خرداد ۱۳۶۲، حکومت ایران ده تن از دختران و زنان بهایی را اعدام کرد. اتّهام آنها تدریس در کلاسهای کودکان بهائی که به علت اعتقادات خود از مدرسه اخراج شده بودند، بود. خانمها در معرض فشارهای جسمی و روانی شدید قرار گرفتند تا به تبرّی از عقیدهٔ خود وادار شوند. مانند سایر بهائیانی که در ایران دستگیر شدند، آنها نیز اعتقادات خود را زیر پا نگذاشتند. در نتیجه کلیه آنها اعدام شدند. یکی از آنها، دختری ۱۷ ساله به نام مونا محمودنژاد بود.
مونا محمودنژاد در سن ۱۳۴۴ هجری شمسی چشم به جهان گشود. خانواده محمودنژاد به انگیزه خدمت به همنوعان خود سالها در کشور یمن که در آن روزگار، کشوری محروم بود روزگار گذراندند. مونا فرزند دوم خانواده و دارای خواهری به نام ترانه بود که در زمان تولد مونا ۷ سال داشت. سال ۱۳۴۸ دولت یمن تمامی اتباع خارجی را از آن کشور اخراج کرد که خانواده محمودنژاد نیزدر میان این گروه جای داشتند. خانواده محمودنژاد پس از بازگشت به ایران با گذراندن پنج سال و نیم در شهرهای اصفهان، کرمانشاه و تبریز، سرانجام در شیراز سکونت گزیدند.
با افزایش فشارها توسط دولت جمهوری اسلامی ایران بر بهاییان در سال ۱۳۶۱، غروب روز اول آبان ماه ۱۳۶۱ توسط ماموران سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مونا به همراه پدرش دستگیر و ابتدا به مرکز سپاه پاسداران و پس از چند هفته به زندان مخوف عادل آباد شیراز منتقل شد. وی بواسطه عقاید مذهبی خود توسط عوامل زندان نجس تلقی میشد و همچنین متحمل سختترین شکنجههای روحی و جسمی شد. ۲۱ اسفند ۱۳۶۱ روزی تلخ برای مونا بود روزی که پدر را از دست داد. پدر مونا توسط عوامل سپاه پاسداران به جرم اعتقاد به دیانت بهایی اعدام شد.
تلاشهای اطرافیان و مادر وی برای نجات مونا ناکام ماند و حتی مادر او مدت پنج ماه را به علت تلاش برای نجات دختر و شوهرش در همان زندان عادل آباد گذراند.
پس از ماهها زندان و تحمل سختترین شرایط سرانجام مونا روز شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۶۲ به همراه ۹ تن از بانوان بهایی در میدان چوگان شیراز اعدام شد. وی به علت آخرین نفر بودن در زمان اعدام ناچار بود تا نظارهگر اعدام دوستان و همکیشان خود باشد با این حال وی طناب دار را بوسید و پر گشود.
تاریخ ایران زمین آکنده است از شیرزنانی همچون مونا که در راه اعتقادات خود و با هدف ساختن ایرانی آباد و آزاد متحمل شکنجه شده و جان خود را فدا کردند.
وصیت نامه مونا محمودنژاد
الهی بامید تو
مادر عزیزتر از جانم و خواهر مهربانم چه بگویم چه بنویسم از فضل حق که بسیار است و در جمیع احوال شامل حال بندگانش میشود حتی بنده عاجز و ناتوانی چون من که لایق و سزاوار بندگی درگاهش را ندارم.
عزیزان از دل و جان برایمان دعا بخوانید که در هر صورت راضی به رضای الهی باشیم دل به قضا دربندیم و چشم از غیر دوست در پوشیم و تا جای امکان از عهده شکر الطافش برآئیم.
فدایتان شوم فراموش نکنید که آنچه کند او کند ما چه توانیم کرد پس باید سر تسلیم در برابر حق فرود آوریم و توکل بر رب رحیم نمائیم پس رجا داریم که غم و حزن را بخود راه ندهید و برایمان دعا کنید که محتاج دعائیم.
مونا محمودنژاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر