بعد که راسخ در علوم و أمها و نفسها و ذاتها و جوهرها بیان می فرماید که قدری مخالف هوای ایشان واقع می شود این است که می شنوی که چه می گویند و چه می کنند. و نیست اینها مگر از روسای ناس(رئیس مردم) در دین یعنی آنهایی که الهی بجز هوی اخذ نکرده اند و بغیر ذهب مذهبی(بجز طلا،کیش و آئینی) نیافته اند و به حجبات علم محتجب(و به پرده های دانش پوشیده) گشته اند و به ضلالت آن گمراه شده اند. چنانچه به تصریح تمام رب الأنام می فرماید :((افرايت من أتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة" فمن يهديه من بعد الله أفلا تذكرون.))یعنی آیا دیدی آن غافل را که گرفت خدای خود خواهش های نفس خود را و اضلال کرد خدا او را بر علمی، و مهر نهاد بر گوش و دلش و گردانید بر چشمش پرده، پس که هدایت می کند او را از بعد خدا؟ آیا پند نمی گیرید؟در معنی ((و اضله الله علی علم))،اگر چه در ظاهر آن است که ذکر شده ولیکن نزد این فانی، مقصود از آیه علمای عصر اند که اعراض از جمال حق(رویگردانی از هیکل خداوندی) نمودند و به علوم خود که از نفس و هوی ناشی گشته متمسک شده بر نباء(خبر) الهی و امر او احتجاج می نمودند. ((قل هو نبأ عظيم أنتم عنه معرضون. ))و همچنین می فرماید :((و إذا تتلى عليهم آياتنا بينات قالوا ما هذا إلا رجل يريد أن يصدكم عما كان يعبد اباؤكم و قالوا ما هذا إلا افك مفترى.))والحق يقول :و چون خوانده شود بر ایشان، یعنی برآن کفرهءفجره(مردم بیدین و کافر بدکاره)،آیات قدسیهء احدیه،گویند آن مشرکان از حق بیخبران،نیست این رسول پروردگار مگر مردی که می خواهد منع کند شما را از آنچه که می پرستیدند آن را پدرهای شما و دیگر گفتند نیست این مگر کذبی افترا کرده شده.(دروغ و تهمتی ساخته شده )
1و2-سورهء جاثیه، آیهء 23
3-سورهء ص،آیهء 67-68
4-سورهء سبأ، آیهء 43 ایقان. . . . آیهء 236
این است که بعد از این انکار ها و اعتراضات که مذکور شد گفتند :بعد از موسی و عیسی، موافق کتب نباید نبی مستقل که ناسخ شریعت (باطل کننده دین و آیین)باشد مبعوث شود.باید شخصی بیاید که مکمل شریعت(تکمیل کننده آیین) قبل باشد. این آیهء مبارکه که مشعر بر جمیع مطالب الهیه و مدل(دلالت کننده)بر عدم انقطاع فیوضات رحمانیه است نازل شد:((ولقد جاءكم يوسف من قبل بالبينات فما زلتم فى شك مما جاءكم به حتى إذا هلك قلتم لن يبعث الله بعده رسولا" كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب.))و به تحقيق آمد شما را يوسف از پیش با بینه ها، پس پیوسته بودید در شک از آنچه آمد شما را به آن، تا چون هلاک شد گفتید مبعوث نمی گرداند خدا بعد از او رسولی را،همچنین اضلال می کند خدا کسی را که اوست اسراف کننده و شک آورنده به پروردگار خود. پس، از این آیه ادراک فرمائید و یقین کنید که در هر عصر امم آن عهد به آیه ای از کتاب تمسک جسته از این گونه حرف های مزخرف می گفتند که دیگر نبی نباید در ابداع (نوآوری)بیاید. مثل آنکه آیهء انجیل را که مذکور شده، علمای آن استدلال به آن نمودند که هرگز حکم انجیل مرتفع نمی شود و پیغمبری مستقل مبعوث نگردد إلا برای اثبات شریعت انجیل. و اکثری از ملل مبتلا به این مرض روحی شده اند. چنانچه اهل فرقان را می بینی که چگونه به مثل امم قبل به ذکر خاتم النبيين محتجب گشته اند، با اینکه خود مقرند بر اینکه ((ما یعلم تأویله إلا الله و الراسخون فی العلم. ))(هیچکس معنی و تفسیرش را نمیداند به جز خدا و ثابت قدمان و استوار در دانش) ایقان. . . . آیهء 233 و 234 و 235
باری، این سخن به غایت لغو و غیر مقبول(در آخر باطل و غیر قابل پذیرش) است. همه از روی کبر و غرور گفته می شود که مردم را از ریاض رضای الهی(از گلستان رضایت خدایی)دور کنند و زمام (اختیار)آنها را محکم حفظ نمایند با اینکه نزد حق این عوام(این مردم ساده و بیسواد) از علمای ایشان که از حق اعراض نموده اند به غایت مقبول تر و پسندیده ترند. و فهم کلمات الهیه و درک بیانات حمامات معنویه (کبوتران روحانی)هیچ دخلی(ربطی) به علم ظاهری ندارد. این منوط (وابسته)به صفای قلب و تزکیهء نفوس و فراغت روح است. چنانچه حال عبادی (مردمانی) چند موجودند که حرفی از رسوم علم ندیده اند و بر رفرف علم جالسند (بر بلندای دانش نشسته اند)از سحاب فیض الهی ریاض قلوبشان (گلستان دل هایشان)به گل های حکمت و لاله های معرفت تزیین یافته. فطوبى للمخلصين من أنوار يوم عظيم. و همچنین مى فرماید :((و الذين كفروا بآيات الله و لقائه اولئک یئسوا من رحمتی و اولئک لهم عذاب الیم. ))و همچنین می فرماید :((و يقولون ائنا لتاركوا الهتنا لشاعر مجنون.))مضمون این آیه واضح است. مشاهده فرمایید که بعد از تنزیل آیات چه می گفتند : آیا ما ترک کننده ایم خدایان خود را برای شاعری مجنون که آن حضرت را شاعر می نامیدند و به آیات الهیه سخریه(ریشخند و مسخره ) می نمودند و می گفتند : این کلمات اساطیر اولین است، یعنی کلماتی است که قبل گفته شده و محمد آن کلمات را ترکیب نموده و می گوید از خداست. چنانچه الیوم به مثل همان را شنیده اید که نسبت به این امر می دهند و می گویند که این کلمات را با کلمات قبل ترکیب نموده و یا کلماتی است مغلوط(پر از اشتباه). قد کبر قولهم و صغر شأنهم و حدهم (گرچه گفته هایشان بزرگ است، منزلت و مقامشان کوچک است). ایقان. . . . آیهء 231 و 232
و در جای دیگر می فرماید :( و إذا تتلى عليهم آياتنا بينات ما كان حجتهم إلا أن قالوا ائتوا بآبائنا إن كنتم صادقين.)یعنی در وقتی که تلاوت کرده می شود بر ایشان آیات ما،نیست حجت ایشان مگر آنکه بگویند بیاورید پدرهای ما را اگر هستید راست گویان. مشاهده نما که چه حجت ها بر آن رحمت های کاملهء واسعه می گرفتند. به آیاتی که حرفی از آن اعظم است(یک کلمه از آن بزرگتر است) از خلق سماوات و أرض(از آفرینش آسمانها و زمین) و مردگان وادی نفس و هوی را به روح ایمان زنده می فرماید استهزاء می نمودند و می گفتند :پدرهای ما را از قبر بیرون بیاور. این بود اعراض و استکبار قوم. و هر کدام از این آیات برای کل من علی الأرض(برای همهء آنچه در آسمان ها و زمین است) حجتی است محکم و برهانی است معظم که جمیع أرض(همه زمین) را کفایت میکند لو انتم فی آیات الله تتفکر ون. (اگر شما در نشانه های خداوند فکر کنید)همین آیه مذکوره لئالی اسرار مکنون است.اگر فی الجمله دردی یافت شود،دوا می رسد.گوش به حرف مزخرف عباد(سخنان بیهوده و بی ارزش مردم)مدهیدکه می گویند کتاب و آیات از برای عوام(برای مردم عادی و بیسواد) حجت نمی شود زیرا که نمی فهمند و احصاء نمی کنند، با اینکه این قرآن حجت است بر مشرق و مغرب عالم. اگر قوهء ادراک آن در مردم نبود چگونه حجت بر کل واقع می شد؟ از این قرار، بر معرفت الهیه هم نفسی مکلف نیست و لازم نه زیرا که عرفان او اعظم(شناخت او برتر) از عرفان(شناخت) کتاب اوست و عوام(مردم بیسواد) استعداد ادراک (قابلیت فهم و درک)آن ندارند. ایقان. . . آیهء 230
و در جای دیگر می فرماید :((و إذا علم من آياتنا شيئا" اتخذها هزوا" اولئک لهم عذاب مهيمن.))یعنی در وقتی که عالم شود از آیات ما شیئ را،أخذ می نماید آن را از روی استهزاء، از برای ایشان است عذابی خوار کننده. از جملهء استهزاء این بود که می گفتند معجزهء دیگر ظاهر نما و برهان دیگر بیاور. آن یکی ((فاسقط علينا كسفا"من السماء))مى گفت و ديگر((إن كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة"من السماء))مذكور مى داشت. به مثل یهودان عهد موسی که تبدیل نمودند مائدهء سمائیه(غذاهای آسمانی) را به اشیاء خبیثهء سیر و پیاز، آن قوم هم طلب تبدیل می نمودند آیات منزله (ایه های نازل شده)را به ظنونات نجسهء کثیفه.(به شک و دو دلی های الوده و ناپاک)چنانچه الیوم مشاهده می شود که مائدهء معنویه (غذاهای روحانی)سماء رحمت الهیه و غمام مکرمت سبحانیه نازل است و بحور حیوان (دریاهای زندگانی)در رضوان جنان(در بهشت برین) به امر خالق کن فکان در موج و جریان و جمیع چون کلاب بر اجساد میته(همانند سگان بر لاشه های مرده) مجتمع آمده اند و به برکهء شور که ملح اجاج است(تلخ و شور است) قانع گشته اند. سبحان الله، کمال تحیر حاصل است از عبادی (مردمی)که بعد از ارتفاع اعلام مدلول(بعد از افراشته شدن پرچم های دلیل و برهان)،طلب دلیل می نمایند و بعد از ظهور شمس معلوم(خورشید آشکار)، به اشارات علم تمسک جسته اند. مثل آن است که از آفتاب در اثبات نور او حجت طلبند و یا از باران نیسان در اثبات فیضش برهان جویند. حجت آفتاب نور اوست که اشراق نموده و عالم را فرا گرفته و برهان نیسان جود اوست که عالم را به ردای جدید تازه فرموده. بلی، کور از آفتاب جز گرمی حاصلی نداند و أرض جرز(زمین شره زار) از رحمت نیسانی فضلی احصاء ننماید.
عجب نبود که از قرآن نصیبی نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نیاید چشم نابینا.
1-سورهء جاثیه، آیهء 9
2-سورهء شعراء،آیهء 187
3-سورهء انفال،آیهء 32 ایقان. . . . آیهء 228 و 229
می فرماید : این است آیات منزله از سماء هویه، می خوانیم بر شما. پس به کدام سخن بعد از ظهور حق و نزول آیات او ایمان می آورند؟ اگر تلویح این آیه را ملتفت شوی می فهمی که هرگز مظهری اکبر از انبیاء(بزرگتر از پیامبران) نبوده و حجتی هم اکبر و اعظم(و دلیلی هم برتر و بزرگتر) از آیات منزله در ارض(زمین)ظاهر نشده. بلکه اعظم از این حجت(برتر از این دلیل و نشانه)، حجتی ممکن نه إلا ما شاء ربک(بجز آنچه خدایت بخواهد).و در جای دیگر می فرماید :((ویل لکل افاک اثیم یسمع آیات الله تتلی علیه ثم یصر مستکبرا" کان لم یسمعها فبشره بعذاب الیم.))یعنی وای بر افک کنندهء گنه کار که می شنود آیات نازله از سماء مشیت الهیه را که خوانده می شود بر او،پس استکبار می نماید که گویا نشنیده آن را، پس بشارت ده او را به عذابی دردناک. اشارات همین آیه کل من فی السموات و الارض(همهء آنچه را که در اسمانها و زمین است)کفایت می کند لو کان الناس فی آیات ربهم یتفرسون.(اگر مردم در نشانه های خدا ،جستجوگر می بودند.) چنانچه الیوم(امروز) می شنوید که اگر از آیات الهیه قرائت شود(خوانده شود) احدی اعتنا ندارد که گویا پست ترین امر ها نزدشان آیات الهیه است و حال آنکه اعظم از آیات امری نبوده و نخواهد بود. بگو به ایشان :ای بی خبران،می گوئید آنچه را قبل، پدران شما گفتند. اگر ایشان ثمری از شجرهء اعراض(از درخت سرپیچی و رویگردانی)خود دیدند شما هم خواهید دید. و عنقریب با آبای خود (به همین زودی با پدران و اجداد خود)در نار مقر خواهید یافت(در آتش قرار خواهید گرفت). فالنار مثواهم فبئس مثوی الظالمين. ایقان. . . آیهء 226 و 227
و همچنین در جای دیگر می فرماید:((و إن كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة مثله و أدعوا شهداءكم من دون الله إن كنتم صادقين.))که ترجمهء ظاهر آن این است : اگر بودید شما در شک و شبهه در آنچه ما نازل فرمودیم بر عبد(بنده) خود محمد، پس بیاورید سوره به مثل این سوره منزله و بخوانید شهدای خود را یعنی علمای خود را تا اعانت(یاری) نمایند شما را در انزال سوره اگر هستید راست گویان. حال ملاحظه فرمایید چه مقدار عظیم است شأن آیات و بزرگ است قدر آن که حجت بالغه و برهان کامل و قدرت قاهره و مشیت نافذه را به آن ختم فرموده. و هیچ شیئ را آن سلطان احدیه در اظهار حجت خود به آن شریک نفرموده چه میانهء حجج و دلائل، آیات به منزلهء شمس (مانند خورشید)است و سوای آن به منزلهء نجوم.(به مانند ستاره ها) و آن است حجت باقیه و برهان ثابت و نور مضئ(نور درخشنده) از جانب سلطان حقیقی در میان عباد(در بین مردم). هیچ فضلی به آن نرسد و هیچ امری بر آن سبقت نگیرد. کنز لئالیء(گنج گرانبها) الهیه است و مخزن اسرار احدیه. و آن است خیط(ریسمان) محکم و حبل(طناب) مستحکم و عروهء وثقی و نور لایطفی(نوری که خاموش نگردد).شریعهء معارف الهیه از آن در جریان است و نار (آتش)حکمت بالغهء صمدانیه از آن در فوران. این ناری (آتشی)است که در یک حین دو اثر از آن ظاهر است.،در مقبلین(اقبال کننده گان) حرارت حب(گرمای عشق) احداث نماید و در مبغضین(غضب کننده گان) برودت غفلت(سردی نادانی) آورد. ای رفیق، باید از امر الهی نگذریم و به آنچه حجت خود قرار فرموده راضی شویم و سر بنهیم.خلاصه، حجت و برهان این آیهء منزله اعظم از آن است که این علیل تواند اقامهء دلیل نماید. و الله یقول الحق و هو یهدی السبیل و هو القاهر فوق عباده و هو العزيز الجميل. و همچنین می فرماید:((تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق فباى حديث بعد الله و آياته يومنون.))
1-سورهء جاثیه،آیهء 6 ایقان. . . . آیهء 224 و 225
و اول کتاب می فرماید :((الم ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى"للمتقين.))در حروف مقطعهء فرقان اسرار هویه مستور گشته و لئالیء احدیه در صدف این حروف مخزون شده که این مقام مجال ذکر آن نه ولیکن بر حسب ظاهر مقصود خود آن حضرت است که به او خطاب می فرماید: یا محمد، این کتاب منزل از سماء احدیه(این کتاب فرستاده شده از آسمان یگانگی است)، نیست ریبی و شکی (تردید و دو دلی)درآن، هدایتی است برای پرهیزکاران. ملاحظه فرمایید که همین فرقان را مقرر و مقدر فرموده برای هدایت کل من فی السموات و الارض(برای راهنمایی همه آنچه در آسمان هاو زمین است ) و بنفسه (و خودش)آن ذات احدیه و غیب هویه شهادت داده بر آنکه شک و شبهه در آن نیست که هادی عباد(که هدایتگر مردم) است الی یوم معاد(تا روز معاد). آیا انصاف هست ثقل اعظم را که خدا شهادت بر حقانیت آن داده و حکم بر حقیقت آن فرموده، این عباد(مردم)در آن شک نمایند و یا شبهه کنند و یا امری را که او سبب هدایت و وصول به معارج معرفت(درجه و رتبهء شناخت) قرار فرموده،از آن اعراض(سرپیچی ) نمایند و یا به حرف مزخرف ناس(به سخن و چرندیات مردم) تشکیک نمایند(گمان افکنی،شک انگیزی) که فلان چنین گفته و فلان امر ظاهر نشده و حال آنکه اگر امری و یا احداثی غیر کتاب الهی علت و دلیل برای هدایت خلق بود البته در آیه مذکور می شد.باری،باید از امر مبرم الهی و از تقدیر مقدر صمدانی که در آیه ذکر یافت تجاوز ننمائیم و کتب بدیعه (کتاب های جدیده)را مصدق شویم چه اگر تصدیق این کتب را ننمائیم تصدیق این آیهء مبارکه نشده. چنانچه این واضح است که هر کس تصدیق فرقان ننمود فی الحقيقه مصدق کتب قبل از فرقان هم نبوده. و این معانی از ظاهر آیه مستفاد می شود. و اگر معانی مستورهء آن ذکر شود و اسرار مکنونهء آن بیان گردد البته زمان به آخر نرساند و کون حمل ننماید. و کان الله علی ما أقول شهیدا".(و خداوند شاهد بوده بر آنچه که میگویم.) ایقان. . . . آیهء 221 و 222 و 223
چنانچه جمیع مایحتاج آن امت از احکام دین و شریعت سیدالمرسلین در آن رضوان مبین موجود و معین گشته. و آن است حجت باقیه برای اهلش بعد از نقطهء فرقان(بعد از حضرت محمّد) زیرا مسلم است حکم آن و محقق الوقوع است أمر آن. و جمیع مأمور به اتباع آن(به پیروی از آن ) بوده اند تا ظهور بدیع درسنهء ستین (در سال شصت هجری قمری).و آن است که طالبان را به رضوان وصال می رساند و مجاهدان و مهاجران را به سرادق قرب فائز فرماید. دلیلی است محکم و حجتی است اعظم. و غیر آن را از روایات و کتب و احادیث این فخر نه زیرا حدیث و صاحبان حدیث وجود و قولشان به حکم کتاب ثابت و محقق شده. و دیگر آنکه در احادیث اختلاف بسیار است و شبهه بی شمار. چنانچه نقطهء فرقان در آخر امر فرمودند که((إنى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى.))(بدرستی که دو چیز بین شما ترک کرده و میگذارم که یکی کتاب خدا و دیگری خانوا ه ام)اينکه احادیث بسیار از منبع رسالت و معدن هدایت نازل شده بود با وجود این جز ذکر کتاب چیزی نفرمودند و آن را سبب اعظم و دلیل أقوم برای طالبان مقرر فرمودند که هادی عباد(که راهنمای مردم) باشد تا یوم معاد. حال به چشم انصاف و قلب طاهر و نفس زکیه ملاحظه فرمایید که در کتاب خدا که مسلم بین طرفین است از عامه و خاصه، چه را حجت برای معرفت عباد(برای شناخت مردم)قرار فرموده. باید بنده و شما و کل من علی الأرض به نور آن تمسک جسته، حق را از باطل و ضلالت را از هدایت تمیز دهیم و فرق گذاریم. زیرا که حجت منحصر شد به دو، یکی کتاب و دیگری عترت(خانواده و نزدیکان). عترت که از میان رفته، پس منحصر شد به کتاب. ایقان. . . . آیهء 218 و 219 و 220
و مجاهدین فی الله(جنگجویان در راه خدا) بعد از انقطاع از ماسوی چنان به آن مدینه انس گیرند که آنی از آن منفک(جدا) نشوند. دلائل قطعیه را از سنبل آن محفل شنوند و براهین واضحه را از جمال گل و نوای بلبل اخذ نمایند. و این مدینه در رأس هزار سنه (و این شهر در هر هزار سال)او ازید او أقل(یا بیشتر و یا کمتر) تجديد شود و تزیین یابد. پس ای حبیب من، باید جهدی(کوشش و تلاشی)نمود تا به آن مدینه واصل شویم و به عنایت الهیه و تفقدات ربانیه کشف سبحات جلال نمائیم تا به استقامت تمام جان پژمرده را در ره محبوب تازه نثار نمائیم و صد هزار عجز و نیاز آریم تا به آن فوز فائز(به آن پیروزی،موفق) شویم. و آن مدینه کتب الهیه است(و آن شهر کتاب های خداوند است) در هر عهدی(در هر زمان و دوره یی). مثلا در عهد موسی تورات بود و در زمن عیسی انجیل و در عهد محمد رسول الله فرقان و در این عصر بیان و در عهد من یبعثه الله کتاب او که رجوع کل کتب به آن است و مهیمن است بر جمیع کتب. و در این مدائن، ارزاق مقدر است و نعیم باقیه مقرر. غذای روحانی بخشد و نعمت قدمانی چشاند. بر اهل تجرید نعمت توحید عطا فرماید، بی نصیبان را نصیب کرم نماید و آوارگان صحرای جهل را کاس علم عنایت کند و هدایت و عنایت و علم و معرفت و ایمان و ایقان کل من فی السموات و الارض در این مدائن مکنون و مخزون گشته(در این شهر ها پنهان و انبار و ذخیره شده). مثلا" فرقان از برای امت رسول حصن(قلعه ) محکم بوده که در زمان او هر نفسی داخل او شد از رمی شیاطین (از سنگ اندازی شیطان به او)و رمح مخالفین (و ضربت نیزه مخالفین)و ظنونات مجتثه(و تردید و شک براندازی ها) و اشارات شرکیه محفوظ ماند. و همچنین مرزوق شد (روزی داده شد)به فواكه طیبهء احدیه(به میوه های پاک الهی) و اثمار علم شجرهء الهیه (و نتیجه های دانش درخت خداوندی)از انهار ماء غیر آسن(از نهرها آب غیر گندیده) معرفت نوشید و خمر اسرار توحید و تفرید چشید. ایقان. . . . آیهء 216 و 217
و چون سراج طلب و مجاهده(چراغ خواهش و کوشش) و ذوق و شوق و عشق و وله و جذب و حب در قلب روشن شد و نسیم محبت از شطر احدیه وزید ظلمت ضلالت(تاریکی گمراهی ) شک و ریب زائل شود(از بین برود) و انوار علم و یقین همهء ارکان وجود را احاطه نماید. در آن حین بشیر معنوی(بشارت دهنده الهی) به بشارت روحانی از مدینهء الهی چون صبح صادق طالع شود و قلب و نفس و روح را به صور معرفت از نوم غفلت(از خواب نادانی ) بیدار نماید. و عنایات و تاییدات روح القدس صمدانی حیات تازهء جدید مبذول دارد به قسمی که خود را صاحب چشم جدید و گوش بدیع و قلب و فؤاد تازه می بیند و صاحب رجوع به آیات واضحهء آفاقیه و خفیات مستورهء انفسیه می نماید و به عین الله بدیعه در هر ذره بابی مفتوح مشاهده نماید برای وصول به مراتب عین الیقین و حق الیقین و نور الیقین، و در جمیع اشیاء اسرار تجلی وحدانیه و آثار ظهور صمدانیه ملاحظه کند.قسم به خدا که اگر سالک سبیل هدی (رهرو راه هدایت)و طالب معارج تقی(خواهان رتبه پرهیزگاری) به این مقام بلند اعلی واصل گردد رائحهء حق (بوی خوش حقیقت)را از فرسنگ های بعیده(راه های دور) استنشاق نماید و صبح نورانی هدایت را از مشرق کل شئ ادراک کند و هر ذره و هر شئ او را دلالت بر محبوب و مطلوب نماید و چنان ممیز شود که حق را از باطل، چون شمس از ظل،(چون آفتاب از سایه) فرق گذارد.مثلا" اگر نسیم حق از مشرق ابداع وزد و او در مغرب اختراع باشد البته استشمام کند. و همچنین جمیع آثار حق را از کلمات بدیعه(سخنان جدید) و اعمال منیعه(کردار بلند و استوارش) و افعال لمیعه،(رفتار درخشان) از افعال و أعمال و آثار ماسوی امتیاز دهد چنانچه لؤلؤ، لؤلؤ(جواهر) را از حجر(از سنگ) و انسان، ربیع از خریف(بهار از پاییز) و حرارت را از برودت.(گرمی از سردی) و دماغ جان چون از زکام کون و مکان پاک شد البته رائحهء جانان را از منازل بعیده بیابد و از اثر آن رائحه به مصر ایقان حضرت منان وارد شود. و بدایع حکمت حضرت سبحانی را در آن شهر روحانی مشاهده کند و جمیع علوم مکنونه را از اطوار ورقهء شجرهء آن مدینه(شهر) استماع نماید(گوش کند) و از تراب(از خاک) آن مدینه تسبیح و تقدیس رب الارباب به گوش ظاهر و باطن شنود و اسرار رجوع و ایاب را به چشم سر ملاحظه فرماید. چه ذکر نمایم از آثار و علامات و ظهورات و تجلیات که به امر سلطان اسماء و صفات در آن مدینه مقدر شده. بی آب رفع عطش(رفع تشنگی) نماید و بی نار(بدون آتش) حرارت محبت الله بیفزاید. در هر گیاهی حکمت بالغهء معنوی مستور است(پوشیده است) و بر شاخسار هر گل هزار بلبل ناطقه در جذب و شور. از لاله های بدیعش سر نار(رمز آتش) موسوی ظاهر و از نفحات قدسیه اش نفخهء روح القدس عیسوی باهر. بی ذهب(بی طلا) غنا بخشد(توانمندی بدهد) و بی فنا بقا عطا فرماید.(و بی مرگ و نیستی،زندگی بخشد) در هر ورقش نعیمی مکنون(نعمتی پنهان) و در هر غرفه اش(در هر اتاقش) صد هزار حکمت مخزون. ایقان. . . . آیهء 214 و 215
به قلیل(کم)قانع باشد و از طلب کثیر (و از درخواست زیادی)فارغ. مصاحبت منقطعین(هم صحبتی با از خودگذشتگان) را غنیمت شمارد و عزلت(دوری) از متمسکین و متکبرین را نعمت شمرد. در اسحار به اذکار(در سحرگاهان به مناجات) مشغول شود و به تمام همت و اقتدار در طلب آن نگار کوشد.غفلت را به نار حب(نادانی را به آتش عشق و دوستی) و ذکر بسوزاند و از ما سوی الله چون برق در گذرد. و بر بی نصیبان نصیب بخشد و از محرومان عطا و احسان دریغ ندارد. رعایت حیوان را منظور نماید تا چه رسد به انسان و اهل بیان. و از جانان جان دریغ ندارد و از شماتت خلق(سرزنش مردم) از حق احتراز(دوری) نجوید. و آنچه برای خود نمی پسندد برای غیر نپسندد و نگوید آنچه را وفا نکند. و از خاطیان(از خطاکاران) در کمال استیلاء درگذرد و طلب مغفرت نماید. و بر عاصیان(گنه کاران) قلم عفو در کشد و به حقارت ننگرد زیرا حسن خاتمه مجهول است. ای بسا عاصی(بسا گناهکاری) که در حین موت(در لحظه مرگ) به جوهر ایمان موفق شود و خمر بقا بچشد و به ملأ اعلی شتابد و بسا مطیع و مؤمن که در وقت ارتقای روح تقلیب (منقلب)شود و به اسفل درکات نیران(به پایین ترین جایگاه آتش) مقر یابد. باری، مقصود از جمیع این بیانات متقنه و اشارات محکمه آن است که سالک و طالب باید جز خدا را فنا داند و غیرمعبود را معدوم شمرد. و این شرایط از صفات عالین و سجیهء روحانیین است که در شرایط مجاهدین و مشی سالکین در مناهج علم الیقین ذکر یافت. و بعد تحقق این مقامات برای سالک فارغ و طالب صادق، لفظ مجاهد در بارهء او صادق می آید. و چون به عمل ((والذين جاهدوا فينا))مؤيد شد البته به بشارت ((لنهدينهم سبلنا ))مستبشر خواهد شد.
1 و 2_سوره عنكبوت، آيهء 69
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر