در آن وقت نیز همچون قرون و اعصار ماضیه <<ستارهٔ درخشنده>> در آسمان نمودار گشت. بنابراین میتوان گفت که این امر امنع و اقدس نیز عظیم بوده، گرچه هنوز عموم اهل بسیط غبرأ به شرف ایمان نائل نیامده اند.
حضرت باب معانی حقیقی و الهی واژگانی چون "بهشت" و "جهنم" و "یوم الحساب" و "رستاخیز" را تفسیر و تشریح نمودند و همچنین فرمودند که ایشان فرستادهٔ خداوند [پیامبر] هستند. واقعاً عظیم و شورانگیز است که عدهٔ کثیری از مردمان آن زمان که انتظار ظهور موعود خویش [قائم آلِ محمد] را می کشیدند فوج فوج به خیل پیروان حضرت باب می گرویدند که البته این خود اسباب ناراحتیِ عموم سران مذهبی اسلام، شاخهٔ شیعه را به همراه داشت، آنانیکه رویایِ خوفِ از دست دادن شهرت و اعتبار آسایش و طیب خاطر را از کفشان ربوده بود. از این رو، کمر به همت طرح و اجرای توطئه ایی بر علیه حضرت باب گماردند که این مطلب منتهی به شهادت ایشان گردید. اما شهادت شارع اطهر این دیانت مقدس، نه تنها حرارت اشتیاق را در قلوبِ نفوس مستعده از برای شناساییِ پیامبر جدید خاموش نکرد، بلکه شعله اش را صد افزون رونق بخشید.
اگر شما اندکی در آثار مبارکهٔ ادیان گذشته مطالعه کرده باشید، خواهید دریافت که همگان انتظار "ناجیِ" خویش را قبل از ایام سخت و مصیبت بار جنگ می کشند، و اکثر انبیا و مرسلین پیشین نیز بشارت به <<دو ظهور اعظم>> داده اند، صرافتاً افتخاری است بس بی حد و شمار که در چنین ایامی زندگی می کنیم. ما آگه هستیم که حضرت باب اولین پیامبر اعظم از بین دو ظهور موعود هستند و حضرت بهأاللّه فرستادهٔ بر حق، کسیکه حضرت باب مسیر را برای ظهور حضرت ایشان هموار ساختند. همچنین به این مهم اذعان داریم که ایام مصیبت و جنگ زمان حال حاضر می باشد.
با مهر،
"ناسوتی"

--------------------------------------------------------------------------
نکته: حضرت ولی امراللّه جل سلطانه در لوح مورخ ۵ شهر الجلال سنهٔ ۹۸ که به اعزاز بدیع اللّه آگاه آباده نازل شده، می فرمایند قوله الاحلی:
راجع به لوح ناقوس و شرح نزول آن فرمودند بنویس این لوح شب پنجم جمادی الاولی لیل مبعث حضرت اعلی در اسلامبول نازل شده بر حسب خواهش آقا محمد علی اصفهانی بواسطهٔ حضرت عبدالبهأ بخط مبارک جمال قدم مرقوم و مسطور گردید. تلاوت این لوح در همان لیله مبارکه محبوب و قبول. انتهی [مأخذ: رسالهٔ ایام تسعه، ص ۱۰۰]
٭٭٭ شما ویدوی صوتی لوح مزبور را در قسمت عکس های الحاق شده در زیر این انشأ خواهید یافت.

عید مبعث حضرت اعلی ( اظهار امر حضرت باب

🌷عید مبعث حضرت اعلی ( اظهار امر حضرت باب)
مبشر جمال اقدس ابهی ,( حضرت بهاءالله ) براهل عالم مبارک باد .
🌷شیراز پر غوغا شود
شکر لبی پیدا شود
ترسم که آشوب لبش
🌹🌻🌷بر هم زند بغداد را
حافظ ☀️ اشاره به ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله