چنانچه خاتم انبیاء فرمودند :((شیبتنی الآيتين ))یعنی پیر نمود مرا دو آیه که هر دو مشعر بر استقامت بر امر الهی است. چنانچه می فرماید :((فاستقم کما أمرت.))(پس استقامت بکن همانطور که به تو امر شده است.)ملاحظه فرمایید که این سدرهء رضوان سبحانی(درخت بوستان الهی) در اول جوانی چگونه تبلیغ امر الله فرمود و چقدر استقامت از آن جمال احدیت ظاهر شد که جمیع من علی الأرض(تمام افراد روی زمین) بر منعش اقدام نمودند حاصلی نبخشید. آنچه ایذاء(اذیت و آزار) بر آن سدرهء طوبی وارد می آورند شوقش بیشتر و نار حبش(آتش عشقش) مشتعل تر می شد. چنانچه این فقرات واضح است و احدی انکار ندارد. تا آنکه بالاخره جان را درباخت و به رفیق اعلی شتافت. و از جملهء دلائل ظهور، غلبه و قدرت و احاطه که بنفسه از آن مظهر وجود و مظهر معبود در اکناف و اقطار(در گوشه و اطراف)عالم ظاهر شد. چنانچه آن جمال ازلی در شیراز در سنهء ستین(در سال شصت هجری قمری) ظاهر شدند و کشف غطا فرمودند. مع ذلک به اندک زمانی آثار غلبه و قدرت و سلطنت و اقتدار از آن جوهر الجواهر و بحر البحور در جمیع بلاد(در تمام شهرها) ظاهر شد. به قسمی که از هر بلدی آثار و اشارات و دلالات و علامات آن شمس لاهوتی(خورشید آسمانی) هویدا گشت. و چه مقدار قلوب صافیهء رقیقه که از آن شمس ازلیه حکایت نمودند و چقدر رشحات علمی از آن بحر علم لدنی (دریای دانش خدا دادگی)که احاطه نمود جمیع ممکنات را، با اینکه در هر بلد و مدینه (در هر کشور و شهری)جمیع علما و اعزه بر منع و رد ایشان برخاستند و کمر غل و حسد و ظلم بر دفعشان بستند. و چه نفوس قدسیه را که جواهر عدل بودند به نسبت ظلم کشتند و چه هیاکل روح را که صرف علم و عمل از ایشان ظاهر بود به بدترین عذاب هلاک نمودند. مع کل ذلک هر یک از آن وجودات تا دم مرگ به ذکر الله مشغول بودند و در هوای تسلیم و رضا طائر(در پرواز). و به قسمی این وجودات را تقلیب نمودند و تصرف فرمودند که بجز اراده اش مرادی نجستند و بجز امرش امری نگزیدند.رضا به رضایش دادند و دل به خیالش بستند. ایقان. . . آیهء 258 و 259 و 260
سبحان الله، در اول از کتب خود که آن را قیوم أسماء(نام هاي جاويد و بي همتا) نامیده و اول و أعظم و اکبر جمیع کتب است اخبار از شهادت خود می دهند و در مقامی این آیه را ذکر فرموده اند :((يا بقية الله، قد فديت بكلى لك و رضيت السب فى سبيلك و ما تمنيت إلا القتل فى محبتك و كفى بالله العلى معتصما"قديما.))و همچنین در تفسير هاء تمنای شهادت خود نموده اند :((كانى سمعت مناديا"ينادى فى سرى إفد احب الأشياء إليك فى سبيل الله كما فدى الحسين عليه السلام في سبيلى و لو لا كنت ناظرا" بذلك السر الواقع فو الذى نفسى بيده لو اجتمعوا ملوك الأرض لن يقدروا ان يأخذوا منى حرفا"فكيف العبيد الذين ليس لهم شأن بذلك و انهم مطرودون))، إلى ان قال((ليعلم الكل مقام صبرى و رضايي و فدايى فى سبيل الله. ))آيا صاحب اين بيان را مى توان نسبت داد که در غیر صراط الهی مشی می نماید(قدم مى گذارد؟) و یا به غیر رضای او امری طلب نموده؟ در همین آیه نسیم انقطاعی(از خودگذشتگی) مکنون شده(نهفته شده) که اگر بوزد جمیع هیاکل وجود جان را انفاق نمایند و از روان درگذرند.حال ملاحظه نمائید که چقدر ناس نسناس اند(مردم دیو صفت و بدجنس اند) و به غایت حق ناسپاس که چشم از جمیع اینها پوشیده اند و به عقب مرداری چند که از بطنشان افغان(ناله و شیون) مال مسلمانان می آید می دوند.و با وجود این چه نسبت های غیر لائقه که به مطالع قدسیه می دهند. كذلك نذكر لك ما اكتسبت ايدى الذين هم كفروا و اعرضوا عن لقاء الله في يوم القيامة و عذبهم الله بنار شركهم و أعد لهم فى الآخرة عذابا" تحترق به أجسادهم و ارواحهم ذلك بأنهم قالوا إن الله لم يكن قادرا"على شىء و كانت يده عن الفضل مغلولة".و استقامت بر امر حجتى است بزرگ و برهانی است عظیم. ایقان. . . آیهء 255 و 256 و 257
و لکن معلوم باشد که این علما و فقها که مذکور شد هیچ یک ریاست ظاهره نداشته اند چه که محال است علمای مقتدر معروف عصر که بر صدر حکم جالسند (بر جایگاه امر نشسته اند) و بر سریر(تخت) امر ساکن، تابع حق شوند إلا من شاء ربک(به جز کسی که خدایت بخواهد). چنین امری در عالم ظهور ننمود مگر قلیلی(اندکی)((و قلیل من عبادی الشکور.)) (و عده کمی از بندگان شکر گزارند.)چنانچه در این عهد احدی(در این زمانه هیچ یک) از علمای مشهور که زمام ناس(اختیار مردم) در قبضهء حکم ایشان بود اقبال نجستند.بلکه به تمام بغض و انکار در دفع کوشیدند به قسمی که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده. و رب اعلی، روح ما سواه فداه، بخصوص به جميع علمای هر بلدی(هر شهری) توقیعی صادر فرموده اند و مراتب اعراض و اغماض هر کدام را در توقیع او به تفصیل ذکر فرموده اند (( فاعتبروا يا أولى الأبصار.))و مقصود از آن ذکر، آن بود که مبادا اهل بیان در ظهور مستغاث فی القيامة الأخرى اعتراض نمایند که در ظهور بیان جمعی از علماء موقن گشته اند و چرا در این ظهور نشد و نعوذ بالله متمسک به این گونه مزخرفات شوند و از جمال الهی محروم گردند. بلی، این علماء که مذکور شد اکثری معروف نبودند و به فضل الله از ریاست ظاهره و زخارف فانیه جميع مقدس و منزه بوده اند. ذلک من فضل الله، يوتيه من يشاء. و دليل و برهان دیگر كه چون شمس(همانند خورشید) بين دلائل مشرق است استقامت آن جمال ازلی است بر امر الهی که با اینکه در سن شباب(جوانی)بودند و امری که مخالف کل اهل ارض(همهء أهل زمین ) از وضیع و شریف و غنی و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعیت بود با وجود این قیام بر آن امر فرمود چنانچه کل استماع نمودند(همه گوش کردند و شنیدند)و از هیچ کس و هیچ نفس خوف ننمود ند (از هیچکس ترسی نداشتند)و اعتنا نفرمودند. آیا می شود این، به غیر امر الهی و مشیت مثبتهء ربانی؟ قسم به خدا که اگر کسی فکر و خیال چنین امری نماید فی الفور هلاک شود.و اگر قلب های عالم را در قلبش جای دهی باز جسارت بر چنین امر مهم ننماید مگر به إذن الهی(با اجازه خداوند ) باشد و قلبش متصل به فیوضات رحمانی و نفسش مطمئن به عنایات ربانی. آیا این را به چه حمل می کنند؟ آیا به جنون (به دیوانگی)نسبت می دهند چنانچه به انبیای قبل دادند و یا می گویند برای ریاست ظاهره و جمع زخارف دنیای فانیه این امور را متعرض شده اند؟ ایقان. . . . آیهء 252 و 253 و 254
باید ادعا و دعاوی کل عباد(همه مردم ) به این محک الهی زده شود تا صادق را از کاذب(راستگو را از دروغگو ) تمیز دهد. این است که می فرماید :((فتمنوا الموت إن كنتم صادقين.)) (تمنای مرگ کنید اگر از راستگویان هستید. )ملاحظه فرمایید با این شهدای صادق که نص کتاب شاهد بر صدق قول ایشان است، چنانچه دیده اید که همه جان و مال و زن و فرزند و کل مایملک(همه هستی و دارایی خود) را انفاق نموده اند. و به اعلی غرف رضوان(و به بالاترین اتاق بهشت ) عروج فرمودند، شهادت این طلعات عالیه و أنفس منقطعه(افراد از خود بریده و از خود گذشته ) بر تصدیق این امر عالی متعالی مقبول نیست و شهادت این گروه که برای ذهب از مذهب(برای طلا از دین ) گذشته اند و برای جلوس بر صدر(و برای نشستن بر بلندای مقام ) از اول ما صدر احتراز جسته اند بر بطلان این نور لائح جائز و مقبول است؟ با اینکه جمیع مردم ایشان را شناخته اند و این قدر ادراک نموده اند که از ذره ای از اعتبار ظاهری ملکی در سبیل دین(در راه دین) الهی نمی گذرند تا چه رسد به جان و مال و غیره. حال ملاحظه فرمایید که چگونه محک الهی به نص کتاب تفصیل نمود و خالص را از غش(پاک را از ناپاک ) تمیز داده و مع ذلک هنوز شاعر نشده اند و در نوم غفلت(خواب نادانی) به کسب دنیای فانیه و ریاست ظاهریه مشغول شده اند. يابن الإنسان قد مضى عليك أيام و اشتغلت فيها بما تهوى به نفسك من الظنون و الأوهام.(ای پسر آدم، روزها بر تو گذشت و به هوای نفسانی که آلوده به تردید و خرافات هست،گذراندی) إلى متى تكون راقدا " على بساطك؟(تا به کی در بستر خواب دراز میکشی؟) فارفع رأسك عن النوم(پس سر از خواب بردار)، فإن الشمس قد ارتفعت في وسط الزوال(پس بدرستی که خورشید به وسط آسمان رسیده)، لعل تشرق عليك بانوار الجمال.والسلام. (شاید بر تو بتاید نورهای صورت و زیبایی الهی). ایقان. . . آیهء 249 و 250 و 251
چنانچه ارضی(زمینی) نماند مگر آنکه از دم این(خون این) ارواح مجرده آشامید و سیفی(شمشیری) نماند مگر آنکه به گردن هاشان ممسوح(کشیده) گشت. و دلیل بر صدق قولشان فعلشان بس(راستی گفته هایشان،اعمالشان فقط). آیا شهادت این نفوس قدسیه(مردم پاک) که به این طریق جان در راه دوست دادند که همهء عالم از ایثار دل و جانشان متحیر گشتند کفایت نمی کند برای این عبادی(مردمی) که هستند، و انکار بعضی عباد(مردم) که دین را به درهمی دادند و بقا را به فناء(زندگی را به نیستی و نابودی) تبدیل نمودند و کوثر قرب را به چشمه های شور معاوضه کردند و بجز اخذ اموال ناس(گرفتن مال مردم) مرادی نجویند؟ چنانچه مشاهده می شود که کل به زخارف دنیا مشغول شده اند و از رب اعلی دور مانده اند. حال انصاف دهید که شهادت اینها مقبول و مسموع است که قولشان و فعلشان موافق و ظاهرشان و باطنشان مطابق به نحوی که تاهت العقول فی افعالهم(که هوش ها از کارهایشان در افتاد) و تحیرت النفوس فی اصطبارهم (و مردم از صبرشان حیران شدند)و بما حملت اجسادهم و یا شهادت این معرضین که بجز هوای نفس نفسی برنیارند و از قفس ظنونات باطله نجاتی نیافته اند؟و در یوم(در روز) سر از فراش برندارند مگر چون خفاش ظلمانی در طلب دنیای فانیه کوشند و در لیل راحت نشوند مگر در تدبیرات امورات دانیه (پست)
کوشند. به تدبیر نفسانی و از تقدیر الهی غافل شده اند. روز به جان در تلاش معاشند و شب در تزیین اسباب فراش.آیا در هیچ شرع و ملتی جایز است که به اعراض این نفوس محدوده متمسک شوند و از اقبال و تصدیق نفوسی که از جان و مال و اسم و رسم و ننگ و نام و در رضای حق گذشتند اغفال نمایند؟ آیا نبود که از قبل امر سیدالشهدا را اعظم امور و اکبر دلیل بر حقیت آن حضرت می شمردند و می گفتند در عالم چنین امری اتفاق نیفتاد و حقی به این استقامت و ظهور ظاهر نشد؟ با اینکه امر آن حضرت از صبح تا ظهر بیشتر امتداد نیافت ولیکن این انوار مقدسه هیجده سنه می گذرد که بلایا از جمیع جهات مثل باران بر آنها بارید. و به چه عشق و حب و محبت و ذوق که جان رایگان در سبیل سبحان انفاق نمودند چنانچه بر همه واضح و مبرهن است. با وجود این چگونه این امر را سهل شمرند؟ آیا در هیچ عصر چنین امر خطیری ظاهر شده و آیا اگر این اصحاب مجاهد فی الله نباشند دیگر که مجاهد خواهد بود؟ و آیا اینها طالب عزت و مکنت و ثروت بودند؟و آیا مقصودی جز رضای حق داشتند؟و اگر این اصحاب با این آثار عجیبه و افعال غریبه باطل باشند دیگر که سزاوار است که دعوی حق نماید؟ قسم به خدا که همین فعلشان(کارهایشان) برای جمیع من علی الأرض(همه افراد روی زمین) حجت کافی و دلیل وافی است لوکان الناس فى اسرار الأمر يتفكرون.(اگر بودند مردمی که در رموز امر الهی فکر میکردند.) ((و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون.))و از همه گذشته، علامت صدق و کذب در کتاب معلوم و مقرر شده. ایقان. . . آیهء 246 و 247 و 248
و از جملهء أدله (دلیل و نشانه های)اثبات این امر آنکه در هر عهد و عصر که غیب هویه (مظهر ظهور)در هیکل بشریه ظاهر می شد بعضی از مردمی که معروف نبودند(شناخته نبودند) و علاقه به دنیا و جهتی نداشته اند به ضیاء شمس(به نور خورشید) نبوت مستضیء(نورانی و منور) و به انوار قمر(به نورهای ماه) هدایت مهتدی(هدایت و راهنمایی) می شدند و به لقاء الله فائز می گشتند. لهذا این بود که علمای عصر و اغنیای عهد استهزاء می نمودند(مسخره میکردند). چنانچه از لسان(از زبان) آن گمراهان می فرماید :((فقال الملأ الذين كفروا من قومه ما نراك إلا بشرا"مثلنا و ما نراك اتبعك إلا الذين هم اراذلنا بادى الرأى و ما نرى لكم علينا من فضل بل نظنكم كاذبين.))اعتراض می نمودند و به آن مظاهر قدسیه مى گفتند که متابعت (پیروی)شما نکرده مگر اراذل ما(اوباش و افراد ولگرد ما)که اعتنایی به شأن(به مقام و منزلت) آنها نیست و مقصودشان این بوده که علماء و اغنیاء و معارف قوم(افراد معروف قبیله) به شما ایمان نیاوردند و به این دلیل و امثال آن، استدلال بر بطلان من له الحق(باطل بودن کسی که بر حق هست) می نمودند. و اما در این ظهور اظهر(ظهور درخشان) و سلطنت عظمی(بزرگ) جمعی از علمای راشدین و فضلای کاملین و فقهای بالغین از کاس قرب و وصال مرزوق شدند و به عنایت عظمی فائز گشتند و از کون و امکان(از هستی و هرآنچه هست) در سبیل(در راه) جانان گذشتند. بعضی از اسامی آنها ذکر می شود که شاید سبب استقامت انفس مضطربه و نفوس غیر مطمئنه شود. از آن جمله جناب ملاحسین است که محل اشراق شمس ظهور شدند .لولا ما استوى الله على عرش رحمانیه و ما استقر على كرسى صمدانیه. و جناب سيد يحيى كه وحيد عصر و فريد زمان خود بودند و ملا محمد علي زنجانی و ملا على بسطامى و ملاسعيد بارفروشى و ملانعمة الله مازندرانی و ملايوسف اردبيلى و ملامهدى خويى و آقا سيدحسين ترشيزى و ملامهدى كندى و برادر او ملاباقر و ملاعبدالخالق يزدى و ملاعلى برقانى و امثال آنها كه قرىب چهار صد نفر بودند که اسامی جمیع در لوح محفوظ الهی ثبت شده. همهء اینها مهتدی و مقر و مذعن گشتند برای آن شمس ظهور به قسمی که اکثری از مال و عیال گذشتند و به رضای ذی الجلال پیوستند. و از سر جان برای جانان ب خاستند و انفاق نمودند به جمیع آنچه مرزوق گشته بودند. به قسمی که سینه هاشان محل تیرهای مخالفین گشت و سرهاشان زینت سنان مشرکین(نیزه های کافران). ایقان. . . . آیهء 245
حال اگر کسی بیاید به کرورها از آیات و خطب و صحائف(خطبه ها و صفحه ها ) و مناجات بی آنکه به تعلیم اخذ نموده باشد،(بدون آنکه آموزشی دیده باشد) آیا به چه دلیل می توان اعتراض نمود و از این فیض اکبر محروم شد؟ و جواب چه خواهند گفت بعد از عروج روح از جسد ظلمانی؟ آیا متمسک می شوند که به فلان حدیث تمسک جستیم و چون معنی آن را به ظاهر نیافتیم لهذا بر مظاهر امر اعتراض نمودیم و از شرائع حق دور گشتیم؟ آیا نشنیده اید که از جملهء علت اینکه بعضی از انبیاء اولو العزم بودند نزول کتاب بود بر آنها؟ و این مسلم است، با وجود این چگونه جائز است که بر صاحب کتب که چندین مجلدات از او ظاهر شده به حرف های فلان مرد که از روی جهل(نادانی)کلمات برای القای شبهه (برای شک انداختن)در قلوب جمع نموده و شیطان عصر شده برای اغفال عباد (برای فریب دادن مردم) و اضلال من فی البلاد(و گمراهی هر انکس که در شهر هست)، پیروی نمایند و از خورشید فیض الهی بی بهره گردند؟ و از همهء این مراتب گذشته، آیا از این نفس قدسی و نفس رحمانی احتراز جویند و ادبار نمایند نمی دانم به که تمسک جویند و به کدام وجه اقبال کنند؟ بلی،((ولكل وجهة هو موليها.))فقد هديناك السبيلين فى هذين المنهجين (پس راهنمایی کردیم تورا به این دو مسیر)، ثم امش على ما تختار لنفسك.(پس به راهی که خود اختیار کردی برو) و هذا قول الحق و ما بعد الحق إلا الضلال. (و این سخن حق و حقیقت است، و هر آنچه بعد از حق هست،گمراهی است.) ایقان. . . . آیهء 243 و 244
مع ذلک آیا جائز است این آیات بدیعه که احاطه فرمود شرق و غرب را، از آن معرض شوند و خود را از اهل ایمان دانند؟ و یا آنکه مؤمن شوند منزل آیات را؟ به این استدلال که خود فرموده مقرین(اقرار كننده ها،ايمان آورندگان ) را از أهل ایمان محسوب نفرماید؟ حاشا ثم (سپس)حاشا که مقبلین و مقرین(اقبال و اقرار کنندگان ) آیات احدیه را از ابواب رحمت (از درهای بخشش )خود براند و متمسکین به حجت مثبته(وابستگان به نشانه های درست) را تهدید فرماید.اذ إنه مثبت الحق بآياته و محق الأمر بكلماته و إنه لهو المقتدر المهيمن القدير. و همچنین مى فرماید :((ولو نزلنا عليك كتابا" فى قرطاس فلمسوه بايديهم لقال الذين كفروا إن هذا سحر مبين.))و اكثرى آيات فرقانيه مدل و مشعر(دلالت کننده و آگاهی دهنده) بر أين مطلب است و اين بنده اختصار نمودم به این آيات مذكوره. و حال ملاحظه فرمایید که در جمیع كتاب جز آيات را كه حجت قرار فرموده براى معرفت (برای شناخت)مظاهر جمال خود، ديگر امرى ذكر شده تا به آن متمسک شوند و اعتراض نمایند؟ بلکه در همهء موارد بر منكرين آيات و استهزاء كنندهء (تمسخر کنندهء)آن وعده نار (آتش)فرمودند چنانچه معلوم شد.
1-سورهء انعام، آیهء 7 ایقان. . . . . . آیهء 241 و 242
ای برادر، باید چشم گشود و تفکر نمود و ملتجی(پناهنده) به مظاهر الهی شد که شاید از مواعظ واضحهء(نصیحت های روشن) کتاب پند گیریم و از نصایح مذکوره در الواح متنبه شویم،(بیدار شویم)، اعتراض بر منزل آیات(بر فرود آورنده آیات) نکنیم، امرش را به جان تسلیم کنیم و حکمش را به تمام جان و روان قبول کنیم و مذعن شویم(باور کنیم) که شاید در فضای رحمت وارد شویم و در شاطئ فضل(ساحل بخشش) مسکن یابیم.و إنه بعباده لغفور رحيم.(بدرستی که او با بندگانش مهربان است) و همچنین مى فرماید :((قل يا أهل الكتاب هل تنقمون منا إلا أن آمنا بالله و ما أنزل إلينا و ما أنزل من قبل و أن اكثركم فاسقون.))چقدر واضح است مقصود در این آیه و چه مبرهن(روشن) است حجیت آیات منزله.(حجت و دلیل روشن بودن آیات نازل شده) و این آیه در وقتی نازل شد که کفار به اسلام اذیت می نمودند و نسبت کفر می دادند چنانچه نسبت می دادند به اصحاب آن حضرت که به خدا کافر شده اید و به ساحری کذاب(جادوگری دروغگو) مؤمن و موقن گشته اید.و در صدر اسلام که هنوز امر بر حسب ظاهر قوت نداشت در هر مقام و مکان که دوستان آن حضرت را ملاقات می نمودند نهایت اذیت و زجر و رجم و سب(آزار و سنگ زنی و دشنام) برآن مقبلین إلی الله معمول می داشتند. در این وقت این آیهء مبارکه از سماء احدیه نازل شد به برهانی واضح و دلیلی لائح.(درخشان) و تعلیم فرمود اصحاب آن حضرت را که بگویید به کافران و مشرکان که آیا اذیت می کنید ما را و ستم می نمائید و عملی از ما صادر نشد مگر آنکه ایمان آوردیم به خدا و به آیاتی که نازل شد بر انبیای او از قبل که مقصود این است تقصیری نداریم مگر آنکه آیات جدیدهء بدیعهء الهیه را که بر محمد نازل شد و آیات قدیمه که بر انبیای قبل نازل شد جمیع را من عند الله(از طرف خدا)دانستیم و تصدیق و اذعان نمودیم(قبول کرده و باور نمودیم) . و این دلیلی است که سلطان احدیه تعلیم فرموده عباد خود را.(بندگان خود را)
1-سورهء مائده، آیهء 59 ایقان. . . . آیهء 239 و 240
بشنوید ندای قدس الهی و نوای خوش صمدانی را که چگونه در تلویح، إنذار(اخطار) فرموده مکذبین(دروغ گویان) آیات را و بیزاری جسته منکرین(انکار کنندگان) کلمات قدسیه را. و بعد ناس(دوری کردن مردم) را ملاحظه فرمایید از کوثر قرب و اعراض و استکبار(رویگردانی و خودخواهی) آن محرومان را بر آن جمال قدس. با اینکه آن جوهر لطف و کرم، هیاکل عدم را به عرصهء قدم هدایت می فرمود و آن فقیران حقیقی را به شریعهء قدسیهء غنا دلالت می نمود مع ذلک بعضی می گفتند این مردی است افترا کننده(تهمت زننده) بر پروردگار عالمیان و بعضی می گفتند این منع کننده است ناس را(مردم را) از شریعهء دین و ایمان و برخی نسبت جنون(دیوانگی) می دادند و امثال ذلک. چنانچه الیوم مشاهده می کنید چه سخن های لغو (گفته های بیهوده )به آن جوهر بقا گفته اند و چه نسبت ها و خطاها که به آن منبع و معدن عصمت داده اند. با اینکه در کتاب الهی و لوح قدس صمدانی در جمیع اوراق و کلمات، إنذار فرموده(إخطار نموده) مکذبین و معرضین(دروغ گویان و اعتراض کننده گان) آیات منزله را و بشارت فرموده مقبلین آن را(مژده و نوید داده به ایمان آورندگان)، با وجود این چقدر اعتراضات که بر آیات منزله از سماوات قدسیهء بدعیه نموده اند. و حال آنکه چشم امکان چنین فضلی ندیده و قوهء سمع اکوان(قدرت شنوایی مخلوقات و موجودات) چنین عنایتی نشنیده که آیات به مثابهء غیث نیسانی (همانند باران بهاری)از غمام رحمت رحمانی(از ابر مهربانی و شفقت خدایی) جاری و نازل شود.چه که انبیای اولوالعزم (پیامبران دارای کتاب و شریعت)که عظمت قدر و رفعت مقامشان چون شمس واضح و لائح(چون خورشید آشکار و روشن) است مفتخر شدند هر کدام به کتابی که در دست هست و مشاهده شده و آیات آن احصاء(شمارش)گشته و از این غمام(ابر) رحمت رحمانی این قدر نازل شده که هنوز احدی احصاء(هیچ کسی شمارش) ننموده. چنانچه بیست مجلد الآن به دست می آید و چه مقدار که هنوز به دست نیامده و چه مقدار هم که تاراج شده و به دست مشرکین افتاده و معلوم نیست چه کرده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر